داستان یک #مادر_شریفی
قسمت دوم؛ منِ این سالها
هر روز که به عدد سن و سالم اضافه میشد، سوالاتم پررنگتر میشد و تغییرات درونی و بیرونیم بیشتر و انگیزهم برای رسیدن به جواب سوالام چندین برابر و خدا نشونههای بیشتری رو سر راهم میذاشت.
خلاصه زندگی با سرعت عجیبی جریان داشت که رسیدم به ترم چهار دانشجویی... 🧕🏻📕📒
یک سالی بود که درگیر خواستگاری بودم تا بالاخره از طریق یکی از دوستام فرد مورد نظر پیدا شد و یک ماه بعد #عقد کردیم! صفر تا صد آشنایی تا عقدمون هم #سنتی بود 💕🧕🧔🏻💍
همسرم فارغالتحصیل مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت بودن و طلبه دروس حوزوی👨🏻🎓🎓📿
من همچنان #درگیر_در_ذهن و #مشغول_در_دل برای رسیدن به جواب سوالام بودم و هر روز و هر لحظه فکر بود و مشورت و صحبت با خودم و بقیه💭🧠👥🗣
اما در عین حال، مخصوصا بعد از ازدواج، با قدرت و انگیزه بیشتر فیزیک رو میخوندم، در حدی که جشن ازدواجمون یه روز یکشنبهای اوایل ترم ۶ بود، روز شنبهش کلاسهام رو کامل رفتم، روز یکشنبه غایب بودم و روز دوشنبه دوباره سر کلاسها حاضر شدم!🎂🎈🎉📈📝📒
بعد از ازدواج، با همون دوستم که معرف ازدواجمون بود و خودشم متاهل بود و بقیه دوستا به صورت مرتب #قرار_درس_خوندن داشتیم که کارای درسی رو تا جایی که میشه توی دانشگاه، به کمک هم انجام بدیم که وقتی میریم خونه وقت و فکرمون درگیر چیزی به جز همسر نشه⏰📖⏰💑
آخه زن و شوهر وقتی پاشونو میذارن تو خونه باید همه کاراشونو بذارن پشت در بعد بیان تو😎😅
مرور درسها، حل تمرینها، خوندن برای امتحانها و گزارش آزمایشگاه و... . روزای خوبی بود که تا ابد یادش به خیر و #الحمدلله
فاصله بین کلاسها که کاری نداشتیم میرفتیم مسجد دانشگاه، پاتوق گروهی درس خوندنمون بود، یا اگه آخرین کلاسمون زود تموم میشد تا غروب میموندیم و بعد میرفتیم خونه.
همزمان با درس و خانهداری توی تشکلهای دانشگاه و انواع و اقسام گروهها هم فعال بودم و همین فعالیتها من رو تو موقعیتهای نابی برای #خودشناسی و #بازیابی_هویتم قرار داد... ♻️
کم کم نقشه ناواضحی که از #دنیا و #هدفش داشتم با درک بیشتری که از #روحیات، #استعداد، #وضعیت_ایران، #نیاز های_ایران، #شرایط_خانوادگی و خیلی چیزای دیگه پیدا کردم برام واضح و واضحتر میشد و من به پایان دوران دانشجویی نزدیکتر و باید خودم رو یه جایی از این نقشه تصور میکردم🤔🙂👩🏫👩🍳👩🔬👸🤱
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دوم
#شروعی_دیگر
#دانشگاه_نامه
#منِ_این_سال_ها
#ازدواج_سنتی
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#ف_جباری
(مامان زهرا ۲ سال و ۸ ماهه و هدی ۴ ماهه)
- گفتم: فکر کردی همه مثل خودت #بولدوزرن؟😳
چشمم روی این جمله وایستاد و ذهنم درگیرش شد،
بولدوزر باش...!
۵ ماه بر ما گذشت...
۵ ماه جانکاه و دوستداشتنی...!💔♥️
۵ ماهی که به اندازهی ۵ سال روح و روانم به کار گرفتهشد...
پنجشنبه ۲۷ آذر، طبق برنامهای که رو در یخچال داریم، شاممون #نذر #حضرت_علی_اکبر(ع) بود، #آبگوشت_نذری رو بار گذاشتم و نون میخواستیم،
همسرم رفتهبود بیمارستان ببینه برای #محمدسعید چه اتفاقی افتاده و من برای کمکردن فکر و خیالها تصمیم گرفتم دست زهرا رو بگیرم و با شکم هشت ماهه نون سنگک تازه رو خودمون بخریم و برگردیم.
صدای اذان مغرب میومد... نزدیک خونه رسیده بودیم که به همسرم زنگ زدم ببینم چه خبره 😞
همسرم قطع کرد و پیامک زد:
انا لله و انا الیه راجعون.
#امتحانات جدید برای ما و حیات جدید برای برادرم شروع شده بود.
اطرافیان ازش مینوشتن و منتشر میکردن ...🖋
بین متنها یه عبارت مثل میخ توی مغزم فرو رفت؛
خاطرهای بود از همکارش، محمدسعید کارهایی رو ازش پیگیری کردهبود و اون از حجم و سختی کار گله کردهبود و گفتهبود:
- فکر کردی همه مثل خودت بولدوزرن؟
عجیب بهم چسبید این توصیف...
ببین! هر لحظه دکمهی بازی رو میزنن و از زمین بیرون میکشندها!
فرصت کمه! بولدوزر زندگی خودت باش!🚜
پ ن : برداشت از بولدوزر بودن آزاده!🌺
اما دوست دارم در موردش با هم صحبت کنیم، میتونیم با این سوالا شروع کنیم؛
زندگی بولدوزری چه شکلیه؟🤔
مصادیقش تو زندگی همه یه چیزه؟
بولدوزر بودن به زن بودن یا مرد بودن ربطی داره؟ به مادر بودن یا نبودن چی؟👩⚕👩🏫👩🎓🤱
#توقف_ممنوع
#بولدوزر_باش
#دلنوشت#روزنوشت_های_مادری
#والعادیات_ضبحا#فالموریات #فالمغیرات
#قسم_به_زندگی_بولدوزری_امیرالمومنین(ع)
#قسم_به_اسبان_دونده
#سوره_عادیات
#مرگ
#والسابقون_السابقون
#مزرعه_آخرت #دنیا
#رنج
#لقد_خلقنا_الانسان_فی_کبد
#یا_ایها_الانسان_انک_کادح_الی_ربک_کدحا_فملاقیه
#انسان #زن #مادر
#نفر_بعدی_کدوم_یکی_از_ماست؟
#آیه #نشانه
#محمد_سعید_جباری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif