#نظرات_شما
#ستارههای_کوکب
🖌🖌🖌
خوندن کتابی با روحیات کوکب داستان تو حال و هوای نزدیک عید خیلی بهم انگیزه و انرژی داد، مخصوصا روحیه خستگیناپذیری شون.
🟩
من این شهیدان رو نمیشناختم و به واسطهی این کتاب آشنا شدم.
توی این کتاب میزان اهمیت تربیت برای شیخ محمد و کوکب خانوم به همراه نتیجه رفتارشون در تربیت فرزندان مشاهده میشه .
تلاشهای بیوقفه و همراهی این مادربزرگوار با فرزندان و همسرشان بینظیر بود.
🟩
کتاب ستاره های کوکب بیشک یکی از بهترین کتابهایی ست که خواندم، پر از انرژی مثبت و روحیهی جهادی که این خانم و همسرشون و فرزندانشون داشتن واقعا زیبا و ستودنی بود. خصوصا از خانهداری و شوهرداری و بچه داری کوکب خانم خیلی خوشم اومد و اون جمله که تو کتاب درباره مادرشون از زبان همسایهها نوشته بود که گفته بودن :"خدا خیرت بده این مرد رو خونه آباد کردی" واقعا در مورد دخترشون یعنی کوکب خانم هم صدق میکرد.
و اینکه خیلی به فکر رشد و تربیت صحیح فرزندان بودن هم خیلی جالب توجه بود.
🟩
چند تا نکته مهم از نظر بنده:
۱. تاکید مهم پدر خانواده روی تربیت فرزندان
۲. سخت کوشی مادر خانواده و تلاش بیوقفه برای زندگی
۳. صبر و شکیبایی بینظیر پدر و مادر
۴. اهتمام ویژه به دین و دینداری
۵. شاکر بودن در همه موارد
🖌🖌🖌
اگر کتاب #ستارههای_کوکب رو کامل مطالعه کردین، برای شرکت تو قرعهکشی مشخصات خودتون رو اینجا ثبت کنین:
👇
🔗 https://digiform.ir/c76733b9a6
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
آیتالله مصباح یزدی36-05_74-07-26.mp3
زمان:
حجم:
8.68M
🔹 جلسه پنجم؛ از عبرت تا غفلت
#شرح_نامه_۳۱
#نهج_البلاغه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#نظرات_شما
#ستارههای_کوکب
🖌🖌🖌
شیخ محمد حالا دیگه خاطرت جمع شد؟
بچههات رو خوب تربیت کردم؟
این اما تنها جملهی کتاب نبود که با خواندنش اشک ریختم ...
شیرینی کلام کوکب، آمیخته با قلم توانمند نویسندهی کتاب، نوش دارویی ساخته بود که به تن خستهام اثر کرد؛ سستیها، کلافگیها، نارضایتیهای مادرانهام را شست و با خود برد.
اصلا انگار نمیشود کوکب را دید و حرف از خستگی زد، از نشدن، از نتوانستن ...
در تمام طول داستان، انگار کوکب دستانم را گرفته و با خود میبرد به دل ماجراهایش، به عمق شادی و غمهایش، به انتهای آرزوهایش ...
هرجا که میرود من هم با او میروم، لحظهای دستم را از دستش جدا نمیکنم تا میرسیم به آخر قصه؛ آنجا که میفهمم آقا ترشی کوکب را میل فرمودند، ناخودآگاه لبخندی از خوشحالی روی صورتم نقش میبندد.
خدا را شکر میکنم که کوکب به این آرزویش هم رسید.
در دل میگویم: خانهات آباد کوکب!
🖌🖌🖌
برای شرکت در قرعهکشی پویش کتاب #ستارههای_کوکب تا پایان سال ۱۴۰۲ فرصت دارین 😉🎁
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
آیتالله مصباح یزدی36-06_74-08-04_.mp3
زمان:
حجم:
9.24M
🔹 جلسه ششم؛ راه سعادت
#شرح_نامه_۳۱
#نهج_البلاغه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
آیتالله مصباح یزدی36-07_74-08-10.mp3
زمان:
حجم:
7.57M
🔹 جلسه هفتم؛ جهاد فرهنگی
#شرح_نامه_۳۱
#نهج_البلاغه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
سلام و درود خدمت همراهان عزیز
طاعات قبول 💝
إن شاءالله که تو آخرین ساعات سال ۱۴۰۲ در سلامت کامل باشین 🌹
آخرین پویش سال ۱۴۰۲ هم رو به پایانه ☺️
اگر کتاب #ستارههای_کوکب رو کامل مطالعه کردین، پر کردن فرم برای شرکت در قرعه کشی فراموش نشه
👇
🔗 https://digiform.ir/c76733b9a6
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
آیتالله مصباح یزدی36-08_74-08-17.mp3
زمان:
حجم:
8.38M
🔹 جلسه هشتم؛ علم و عمل
#شرح_نامه_۳۱
#نهج_البلاغه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
سلام دوستان گل 🌺
عیدتون مبارک ❤️😍
انشاءالله سال خوب و پر از خیر و برکتی داشته باشید و به خدا نزدیکتر بشید. 🥰
برای همدیگه و برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و برای پیروزی مردم مظلوم فلسطین خیلی دعا کنیم. 🙏🏻
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
آیتالله مصباح یزدی36-09_74-09-01.mp3
زمان:
حجم:
10.09M
🔹 جلسه نهم؛ پناه امن الهی
#شرح_نامه_۳۱
#نهج_البلاغه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#ستارههای_کوکب
📘📘📘
- حسین جا تا کسی نگفته خودت بگو چند تا از بچههای من شهید شدند؟
- رضا مجروح شد، خواستیم برسونیمش بیمارستان شهید شد.
- رضا شهید شد؟
- بله مادر!
- بگو حسن هم شهید شده!
- بله مادر!
یاد خوابی که دیده بود، خوابی جلوتر از خواب تازه افتاد. مردی بلند قد و زیبا با عبایی سبز رنگ جلوی در ایستاده بود. خود او در را باز کرده بود. دفتر و خودکاری دست او داد.
- در این برگهی سفید سه تا امضا کن.
خودکار را گرفت و سه امضا کرد و دفتر را به مرد داد. او سری تکان داد و رفت.
- مادر!
تکانی خورد و مات و مبهوت به حسین خیره شد. اگر درخت توت بود، همه توتهایش را میتکاند.
حسین دستش را گرفت و آوردش وسط حیاط، او را لبهی حوض نشاند، زیر درخت توت. باد نمیآمد، اما درخت همه توتهایش را تکاند روی سر او. چه چرخی میزد، چه دست افشانیای میکرد.
به هر سه فکر کرد؛ هر سه پسر. روی زمین افتاد و سجده کرد.
حسن هیچ وقت زود قضاوت نمیکرد ... نماز شب علی ترک نمیشد... رضا به صله رحم خیلی اهمیت میداد ... شیخ محمد سایهوار آمده و کنار پایش چمباتمه زده بود. سربرداشت. نگاهی به چشمهای او کرد. کاسهی خون بود چشمهای مردش.
- شیخ محمد حالا دیگه خاطرت جمع شد؟ بچههات رو خوب تربیت کردم؟
📖 برشی از کتاب #ستارههای_کوکب
صفحهء ۱۵۳ و ۱۵۴
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab