eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
165 ویدیو
28 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
«۱۱. آمدم ای شاه پناهم بده» ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ساله) سر بارداری دوم، شش ماهه بودم که متوجه شدم، رشد بچه دچار مشکل شده😢. شاید علتش پرهیز غذایی سختی بود که برای بچه اولم داشتم، شاید هم به اندازه کافی به خودم رسیدگی نکرده بودم و مکمل و تقویتی مصرف نکرده بودم🤦🏻‍♀. از هفته سی تا سی و چهار، چند بار سونوگرافی رفتم که نشون می‌داد بچه در شکم رشد نمی‌کنه. نظرشون این بود که نارسایی جفت به وجود اومده و جفت نازک شده و خون رسانی نمی‌کنه و باید بچه به دنیا بیاد😭. در سونوگرافی آخر وزن بچه ۱.۵ کیلو بود، با خودم می‌گفتم بچه به این کوچولویی رو من چه جوری بزرگ کنم😢! برام خیلی سخت بود، نمی‌دونستم چکار کنم. دوره زبان عربی هم تموم نشده بود و چند ماه دیگه هم باید می‌رفتم و زمان امتحانات اون هم شده بود🥲. از طرفی ایام امتحانات برادرام هم بود و مادرم هم‌ سختشون بود که بیان پیشم. یک هفته‌ای با همسرم مشورت کردیم چکار کنیم. همسرم گفتن بریم مشهد، اونجا تصمیم می‌گیریم. به دکتر گفتم که من تصمیمم این شده که بچه رو فعلاً به دنیا نیارم و می‌رم مشهد. اگر لازم باشه کاری انجام بدم همون‌جا انجام می‌دم🥹. تقریباً این تصمیم گیری و رفتن به مشهد دو هفته طول کشید. اولش با توجه به سابقه استرس بیش از حدی که مامانم داشتن این یک هفته ده روز که می‌خواستیم تصمیم بگیریم چکار کنیم مامان رو از ماجرا خبردار نکردیم. به مامانم گفتیم دکتر گفته، بچه رشدش کم بوده و از ایشون خواستیم یه وقت سونوگرافی و دکتر زنان برامون بگیرن👩🏻‍⚕. می‌خواستیم ببینیم نظر دکترهای مشهد هم مثل قم هست یا نه؟ البته که خیلی هم به عنایت امام رضا علیه السلام امید داشتیم🥲🤲. برادرم دو سه روز رفته بودن دو سه تا از سونوگرافی های خیلی درجه یک مشهد که نوبت‌ هاشون هم طولانی بود تا بتونن نوبت بگیرن. مامانم می‌‌گفتن دو سه روز صبح زود تا ظهر فقط کار برادرم این بوده که می ‌رفته اونجا بست می‌نشسته تا بتونه نوبت بگیره😍. بلاخره راهی مشهد شدیم، شب رسیدیم و رفتیم حرم🕌، با امید خیلی فراوانی حرم امام رضا علیه السلام رفتیم و گفتیم یا امام رضا شرایط ما رو شما می‌ دونید، شاید ما کوتاهی کردیم، نسبت به حق این بچه کم کاری کردیم، رسیدگی کم بوده... حالا از خودت می‌خوایم که این بچه رو دوباره به ما برگردونی، می‌خوایم این بچه تو شرایط بهتری قرار بگیره😭🤲. فردا صبحش هم رفتم سونوگرافی، واقعا معجزه بود🥺! اون سونوگرافی که رفتم رنگی بود و دقیقا تمام رگ‌های خون ‌رسانی جفت رو نشون می‌داد، خانمی که داشت سونوگرافی می‌کرد گفت کدوم دکتری به شما این حرف رو زده🧐؟ یک جفت خیلی خوب با یه خون ‌رسانی خیلی خوب😍. الان یک و پونصد هست وزن بچه، و من به شما قول میدم این بچه تو این چهار هفته پایانی یک کیلو هم وزن اضافه می‌کنه و به دنیا میاد ایشالا. همین طور هم شد🥰. بچه من دو کیلو و ششصد گرم به دنیا اومد، یک کیلو بیشتر از اون وزنی که دکتر توی قم گفته بود. این ماجرا شاید به نظر بعضیا معجزه نیاد و بگن خب اون دکتر توی قم اشتباه کرده یا سونوگرافی متخصص نبوده، اما ما خودمون می‌دونیم که معجزه اتفاق افتاد و امام رضا علیه السلام عنایت کردن😍. دست ما رو گرفتن و ما رو از یه شرایط سخت وارد یک شرایط راحت کردن و دختر دوممون تیر ماه ۱۳۹۱ به دنیا اومد👧🏻. این بار نمی‌تونستم چند ماه بیشتر بمونم و بعد از مدت کوتاهی توی پنجاه روزگی دخترم به قم برگشتم. مادرم هم باهامون اومدن، چون هم بچه ریز بود، هم شرایط جسمی من یه مقداری نیاز به رسیدگی بیشتر داشت. مادرم ده روز پیش ما موندن، بعدش من کلاس‌های دوره عربی رو از سر گرفتم. دختر بزرگم رو مهد و کوچیکه رو سر کلاس می‌بردم و همونجا کارهاش رو می‌کردم، هم برای بقیه و هم برای اساتید جالب بود😎. اتاق مفروش بود و البته برای خودم هم خیلی سخت نبود چون نوزاد بیشتر می‌خوابید، جز اینکه به هرحال باید تلاش می‌کردم که فضای کلاس هم آروم بمونه و حق افراد حاضر در کلاس رو ضایع نکنم. این دوره یک سال و نیم طول کشید و بلاخره دی ماه ۹۱ تموم شد🥳. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوستان🌱 شاید متوجه شده باشید ما بعضی روزها، کانال‌هایی رو معرفی می‌کنیم. (معمولا دو شب تو هفته) این‌ کانال‌ها رو قبل معرفی حتما خودمون بررسی می‌کنیم. برامون مهمه کانال‌هایی باشن که حس می‌کنیم برای یه خانواده بچه‌دار، می‌تونه مفید باشه. کانال‌های فروشگاهی، علاوه بر این معیارها، کسب‌و‌کار مادران سه فرزندی (یا بیشتر) هم هستن. و یا فروشگاه‌هایی هستن که برای خانواده‌های پرجمعیت تخفیف دارن. و البته برامون مهمه که کالاهای لوکس و گرون نفروشن و قیمتشون مناسب باشه.👌🏻 (حقیقتا این بخش برای یه خانواده چندفرزندی از ضروریاته😁) و خلاصه برامون مهمه از کانال‌هایی که معرفی می‌کنیم رضایت داشته باشید و بتونید با خوشحالی ازشون استفاده کنید🥰🌺
وقتی مامان سه تا بچه ای👶🏻 کارشناس کتاب هم هستی📚 باید بری درباره چند جلد کتاب صحبت کنی🗣 و همزمان سرما هم خوردی🤧 نتیجه این میشه که؛ تمام دیشب 😩 رو داشتم خواب می‌دیدم محتویات و کلمات کتاب‌ها رو دارم می‌ریزم تو مخلوط‌کن و میکس می‌کنم (کاری که با غذای نی‌نی‌ها می‌کنیم) و بعد هرکدوم رو می‌ریزم تو یه ظرف در بسته و می‌ذارم یه گوشه تا برای ارائه‌ام آماده باشم!!!🤌🏻😅 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مومنان در راه خدا می‌جنگن و دشمنان‌شون، در راه طاغوت و شیطان. خدا رحمت کنه امام خمینی رو که می‌گفت آمریکا شیطان بزرگ است... شاید فکر کنیم امروز آمریکا قدرت نظامی و استراتژیک بالایی داره و نقشه‌هایی که برای جنگ و ترور به اسرائیل میده، خیلی قویه؛ ولی خدا میگه کید و نقشه‌های شیطان ضعیفه. ما هم اگر توی تیم خدا باشیم پیروز این نبرد هستیم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
چه فرصت خوبی😃 من طلای زینتی تقریبا ندارم. ولی دنبال فرصتی بودم که یکی دو سکه پارسیانی که داشتیم رو
این همدلی طلایی رو یادتونه؟ پویش دومشم چند روز پیش برگزار شد. میدونید خروجیش چی بود؟😍
خروجی مالی همدلی طلایی 2 بدون محاسبه ی بازارچه و آشپزخانه ی مقاومت امهات القدس : 2 کیلو طلا 165 گرم نقره 4 سکه تمام بهار آزادی 3 نیم سکه بهار آزادی 18 ربع سکه بهار آزادی 42/522 گرم سکه پارسیان 35 یورو 79 عدد دلار 46 ریال عربستان 1/749/000 دینار عرق 76/839/000 میلیون تومان پول نقد @ommahatalqods 🇮🇷🇵🇸🇱🇧
هنوز ارزشش رو برآورد نکردن چند میلیارد میشه چون باید طلاها دونه دونه عیارشون مشخص بشه.
«۱۲. سختی پایان دارد...» ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ساله) بعد از پایان دوره عربی به این فکر می‌کردم که برای ادامه مسیر چه کنم🤔؟ دو راه برای ادامه تحصیل پیش روم بود. یکی این‌که برم سطح سه حوزه ادامه بدم و راه دوم این‌که دانشگاه‌ ارشد شرکت کنم. حالا ارشد چه رشته‌ای باشه اینم یه نکته بود🤷🏻‍♀. اون سال‌ها نمی‌خواستم دروس حوزوی رو ادامه بدم. علتش هم، طولانی مدت‌ بودن حوزه و دروس خیلی زیادش بود. در سطح سه حوزه صد و سی واحد باید بخونی یعنی چهار سال تمام وقت، روزی چهار پنج ساعت و در نهایت معادل ارشد دانشگاهی هست🤦🏻‍♀. بیشتر به خاطر بحث زمان و این‌که من در سال‌های طلایی فرزندآوری خودم بودم، به این نتیجه رسیدم که الان زمان مناسب برای ادامه تحصیل از طریق حوزه نیست. در حالی که من می‌تونستم وارد مقطع ارشد بشم و فقط دو روز در هفته کلاس داشته باشم👌🏻. با ورودم به حوزه و پشت سر گذاشتن دوره زبان عربی، تقریباً رشته‌ فیزیک برام تمام شده بود. احساس می‌کردم که آینده‌ای در رشته فیزیک نخواهم داشت و علایقم تغییر کرده بود. خیلی دوست داشتم فلسفه بخونم. در نتیجه این فکرها تصمیم گرفتم ارشد فلسفه رو انتخاب کنم و آزمون بدم✍🏻. ایام نزدیک کنکور، خونه مسکن مهرمون رو تحویل گرفتیم. با وجود آماده نبودن کامل خونه، ولی ما بعد از سه سال زندگی توی خانه‌های سازمانی، اسباب‌کشی کردیم🏢. سه چهار روزی بود که ما اسبابامون رو برده بودیم و کابینت‌کار هم توی خونه مشغول کار کردن بود. اره‌هاش رو داخل آورده بود و بعضی از کاراش رو هم همون‌جا انجام می‌داد😫. آسانسورها هم هنوز آماده نبود و راه‌پله‌ها خاکی بود. ما هم طبقه چهارم بودیم، از پله‌ها باید می‌رفتیم و می‌اومدیم😥. مجموعه این شرایط باعث شد که دخترم در شش ماهگی به علت عفونت ریه چهار پنج روزی تو بیمارستان بستری شد😭. همون سال ۹۱ آنفولانزای خیلی شدیدی شایع شده بود🤒. هم‌زمان که دخترم بیمارستان بستری بود، همسرم هم این آنفولانزا رو گرفته بودن و توی خونه ازشون مراقبت می‌کردیم😷. مادرم از مشهد اومده بودن که از همسرم و دختر بزرگم مراقبت کنند و من و دختر کوچیکم بیمارستان بودیم🏨. هم‌چنان دخترم جُثه ریز و ضعیفی داشت و موقع رگ‌گیری، رگ‌هاش پیدا نمی‌شد😔. روز دوم یا سوم که ما بیمارستان بودیم، ظهر تا شب چندین بار تلاش کردند که رگ بچه رو پیدا کنند اما بی‌فایده بود، حتی از پاش هم نتونستن رگ بگیرن😭. صدای گریه‌ها و جیغ‌های بچه‌ خودم و بچه‌هایی که برای رگ‌گیری می‌رفتن، بسیار آزار دهنده بود. یادمه یه دعوای حسابی اونجا باهاشون کردم و به همسرم زنگ زدم گفتم که بیاد و ما رو ترخیص کنن🤯. خلاصه گفتن که نمی‌شه و با کلی جر و بحث قرار شد بچه رو توی مطب یکی از پزشکان اطفال، فرد خیلی ماهری که استاد رگ‌گیری بچه‌ها بود، رگش و پیدا کرد و دوباره برگشتیم به بیمارستان😮‍💨. در بیمارستان کلی بهشون توصیه کردیم که مواظب باشین و سرم‌ها رو یه جوری بزنین که رگ بچه خراب نشه🧐. این خاطره یکی از خاطرات خیلی تلخ زندگی منه. مثل هر دوره سخت زندگی از این خاطره تلخ، تجربه کسب کردم و با مادرانی که فرزند مریض دارند مواجه شدم و تصمیم گرفتم به قدر کافی شکر نعمت سلامتی رو به جا بیاورم🤲🏻. بعد از اون‌ ماجرا همیشه از خدا می‌خوام که‌ این سختی رو نصیب هیچ مادری نکنه و هیچ بچه‌ای در بیمارستان بستری نشه🤲🏻. کنکور ارشد در همین هفته‌ای که دخترم بیمارستان بستری شده بود، برگزار می‌شد. یکشنبه یا دوشنبه دخترم بیمارستان بستری شده بود و من قرار بود که جمعه‌اش کنکور ارشد بدم🤦🏻‍♀. وقتی رسیدم خونه به لطف مادرم خونه کاملاً مرتب بود و همسرم و دختر بزرگم الحمد‌لله سرحال بودن. مادرم غذای مفصلی حاضر کرده بودن😍. من دیگه کنکور رو فراموش کرده بودم و نمی‌خواستم برم کنکور بدم. اما همسرم اصرار داشتن که برم و کنکور بدم🥰. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif