#ز_م
#قسمت_پنجم
روزهای اولی بود که پسرم بستری شده بود و حالمون خوب نبود.
مادرم تفألی به قرآن زدند.😌
و این آیه جواب حال ما بود:😍
🔸قُل لَّن يُصِيبَنا إِلَّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَعَلَى اللَّهِ فَليَتَوَكَّلِ الْمُؤمِنُون🔸
😇 هرچی بهمون میرسه، خدا مقرر کرده❣️
و مومنین باید به خدا #توکل کنند💗😃
پیادهروی🚶🏻♂اربعین تازه تموم شده بود، و هنوز شهر تو همون حال و هوا بود.
جلوی بیمارستان، یه موکب #روضهی_علی_اصغر گذاشته بود.
اولین بار بود که این روضه رو، انقدر از #عمق_جان حس میکردم.😢
یک هفته که گذشت، به من اجازه دادن که برم بیمارستان و بهش شیر بدم😍
حدود ۱۰ تایی مادر توی یک اتاق بودیم.
همه هم بچههایی زیر یک ماه، که هرکدوم به یه دلیلی مهمون NICU شده بودن؛
یکی نارس بود،
یکی ریهش مشکل داشت،
یکی مشکل پوستی داشت،
یکی تشنج کرده بود
و...
یک هفته هم اینطوری گذشت.
دیگه احساس میکردم توانم داره ته میکشه.😫
تا اینکه این بار آقای همسر، از راه دور به قرآن تفألی زدند و انرژی من رو تا پایان راه، تامین کردند.💪🏻
و این بشارت دلم رو آروم کرد😊
🔸يا زكريّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَىٰ لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا🔸
دو هفته بیمارستان تموم شد.🤲🏻
با توشهای از مناجات، دعا، عهد، تفکر، رنج و...
گل پسرمون با یه کیسه دارو💊مرخص شد، و منتظر شدیم جواب آزمایشها بیاد...
بیمارستان🏨 که بودیم، صحنههای تلخی دیدم که هیچوقت از ذهنم پاک نمیشن؛
تلاش پرستارهایی که میخواستن از بچهها رگ بگیرن و رگی که پیدا نمیشد،🤦🏻♀
بچههایی که همه جاشون سوراخ سوراخ بود از مچ دست و پا گرفته تا سر تراشیده،
مادری که بچهش رو از دست داده بود،
نوزادی که خون بالا میآورد،
بچهی نارسی که فقط نهصد گرم بود...
بعد دیدن اینها، وقتی که بچه رو برای یه سرما خوردگی ساده🤒🤧، میبرم دکتر، با خودم فکر میکنم ممکن بود الان برای مشکل بزرگتری اینجا باشم...
و وجودم پر از #شکر_خدا میشه، به خاطر امتحان سادهای که توش قرار گرفتم💗🤲🏻
و بعد از رنجهای این چنینی در زندگیم بود که مفهوم #رنج و نقشش در #لذت_بردن_از_زندگی رو حس کردم💗
بالاخره جواب آزمایشها اومد📋
همه چیز عالی بود... خوب خوب...😃
علائم تشنج، به علت عدم تکامل سیستم عصبی نوزاد بود، که خودش در دوران نوزادی کامل میشد...
داروها قطع شد و خیالمون از بابت هر بیماری راحت شد💆🏻♀
گذشت...
#سخت_بود_ولی_گذشت...
همهی اینها برای این بود که توی این یک ماه، کلی #بزرگ_بشیم...💗
#ز_م
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_پنجم
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جباری
(مامان زهرا ۲ سال و ۸ ماهه و هدی ۴ ماهه)
- گفتم: فکر کردی همه مثل خودت #بولدوزرن؟😳
چشمم روی این جمله وایستاد و ذهنم درگیرش شد،
بولدوزر باش...!
۵ ماه بر ما گذشت...
۵ ماه جانکاه و دوستداشتنی...!💔♥️
۵ ماهی که به اندازهی ۵ سال روح و روانم به کار گرفتهشد...
پنجشنبه ۲۷ آذر، طبق برنامهای که رو در یخچال داریم، شاممون #نذر #حضرت_علی_اکبر(ع) بود، #آبگوشت_نذری رو بار گذاشتم و نون میخواستیم،
همسرم رفتهبود بیمارستان ببینه برای #محمدسعید چه اتفاقی افتاده و من برای کمکردن فکر و خیالها تصمیم گرفتم دست زهرا رو بگیرم و با شکم هشت ماهه نون سنگک تازه رو خودمون بخریم و برگردیم.
صدای اذان مغرب میومد... نزدیک خونه رسیده بودیم که به همسرم زنگ زدم ببینم چه خبره 😞
همسرم قطع کرد و پیامک زد:
انا لله و انا الیه راجعون.
#امتحانات جدید برای ما و حیات جدید برای برادرم شروع شده بود.
اطرافیان ازش مینوشتن و منتشر میکردن ...🖋
بین متنها یه عبارت مثل میخ توی مغزم فرو رفت؛
خاطرهای بود از همکارش، محمدسعید کارهایی رو ازش پیگیری کردهبود و اون از حجم و سختی کار گله کردهبود و گفتهبود:
- فکر کردی همه مثل خودت بولدوزرن؟
عجیب بهم چسبید این توصیف...
ببین! هر لحظه دکمهی بازی رو میزنن و از زمین بیرون میکشندها!
فرصت کمه! بولدوزر زندگی خودت باش!🚜
پ ن : برداشت از بولدوزر بودن آزاده!🌺
اما دوست دارم در موردش با هم صحبت کنیم، میتونیم با این سوالا شروع کنیم؛
زندگی بولدوزری چه شکلیه؟🤔
مصادیقش تو زندگی همه یه چیزه؟
بولدوزر بودن به زن بودن یا مرد بودن ربطی داره؟ به مادر بودن یا نبودن چی؟👩⚕👩🏫👩🎓🤱
#توقف_ممنوع
#بولدوزر_باش
#دلنوشت#روزنوشت_های_مادری
#والعادیات_ضبحا#فالموریات #فالمغیرات
#قسم_به_زندگی_بولدوزری_امیرالمومنین(ع)
#قسم_به_اسبان_دونده
#سوره_عادیات
#مرگ
#والسابقون_السابقون
#مزرعه_آخرت #دنیا
#رنج
#لقد_خلقنا_الانسان_فی_کبد
#یا_ایها_الانسان_انک_کادح_الی_ربک_کدحا_فملاقیه
#انسان #زن #مادر
#نفر_بعدی_کدوم_یکی_از_ماست؟
#آیه #نشانه
#محمد_سعید_جباری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif