#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
سوختن را به عِینه معنا کرد
آنچه با یاس ، هُرمِ گرما کرد
گُل در آتش اگر که جمع شود
دیگر آن را نمی توان وا کرد
رُک بگوئیم..،مادرِ ما سوخت
شعله با صورتش چه بد تا کرد!
بانویی بیپناه و چل نامَرد...
قتلگاهی شلوغ برپا کرد
" دُوُّمی داد زد سر زهرا..."
یک نفر هم نگفت: بیجا کرد!
نَفَسش رفت..،تا لگد کوبید
فضّه او را دوباره احیا کرد
صدف افتاد..،گوهرش افتاد
نسلِ سادات لطمه پیدا کرد
کاش می شد دروغ روضه نوشت:
چکمه با چادرش مُدارا کرد
تازیانه دخیلِ بالَش شد
مرگِ خود را از او تقاضا کرد
قنفذِ رذل پشت هم می زد...
حیدر این صحنه را تماشا کرد
فاطمه دست از علی نکشید
نقش خود را چه خوب ایفا کرد
آه! مانندِ یک شَبَحشُدَنَش
وضعِ این جسم را معما کرد
فاطمه سِرِّ خَلقِ عالم بود...
راز را میخِ داغ افشا کرد
▪️
تا ابد هیچکس نمی فهمد
آنچه مسمار با دل ما کرد
#بردیا_محمدی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#بعدازشهادت
#فاطمیه
#غزل
این شهر بی وفا به علی مرحمت نداشت
این داغدیده را نظر تسلیت نداشت
ای روزگار قبل جسارت به فاطمه
قنفذ در این حکومت غاصب سِمَت نداشت*
دیوار های سنگی کوچه که جای خود
دیوار خانه نیز به من معرفت نداشت
عالم کنار من همه در امنیت ولی
زهرا درون خانه من امنیت نداشت
مسمارْ در مقابل و دیوار پشت سر
راه نجات همسرم از هر جهت نداشت
یک بار هم برای شفایش دعا نکرد
او بعد کوچه آرزوی عافیت نداشت
او را نبی به دست گرفت و به عرش برد
زیرا برای دفنْ، زمین ظرفیت نداشت
#علی_ذوالقدر
شهر مدینه امشب غرق غم و عزا شد
نخلان تاجدارش همدرد مرتضی شد
گرچه سکوت تلخی حاکم بر این مدینه است
قلب سیاهپوشش از درد مبتلا شد
تاریکی حجازی دارد به دل پیامی:
راز و نیاز زهرا هر شب به سوی ما شد
ای مصطفی کجایی رفتی به سوی الله
زهرا میان در ماند در راه حق فدا شد
امشب علی چه غمگین تنها بماند در شب
از اشک او چه زیبا یک غنچه یاس وا شد
ای مستمع ولایت از فاطمه بیاموز
در راه حق حیدر باید ز زر جدا شد
#امیر_حسین_یوسف_نیا_(رحیل)
چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است
نوشته اند دم در به فضه رو زده است
حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید
بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است
چه کرده اند که این باغبان با احساس
کنار غنچهی پرپر به فضه رو زده است
شکست شیشهی عطری که بوی محسن داشت
در این فضای معطر به فضه رو زده است
چقدر خواست خودش پا شود ولی افسوس
توان نداشت و آخر به فضه رو زده است
نفس نفس زد و آیینه اش غبار گرفت
و این زلالِ مکدر به فضه رو زده است
یکی به فاطمه خورد و نبی دوتا حس کرد
پیامبر دو برابر به فضه رو زده است
چگونه شرح دهم روضه های محسن را
همین بس است که مادر به فضه رو زده است
#احمد_ایرانی_نسب
❃﷽❃
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا_علیهاسلام
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
نبـــــود موســـــم آتش بر آشــیانه زدن
و یا کبــــوتر عــاشـــق ، میـان لانه زدن
دمِ شکفتـــن گلبرگ غنــــچه بود و نبود
زمان سیلـــیِ نیلـــی به یاس خـانه زدن
کبــــوتری که شکسته ست بال پروازش
رواست روی پــرش زخــــم تازیانه زدن؟
غلاف ، قصـهٔ تلخیـست در وِلای علــــی
چه نارواست گلــش را به این بهانه زدن
چه ســـاده بود بر اهــل سقـــیفه با آتش
شـــــرار غـــم به دلِ صاحبِ زمـانه زدن
فقــــط ز دست دو ملعونِ خوار می آمد
دری به پهــــلوی ریحــانه عامدانه زدن
چـــه نارواست به جـای تســــلّیِ خـاطر
هــــزار تیــــر بلا را به دل ، نشـــانه زدن
به خانه ای که دعایش به آستان می رفت
روا نبــــود کــه آتـــش بر آســــتانه زدن
چه خانه ای که در آن کار مادری این بود
به اشـک ، بر نخ تسبیـــحِ نور ، دانه زدن
برای مردم شهــرش قنـــوت پر می شد
به استـجابت سبـــز از دعا ، جوانه زدن
از این به بعد برایش چقــدر سنگین بود
نفس کشیدن و مرهـم به زخم شانه زدن
و سخت ترکه به دستی شکسته مادرنور
به زلفِ آینــــهٔ دلشکــــسته ، شـــانه زدن
تمـــام کـــرد ، رســــالات مـــادری را بـــا
شکسته دست به دستاس و کارِ خانه زدن
چه سخت بود برای علی که دور از چشم
ســـرِ مزارِ عـــزیزی، ســـری شـــبانه زدن
هنوز می رسد از پشت در ، به گوش زمان
صـــدای ناله و فریاد از ایـن زمــــانه زدن
شود چه خوب ، به همراه مهدیِ زهرا
ســـری به تربت بانوی بی نشــــانه زدن
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❣﷽❣
#زمینه
#حضرت_زهرا_س
#میثم_مطیعی
دلی سوز صدایش را نفهمید
مسلمانی خدایش را نفهمید
تمام غصه اش اشک علی بود
مدینه گریه هایش را نفهمید
🔘«مرو زهرا مرو زهرا مرو زهرا مرو»
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در و دیوار با او گریه کردند
چرا باید علی تنها بماند؟
🔘«مرو زهرا مرو زهرا مرو زهرا مرو»
به روز حشر در دلهای محزون
رسد هول قیامت هر دم افزون
رسد چون نوبت عفو و شفاعت
ندا آید که أین الفاطمیون
🔘«مرو زهرا مرو زهرا مرو زهرا مرو»
من و این روضه ها الحمدلله
من و خون خدا الحمدلله
خوشا روزی که در سجده بگویم
رسیدم کربلا الحمدلله
🔘«حسین جانم حسین جانم حسین جان»
اگر کشتند چرا آبت ندادند
تو را زان درّ نایابت ندادند
اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
🔘«حسین جانم حسین جانم حسین جان»
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
در کودکی شد قسمت من خانه داری
هم خانه داری می کنم هم سوگواری
گـــریـــم بـــرای نـــــور دو عـیـنـت
هــر شب دهـــــم آب دســت حسینت
دیشب دعــا ک. ردی اجل جانت بگیرد
امشب دعــا کن دخترت زینب بمیرد
دیشب تــــــو بــــودی انـــــدر کنارم
امشب بــــه دیــــوار ســر می گذارم
دیشب نشستی گیسویم را شانه کردی
امشب در آغوش لَحَد کـــاشانه کردی
دیشب گــــرفـتـی اشــکــم ز دیـــــده
امشب ز داغـــت پـــشــتـم خــمـــیـده
دادی بـــه دست زینبت با آه و زاری
پـــیـــراهــن خونین خود را یادگاری
آن پـیـرهـن را هـــرگـــز نــــشــویم
تـــــــا عــــطر مـــادر از آن بـــبویم
مادر چرا رنگ از رخ ماهت پریـده
مـــادر چرا خون از گریبانت چکیده
گــــــــــاه دعــــا و راز و نیاز است
ســجـــاده بـــگـــشــا وقت نماز است
◾نوحۂ حضرت فاطمه(س)◾
گُلِ باغِ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله اکبر(2)
عدو روزی به زخم ما نمک زد
میان کوچه زهرا را کتک زد
همانا صبر مولا را مِحَک زد
شده زین ماجرا بیچاره حیدر
گُل باغ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله اکبر(2)
خدا روزِ علی تاریکه چون شب
که دارد ذکر یا زهرا چو بر لب
پرستارِ علی گردیده زینب
بگوید من ندارم دیگه مادر
گُل باغ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله اکبر(2)
الهی بشکنه دست مُغیره
حسن بر غصۂ مادر اسیره
مرو زهرا حسین از غم میمیره
زِ داغت میزند بر سینه و سر
گُل باغ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله اکبر(2)
دِگر قرآن ما کوثر ندارد
علی شیر خدا یاور ندارد
که زینب سایه ای برسر ندارد
شکایت دارد از دیوار وآن در
گُل باغ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله اکبر(2)
خداوندا بحقِ یاسِ طاها
بگیرتو دست این اهلِ عزا را
که(هستی)شد کنیز از بهرِ زهرا
نظر کن(پرویزی)در روزِ محشر
گُل باغ پیمبر گشته پرپر
بخوانید نغمۂ الله و اکبر(2)
👈🏻اجرای سبک: استاد پرویزی🎙️
👈🏻سراینده شعر: علیمحمدی📝
─═༅𖣔𖣔یازهرا𖣔𖣔༅═
امام زمان(عج)- مناجات
صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا به کى
در دلم نقش جمال تو ڪشیدن تا به کى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریڪى دنیا نشستن تا به کى؟
تو ڪریمىّ و منم یک طایر بى آشیان
روى بام این و آن دائم پریدن تا به کى؟
راویان گویند روى گونهات خالى بود
یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا به کى؟
داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر
طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا به کى ؟
من خودم دانم نیم لایق براى نوڪرى
پادشاه از نوڪر خود دل بریدن تا به کى؟
عاشقانت را تو مىخوانى بسوى خیمهات
منتظر ماندن براى خواندن من تا به کى؟
یا بُڪش یا زنده ڪن قلبم به نور فاطمى
بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا به کى؟
وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد
بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابه کى؟
روز و ماه و سالها بگذشت در هجران تو
در فراقت صبح جمعه ندبه ڪردن تا به کى؟
جان فداى غربتت، برگو ڪه اى پور على
همچو حیدر سر درون چاه بردن تا به کى؟
اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو
طعنه ها از سوى دشمن ها شنیدن تا به کى؟