12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهادم_تماشا👌😭
#التماس دعا
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اربـعین آمد دلم را غم گرفت
بهر زینب(س) عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید به گوش
نالهی صاحب زمان آید به گوش
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) محضر همه یعاشقان ومحبین آل الله تسلیت وتعزیت عرض می نماییم.◼️
#اربعین
#امام_حسین (ع) تسلیت باد.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
#نوحه_اربعین
بسیار زیبا وجانسوز👌😭
پس از یک اربعین هجران ودوری
چهل شب در بیابانها صبوری
پس از یک اربعین شب زنده داری
چهل شب درفراقت آه وزاری
پس از یک اربعین رنج واسارت
تماشایی شدم درشهرغربت
پس از یک اربعین ای نورعینم
رسیدم کربلا نزد حسینم
چهل روز است درسوزوگدازم
نشسته خوانده ام هرشب نمازم😭
پس از یک اربعین دوری برادر
رسیدم کربلا محزون ومضطر
منم زینبزجا برخیز یکدم
ببین این کاروان راغرق ماتم
زجا برخیز ای امید خواهر
نظاره کن مرا بی یارویاور
ببین جانا که قد من خمیده است
کسی چون من دراینعالم ندیده است
سرت بر روی نی شد رهنمایم
شدند کعب می و سنگ آشنایم
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#نوحه_بازگشت_کاروان_به_مدینه...
#زبانحال_حضرت_زینب_س
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
با برادر رفته بودم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با دلاور رفته بودم بی دلاور آمدم
**
(شد چو زینب وارد شهر مدینه)
(گاه بر سر می زد و گاهی به سینه)
در بقیع آن مخزن گنج و دفینه
درد دل دارد بسی آن بی قرینه
کای خدا از غم کبابم
نیست دیگر صبر و تابم
غم شده جام شرابم
صاحب چشمی پرآبم
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
چون سفیری غصّه آور از ره غم
آمده با کوله بار درد و ماتم
رو به سوی مرقد پرشور خاتم
نالد از جور و جفای پور آدم
ای محمد کن نگاهم
بشنو از دل سوز و آهم
در فراق شمس و ماهم
بنگر این شال سیاهم
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
سایه ساری از سرش رفت در غریبی
سر بریدند لاله هایش بی حبیبی
زین سفر جز غم نبرد آخر نصیبی
داغ طفل نو نهال نا شکیبی
باغ سبزم شد خزانی
آمدم قامت کمانی
دیدگان خونفشانی
سینة دل ناگرانی
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
شش برادر همرهش بودند و رفتند
پر به کوی شارع بگشودند و رفتند
هم سرود عشق بسرودند و رفتند
هم غبار از سینه بزدودند و رفتند
از فراق شش برادر
داغ عباس دلاور
عون و عبداله و جعفر
می زند بر سینه آذر
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
در بیابانی که ظلمت بوده قانون
از نیام کوفه تیغ کینه بیرون
پیش چشمانش کشیدن در یم خون
جسم هفتاد و دو لاله همچو مجنون
غم به سینه پر عبورم
در پی امواج نورم
گر شکسته زیر زورم
هم شکیبا هم صبورم
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
سروری ، گر غصّه شد تن پوش باغش
یاد یاران در شب هجران چراغش
غم پیاپی آمد از هر سو سراغش
درد دل با مصطفی کم کرده داغش
درد دل دارم فراوان
از جفای روزگاران
از وداع تلخ یاران
چشم خون و اشک باران
تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم
با برادر رفته بودم بی برادر آمدم
شاعر : محمدرضا سروری
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#اشعار
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
شاعر #حسن لطفی
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
از میان غباری از اندوه
از دل ریگهای صحرا ها
کاروانی ز راه آمده بود
کاروان قبیله ی دریا
تا که پرسید از مدینه بشیر
کیست درشهرتان بزرگ شما
همه گفتند بیت ام بنین
هست در کوچه ی بن الزهرا
دید در کوچه ی بنی هاشم
درب آتش گرفته ای وا شد
پیشتر از تمام خانم ها
مادری همچو کوه پیدا شد
دید در احترام مردم شهر
به سوی کاروان قدم برداشت
رفت اما ز راه خود برگشت
و به لب ناله ای مکرر داشت
زیر لب گفت باز هم نرسید
آنکه محو پریدنش بودم
باز این کاروان نبود آنکه
چشم بر راه دیدنش بودم
حیف شد که نیامد و من هم
نشنیدم سلام عباسم
و ندیدم دوباره پیش حسین
پیش زینب قیام عباسم
داشت او سمت خانه بر می گشت
ناگهان ناله ای صدایش کرد
زن پیری میان قافله باز
مادرش خواند و در عزایش کرد
زیر چادر به زیر گرد و غبار
چهره ای سوخته پر از چین داشت
خوب معلوم بود از سر و وضعش
دیده ای تار و گوش سنگین داشت
گفت:حق میدهم که نشناسی
خواهری را که بی برادر شد
دخترت را که پای گودالی
قد کمان بود قدکمانترشد
شانه ام جای دوش طفلانت
زیر رگبار خیزران ها سوخت
جرم زنجیر ها که جا وا کرد
پوست تا مغز استخوانها سوخت
مادرم،خوب شد ندیدی تو
شمر به روی سینه اش جا شد
وقت غارت که شد خودم دیدم
سر یک پیرهن چه دعوا شد
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#مرثیه
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
مدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی که، من بر دامن آوردم
مدینه در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی تنها من آوردم
مدینه یک گلستان گل اگر در کربلا بود
من اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سیاهم شد ید از غم ، ولی شادم
که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن ، به جان خرسندم
به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم
مدینه یوسف آل علی را بردم و اکنون
اگر او را نیاوردم ، از او پیراهن آوردم
مدینه گر به سویت زنده برگشتم ، مکن منعم
که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم
مدینه این اسیریها نشد سد رهم ، بنگر
چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#اشعار
#روضه
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
نغمه ای در مدینه پیچیده
که بشارت؛ بشیر آمده است
کاروانی که رفته برگشته
پیشوازش سفیر آمده است
بی بی ام البنین بده مژده
سایه بانت دوباره می آید
نه فقط زینب و حسین و رباب
تازه یک شیرخواره می آید
باز هم خانه میشود روشن
گِرد تو باز میشود غوغا
شانه ای میزنی و می بافی
باز گیسوی دخترانت را
لحظه ای بعد پای دروازه
دل ام البنین تپیدن داشت
عاقبت کاروان ز راه آمد
کاروانی که وای…دیدن داشت
هیچ کس را میانشان نشناخت
هیچ کس از مسافرانش را
گشت ام البنین ندید اما
بین آن جمع سایه بانش را
مات در بین شان کمی چرخید
رنگ های پریده را می دید
چشم تارش نمیکند باور
دختران خمیده را می دید
هیچ رنگی به روی گونه ی شان
جز کبودی و ارغوانی نیست
احتیاجی نبود شانه کشند
روی سرها که گیسوانی نیست
حال و روز غریبه ها را دید
گفت باخود کجاست مقصدشان؟
سر و پای همه پر از زخم است
حق بده او نمی شناسدشان
آمد از بین شان شکسته ترین
بانویی که ندیده بود او را
کرد بی اختیار یاد زهرا را
یاد دیوار…یاد پهلو را
به نظر آشناست اما کیست
آمد و راه چاره ای را داد
زینبش را شناخت وقتی که
دست او مشک پاره ای را داد
گفت مادر سرت سلامت باد
پاسخش داد پس حسینت کو
گفت عثمانت از نفس افتاد
پاسخش داد پس حسینت کو
گفت رأس عبدالّه تو را بردند
پاسخش داد پس حسینت کو
جعفرت را به نیزه آزردند
پاسخش داد پس حسینت کو
گفت مشک و علم به غارت رفت
ناله ای کرد پس حسینم کو
سر عباس هم به غارت رفت
ناله ای کرد پس حسینم کو
گفت دیدم میان گودالش
لبش از تشنگی به هم میخورد
بشکند دست حرمله تیرش…
…پیش چشمان مادرم میخورد
تا کسی جا نماند از غارت
سپر و خود و جوشنش بردند
سر او روی دامن زهرا
زود پیراهن از تنش بردند
گیسویی سوی خاک ها وا بود
چشم هایش به قاتلش افتاد
رفت از هوش مادرم وقتی
سر سرخی مقابلم افتاد
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
متن
#روضه_ورود_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
ملاقات ام البنین سلام الله علیها با بشیر
فرزندان ام البنین همگى در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیهاالسلام از طریق عبیدالله بن قمر بنى هاشم بسیار مى باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیهاالسلام او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى ؟ بشیر گفت : اى ام البنین ، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید.
ام البنین علیهاالسلام فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده . بدینگونه ، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیهاالسلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى گرفت وى گفت : فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است ، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه اى کشید و گفت : اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى ! و صدا به ناله و شیون بلند کرد. مامقانى گوید: این شدت علاقه ، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى شمارد. به نوشته علامه سماوى در ابصار العین : ام البنین علیهاالسلام همه روزه ه بقیع مى رفت و مرثیه مى خواند، به نوعى که مروان – با آن قساوت قلب – از ناله و گریه ام البنین علیهاالسلام به گریه مى افتاد و اشکهاى خود را با دستمال پاک مى کرد. نیز هنگامى که زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى داده اند، این ابیات را سرود:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ
واى بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشه ام میاندازى
کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ
مرا پسرانى بود،که به آنان خوانده میشوم اما امروز براى من پسرانى نیست
أَرْبَعَهٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات یکى پس از دیگرى به مرگ پیوستند
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَکُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِیعا طَعِینَ
نیزه ها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند همه آنان با تن مجروح به خاک افتادند
یَا لَیْتَ شِعْرِی أَ کَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
اى کاش میدانستم آنچنان است که خبر دادند این که دست عباسم بریده شده بود
یعنى اى زنان مدینه ، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه هاى خود ابدان طیبه آنها را از متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى دانستم آیا این خبر درست است که دستهاى فرزندم قمر بنى هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟
مخوان جانا دگر ام البنینم که من با محنت دنیا قرینم
مرا ام البنین گفتند، چون من پسرها داشتم ز آن شاه دینم
جوانان هر یکى چون ماه تابان بدندى از یسار و از یمینم
ولى امروز بى بال و پرستم نه فرزندان ، نه سلطان مبینم
مرا ام البنین هر کس که خواند کنم یاد از بنین نازنینم
به خاطر آورم آن مه جبینان زنم سیلى به رخسار و جبینم
به نام عبدالله و عثمان و جعفر دگر عباس آن در ثمینم
یَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَى جَمَاهِیرِ النَّقَدِ وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ
أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ وَیْلِی عَلَى شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
لَوْ کَانَ سَیْفُکَ فِی یَدِیْکَ لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ
حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه : هان اى کسى که فرزند عزیزم ، عباس ، را دیده اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدر وار حمله مى کند و فرزندان دیگر على مرتضى ، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است . اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟ اگر فرزندم عباس دست در تن داشت ، کلام کس را جرات بود که به وى نزدیک شود؟
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#زبانحال_حضرت_زینب س👌😭
#ورود_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
باز آمدم از سفر مدینه
راهم ندهی دگر مدینه
هفتاد و دو داغ روی داغم
آتش زده، بر جگر مدینه
راهم ندهی به خود که دارم
از کرب و بلا خبر مدینه
با داغ حسین، چون کنم رو
بر قبر پیامبر مدینه؟
یک جامه، ز هیجده عزیزم
آوردهام از سفر مدینه
با هر قدمم به پیش رو بود
پشت سر هم خطر مدینه
بودند مواظبم به هر گام
هفتاد بریده سر مدینه
والله به چشم خویش دیدم
چوب و لب و طشت زر مدینه
هفتاد و دو داغ اگر چه میزد
دائم به دلم شرر مدینه،
والله که داغ آن سه ساله
خم کرد مرا کمر، مدینه
شمشیر حسین، بودم امّا
بر سنگ شدم سپر مدینه
گه در دل حبس، گه خرابه
کردم شب خود سحر مدینه
کشتند سکینه را به گودال
روی بدن پدر، مدینه
خرسندم از اینکه در، ره دوست
دادم، دو نکو پسر مدینه
با آنهمه غم، مصیبت شام
بود از همه سختتر مدینه
در شام بلا به چشم تحقیر
کردند به ما نظر مدینه
ای کاش شوند همچو «میثم»
بر ما همه، نوحهگر مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#زبانحال 😭
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى آید
ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى آید
غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش
به چشم آیینه ایزد نمایى تار مى آید
الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت
طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید
الا اى بانوان اهل یثرب پیشواز آیید
که زینب بى برادر با دل غمخوار مى آید
بیا ام البنین با دیدۀ گریان تماشا کن
که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#اشعار
#مرثیه
#بازگشت_کاروان_اهلبیت_ع_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
❤️ #وداع_اهل_بیت_باکربلا
❤️ #دهه_آخر_صفر
❤️#بازگشت_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
به درد و غم و ابتلا می روم
دریغا که از کربلا می روم
اگر چه جدا گشتم از کوی یار
دل و جان من مانده در این دیار
در اینجا مرا خون دل توشه بود
نگاهم بر این قبر شش گوشه بود
سزد تا شود خاک غم بر سرم
نشد دفن در کربلا پیکرم
خداحافظ ای خاک پاک حسین
بهشت تن چاک چاک حسین
خداحافظ ای عاشق بی شکیب
عزیز مظاهر حبیبی حبیب
خداحافظ ای حرّ دلباخته
محاسن ز خون لاله گون ساخته
خداحافظ ای سرو خونین بدن
خداحافظ ای قاسم ابن حسن
خداحافظ ای وادی علقمه
خداحافظ ای گریۀ فاطمه
خداحافظ ای دست و مشگ و علم
خداحافظ ای ساقی خسته دل
تو از فاطمه آب از تو خجل
خداحافظ ای شیرخوار رباب
خداحافظ ای نالۀ آب آب
خداحافظ ای خیمۀ پر ز دود
خداحافظ ای یاس های کبود
خداحافظ ای دامن سوخته
به صحرا روان با تن سوخته
خداحافظ ای کودک اشگبار
غریبانه جان داده در زیر خار
خداحافظ ای نالۀ آه آه
خداحافظ ای گودی قتلگاه
خداحافظ ای میزبان همه
خداحافظ ای یوسف فاطمه
خداحافظ ای داده جان روی خاک
خداحافظ ای حنجر چاک چاک
خداحافظ ای ماه لیلای زار
که بابا صدا زد تو را هفت بار
الا کربلا این که سوزد منم
چگونه ز خاک تو دل بر کنم
زمان سفر بسکه کوتاه بود
تو گویی که مانند یک آه بود
ز خون جگر در دلم توشه ماند
دلم پای این قبر شش گوشه ماند
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
#روضه_اقا_ابالفضل ع
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
همیشه روی لبم ذکر یا ابالفضل است
چرا که حضرت مشگل گشا ابالفضل است
دودست داده به راه خدا پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا ابالفضل است
اگه مادر داری خدا حفظش کنه ، اگر مادر از دست دادی سر سفره مولا مهمون بشه
( قدر مادراتونو بدونیداا)
همیشه به من یاد داد مادرم تنها ، پسرم
مادر فدات بشه
دوای درد گرفتارا ابالفضل است
خود امام زمان گفته هست
میاید به مجلسی که دران ذکر یا ابالفضل است
روضه ام این یه جمله باشه
قافله که بر میگشت سمت مدینه ، امام سجاد گفتن بشیر زود تر از ما یه پرچم سیاهی به دستت بگیر برو مدینه
کوجه پس کوچه های شهرو داد بزن
بگو ای اهل مدینه چه اروم نشستید
اون قافله ای که با حسین رفت بی حسین داره بر میگرده
اون قافله ای که علمدار داشت ابالفضل داشت بدون ابالفضل داره بر میگرده
این قافله دیگه سه ساله نداره
این قافله دیگه علی اصغر نداره
قاسم نداره محمد نداره عون نداره
این قافله دیگه علی اکبر نداره ،، عبدلله نداره همه رو کشتن
بشیر میگه جلوتر اومدم مدینه
کوچه پس کوچه ها داد میزدم ای اهل مدینه قافله داره میاد ،، ولی حسین نداره ،، عباس نداره
چون از ابالفضل خوندم این جمله رو میخوام بگم
بشیر میگه اومدم به یه جایی رسیدم به بی بی ام البنین برخورد کردم ، تا بی بی نگام کرد یه صدایی زد صدام کرد بشیر از
کربلا چه خبر از حسینم چه خبر
صدا زدم بی بی جان دستای عباستو قلم کردن خانوم
تا این جمله رو گفتم گفت بشیر به من بگو از حسین چخبر
دوباره صدا زدم بی بی تیر به چشمای عباست زدن
دوباره صدا زد بشیر به من بگو از حسین چخبر
چیشد
یه نگاهی کردم گفتم بی بی جان مگه مادر ابالفضل نیستی
چرا هی سراغ حسین و میگیری
یه نگاهی کرد گفت بشیر حسین مادر نداره
یاصاحب الزمان
دلت اماده هست برات بخونم
دلتو ببر اون لحظه ای که صدای ابی عبدالله بلند شد
گفت عباسم
نیزه زار امده ام یا تو پر از نیزه شدی
یه جمله ای رو میخوام تصور کنی
الله اکبر از ادب این بزرگوار از ادب بی بی
از ادب مولا ابالفضل،، اگر شد ابالفضل از سر ادب شد
تا اومد بالا بدن ابالفضل
ببینم حقشو ادا میکنی یا نه
ابی عبدالله یه نگاهی کرد دید بدون دست رو زمین افتاده داره دست و پا میزنه
بگم یا نه
گفت داداش دست ندارم تکیه بدم از جا بلند شم تو از راه رسیدی داداش
ناله ات میرسه کربلا یا نه
پناه حرم ،،کجا میخوای بری بگو ،،برادرم
بدرقه راه تو چشمای ترم ،، اهسته تر برو داداش مضطرم
هیچ جا ابی عبدالله دست به کمر نگرفت، اما وقتی از کنار بدن ابالفضل بلند شد دیدن مولا دست به کمر گرفته،، میگه کمرم شکست
میدونی چرااا
اخه یه نامردی صداشو بلند کرد حالا حمله کنید دیگه ابالفضل نداره
یا صاحب الزمان
این دوخط رو شاید بعضی ها بلد باشید،
ناله شو شما بزنید خیلی شاعرش جانسوز گفته
گفته
سر عباس تا سر نی رفت
سادات منو ببخشن
سر عباس تا سر نی رفت
خیمه ها گر گرفت بلوا شد
همه ناموس داریم
تا که فهمید بی علمدار شده ایم
سر یه گوشواره دعوا شد
یا حسین .....
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram
karimitaheri.mp3
زمان:
حجم:
1.53M
#نوحه_حضرت_ابالفصل_ع
#زنجیرزنی
مداح #کربلایی_حسین_طاهری👌
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسر مظهر یزدان … !
که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم … !
بار غم و با رمق اندر عقبش لقبش ماه بنی هاشم و عباس … !
علمدار ابالفضل سپه دار ابالفضل … !
جهانگیر ابالفضل جهاندار ابالفضل … !
دید که اندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان … !
پر از شیون و طفلان … !
همشان مویه کنان موی پریشان … !
دل بریان سوی عباس شتابان … !
که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان … !
کز عطش آتش بگرفته لب ما … !
شه با وفا ابالفضل معدن سخا ابالفضل … !
نور العطا ابالفضل صاحب لوا ابالفضل … !
آویخته به دوش دگر خویش یکی مشک … !
تو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه نبی … !
گل گلزار سکینه به فغان گفت که یا بنت اخا گریه مکن وای … !
ناله مکن ضجه مزن به سر مزن … !
زان که عمو بحر تو کند آب محیا … !
زور بازوی علی ناصر دین نبی ناصر دین علی …
ناصر دین حسن ناصر دین حسین ناصر دین خدا … !
پسر ام البنین که شدی قطع یمین در زمین کربلا … !
دست تو از تن جدا در زمین نینوا سر تو از تن جدا … !
ساقی علقمه دو دست قلمه … !
همه ی اهل حرم به خدا منتظرند … !
اصغرم تشنه لب است به خدا جان به لب است … !
آه علی العباس واویل حسین تنهاست … !
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram