#روضه حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
#استادمیرزامحمدی
جریان کربلا را تصور کنید از صبح عاشورا هرکه رفته میدان برنگشته. این روایت امام صادق است دیگر ، فرمود: إنَّ تاسوعا یومٌ حُصرَ فیه الحسین و اصحابُه؛ تاسوعا روزی است که حسین و یارانش را محاصره کردند. فرمود دم به دم به لشکر کوفه و شام اضافه می شد اما یک یار برای حسین ابن علی نمی آمد. توی یک همچین فضایی از دیروز هم که آب را به روی اهل بیت بستند. سه روز شریعه ی فرات تو محاصره است. آب جیره بندی شده ، قمر بنی هاشم باید بجنگد برود آب بیاورد. که از امشب سهمیه ی آب تمام شد. ابی عبدالله به قمر بنی هاشم فرمان دادند بروید از شریعه آب بیاورید. رفتند جنگیدند بیست تا مشک آب آوردند. بیست تا مشک برای هشتادو چهارزن و بچه و برای حدودا صدوچهل نفر از مردان سلحشوری که در معیت امامند. بیست تا مشک برای دویست و سی نفر . یعنی آب باید سهمیه بندی شود.
سه روز تمام وضعیت خیمه ها به اینگونه است. گرمای روز عاشورا ، سخنرانیها و موعظه های پی در پی ابی عبدالله . زخمی شدن ها . داغ دیدن ها. امام پدر این امت است. جلوی چشمش یکی یکی بچه هایش دارند پرپرز می شوند. بالاسر بعضی هایشان رسیده گریه کرده قرآن خوانده. به این بهانه امام را هم بعضی جاها ضربه زدند خون از بدنش دارد می آید. که امام سجاد فرمود بابایم که آمد با ما وداع کند از سوراخهای جوشنش خون فواره میزد.
در یک همچین فضایی از صبح اصحاب رفتند نوبت رسیده به بنی هاشم ، بنی هاشم هم یکی پس از دیگری دارند میروند حالا علمدار این لشکر آمده خدمت امام. آقاجان لَقَد ضاقَ صدری حسین جان سینه ام دیگر دارد سنگینی میکند. من نمیتوانم طاقت بیاورم ، از صبح اینها دارند به تو جسارت میکنند. به تو دارند توهین میکنند. و دم به دم دارد برایشان یار می آید. تو دم به دم دارد یارانت از دست میرود. اجازه بده من میدان بروم. امام بغلش کرد ، هردو گریه کردند.
خب تو قواعد جنگ عربی اگر علمدار را کسی زمین گیر کرد یعنی فاتحه ی جنگ خوانده است. حضرت فرمودند انتَ صاحبُ لوائی تو پرچمدار منی. فقد مَزَیتَ تَفَرَّقَ عسکری عباس جان توهم بروی برنگردی لشکر من متلاشی می شود. یک کلام به امام اعتراض نکرد. فهمید امام با این تعبیر اذن میدان نمی دهد برای جنگ. مقام سِلم را ببینید ، آمد وسط لشکر نه برای جنگ وَعَظَهم حَضَّرهُم قدبالغَ فی النَّصیحه شروع کرد اینها را موعظه کرد. امام اذن جنگیدن به عباس نداده سِلم یعنی این. دوباره برگشت. دوباره که برگشت ، گزارش کار به امام داد عین تاریخ است. عرض کرد یابنَ رسول الله رفتم موعظه شان کردم ولی اینها گوششان بدهکار سخن حق نیست.
گزارش که تمام شد، یک صدایی به گوش عباس رسید . یُنادونَ من الفستاط صدا ایندفعه از توی خیمه ها بود. چه صدایی بود؟ یُنادونَ من الفستاط العطش العطش
صدای تشنگیِ بچه ها به گوش عباس رسید. چیزی نگذشت مرحوم مقرَّم می نویسد ، یک مرتبه دیدند نازدانه ی حسین سکینه ی بنت الحسین با یک مشک خالی از خیمه ها آمد بیرون. چقدر این دختر شیرین زبان است ، حالا شاید شام ریبان روضه اش را مفصّل خواندیم. اصلا یک جوری حرف می زد حسین را به گریه می انداخت. تو مجلس یزید هم یک جوری حرف زد یزید هم به گریه افتاد. آنقدر شیرین زبان بود.
چی گفت؟ بابا به عمو بگو برود آب بیاورد. آنقدر قمربنی هاشم خوشحال شد ، که بهانه ی رفتن میدان جور شد. ابی عبدالله باز اورا کنترل کرد. فرمود عباسم حالا می خواهی بروی میدان برو، اما فَطلُب لها اولاء الاطفال الماء فقط برو آب بیاور. تسلیم امر امام است.
سلاح جنگی با خودش نیاورده ، چون امام زمانش فرموده فقط برو آب بیاور. یا رب مکن امید اسیران تو ناامید. دخترهای تو خیمه و بچه های تو خیمه سکینه را که فرستاند ، سکینه خیال اینها را راحت کرد. برگشت خیمه گفت : اصلا دیگر از عطش کسی حرفی نزند . مشک را دادم دست عمو، عمویم اگر برود آب بیاورد ردخور ندارد.
خدایا خیلی ها امشب چشم امیدشان به این جلسه هست . ماهم نمی دانیم کی برای چه نیت و حاجتی آمده؟ حاشا به کَرَمت . یا قمر بنی هاشم شما نا امیدی کشیدی می دانی یعنی چی؟ این جماعت به یک امیدی آمدند امشب. لذا آن شاعر عرب شعر گفت که هر حرمی یک ادب زیارت دارد. گفت حرم ابالفضل العباس هم ادب زیارتش این است: لا تذکرَنَّ فیها سکینه تو حرم ابلفضل مبادا اسم سکینه را ببری. این آقا به سکینه وعده ی آب داده. خجالت می کشد.
السلام علیکَ یا ابوالفضل العباس . وارد شریعه شد دست برد زیر آب فَذَکَرَ عطشَ الحسین فَرَمَ الماء علی الماء
دیدم منِ بیتاب در آینه ی آب
گاهی رخ دلبر را ، گاهی لب اصغر را.
آب را ریخت روی آب . نه خودش بخواهد بنوشد بعضی ها گفتند به این بهانه دست برد زیر آب ، مرکبش آب بنوشد ، مرکب سیراب شد . مشک را پر از آب کرد. به محض اینکه سوار مرکب شد ،
نوشته اند چهارهزارتیراندازشریع رانشانه گرفتند،ازشما مردم میپرسم اگر یک دهم این تیرها به عباس خورده باشد نه کتر بگویم یک صدم این تیرها به بدن خورده باشد، که تعبیر مقاتل این است: آنقدر تیر زده بودند وقتی حسین رسید دید یک جای سالم تو این بدن نیست. الله اکبر همه ی تلاشش این است ، دو دستش را زدند. مشک را به دندان گرفت. همه ی هم و غمّش این است آب را برساند. ولو اینکه قطعه قطعه اش کنند.
یک نانجیبی مشک را نشانه گرفت. تا تیر به مشک خورد نه آب مشک بریزد آبروی عباس ریخت. اینجا نوشتند فَوَقَفَ المُتَحَیِّراء دست نداشت بجنگد ، آب ندارد که به خیمه ها برساند. یک نانجیبی با تیر به چشم راستش زدند. اینجا بود خم شد این تیر را بین سر مبارک و گردن مرکب گذاشت. آخ بمیرم سر مبارک خم شد ، کلاه خود حضرت که افتاد، یک نانجیبی چنان با عمود آهن به فرق قمر منیر بنی هاشم زد . اینجا دیگر نتوانست دوام بیاورد با صورت به زمین خورد . خیلی ها تو کربلا با صورت به زمین خوردند علی اکبر قاسم ابن الحسن ابی عبدالله . اما اینجا یک تفاوتی داشت ، با یک بیت شعر میگویم. به چشمش بود تیری و چو با صورت زمین میخورد دوباره تیر با شدت به چشم او فرو میرفت. حسین....
همین که خورد زمین ابی عبدالله را صدا زد همه دارند میبینند حسین آمد کنار علقمه ، سراسیمه نه پیاده شد ، مقتل میگوید حسین هم خودش را از مرکب انداخت زمین. فَوَقَفَ الحسین منحنیّا دست به کمر گرفت الانَ إنکَسَرَ ظهری .
به قصد تعجیل فرج ناله بزن. یا حسین.....
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام👆👆
fa-h-abbas-rozeh-mirza-mohammadi01.mp3
5.59M
#روضه #حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
#شب نهم محرم
#استادمیرزامحمدی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
12-mirzamohammadi-rozehshabe9-1(rasekhoon.net).mp3
3.8M
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام
#شب نهم محرم
#استا میرزامحمدی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
roz9_moharam94_mirzamohamadi_c.mp3
4.08M
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام
#،شب نهم محرم
#استادمیرزامحمدی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
roz9_moharam94_mirzamohamadi_d.mp3
10.01M
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام
#شب نهم محرم
#استادمیرزامحمدی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
شبِ تاسوعا شد روضه بخوانیم یا نه؟ اول که آمد خدمت برادر اجازه خواست . برادر اجازه بده جانم را فدایت کنم . سال قبل هم گفتم ، یک عمری خودش را برای این لحظه آماده کرده. رزم آموخته جنگ آوری کرده . خودش را نشان داده . یک دمار از لشکر کفار در بیاورد . اما پیرو ولیِّ خودش است. عباس تو برو آب بیاور ، وقتی اجازه خواست آقا یک جمله ای گفت : یا أخی أنت صاحبُ لوائی تو علمدار فإذا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری اگر تو بروی لشکرم از هم می پاشد. کجا دارد امام حسین این حرف را می زند؟ موقعی که نه علی اکبر دارد نه قاسم دارد نه اصحابی برایش مانده ، ستون این لشکر عباس است؛ فإذا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری بعد آقا فرمود: عباس جان فَطلُب لها فاولاء الاطفال قلیلاً من الماء برو برای بچه ها آب بیاور .
راوی نوشته: فَسَمِعَ الاَطفال یُنادونَ العَطَش العطش صدای بچه ها را می شنید هی صدا می زدند عمو آب ... وقَصَدَ نَحو الفُرات روضه خصوصی شده دست خالی بیرون نروی ؟ به خدا قسم امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود . یک عده را امشب می خرند ، یک عده امشب انتخاب می شوند. یک عده امشب همراه حجت الله می شوند همراه بقیه الله الاعظم می شوند.
مشک را برداشت ، فَأَحاطَ به أربعةُ آلاف ممن کانوا مُوکّلینَ بالفرات چهار هزار نفر دورش را گرفتند . چکار کردند؟ و رَمَوحُ بالنّوال چهار هزار نفر شروع کردند تیر اندازی کردن . به سمت عباس تیر می زدند. فَکَشَفهُ آنها را کنار می زد تار و مار می کرد . وقَتَلَ منهم علی ما روا ثمانینَ رَجُلاً روایت می گوید اینجا هشتاد نفر را به درک واصل کرد . حتی دَخَلَ الماء وارد آب شد ، یک نگاهی به آب فرات کرد . دست زیر خنکای آب برد . فَذَکَرَ عطشَ الحسین و اهلَ بیت یاد لبهای خشک برادر افتاد و رمَ الماء آب را روی آب ریخت.
فَحملها علی کتف الأیمن مشک را روی دوش راست انداخت ، و توجَّهَ نحو الخَیمه آمد سمت خیمه ها . چه کردند با عباس؟ می خواهم یکی از شباهت های عباس را با امام حسین بگویم. فَقَطَعوا علیه طریق راهش را بستند . و احاطُ به من کُلِّ جانب دوره اش کردند. نامردها دوره کردند. آخ بمیرم . آخه یکی از مصیبتهای سنگین عصر عاشورا این است : و أحاطوا بِه من کلِّ جانب و تکاثَرُ عَلیه همه دورش را گرفتند می چرخیدند . هی نیزه نشان می دادند ، هی شمشیر نشان می دادند . هی خط و نشان می کشیدند. دورش را گرفتند. فَحاربهُ شروع کرد جنگیدن. و ءوهَنَتهُ الجراح من النبل انقدر به او تیر زده بودند قبل از اینکه وارد فرات شود انقدر خون از بدن مبارکش رفته بود ، رمقش رفت و ضَرَبهُ ملعونٌ علی یَدهِ الیُمنی فقَطَعها یک نامردی آمد دست راستش را زد . ببین چکار کرد ؟ اولین نگرانیِ عباس چه بود ؟ فَحَمَ الَالغروَ علی کتفهِ الأیسر فقط نگران مشک بود . مشک را روی دوش چپ انداخت. یک نامردی جلو آمد دست چپ هم قطع شد . اینجا چکار کرد ؟ راوی می گوید یک وقت دیدم مشک را به دندان گرفت فَحَمَلَ الغروه من الأسنانه هنوز امید داشت.
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام
#استادحاج میثم مطیعی
@rozevanoheayammoharramsoghandi
از زبان مادرش روضه اش را بخوانم . بهترین روضه است. ببینیم ام البنین برای بچه اش چه روضه ای خواندند. مادر روضه بخواند خیلی روضه ی دلسوزی است:
بعد از اینکه خبر کربلا به مدینه رسید و به سرعت کاروانی که از کربلا برگشته بود وارد مدینه شد ، روشن شد چه خبر شده خانومها آمدند دیدن ام البنین ، آخر مادر چهار شهید است.بزرگترین شهیدش قمر بنی هاشم است که 34 ساله ش بود .بقیه کوچکتر بودند. وقتی تو اتاق پُر شد بلند از شد از جا، گفت : خانومها خبر دارید عباس من در شجاعت بی نظیر بود ؟ خانومها خبر دارید هیچ قدرتمندی در عرب توان مقابله ی با جیگر گوشه ی مرا نداشت؟ خانومها خبر آوردند که عمود آهن به فرق بچه ی من زدند. از روی اسب به زمین آمده. خانومها کدام شجاعی بوده که توانسته به فرق عباس من عمود بزند؟ خانومها هیچ شجاعی نبوده این کار را بکند اول آمدند دستهای بچه ی من را از بدن جدا کردند، قدرت دفاعش را ازش گرفتند، نقل می کنند ابی عبدلله که با عجله می امد بالای سرش نرسیده به بدن دید پیاده شد ، دست بریده را از روی خاک برداشت .
#روضه حضرت #ابالفضل العباس علیه السلام#شب نهم
#استادانصاریان
@rozevanoheayammoharramsoghandi