#اربعین_حسینی
دوبیتی
تا که زینب آمد از شام بلا در نینوا
بر سر قبر حسینش نور ذات کبریا
گفت ای جان برادر آمدم تا گویمت:
از غم و رنج اسارت، وز جفای اشقیا
▪️
زینب آمد کربلا تا که به پا سازد عزا
از برای سبط پیغمبر حسینِ سرجدا
گفت: با قبر برادر آن سه ساله دخترت
ماند در شام و سفیر تو شد آن غم مبتلا
#حسین_مقدم
#اربعین_حسینی
اربعین آمد چسان از غم ننالم یا اخا
در عزایت روز و شب آشفته حالم یا اخا
بر فراز نیزه چون قرآن تلاوت کردهای
صوت تجويدت بپیچد در خیالم یا اخا
سر زدم بر چوبهٔ محمل ز داغی جانگزا
گر ازین ماتم ننالم ازچه نالم یا اخا
با اسیران و یتیمان حرم در شام غم
همنوا با آه و افغان و ملالم یا اخا
تا نفس باقی بوَد با دشمنان روسیاه
در جدالم در جدالم در جدالم یا اخا
پرده از چهر یزید دون کشیدم تا کنم
ظلم او را بر مَلا بر خلق عالم یا اخا
تا کنم تصویر شرح ماجرایت را به حق
میشود خامه به کف قال و مقالم یا اخا
میکنم مظلومیات را بر همه عالم عیان
گر دهد از لطف حق عمرم مجالم یا اخا
تا رقیه دید رأست را میان تشت خون
گشت پرپر از غمت این نو نهالم یا اخا
خواستم آگه نگردد دشمن از داغ دلم
مخفی از چشم عدو آهسته نالم یا اخا
خواستم تا نزد دشمن خم نگردد قامتم
گرچه از بار مصیبت چون هلالم یا اخا
چون تویی خون خدا و هست خونخواهت خدا
متکی بر آن خدای ذوالجلالم یا اخا
اربعینست و چو کوهی استوارم پیش خصم
تا بسوزد از شکیبِ بی مثالم یا اخا
شعر (ساقی) میزند آتش به جان عالمی
گر دهد شرح غم و درد و ملالم یا اخا
سیدمحمدرضاشمس
#اربعین_حسینی
آهم ، که شعله بر جگرِ غم کشیدهام
اشکم ، که قطره قطره به پایَت چکیدهام
آئینهام ، که زخم ترَک خوردهام زِ سنگ
سروَم ، که سایبان شده قدِ خمیدهام
ای تلِّ خاکِ غرقِ به خونِ برادرم
باور نمیکنم به کنارت رسیدهام
نقشِ هزار ضربتِ دشمن گرفتهام
طعمِ هزار سنگِ ستم را چشیدهام
یادم نمیرود که در آن روز در پِیات
صد بار این مسیرِ سیه را دویدهام
یادم نمیرود که در آن شام از تنت
صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیدهام
اکنون رسیدهام که ببوسم دوبارهات
آه ای گلو بریده کجایی؟ بُریدهام
#اربعین_حسینی
اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم
مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم
شبیه شعلهیِ شمعی اسیر سوسویم
رسیدهام سرِ خاکت ولی به زانویم
بیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر
برای روضهیمان در عزای یکدیگر
من از گلوی تو نالم...تو هم زِ چشم ترم
من از جبین تو گِریم...تو هم به زخم سرم
من از اصابت آن سنگهای بی احساس
و از نگاه یتیمت به نیزهیِ عباس
بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم
برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم
من از شکستن آن اَبروی جدا از هم
تو از جسارتِ آن دستهای نامحرم
به زخمِ کاری نیزه که بازیات میداد
به نقشهای کبودی که بر تنم اُفتاد
همین بس است بگویم که زخم تسکین است
و گوشهای من از ضربِ دست سنگین است
چهل شب است که با کودکان نخوابیدم
چهل شب است که از خیزران نخوابیدم
چهل شب است نه انگار چهارصد سال است...
...هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است
هنوز گِردِ تنت ازدحام میبینم
به سمتِ خیمه نگاهِ حرام میبینم
هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند
مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند
مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد
کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد
#اربعین_حسینی
من با غم ِعشق تو شب و روز عجینم
دلخوش به همینم کـه برای تو غمینم
من ذرّه ی ناچیز و غُباری به سرِ راه
تو مـاهِ شـب تاری و مـن مثلِ زمینم
مـن تحتِ لوای تو خدابیـن شـدم آقـا
ای روضه ی تو مکتبِ من، دینِ مُبینم
تا بوده همین بوده مرا در نظر از عشق
از لطـفِ تـو بـا گـریه بـه داغِ تو قرینم
تا دستِ خدایی تو گیرند دو دستم
من دسـت به دامـانِ یَلِ ٱُمِّ بَنینَم
گر لطف کنی تو به گدا، یک شب جمعه
بنشـینم و در گـریه ضـریحِ تـو ببینـم
واللّه مرا حاجت و مقصودِ دگر نیست
آندم که بـه یـاد غم ِ تو گـریهْ نشـینم
تا حشـر اگر سجده کنم، شُکر برآرم
مدیونِ تو و خاکِ سرایت به جبینم
#اربعین_حسینی
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیرِ بلایَم اسیرِ عشق
یک اربعین دچارِ فراقم دچار تو
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمانِ زارِ تو
یک اربعین بجای همه سنگ خوردهام
یک اربعین شده بدنم داغدارِ تو
یک اربعین به گریهی من خنده کردهاند
لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو
مثلِ رُباب مثلِ همه تار تر شده
چشمان خستهی منِ چشم انتظارِ تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو
مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز
وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو
#اربعین_حسینی
عاقبت آمدم پس از عُمری
به مزارت نه بر مزارِ خودم
آمدم های های گریه کنم
به دلِ خون و داغدارِ خودم
چند وقتیاست بغضِ سنگینی
به گلویم نشسته ، میبینی؟
کارِ خود را فراق با من کرد
کمرم را شکسته میبینی؟
شانههای ضعیفِ طفلانت
خواهرت را کشان کشان آورد
هرکه اینجا رسیده سوغاتی
سر و رویی پُر از نشان آورد
شرحِ این راه را یتیمانت
با زبانِ اشاره میگویند
با لبی زخم خورده ، چاک و کبود
با تَنی پاره پاره میگویند
شام با من چه کرده ، میبینی؟
رویِ پیشانیام پُر از چین است
بعد از این ضجهای نمیشنوم
گوشم از تازیانه سنگین است
با اشاره رُباب میگوید
هیچ داغی شبیه این غم نیست
بِینِ گهواره نه ببین زینب
کودکم بینِ قبرِ خود هم نیست
از سرت بی خبر نبودم که
هر شبی دست این و آن دیدم
با کمی لختِ خون عقیقت را
من به انگشتِ ساربان دیدم
بود بر گیسوانِ تو جایِ
پنجهی چندتا زنا زاده
زود فهمیدم از محاسنِ تو
که سَرَت در تنور اُفتاده
کاش میشد که بوریا بودم
تا نگه دارمت همیشه تو را
کاش میشد که بوسهای بزنم
باز حلقومِ ریش ریشِ تو را
اربعینی گذشته اما باز
نیزههاشان هنوز در خاک است
لخته خونهای خشک بر تیر است
تیغهای شکسته بر خاک است
یاد عصری که دیدمت اینجا
بعدِ غارت عجیب میخندند
حرفِ سوغات بود و با عجله
از تَنَت تکه تکه میکندند
پای من جان نداشت تا آیند
بی اثر بود هرچه کوشیدم
از سرِ شیبِ تُندِ گودالت
تا کنارِ تنِ تو غلطیدم
سرِ عمامه و عبایت نَه
بود دعوا برایِ پیرهنت
دستهایم بُرید وقتی که
تیغها را کشیدم از بدنت
#زمینه
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
برخیز گلم خواهرِ تو از سفر آمد
از شامِ بلا زینبِ خونین جگر آمد
برخیز ببین خواهرت از بندِ اسارت
با آهِ دلِ سوخته و چشمِ تر آمد
او مضطر و ماتم زده از پیشِ رقیه
آن مرغکِ پژمرده ی بی بال و پَر آمد
گر بودی و میدیدی که در کنجِ خرابه
با گریه چگونه پیِ راسِ پدر آمد
تا آن سرِ خونینِ تو بگرفته به دامان
آن شبِ غمِ هجرانِ رقیه سحر آمد
بین زینبِ محزونِ تو با قد خمیده
با هروله از کوفه و شامِ خطر آمد
آمد که بگوید به تو این رنجِ اسارت
هر آنچه که بگذشته به زینب به سر آمد!
#هستی_محرابی✍
#اربعین_حسینی
باهات خوب تا نکردم-ولی باهام خوب تا کن
راه کربلاتونو -اربعین به روم وا کن
قسم به جون عزیزم-حرم نرفتم مریضم
اسم کربلا که می یاد-بدجوری به هم می ریزم
نبر ابرومو-نبر تو از یادم
به مادرم قول اربعینُ دادم
بطلبم حسین…
……
چشم انتظارم واسه-یه استکان چایه
عراقی مثل هرسال-تو مسیر مشایه
ازم نگیر کربلارو-اون همه برو بیارو
قرار هرسالمون با-موکب امام رضا رو
یادحرم کردم-به گریه افتادم
به مادرم قول اربعینُ دادم
بطلبم حسین…
#علی_زمانیان ✍
#فراق_کربلا
#زمینه
#امام_حسین_ع
#اربعین_حسینی
#پیاده_روی_کربلا
بند اول:
واسه کرب و بلا داره دلشوره این دل باز
همه اومدن و نشده که من آقا بیام
من و این همه حسرت و کوله ی جامونده
دوری از حرم تو عذابه می باره چشام
نشه بمونم
حرم تو شده توی این شب و روزا بهونم
منو میبری بس که کرم داری من که میدونم
نگو نمیشه
دوری مثل سنگه قلب من مثل شیشه
یه نگاهی به این دل کن باز مثل همیشه
بند دوم:
من و خاطره های قشنگ توو صحن و سرات
قاب عکس حرم رو دیوار اتاق منه
کسی که چشیده آقا مزه ی عشق تو رو
مگه میتونه لحظه ای از تو دل بکنه
منو صدا کن
نمیگیره دعام واسه قلبم خیلی دعا کن
اربعین داره میرسه حاجت من رو روا کن
بنویس برام
که منم با پای پیاده سمت تو بیام
میخونی حرفای دلم رو حتما از چشام
#علی_علی_بیگی✍