eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. هرکسی رو به تو آورد جهان آرا شد مورد مرحمت انسیهّ الحورا شد کودکی بودم و با اسم تو مانوس شدم پای عشقت به سویدای دل من وا شد هرکه نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند هرکسی نوکر دربار تو شد آقا شد در زدم بر در هر خانه دری باز نشد جز در خانه تو در نزده در وا شد ریزه خواران سر سفره تو شاهانند آرزو مند گدایی درت موسی شد تو نگاهم نکنی در بر مردم هیچم نگهت عزت دنیای من و عقبا شد سینه زنهای تو در رتبه همه سلطانند این مقامیست که با دست علی امضا شد گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست این متاعیست که در عالم ذر اهدا شد هیچ کس از لب خوشکیده تو نه نشنید نظر لطف شما شامل نوکرها شد 🔸شاعر: __________ 🎤 👇
1. منزل استاد 9.9.98.mp3
3.56M
( سلام الله علیها ) این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم ... تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینه ی او بردارید من هم از این تنِ بی سر شده سهمی دارم .. خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم ... شاعر : منزل استاد حیدرزاده
. مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو حالا که می روی کمی آهسته تر برو آتش به جان مزن تو از این بیشتر ،مرو طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم این گونه از مقابل چشمان تر ،مرو "از آب هم مضایغه کردند کوفیان" ای از تمام اهل حرم تشنه تر ،مرو باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟ هستی به یاد مادر و دیوار و در، مرو .
. علیه‌السلام آسمان را به روی تختۀ در می‌بردند تاج سر بود که باید روی در می‌بردند سر و سامان همه بی‌کس و بی‌سامان بود پا ز یک‌سوی، سر از یک طرف آویزان بود او درست‌است‌که‌یک‌همدم‌وغمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شد اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می‌ و جام نبود دخترش ثانیه‌ای در ملأ عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دودستش به بدن بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه می‌کرد به‌جسمی که نشدغسل و کفن «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» https://eitaa.com/emame3vom/57323 .
. |⇦•به محضرت چو غبار.. و توسل ویژۀ دهۀ کرامت و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام _ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم اراده نیست مرا بی اراده می آیم بر آستان تو ای آستین معجزه ریز به روی دست دلم را نهاده می آیم چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور گهی سواره و گاهی پیاده می آیم کسی چنان که تو دستم گرفته ای نگرفت چو ذره دست به خورشید داده می آیم اگرچه در به رویم میگشایی اما من فقط به خاطر روی گشاده می آیم السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایۀ ننگم .. رسید محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود ریان ابن شبیب میدونی امروز چه روزیه؟ گفت آقا نمیدونم میشه شما بفرمایید ! فرمود ریان ابن شبیب امروز اول محرمِ .. میخوام بگم یا امام رضا، از خواصِ شما نمیدونست اولِ ماهِ محرمِ .. میدونی این مردم از کی منتظرِ مُحرمند .. حسین .. من که در پیچ و خم جادۀ دنیا ماندم دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟! یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟ در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم حلّ این مشکل امروز به دست فرداست چند سالی است که در حسرت فردا ماندم در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟! من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو» خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم کربلا، پای پیاده، چه قدَر می چسبد من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم شاعر : این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینۀ او بردارید من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم ک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم شاعر: نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره پاره های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منورت شناختم شکست عهد کوفه .. این گناه بی شمار را به زخم های بی شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری به چشم های بی قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن .. منم .. سکینه .. دخترت .. شناختی؟ شاعر: نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علیه_السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•به محضرت چو غبار.. و توسل به حضرت معصومه _ حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم اراده نیست مرا بی اراده می آیم بر آستان تو ای آستین معجزه ریز به روی دست دلم را نهاده می آیم چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور گهی سواره و گاهی پیاده می آیم کسی چنان که تو دستم گرفته ای نگرفت چو ذره دست به خورشید داده می آیم اگرچه در به رویم میگشایی اما من فقط به خاطر روی گشاده می آیم السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایۀ ننگم .. رسید محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود ریان ابن شبیب میدونی امروز چه روزیه؟ گفت آقا نمیدونم میشه شما بفرمایید ! فرمود ریان ابن شبیب امروز اول محرمِ .. میخوام بگم یا امام رضا، از خواصِ شما نمیدونست اولِ ماهِ محرمِ .. میدونی این مردم از کی منتظرِ مُحرمند .. حسین .. من که در پیچ و خم جادۀ دنیا ماندم دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟! یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟ در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم حلّ این مشکل امروز به دست فرداست چند سالی است که در حسرت فردا ماندم در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟! من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو» خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم کربلا، پای پیاده، چه قدَر می چسبد من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم شاعر : این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینۀ او بردارید من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم ک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم شاعر: نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره پاره های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منورت شناختم شکست عهد کوفه .. این گناه بی شمار را به زخم های بی شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری به چشم های بی قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن .. منم .. سکینه .. دخترت .. شناختی؟ شاعر: نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! شاعر : 🎤 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. اینکه در شهر خودت بی کس و یاری سخت است زآشنایان خودت هم گله داری سخت است این همه غصه و غم داشته باشی ،غم نیست لیک در خانه که غمخوار نداری سخت است یاد کوچه که می افتم بدنم میلرزد چه کنم گر نکنم گریه و زاری سخت است وسط کوچه بریزند سر مادر تو بر نیاید اگر از دست تو کاری سخت است روضه کوچه همین است امان از سیلی صورت حوریه و ضربه کاری سخت است پیش چشم تر فرزند زگوش مادر گوشواره که بیافتد به کناری سخت است چشم گریان دل سوزان و دو دست لرزان مادرت را به سوی خانه بیاری سخت است ...... ای حسین جان به تو امروز خدا صبر دهد بدنم را به دل خاک سپاری سخت است سر من بر روی دامان تو اما سر تو ... می کند شهر به شهر نیزه سواری سخت است بعد از این تشت خدا صبر به زینب بدهد دیدن چوب به لعل لب قاری سخت است تیر از جسم من و چشم علمدار که نه تیر از حنجر شش ماهه درآری سخت است ؟ .............. چه کنم درد و بلای تو به‌جانم، چه کنم به نگاه نگرانت نگرانم، چه کنم اهل یثرب ز من و گریه من بیزارند ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم مانده‌ام من بروم یا که بمانم، چه کنم دو قدم راه نرفته نفسم می‌گیرد عمری از من نگذشته است،جوانم، چه کنم سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم هرچه قد راست کنم، باز کمانم، چه کنم دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد خجلم از تو همین بود توانم، چه کنم ✍ .............. جان نمانده نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا برای دادن جان هم توان نمانده مرا نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا فقط نه درد سر من شده است درد سرم ز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا رها نکردم علی جان تو را در آن کوچه اگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا خودم در آینه خود را به جا نیاوردم چنان زدند که از من نشان نمانده مرا بیا یکی دو نفس بر حسین گریه کنیم که بیش از این دو نفس هم زمان نمانده مرا ............. 🔸السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه🔸ُ دوباره یاد قدیما میکنم خونه رو برات مهیا میکنم وقتی از راه میرسی غصه نخور من خودم درو به روت وا میکنم با خوشی تو خوشم گریه نکن آقا منت میکشم گریه نکن جون زینب سرتو بالا بگیر الهی فدات بشم گریه نکن خدا بهتر از تو واسه من نداشت تو دلم بذره محبتت رو کاشت شب خواستگاری رو که یادته دستمو بابام تو دست تو گذاشت به سرم هوای تو پسرعمو جوونیم فدای تو پسرعمو دل به دل راه داره جونم مگه نه؟ میمیرم برای تو پسرعمو آب شدم همه تنم ریخته به هم تا گلای پیرهنم ریخته به هم سرم افتاده به روی شونه ام مهره های گردنم ریخته به هم دیگه از مدینه دلسردم علی غصه دارم و پر از دردم علی یادته گوشواره ی عروسی مو ؟ یکی شو تو کوچه گم کردم علی دیگه این فاطمه ، زهرا نمیشه دیگه انسیة الحورا نمیشه خیلی دوس دارم ببینمت ولی چه کنم دیگه چشام وانمیشه ✍ ......... طعم بهار را نچشیدم خزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها، قیام و رکوعم شده یکی مثل هلال ماه، خمیدم کمان شدم آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود نیرو ز دست داده‌ام و ناتوان شدم من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد بس ضربه‌ زد به بازوی‌ من نیمه‌جان شدم .👇
علیه_السلام گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است نگران حرمم آبرویم در خطر است قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید: بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است دست از جنگ کشیدند و به من میخندند تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!! چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟! به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است .👇
. مادربيا، آتش اُفتاده به كاشانه ام به آسمان، مى رود آهِ  غريبانه ام مادرجان، خون شد از غم جگرم مادرجان، پيشِ چشمِ همسرم مادرجان، بسته شُد بال وپرم واويلا ، يا اباعبدالله ع              **** به كوچه با ، بازوىِ بسته مرا مى كشيد دُخترِ من ، ديده گريان پِىِ من مى دويد مادرجان، سوخت كاشانه ى من مادرجان، باغ  و  گُلخانه ى من مادرجان، نيمه  شب خانه ى من واويلا ، يا اباعبدالله ع              * ✍ 👇
. . هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد هرکسی رو به تو آورد جهان آرا شد مورد مرحمت انسیهّ الحورا شد کودکی بودم و با اسم تو مانوس شدم پای عشقت به سویدای دل من وا شد هرکه نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند هرکسی نوکر دربار تو شد آقا شد در زدم بر در هر خانه دری باز نشد جز در خانه تو در نزده در وا شد ریزه خواران سر سفره تو شاهانند آرزو مند گدایی درت موسی شد تو نگاهم نکنی در بر مردم هیچم نگهت عزت دنیای من و عقبا شد سینه زنهای تو در رتبه همه سلطانند این مقامیست که با دست علی امضا شد گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست این متاعیست که در عالم ذر اهدا شد هیچ کس از لب خوشکیده تو نه نشنید نظر لطف شما شامل نوکرها شد 🔸__ .