السلام علیک یا اباعبدالله .
غروب بودُ زنی بی قرار تنها بود ،
غروب بودُ زنی بی قرار تنها بود
زنی ز داغ برادر فکار تنها بود
غروب بودُ علمدار خفته و زینب
میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود
میدانم بعضی هاتان صدایتان گرفته اما امشب عقیله ی بنی هاشم را مدد بدهید تو خانه ی امام زمان نشستی . همان آقایی که به شیخ حسین سامرایی فرمود: به شیعیان سلام منِ مهدی را برسان به آنها بگو آقا گفته خیلی خدا را به حق عمه جانم زینب قسم بدهند، موانع فرجم برطرف شود. روضه روضه ی عمه ی امام زمان است.
غروب بود تنها با اسیری و زینب ، هزارو نهصدو پنجاه بار تنها بود. عین مقتل را برایت بگویم. و تَسابَقَ القوم علی نَهب بیوت آل الرسول و قُرَّة عین البَتول؛ یعنی نه یک نفر نه ده نفر دست جمعی همه حمله کردند به خیمه ها . عمر سعد ملعون دستور داد به شمر اول خیمه گاه را محاصره کنند. گوشَت با من است یا نه؟ همه محاصره کردند. بعد گفت شمر خیمه ها را با اهلش زنده زنده بسوزان. یا صاحب الزمان.
اگر امام سجاد نمی فرمود : علیکُنَّ بالفرار، این زن و بچه مثل مادرشان فاطمه تو آتش می سوختند . بی بی دو عالم همه را فراری داد. آمدند خیمه ها را دانه دانه سوزاندند ، شمر دستور داد هرچه تو خیمه هست به غارت ببرید فاطمه ی بنت الحسین می فرماید : حتی به زور چادر از سر ما می کشیدند . یا صاحب الزمان.
زینتها را به زور از گوش بچه ها و پاهایشان می کشیدند. آخ بمیرم.
از دستها مپرس که با گوش ها چه کرد؟
از گوشها بپرس که بی گوشواره ها ...
همه خیمه ها را که آتش زدند ، دیدند یک زن بلند بالا که خیمه اش آتش گرفته دارد آتش را خاموش می کند از خیمه بیرون نمی رود. عبید ابن مسلم می گوید من بودم خولی بود شمر بود آمدیم درِ این خیمه گفتم تو چرا فرار نمی کنی؟ فرمود: اینجا عزیز برادرم خوابیده . خیمه خیمه ی زین العابدین است. این خانوم هم زینب است. عبید ابن مسلم می نویسد خولی بدون اجازه وارد خیمه شد بی بی دوعالم مانع شد ، چنان سیلی به صورت زینب زد، زیرانداز زین العابدین را کشید . امام با صورت زمین خورد . حسین...
#روضه امام#سجادعلیه السلام
#استادمیرزامحمدی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
کربلا یک روز نیست . عاشورا یک ماه محرم یا دوماه محرم و صفر نیست. حضرت بچه ی کوچک می آوردند اذان بگویند در گوشش تا چشمش می افتاد به بچه شروع می کرد به گریه کردن. محرم و صفر نبود. یعنی آن قضیه .
تو کوچه می رفتند چشمشان افتاد به قصاب که گوسفند می کشد ، فرمود آب دادی بهش؟ گفت ما به سنت جدتان عمل می کنیم آب ندهم سر گوسفند را نمی بریم . نشست سر به دیوار گذاشت شروع کرد به گریستن فرمود به پدر من پس چرا آب ندادند؟ ذُبِحَ کذبح الکبش، مثل یک قوچ سرش را بریدند.
خب یک غلامی تازه آمده بود. منزل امام سجاد ع ؛ خدا آب را داده تو خانه ی همه شیعه ها. فرمود هروقت چشمتان به آب می افتد محرم و صفری نیست ،یک کتاب داده برای منازل همه مان. بهترین اوقات توسل است کتاب تربت روزی پنج وعده نماز پنج وعده به یاد اباعبدالله ع. در بهترین وقتها. هرچه برای کربلا دیدید شنیدید توش خلاصه کرده خدا. تو همه ی خانه های شیعه ها هم هست. محرم و صفر ندارد. یعنی نگفته خاک قبر نبی را سجده کنید. گفته خاک حسینم را سجده کنید. دردانه ی خداست. هرچه تو کربلاست بیاید تو سجده ات.
یک غلام تازه آمده بود منزل امام سجاد ع ،از بیرون گفته بودند بهش سر گوسفندی خریده بود آورده بود. آقا که از کربلا برگشتند بعضی روایات داریم که دیگر نخوردند سر گوسفند ،نمی آوردند سر سفره. آقا از این پلکان داشت می آمد تو حیاط تو اتاق بود . دو سه تا پله داشت. به محض این که غلام دستش بود سلام کرد داشت می رفت به طرف مطبخ ببرد . جواب سلامش را داد، چشم امام به سر گوسفند افتاد برگشت تو اتاق در را بست . چون یک تشت مسی در کوفه دیده بود یک تشت طلا در شام دیده بود.
چشمش افتاد رفت تو اتاق در را بست و صاح الامام ع وا قَتیلا وا ذبیحا وا مظلوما وا.. تا شب صدای گریه بند نیامد. مگر می شود فراموش کنم؟
برای چند تا از اهل بیت اینجور است. امام سجاد دورانش حقیقتا جگر خون بود . همه را می دید بوده آنجا. یکی از غلامها گفت آقا بس نیست؟ أماعانَ لِحُزنِک أن ینقَضی؟ وقتی نیست که دیگر ناراحتی را بگذاری کنار؟ و لِبُکاءِکَ أن یَزِل دیگر انقدر اشک نریزی.
ویهَک وای بر تو . ابن یعقوب ابن اسحاق ابن ابراهیم کان نبیّا وابنُ نبیّا و کان لَهُ أثنی عشر ابنا . دوازده پسر داشت یعقوب. یکی از آن دوازده تا یوسف ع را خدا پنهانش کرد . فَشابَ راسهُ من الحُزن سر و صورت یعقوب سفید شد. و ذهبَ بصرهُ من البُکاء . چشم یعقوب کور شد از گریه. و احدَودَبَ ظَهرُهُ من الغَمّ از ناراحتی کمر یعقوب خم شد. و هو یعلم أن ابنهُ حیٌّ میدانست پسرش زنده است. اینجور شد .
اما و أنا رایتُ فی یومٍ واحد تو یک روز هجده نفر از خانواده ام را دیدم . سرهایشان از بدنهایشان جدا روی زمین افتاده . فَکَیفَ عانَ لِحُزنی؟ و یَقِلَّ بُکائی ؟
این دوران امام صادق ع می فرمایند: آخرین حدیث لهوف سید است، آن جور که یادم است : و لم یَزِل کذلک حتی لیسَ بحراک در این سی و چند سال اشک بود تا از دنیا رفت.
اما عرضم این است ، فردا دیگر از این غمها به ظاهر راحت شد . اما شیعه ها چه تشییعی کردند؟ حتی جوانهای شیعه از نخلستانها برگهای تازه کندند روی تابوت گرفتند سایه بشود تا بقیع. پشت سر عمویش امام مجتبی قبری کندند سلام الله علیها. بعضا نوشتند زیر چادر کندند. تابوت را زیر سایه ی چادر آوردند ، یک بند انگشت کفن امام تو آفتاب نبود.
امام باقر ع سراپایش را برهنه کرد ، مستحب است سر و پای برهنه بروند. رفت بدن را گرفت بقیه ی بنی هاشم بدن زین العابدین را دادند. اما عرض می کنم آقا خودت کربلا بدن بابایت را دفن کردی ، آمدی بالا . بنی اسد می گوید دیدیم یک جوان صورتش را بسته بود آمد بالا گودیِ قتلگاه این نیزه شکسته و شمشیر شکسته و نی و این سنگها را زیر و زَبَر می کرد اما اشک می ریخت. نمی شناختیم کیست. گفتیم آقا اگر کمکی هست ما انجام بدهیم. شما دنبال چیزی می گردید ؟ فرمود بنی اسد یکی از انگشتان دست پدرم نیست.
السلام علیکم یا اهل بیت النبوَّه
#روضه امام #سجادعلیه السلام
#استادبندانی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
جوانها با جوانی تان قسم ، من تنها روضه ای که دست و پایم را گم می کنم روضه ی زین العلبدین است. نمی دانم باید چه کنم؟ اگر صدو بیست و چهار هزار پیغمبر غیر از رسول خدا برای یک لحظه ی روضه ی زین العابدین قالب تهی کنند می ارزد. برای یک لحظه اش. اگر تمام انبیا صورتهایشان را خراش بزنند برای یک لحظه روضه ی زین العابدین این آقا یک مصیبت ده تا صدتا هزارتا مصیبت نکشیده که من یکی را بگویم بقیه را نگویم.
نمی دانم تو شماها ، داغدیده هست یا نه ؟ اما یک داداش که می میرد یک داداشت، ان شالله هیچوقت داداش هایتان نمی رند . ان شالله هیچوقت داغ نبینید . امام زمان بیاید من دارم مثال می زنم. یک داداشت می میرد چهارتا رفیقهایت زیر بغل هایت را می گیرند که هی نخوری زمین که پشت تابوت راه بیفتی حرکت کنی کنار قبر، خود رفیق ها غسل می دهند بدن را خودشان کفن می کنند خودشان تشییع می کنند. خودشان می آورند تو قبر می گذارند فقط تو را می برند بالا سر قبر یک لحظه داداشت را ببینی ، خدا ناکرده بابایت می میرد چهارتا رفیق دورت هستند چهل تا رفیق کنارت هستند می روی بابا را دفن می کنی تا یک هفته داغونی.
یک آقا هفتاد و دوتا بدن را یکی یکی باید دفن کند. دوتا داداشش هستند. دو تا داداش های بچه های عمویش حسنند. دوتا بچه های عمه اش زینبند. شش تا برادر بابایش حسین ابن علی . تمام اینها را باید یکی یکی دفن کند.
تو کوچه های مدینه می رفت می دید یکی ، گدا دارد می گوید أنا الغریب . می رفت جلو ، می گفت چقدر غریبی؟ می گفت آقا انقدر غریبم که بعضی شبها گرسنه می خوابم . آقا می فرمود انقدر غریب هستی که بمیری بدنت را دفن نکنند ؟ گفت نه آقا اینها مسلمانند ، بمیرم چهارتایشان می آیند بدنم را دفن می کنند. آقا می نشست زمین می فرمود پس غریب بابایم حسین است که بدنش را رها کردند و رفتند.
قصاب می دید دارد گوسفند سر می بُرد ، می گفت قصاب این گوسفند را آبش دادی یا ندادی ؟ می گفت آقا چه خبر است هر روز می آیی از من سوال می کنی؟ آقا خسته مان کردی . بابا ما مسلمانیم حیوان را اول آب می دهیم بعد رگهایش را می زنیم. می گفت آقا می فرمود آنها که آمدند بابایم را کشتند مگر مسلمان نبودند؟
بچه ی شیرخوار می دید می گفت مادر بچه ات را ساکت کن ، گل می دید از باغبان می پرسید این گل چند وقت آب می خواهد؟ باغبان می گفت این گل هیچی ، دو روز یک ذره آب بدهی می ماند ، آقا می نشست می گفت باغبان مگر گل بابایم چقدر آب می خورد ؟ انقدر این لبهایش تَرک خورده بود مگر علی اصغرم برادرم چقدر آب میخورد ؟ آه
فقط این روضه نیست که ، بازار کوفه رفته، زندان کوفه رفته . کاخ عبیدالله رفته . از کوفه تا شام رفته بازار یهودی ها رفته. بازار شامی ها رفته. کاخ یزید رفته. خرابه ی شام رفته. از شام تا کربلا آمده. از کربلا تا مدینه آمده ، حالا گوش بده . هی یکی یکی باز مانده ها دق می کنند. داغ رباب دیده. داغ ام البنین دیده. داغ زینب را دیده. داغ ام کلثوم را دیده . سی سال فقط گریه می کرد . فقط اشک می ریخت بر حسین ابن علی.
#روضه امام #زین العابدین علیه السلام
#استاد دارستانی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#شعرشهادت امام#سجادعلیه السلام
▪️🥀🌾▪️🥀🌾▪️🥀🌾
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
چقدر گریه کردی آقاجان
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
خون این باغ، گردن ِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دور ِ طشت طلا
عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
کاش مادر تو را نمی زایید!
گله از دست ِ زندگی داری
دیدن آب ، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
تا نگاهت به دشنه ای می خورد
جگرت درد می گرفت آقا
تا جوانی رشید می دیدی
کمرت درد می گرفت آقا
جمل شام پیش ِ رویت بود
خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضه دارت بود
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید
سوخت عمامه ات، بمیرم من
سوختن ارث ِ مادری شماست
گرچه در بندی از تو می ترسند
علتش خوی ِ حیدری شماست
خون خورشید در رگت جاری
از بنی هاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هرچه باشد توهم علی هستی
**
کاش می مُردم و نمی خواندم
سر بازارها تو را بردند
نیزه داران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#شعرشهادت امام #سجادعلیه السلام
🏴▪️🍂🏴▪️🍂🏴▪️🍂
دل سوخته، شبیه دل خیمه ها شده
مانند پاره پیرهنی نخ نما شده
دارم هنوز بر سرم عمامه ای که سوخت
بغض گلوی سوخته ام بی صدا شده
دارم به روی گردن خود دست می کشم
دیدم که زخم کهنۀ سر بسته وا شده
با یاد شام سینۀ من تیر می کشد
این سینه زخم خوردۀ آن کوچه ها شده
وای از کمان و حرمله و نیش خند او
وای از رباب و اصغرِ از نی رها شده
دیدم طنابِ دورِ گلوی رقیه را
زنجیر داغ، مرحم یک زخم پا شده
مانند خواهرم کمرم درد می کند
گویی که مهرۀ کمرم جا به جا شده
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#شعرشهادت امام#سجادعلیه السلام
🏴▪️🍁🏴▪️🍁🏴▪️🍁
ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام
تا ياد غربت ميکند: الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بي کسي را
يک جا روايت ميکند: الشام الشام
موي سپيد و چهره اي در هم شکسته
از چه حکايت ميکند: الشام الشام
هر روز با اندوه و آه و بي شکيبي
ياد اسارت ميکند: الشام الشام
در اين ديار پُر بلا هر کس به نوعي
عرض ارادت ميکند: الشام الشام
يک شهر چشم خيره وقت هر عبوري
ابراز غيرت ميکند: الشام الشام
هر سنگ با پيشاني مجروح خورشيد
تجديد بيعت ميکند: الشام الشام
قرآن پرپر روي نيزه غربتت را
هر دم تلاوت ميکند: الشام الشام
قلب تو را يک مرد رومي با نگاهش
بي صبر و طاقت ميکند: الشام الشام
هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه
خود را فدايت ميکند: الشام الشام
جان مي دهي وقتي به لبهايي مقدس
چوبي جسارت ميکند: الشام الشام
کنج تنوري حنجري آتش گرفته
ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#شعرشهادت امام#سجادعلیه السلام
🏴▪️🥀🏴▪️🥀🏴▪️🥀
یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی
از صبح زود تا به سحر گریه میکنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه میکنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی
این طفل را به جان خودت اب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی
از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی ؟
بادیدن اسیر کجا میرود دلت
بادیدن فقیر کجا میرود دلت
@rozevanoheayammoharramsoghandi