#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مدح_و_مرثیه
#مربع_ترکیب
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
فصل تنهایی ام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمی خواهم
به منی که جگر نمی خواهم
میدهی هر قدر نمی خواهم
جرأت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایه ایم آقا جان
سایه ات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شده ام خم به احترام حرم
زندگی ام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم...
... آبروی تمام "ایران" است
نفس تازه ای به هر جان است
داده ام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرف های آخر را
ناله های غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفره ی پهنت
بانی روضه های مسلمیه
گریه های عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینی هاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرببلاست یاالله
روضه هایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
بر سر نیزه هاست هجده سر
سر مردان آل پیغمبر
تا که او را نشانه میکردند
سنگ ها را روانه میکردند
گریه اش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
تازیانه ، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر
#جعفر_ابوالفتحی
#محمد_حسن_بیات_لو
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مدح_و_مرثیه
#ترکیب_بند
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
فصل تنهایی ام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمی خواهم
به منی که جگر نمی خواهم
میدهی هر قدر نمی خواهم
جرأت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایه ایم آقا جان
سایه ات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شده ام خم به احترام حرم
زندگی ام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم...
... آبروی تمام "ایران" است
نفس تازه ای به هر جان است
داده ام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرف های آخر را
ناله های غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفره ی پهنت
بانی روضه های مسلمیه
گریه های عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینی هاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرببلاست یاالله
روضه هایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
بر سر نیزه هاست هجده سر
سر مردان آل پیغمبر
تا که او را نشانه میکردند
سنگ ها را روانه میکردند
گریه اش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
تازیانه ، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر
#جعفر_ابوالفتحی
#محمد_حسن_بیات_لو
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز
بی ولای تو "ربنا" هرگز
عصمت الله اکبری آقا
از ولی خدا ، خطا؟ هرگز
هر چه دارم خودت عطا کردی
نزد غیر توام گدا؟ هرگز
من گره خورده ام به ایوانت
از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز
پر زدن از فضای "دلتنگی"
جز به صحنین سامرا هرگز
چند وقتی شده.... که تب دارم
از تو یک کربلا طلب دارم
در کرمخانه تا تو را دیدم
بین دستانت "آتنا" دیدم
از ازل روی این دل زارم
از تو من چند رد پا دیدم
قبل اینکه به سامرا آیم
به گمانم تو را دو جا دیدم
اولین بار، پیش قبر حسن
دومین بار ، کربلا دیدم
وقت یاد از حریم پاک تو
در حرم هایشان تو را دیدم
من ندارم ، به من برس آقا
که نباشم چو خار و خس آقا
با اجازه کمی برای دلت
روضه میخوانم از هوای دلت
داغ مسمار و سینه را آقا
میگذاری بگو کجای دلت
هر شب از داغ مادرت زهرا (س)
قتل نفسیست در سرای دلت
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
یک سوال از من و ... جواب از تو...
نیزه ای رفت لابلای دلت؟
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت
گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری
سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
روبروی سکینه (س) و زینب (س)
غرق در خون نشد سراسر تو
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
پیش چشمت نشد خدا را شکر
اربا اربا علیِ اکبر تو
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب مطهر تو
من یک از صدهزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم
من که از روضه سر در آوردم
از دل خود جگر درآوردم
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر درآوردم
عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع)
گریه ات را اگر درآوردم
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر درآوردم
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر درآوردم
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر درآوردم
سوی گودال سنگ می انداخت
به تنش نیزه چنگ می انداخت....
#جعفر_ابوالفتحی
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
آب از تو می خواند که از تو آبرو گیرد
از آبرویت آب هم باید وضو گیرد
مجذوب حقی عارف از بهر سفر تا عرش
فرقی ندارد ذکر "زینب" یا که "هو" گیرد
حرف دلم را تند می گویم اگر بانو
ترسم که بغضم آید و راه گلو گیرد
بر سفره ی لطفت گدا را مینشانی تا
قدری نمک گیرت شود با سفره خو گیرد
قدری نمک گیرم نما از سفره ی عشقت
تا که تمام جان من از عشق بو گیرد
ای کاش اشک بر مصیبتهات یک روزی
سو سوی چشمان مرا از چارسو گیرد
شیون کنید ای سنگ ها شاید که نگذارید
در پیش چشم دخترش سر را ز مو گیرد
چشمم سپید از اشک شد یک آشنا هم نیست
عباس کو چشم مرا از شستشو گیرد؟
در قتلگاهش هم به فکر قاتل خویش است
اصلا بعید است این حسین از شمر رو گیرد
مهدی آل مصطفی یکروز می آید
تا انتقام خون ما را از عدو گیرد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
غصه نخور کبوتر ، دوباره پر می گیری
ایشالا از فاطمه ، اذن سفر می گیری
پر می زنی با گریه ، برای این گداها
از حرم خاکیه ، زهرا خبر می گیری
غصه نخور کبوتر ، تمومی داره دوری
هر طوری باشه باید ، بریم بقیع یه جوری
بریم با بال خاکی ، زائر مجتبا شیم
آخه حسن غریبه ، آخه تا کی صبوری؟
زخم دل مجتبی ، توی کوچه نمک خورد
نگو نگو که مادر ، بین کوچه کتک خورد
میون درب و دیوار ، گذاشتنش نامردا
یه بار شیشه داشتش ، سالم نموند ترک خورد
غم دلمو شکسته ، خون روی در نشسته
سینه ی یک پرستو ، با میخ در شکسته
اشکای دونه دونش ، میریزه روی گونش
میگه علی علی جان ، با نفسای خسته
#جعفر_ابوالفتحی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز
بی ولای تو "ربنا" هرگز
عصمت الله اکبری آقا
از ولی خدا ، خطا؟ هرگز
هر چه دارم خودت عطا کردی
نزد غیر توام گدا؟ هرگز
من گره خورده ام به ایوانت
از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز
پر زدن از فضای "دلتنگی"
جز به صحنین سامرا هرگز
چند وقتی شده.... که تب دارم
از تو یک کربلا طلب دارم
در کرمخانه تا تو را دیدم
بین دستانت "آتنا" دیدم
از ازل روی این دل زارم
از تو من چند رد پا دیدم
قبل اینکه به سامرا آیم
به گمانم تو را دو جا دیدم
اولین بار، پیش قبر حسن
دومین بار ، کربلا دیدم
وقت یاد از حریم پاک تو
در حرم هایشان تو را دیدم
من ندارم ، به من برس آقا
که نباشم چو خار و خس آقا
با اجازه کمی برای دلت
روضه میخوانم از هوای دلت
داغ مسمار و سینه را آقا
میگذاری بگو کجای دلت
هر شب از داغ مادرت زهرا (س)
قتل نفسیست در سرای دلت
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
یک سوال از من و ... جواب از تو...
نیزه ای رفت لابلای دلت؟
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت
گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری
سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
روبروی سکینه (س) و زینب (س)
غرق در خون نشد سراسر تو
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
پیش چشمت نشد خدا را شکر
اربا اربا علیِ اکبر تو
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب مطهر تو
من یک از صدهزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم
من که از روضه سر در آوردم
از دل خود جگر درآوردم
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر درآوردم
عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع)
گریه ات را اگر درآوردم
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر درآوردم
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر درآوردم
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر درآوردم
سوی گودال سنگ می انداخت
به تنش نیزه چنگ می انداخت....
#جعفر_ابوالفتحی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مدح_و_مرثیه
#مربع_ترکیب
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
فصل تنهایی ام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمی خواهم
به منی که جگر نمی خواهم
میدهی هر قدر نمی خواهم
جرأت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایه ایم آقا جان
سایه ات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شده ام خم به احترام حرم
زندگی ام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم...
... آبروی تمام "ایران" است
نفس تازه ای به هر جان است
داده ام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرف های آخر را
ناله های غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفره ی پهنت
بانی روضه های مسلمیه
گریه های عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینی هاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرببلاست یاالله
روضه هایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
بر سر نیزه هاست هجده سر
سر مردان آل پیغمبر
تا که او را نشانه میکردند
سنگ ها را روانه میکردند
گریه اش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
تازیانه ، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر
#جعفر_ابوالفتحی
#محمد_حسن_بیات_لو
#میلاد_حضرت_علی_اکبر_ع
ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد
لب خود غنچه نکن سر مگو می ریزد
یوسف مصر که ناز از دم او می ریزد
نزد جعد سمن آرای تو مو می ریزد
دیده مگشا که خدا بر دل ما رحم کند
آخر از ناحیه ی پلک ، سبو می ریزد
چشم خمخانه به خمیدن جام لب توست
سمع ، مستانه پی گفتن یک یا رب توست
بلبل طبع من ار لب به سخن باز کند
گره از ناحیه ی زلف چمن باز کند
قمر آمد به کنار تو خجالت زده شد
خواست از خاک زمین تا که دهن باز کند
تو ز قبرم مگذر محض رضای همه چون
خیزد از جا تن من بند کفن باز کند
دل ز شمس و قمر و لیل ربودی بخدا
آنچه خوبان همه گفتند تو بودی بخدا
باز کن در که گدا پشت گدا می آید
بهر بوسیدن دست تو دعا می آید
همه ی خلق گدایند و به تخت ملکوت
تاج شاهی به تو با رنگ طلا می آید
تو اگر زلف رها سازی و بر باد دهی
خود به خود بوی خوش کرببلا می آید
وقت ایجاد، ز لبخند لب خوش سخنت
جبرئیل آمد و یک بوسه گرفت از دهنت
بشنو این نکته که این نکته شنیدن دارد
هوش من نزد لبت میل پریدن دارد
یک نگاهی ، نظری ، گوشه ی چشمی بنما
چه قدر ناز نگاه تو کشیدن دارد
جان عباس بیا تذکره را امضا کن
دل من تا حرمت شوق رسیدن دارد
مرغ جلد توام و بام تو دام است مرا
نام تو میبرم این ختم کلام است مرا
#جعفر_ابوالفتحی
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
فصل تنهایی ام دگر طی شد
وطن مادریِ من ری شد
پیش پای تو سر نمی خواهم
جز دلی دربدر نمی خواهم
به منی که جگر نمی خواهم
میدهی هر قدر نمی خواهم
جرأت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوش به حالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
می روم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایه ایم آقا جان
سایه ات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شده ام خم به احترام حرم
زندگی ام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم
آبروی تمام “ایران” است
نفس تازه ای به هر جان است
داده ام در هوای تو پر را
می دهم پای تو تن و سر را
می زنم حرف های آخر را
ناله های غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفره ی پهنت
بانی روضه های مسلمیه
گریه های عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینی هاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرب و بلاست یا الله
روضه هایی به پاست یا الله
این سری که جداست یا الله
سر ارباب ماست یا الله
بر سر نیزه هاست هجده سر
قد زینب شده است کوته تر
تا که او را نشانه می کردند
سنگ ها را روانه می کردند
گریه اش را بهانه می کردند
قسمتش تازیانه می کردند
تازیانه، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر
#محمد_حسن_بیات_لو
#جعفر_ابوالفتحی
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع