#وفات_حضرت_ام_البنین_س
ام البنین شدم که شوم یاور حسین
گل پرورش دهم بشود پرپر حسین
قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین
هستند دختران علی در بر حسین
هستند مثل فاطمه در باور حسین
شد شاملم دعای سحرهای فاطمه
روشن شدم به نور قمرهای فاطمه
تاج سر منند گهرهای فاطمه
اولاد من کجا و پسر های فاطمه
هستند هر چهار پسر نوکر حسین
شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند
قسمت نبود زودتر از این فدا شوند
حالا بناست راهی دشت بلا شوند
حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند
جای گلایه نیست، فدای سر حسین
جریان گرفته اند کنار ابوتراب
از آل هاشم اند نه قوم بنی کلاب
اصلا نیاز نیست به ترس و به اضطراب
عباس من شده به علمداری انتصاب
او هست یک تنه همه ی لشکر حسین
عهدی است بین ام بنین و خدای خود
غیر از رضای دوست نخواهم برای خود
من دل نبسته ام به دل بچه های خود
اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود
عباس من فدای علی اصغر حسین
هرچند او دگر پسر خویش را ندید
غمگین نبود ازینکه اباالفضل شد شهید
دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید:
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب، علی اکبر حسین
کارش دگر نشستن در آفتاب شد
آب زلال در نظر او مذاب شد
شرمنده ی نگاه غریب رباب شد
از اینکه هم قبیله ی شمر است، آب شد
رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین
#علی_ذوالقدر
#ولادت_حضرت_رقیه_س
آیینه دار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود
آدم اگر می گفت اول یا رقیه
خورشید در منظومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
سنش اگر کم هم طراز انبیا بود
مانند کوثر آیت العظمی رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرام تر از هر زمانی بود اصغر
می خواند تا بالا سرش لالا رقیه
پا بر مغیلان می نهد اما محال است
روی سر موری گذارد پا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه
مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسهی بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانهی زیبا رقیه
از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لب ها رقیه
#علی_ذوالقدر
#مناجات_با_خدا
#رمضان_المبارک
#حضرت_رقیه_س
#شب_سوم_ماه_مبارک_رمضان
امشب پناه داده، بر جمع ما رقیه
ما آمدیم یا رب، همراه با رقیه
حس کرده ایم جودت، بیش از همیشه بوده
هر بار در مناجات، گفتیم یا رقیه
بخشیدن گناهِ، ما را به او سپردی
امشب تمام ما را، کرده سوا رقیه
با پای لنگ لنگان، در راه مانده بودیم
ما پا شکسته ها را، داده عصا رقیه
دردیم و اوست درمان، کفریم و اوست ایمان
ما را ز دام شیطان، کرده رها رقیه
دلتنگ های صحنِ، کرب و بلا کجایید
امشب دهد براتِ، کرب و بلا رقیه
یک یا علی بگو تا، دست تو را بگیرد
از بس که دوست دارد، این ذکر را رقیه
غیر از حسین نامی، روی لبش نیامد
این است عشق این است، صد مرحبا رقیه
بعد از حسین او شد، بیگانه با محبت
با زجر و ضرب دستش، شد آشنا رقیه
در گوشه خرابه، حق داشت جان سپارد
سر را که دید بینِ، ظرف غذا رقیه
#علی_ذوالقدر
#آخر_ذیقعده
#شهادت_امام_جواد_ع
هزار نقشه کشیدید دام بگذارید
عزیز فاطمه را تشنه کام بگذارید
همان عزیز که بعد از نوشتن نامش
موظفید علیه السلام بگذارید
همان کسی که در این شهر آبرودار است
رواست سر به قدومش مدام بگذارید
همان که بی کرم او میان سفره خود
محال بود کمی هم طعام بگذارید
همان که قبله عرش است و رو به او باید
قدم به نیت بیت الحرام بگذارید
میان خانه او نیست جای رقاصه
حیا کنید به او احترام بگذارید
بد است پیکر او را کنیزها ببرند
برای او دو سه تایی غلام بگذارید
میان قعر جهنم بسوزد آنکه سپرد
جنازه را به روی پشت بام بگذارید
پیام آمدن این کبوتران این است
که احترام به جسم امام بگذارید
فدای جد غریبش که نیمه جان می گفت
به جسم من عوض خیمه گام بگذارید
#علی_ذوالقدر
#هفتم_ذی_الحجه
#شهادت_امام_باقر_ع
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیدهای
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی
تشنهلب سوزانترین روز جهان را دیدهای
روز عاشورا میان خندههای کوفیان
ناله پیری به بالین جوان را دیدهای
در تمام عمر اگر میسوختی مثل رباب
روی دوش حرمله تیر و کمان را دیدهای
در میان خیمهها وقت غروب آفتاب
لحظه لحظه اضطراب عمهجان را دیدهای
خاک عالم بر سرم در زیر سم اسبها
جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیدهای
از درون خیمههایی که در آتش سوختند
گوشواره بردن غارتگران را دیدهای
وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی
تازه بعدش شامیان بد دهان را دیدهای
در کنار عمهجان، در مجلس نامحرمان
بر لب قاری، هجوم خیزران را دیدهای
داغهایی که شمردم شمهای از داغ توست
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#شب_دوم_ورود_به_کربلا
چه بلایی قراره سرم بیاد؟
نمیخوام اشک برادرم بیاد!
چرا باید وسط خیمه زدن
صدای ناله مادرم بیاد؟
نگا کن بچه ها ترسیدن حسین
همشون تو شک و تردیدن حسین
اینا از برگ گلم لطیف ترن
تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین
هنوزم دیر نشده بیا بریم
هر جایی به غیر کربلا بریم
با تو از اینجا بریم درست تره؟
یا با نامحرما از اینجا بریم
خودتم میدونی پا به پات میام
مثه سایه دنبال عبات میام
مگه زینب میتونه رهات کنه؟
قتلگاهم که بری باهات میام
حاضرم سرم بره سر تو نه
پیکرم کبود شه پیکر تو نه
مگه ترسی دارم از تازیونه
بزنن ولی برابر تو نه
خاک اینجا بوی خون میده حسین
آخر کارو نشون میده حسین
نمیخوام تو باشی اون کشته ای که
زیر سم اسبا جون میده حسین
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#امام_حسین_ع
#اشعار_اول_مجلسی
بسم رب الحسین آغاز صحبت عارفان حق بین است
چون خدای حسین بودن در چشم پروردگار شیرین است
روضه خوانت خداست در محشر با نبی گریه می کند حیدر
عدل گوید که گریه کردن بر داغ تو اصل اول دین است
قطره در وادی شما دریاست ادعا محضر تو بی معناست
پیش زهرا مقام او بالاست هرکه در مجلس تو پایین است
قدر این چشم های گریان را بهتر از ما حبیب می داند
بوسه گاه ملائک عرش است دیده ای که به اشک آذین است
آنچه گنجینه گدای شماست پیرهن مشکی عزای شماست
روز اول که دیدمش گفتم آن که روزم کند سپید این است
اینکه بعد از شنیدن داغت همچنان زنده ام خودش یعنی
در عزای تو کم گذاشته ام نوکرت را ببخش غمگین است
هر که جز تو رفیق راهم شد باعث جرم و اشتباهم شد
دیگر از تو جدا نخواهم شد بهترین یار یار دیرین است
از وفاتم که می شوی آگاه حتم دارم که میرسی از راه
السلام علیک یا ارباب اولین ذکر بعد تلقین است
ذره ای غفلت از تو ذلت ماست نام تو آبرو و عزت ماست
این شعار تمام ملت ماست زندگی بی حسین ننگین است
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#امام_حسین_ع
#محرم_حماسی
ای چشم، یاد دشت عطش، مثل رود باش
ای اشک، لحظه لحظه به فکر فرود باش
خود را شبیه پرچم او سربلند کن
تعظیم کن به ساحت او، در صعود باش
صاحب عزا مقابل در ایستاده است
در لحظهی ورود سرا پا درود باش
حسرت به دل به صدر مراسم نظر مکن
اما به چای ریز عزایش حسود باش
مِهر حسین، مُهر قبول نماز ماست
تنها به روی تربت او در سجود باش
جمع است آب، دور درختان بارور
خواهی که غرق جود شوی اهل جود باش
یک سکه نذر او کن و صد سکه پس بگیر
اینجا بدون هیچ ضرر غرق سود باش
مادر میان روضه به یاد تو بوده است
امشب به یاد آنکه به یاد تو بود، باش
ارباب تو مقابل ظالم قیام کرد
حالا تو هم مقابل ظلم یهود باش
در خاک خفتهاند جوانان بی شمار
فرصت کم است گریه کن ای چشم، زود باش..
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#امام_حسین_ع
#اشعار_اول_مجلسی
آنچنان که بارش باران نم نم دیدنیست
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنیست
هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنیست
اکثر ایام گرچه خالی از زیبایی است
چهره این شهر در ماه محرم دیدنیست
میشود معشوق با لبخند زیباتر ولی
چهره ی هرعاشقی همراه با غم دیدنیست
ظاهر آراسته خوب است اما این دهه
صورت زخمی و موی نامنظم دیدنیست
صحنه ای از مرقدت نقش است در اندیشه ها
کربلا بالای گنبد موج پرچم دیدنیست
مثل آن روزی که یک عاشق به دلبر میرسد
لحظه ی پیوستن شاه و گدا هم دیدنیست
عشق بازی از نگاه مسلم و حر و حبیب
باغریبی، سر به زیری، قامت خم دیدنیست
یا غیاث المستغیثین منی هنگام مرگ
میزبانی تو در آن واپسین دم دیدنیست
درمیان نامه ی اعمال در محشر فقط
روزهایی که برایت گریه کردم دیدنیست
کاش می فهمید اهریمن که در ملک وجود
حلقه ی خاتم به دست شاه عالم دیدنیست
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر_ع
دوس نداشتم وسط هلهله ها
پاتو به معرکه باز کنم ببخش
کوفیای لعنتی باعث شدن
جلو تو پامو دراز کنم ببخش
چرا غصه میخوری عزیز من
تو از امروز منو بیشتر داری که
یه زمانی یه علی داشتی ولی
حالا صدتا علی اکبر داری که
برو خیمه ولی خواهش می کنم
دستای خونیتو پاک کنی بری
بردنم به خیمه خیلی مشکله
کاش منو همینجا خاک کنی بری
جلوی خنده دشمن نباید
غمی که داریم و آشکار کنیم
خیلی دلشوره ی عمه رو دارم
اگه از خیمه بیاد چیکار کنیم
اگه پا نشی بری عمه میاد
قصه مدینه تکرار میشه ها
زبونم لال وسط نامحرما
مثه مادرت گرفتار میشه ها
پشت اون دری که آتیشش زدن
هر چی اومد سرمون بسمونه
نزا دیگه چادری لگد بشه
چادر مادرمون بسمونه
#علی_ذوالقدر
#محرم_۱۴۰۴
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
دنیا رو زیر پرت میگردونم
دشمنو دور سرت میگردونم
حتی با این کمر شکسته هم
اجازه بدی برت میگردونم
تو امید آخر منی بمون
تکیهگاه خواهر منی بمون
نزا دنیا رو سرم خراب بشه
تو ستون لشکر منی بمون
تو باشی حرمله جرأت نداره
که بخواد تیر سپر در بیاره
پاشو کارشو تموم کن و نزار
پاره پاره شه گلوی شیرخواره
تو بری خون به دل ما میکنن
مارو با خنده تماشا میکنن
پاشو و ببین که از حالا دارن
قتلگاهمو مهیا میکنن
تو بری خیلی حسین تنها میشه
چشمای خواهرمون دریا میشه
سر اینکه سرمو کی ببره
میون شمر و سنان دعوا میشه
خزون زندگیمو بهاری کن
یهبار دیگه حسین و یاری کن
لرزه افتاده به جون بچه ها
رسیدن حرم، پاشو یه کاری کن
#علی_ذوالقدر
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
یک یارِ باوفا که شود یاورش، نداشت
امّید یاری از طرف همسرش نداشت
یوسفترین عزیز خدا بود و ای دریغ
عزت میان مردم دور و برش نداشت
ویرانه باد مسجد شهری که هیچگاه
جایی برای سبط نبی منبرش نداشت
نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی
اندازهی معاویه هم باورش نداشت
از کودکی زیاد ز کوچه نمیگذشت
از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت
گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد
اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت
#علی_ذوالقدر