eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
111 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️⭕️⭕️ (۵) تجربه یکی از اعضای کانال مادر ۴ فرزند👇👇👌 سلام خانم شرافت عزیز به لطف خدا من هم ۴ فرزند دارم ۳۵ ساله هستم و فرزندانم ۱۴ ،۹ ،۴ ،۱ سال هستند.. اینطور نبود ک ما از همان اول زندگی تصمیم بگیریم ک چقد فرزند داشته باشیم فرزند سوم و چهارم ما مثل خیلی از خانواده های ۴ فرزند و بیشتر بر اساس فرمایش حضرت آقا هست ک چقدررر هم من بابت این مسئله خوشحال هستم ک این لیاقت را پیدا کردم ک دو فرزندم را فقط ب عشق امام زمان داشته باشم هر چند ک دو فرزند اولم هم برای سربازی امام زمان میخواهم ولی شایدد ب همون دو فرزند اکتفا میکردم و هر چقدر ب خاطر این دو نعمت خدا رو شکر کنم کم هست. فقط امیدوارم خودم بتونم مادر خوبی براشون باشم دوست دارم همه برام دعا کننند.. من ب دو مسئله اشاره میکنم ک بعد از اومدن دو گل بعدی تو خونه ما چی پیش اومد. ما ۱۲ سال خونه پدری همسرم زندگی میکردیم و مشکلات زیادی داشتیم و اصلا شرایط جور نمیشد ک ما از اونجا بریم فرزند سومم را ک باردار شدم خدا رو شکر از اونجا ب منزل اجاره ای رفتیم ومن این رو از قدم فرزند سومم میدونم و فرزند سومم ک ۲ سال ۴ ماهه بود فرزند چهارمم را باردار شدم و ما چند سالی بود ک زمینی خریده بودیم و نمی تونستیم ک شروع ب ساخت کنیم وقتی ک باردار شدم در کمال ناباوری شروع بساختن کردیم و وقتی دخترم ۸ ماهه بودن با ۴ فرزند اومدیم خونه خودمون با ی حیاط بزرگ ک بچه ها خیلی دوسش دارند این مسئله را گفتم برای اینک باورمون بشه رزق وروزی بچه هامون دست خداست و از گرونی و هزینه بچه ها نترسیم و یقین داشته باشیم ک با فرزند بیشتر برکت بیشتری شاملمون میشه. یه مسئله دیگه ک برا بچه هام پیش اومد و خودم لذت بردم این بود ک یکروز دختر کوچیکم پاهاش را میخاروند خواهرو داداشش اومدن کمکش یه نفر براش روغن میزد و اون یکی براش ماساژ میداد و من هم تماشا میکردم😌😌 و کمک های درسی فرزند اولم ب دومی.. از اینجور مسایل زیاد هست هم دعوا هم کمک کردن ب هم ☺️☺️ ک مجال گفتن نیست.. راستی فرزند اول و سوم و چهارم من دختر هستد و فرزند دومم پسر😍 در ضمن این را هم اضافه کنم ک فاصله سنی فرزند اول با دوم و دوم با سوم من بیش از ۴ سال هست ولی فرزند سوم با چهارمم ۳ سال هست .. و پیشنهاد من ب دوستانم اینه ک خیلی خیلی بهتر هست ک فاصله سنی بچه ها کمتر باشه.. دعا برای من مادر حقیر و پراز ضعف فراموش نشه😉 ممنون و یا علی 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ (۶) تجربه یکی از اعضای کانال مادر ۴ فرزند👇👇👌 با سلام خدمت شما مادران عزیز و گرانقدر بنده مادری ۳۴ ساله هستم که با افتخار میگویم مادر ۴ فرزند هستم که ان شاالله از سربازان امام باشند. به ترتیب ۱۵سال ۱۰سال ۷ سال و ۲ سال هستند. به هر حال سپری کردن هر روزم با آنها برایم در آینده خاطراتی شیرین به یادماندنی خواهد بود.سختی زیادی با پسر ها دارم مخصوصا دعواهای اولی و دومی اما تجربیات زیادی برایشان پیش اومده.زمینه تربیت هم برای خیلی راحت شده .بچه ها خیلی به کارهای یکدیگر نگاه می‌کنند ویادگیری هاشون از همدیگر بیشتر می‌شود.مثلا پسر اولم با توجه به شیطنت های که از بچگی داشت هوش اقتصادی خوبی داره و خیلی راحت پسندازه می‌کنه واین باعث شده برادرش که کاملا متفاوت هست از ایشون لوحه بگیره.خلاصه در اکثر کارها همین شده.مورد بعدی در خانواده ما بحث همکاری است مثلاً یکی مسئول بردن زباله.یکی برای خرید نان.یکی برای نگهداری از خواهر کوچکتر ویا انداختن رختخواب مجمع کردن آنها همچنین پهن کردن سفره خلاصه اکثر کارها از دوش بنده کم شده ولی در عوض خرابکاری وریخت وپاش سه تا پسر جایگزین شده☺️به نظر بنده خانواده های چند فرزنده فوق‌العاده مزیت وراحتی نسبت به تک فرزندی داره والبته این لطف و عنایت خداوند به من وامثال من می‌باشد.ان شاالله با دعای خیر شما عزیزان بتوانیم مادرانی موفق و سربلند در امر تربیت باشیم.التماس دعا🌹 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ (۷) تجربه یکی از اعضای کانال مادر ۵ فرزند👇👇👌 مادر ۵ فرزند و مشتاق ششمی وهفتمی وهشتمی: وجودشان برکت است وجودشان نعمت است خدايا شکرت باوجودآنها فهمیدم هیچم وبسیار به تو محتاجم واین خود با ارزشترین گنجهاست،بادیدنشان :غلطهای گفتاریم ،فقر فکریم اشتباهات رفتاری وضعفهای ارتباطیم،را می فهمم ،وباز هرصبح فرصتی دوباره کاری جدید حالی غریب برای رسیدن به تو وگفتن الهی شکرت آنها به من به محبت من وبه وجود من به گفتار زیبای من محتاجند واین احتیاج ودرک فقر از سوی من راهی است برای خالص شدنم به سوی تو چقدر زیبا به من آموختی ومی آموزی که بسوی تو بیایم وبفهمم کار دست من نیست ،هرآنچه دست من بوده خرابی به بار آورده وهر چه به تو سپردم وراضی به رضای تو شدم نور شده وآبادی آورده، پس برای توو به سوی تو باز هم می خواهم دستان نیازم را بالا بیارم وباز فرزند بخواهم: ای خالق وفاطر ما دوباره مرا حامل انسانی کن که تو اورا بزرگ داشتی وفرشتگانت را بسجده بر او فرمان دادی چقدر خوشبختم که می توانم او را حمل کنم شیر دهم وروزگار با او بگزرانم وبارها احساس عجز کنم وبسوی تو بیایم وسر بر شانه ی تو اشک بریزم وبگویم نمی توانم یاریم کن محتاج توام ... 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ (۸) تجربه یکی از اعضای کانال مادر ۴ فرزند👇👇👌 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم سال ۸۴ در حالی که سال اول حوزه بودم و همسرم دانشجو، بواسطه خواهرشوهرم عقد کردیم مرداد ۸۵ رفتیم خونه بخت ، البته با خانواده برادرشوهرم همنشین بودیم با سرویس بهداشتی مشترک . چون بچه خیلی دوست داشتم و دوست نداشتم فاصله سنی ام با بچه ام خیلی زیاد باشه از همون روزهای اول عروسی خیلی دلم میخواست زودتر یه فرشته وارد زندگیمون بشه اما هم من وهم همسر مشغول تحصیل بودیم( البته ایشون معلم هم بودن) و من در شهر مجاور درس میخوندم و لازم بود هر روز چند سرویس عوض کنم تا به محل تحصیل برسم و از طرفی هم همسر درکنار کارو تحصیل مشغول ساخت خونه بودن پس باید کمی صبر میکردیم . اواخر سال ۸۷ بود که متوجه شدم باردارم . از برکت همین بارداری الحمدلله خونمون بعد از چندسال تا حد زیادی اماده و قابل سکونت شد و ما رفتیم خونه خودمون😊 شهریور ۸۸ خدای مهربون ما رو قابل دونست و اولین امانتش رو بهمون هدیه داد یه پسر شیرین و دوست داشتنی که البته برا به دنیا اومدن کمی عجله داشت ( ۷ماهه بدنیا اومد). بدلیل همین زود متولد شدن دچار مشکلاتی ( هیدروسفالی،فتق) هم بود که به لطف خدا و نگاه ویژه اهل بیت علیهم السلام و دعای خیر همه بعد از چند عمل جراحی که الحمدلله با موفقیت همراه بودن زندگیمون شادتر شد. از همون ابتدا هر روز براش کتاب میخوندم ابتدا تصویرخوانی و بعد کتاب شعر و قصه. ‌ سه سال و نیمش بود که تصمیم گرفتم باهاش حفظ قرآن کارکنم با چند استاد مشورت کردم یه مدت گذاشتمش مهدقرآن اما شلوغی پسر من و بی حوصلگی و برخورد نامناسب مربی ها باعث شد که ترجیح بدم مهدقرآن رو ادامه ندم و خودم توو خونه باهاش کار کنم . حالا دیگه چهار سالش شده بود و یه فرشته دیگه یعنی خواهرش هم به جمعمون اضافه شده بود .از فرصت استفاده کردیم هر روز عصر یه ساعت بازی همراه با حفظ قرآن رو برنامه ریزی کردیم به این شکل که چون پسرم بازی های هیجانی و بدو کردن رو خیلی دوست داشت ، من در حالی که دخترم بغلم بود صدای شیهه اسب یا حیوانات مختلف رو در میوردم بدو بدو کنان دنبال پسرم می دویدم . هر پنج دوری که توو حال و پذیرایی می‌زدیم یه استراحت داشتیم توو این استراحت ها حفظ کار میکردیم به این صورت که آیات رو بصورت کلمه های جدا جدا میخوندیم هر کلمه رو من انگشت می‌گرفتم و مثلا ده بار میخوندم ایشون هم بعداز من تکرار می‌کرد ، مرحله بعدی باز همون ده یا ۲۰ بار رو انگشتام رو یکی یکی براش باز میکردم و ایشون باید خودش به تنهایی اون کلمه رو می‌خوند ،مرحله سوم اتصال آیات و حفظ پایانی بود . خلاصه با این روش حدودا ۱۵ سوره رو تونست حفظ کنه .اینم از برکت بازی با خواهر نوزادش بود . یکی دیگه از برکات مادی دخترم این بود که دو سه ماه بعد از تولدش تونستیم ماشین بخریم . وقتی دخترم داشت یکساله میشد ،پسرم همون شیوه ی بازی و حفظ قرآنش رو برای خواهرش اجرا کرد . البته این بار نه برای قرآن ، برای آموزش صحبت کردن به دخترم ، این کارش باعث شد دخترم توو یک سال و نیمی کامل و مرتب با جمله های طولانی بتونه صحبت کنه . این سرگرم شدن بچه ها بوسیله بازی های دونفره وقت منو آزادتر کرد و باعث شد بجز مطالعه ی روزانه ، با همکاری همسرجان کلاس کیف دوزی با چرم رو شرکت کردم و بعد مدت کوتاهی خودم تونستم این هنر رو به دوستانم آموزش بدم . آموزش روخوانی قرآن، حفظ کودکان ، چندتا از هنرهای دستی رو هم توو هیئت به دوستان آموزش میدادم . تمرین شعر، قرآن ،نقاشی و کاردستی، آشپزی و تهیه کیک و لواشک وووو باعث میشد که همیشه خونه ما حس مهدکودک داشته باشه. هنوز چندماهی مونده بود که دخترم هم ۴ سالش بشه که خدا یه فرشته دیگه نصیبمون کرد این بار هم یه پسر شیرین عسل، و شدیم ۵ نفر 😊 با تولد پسر دوم ، دخترم که حس مادریش گل کرده بود خیلی کمک حال من بود، حالا کاملا عین یه مامان و شاید حتی بیشتر از خودم مواظب داداش کوچیکه بود . از نگاه پسر بزرگه و دخترم ، پسر کوچیکه یه عروسک بود که تحرک داشت🤦‍♀ و میتونستن باهاش بازی کنن،بخندوننش ، باهاش حرف بزنن و گاهی هم گریه اش رو هم دربیارن 😢 ناگفته نماند یه وقتایی هم که کوچولومون هنوز خواب بود صبر اون دوتای دیگه تموم میشد و عمدا اینقد سروصدا میکردن که بیدار شه و بتونن بغلش کنن😂 باید می بودین و میدیدین دعواهاشون سر اینکه کی اول باید بچه رو بغل کنه کی اول دندونای بچه رو دیده بچه اول به کی لبخند زده کی اول براش پوشک آورده که مامان عوضش کنه 🙊 کی بیشتر دوسش داره ووو این جور وقتا آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه ....ولی بنظر من همین دعواها هم باعث رشد بچه ها میشه. 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
هر چی داداش کوچیکه بزرگتر میشد بازی های سه نفره بچه ها بیشتر میشد و وقت من آزادتر و حس شیرین مادری، شیرین تر. البته من هم خیلی وقتا با بچه ها بچه میشدم و بازی میکردیم توو گردش و مسافرت هم که حسابی خوش میگذروندیم چون از وقتی می‌رفتیم بیرون تا برگردیم مشغول بازی و آموزش و تفریح بودیم وسطی بازی ، یه قل دوقل ،هفت سنگ ووو. اواخر شهریور ۱۴۰۰ هم خدا یکی دیگه از فرشته هاش رو که این بار هم یه پسرکاکل زری بود مهمون خونه ی ما کرد. دوباره حس مادرانه دخترم گل کرده و البته حس مسئولیت پذیری برادراش هم نسبت به کوچولوی تازه متولد شده . وقتی بچه ها رو برا نماز صبح بیدار میکنم بخاطر برکت وجودشون معنویت رو توو خونه خیلی خوب حس میکنم و بارها خدا رو شکر میکنم . چقدر حس شیرینیه وقتی صبحت رو با سلام صبح بخیر و لبخند بچه ها شروع می‌کنی . و شب رو با بوس و بغل و شب بخیر اونا می‌خوابی 😍 اما خداییش وقتی بچه ها با هم مریض 😭 میشن خیلی سخته . توو درس خوندنای مجازی هم که باید مدام نظارت کنی . هرچند که ما اعتقادی به گوشی شخصی برا بچه ها نداریم و برا درسشون هم یا گوشی من دستشونه یا باباشون . استفاده از لباس بچه های بزرگتر برای بچه های کوچکتر و دوخت و دوز خونگی هم که کارهنریه خودمونه . من سعی میکنم بجز لباسای خودم دوز😄 برا خودم و بچه ها ، لباسای باباشون رو هم خودم بدوزم مگه اینکه قیمت چیزی توو بازار مناسبتر از دوخت خونگی دربیاد .نه اینکه فک کنین من خیاط باشم نه ... فقط روم زیاده 😊 یه پیراهن و یه شلوار همسرجان رو شکافته ام و از روی اون کپی میدوزم ولی خداییش تا خودم نگم هیچ کس نمی‌فهمه لباسو خودم دوختم 😊 برا دوخت لباس بچه ها هم یکی از خواهرای خودم که خیاطه گاهی کمکم می‌کنه. بچه های من مدام میگن مامان کی خداجون دوباره یه خواهر یا برادردیگه بهمون میده ؟😅 ببخشید که خیلی طولانی شد تازه خیلی حرفا رو نگفتم 🤦‍♀😄 از شوخی و سرزنش های بعضیا تا تشویق و خوشحالی بعضیای دیگه راستی یادم رفت بگم من الان سی و پنج سالمه و مادر چهار تا فرشته هستم پسربزرگم ۱۳ دخترم ۹ پسر بعدی ۵ و پسر کوچیکم ۹ ماهه 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ پیام یکی از اعضای محترم کانال مادر ۳ فرزند👇👇 سلام.راستش پیامهای مادران را که خوندم بیشتر ناراحت شدم تا خوشحال.جالبه همه مادرامیگن با وجود تولد هر فرزند برکات مادی به رندگیشون سرازیر شده.ولی من دقیقا بعد از تولد فرزندانم گره مادی تو کارم خورده طوری که بعد از تولد فرزند سومم چنان بی پول شدیم که دوسه روز پول نون خریدن هم نداشتیم😭 یا بعد از هر زایمانم من نمیتونستم با خیال راحت به شوهرم بگم که مثلا برای من گوشت بخره و... البته قطعا برکاتی هم بوده ولی نمیدونم چرا اینقدرر سختی مادیش زیاد بوده ومیشه😭😭 به نظرم این مادران خیلی شرایط راگل وبلبل توضیح دادن واقعا این طور نیس.من سه فرزند شش وسه ساله ونه ماهه دارم.واقعا سخته.کم اوردم.تا کوچیکه میخوابه پسر دومم بیدارش میکنه.اصلا فرصت ندارم به بچه ها برسم.پسر بزرگم از لحاظ عاطفی مشکلاتی پیدا کرده به نظرم تو خوبیاش اغراق داره میشه.البته من دقت کردم توی تجربه ها فرزندان اول ودوم بزرگ بودن ونوجوام.وهمین اختلاف سن اثر داره به نظرم هم خوبی ها رابگین هم بدی ها را.بذارین کسانی که میخواپ ترغیب بشن به فرزند اوری بدونن که چی درانتظارشونه میدونین چیزی که الان بهش توجه نمیشه درتبلیغ فرزند اوری ظرفیت مادر،شرایط روحی فرزندان قبلی به شخصه خود من در راستای ارزشهام وتحت تاثیر اقدام‌کردم نه اینکه خودم بی اراده باشم ولی خب کسی هم این مشکلات رانمیگفت حداقل اگه میگفتن میدونستم چه روالی درپیش دارم 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ تجربه یکی از اعضای محترم کانال مادر ۴ فرزند👇👇 مادری هستم 34ساله دارای چهار فرزند 11و 8 و 4 ساله و یه فرشته ی 3 ماهه فرزند اولم در شرایطی به دنیا اومد که دانشجوبودم و شوهرم تازه ارشدش رو تموم کرده بود و سرباز بود. (به توصیه یک معلم بازنشسته من خوندن کتاب قصه رو از همون نوزادی با بچه اولم شروع کردم.اوایل کتابهارو فقط تصویر هاش رو توضیح میدادم یا فقط ورق میزدیم بعد کم کم شعر هاش رو می خوندیم و چون کوچیک بود و کتاب رو تو دهانش می کرد تمام پایین و بالای تمام صفحات کتابها رو چسب پنج سانتی میزدم بلافاصله بعد خریدتا سالم بمونن و اگر کش داد پاره نشن. کار ما به جایی رسید که اسباب بازی دختر اول ما فقط کتاب بود.کتاب جدید 10 جلد میخریدیم تا خودمون رو از کسالت خوندن بیست دفعه پشت سرهم یک کتاب نجات بدیم. الان دخترم به شدت اهل کتاب و مطالعه هست. وقتی کتاب جدید نداریم قبلی هارو مجدد میخونه. البته این که چه کتابی بخریم هم خیلی مهمه. یه نمونه از کتابهای خیلی شیرین و خوب زندگینامه ی شهداست خصوصا اونایی که تقریظ مقام معظم رهبری رو هم دارن. درس های مدرسه رو هم جلو جلو میخونه... فقط وقتایی که تو حل مساله ریاضی گیر میکنه سراغ من میاد... برای بچه دومم دیگه کتاب نخوندم چون دلم میخاست بازی کنه و مثل دخترم نشه. چون خونه ی ما کتاب زیاد داره گهگاه خودش کتاب میاره تا براش بخونم. اون بنده ی خدا توصیه ی دیگری هم به بنده داشتند که من اجرا نکردم. چون دخترم لاغر بود میگفتن پای مرغ بخر بعد از تمیز کردن یه بار بجوشون و آبش رو بریز دور بعد بزار تا آبش غلیظ شه تو قالب یخ بریز . هروقت غذا می پزی یه دونه بنداز تو غذا. چون بچه هاشون همه به جز اولی که این کار رو براش نکرده بودن خییییلی تپل بودن من به این توصیه عمل نکردم. ایشون بچه هاشون سه تا مهندس یه معلم و یه دکتر هستن و گفتن با این روش که بچه هام رو اهل کتاب کردم برای درس و مدرسه هیچ اذیتم نکردن. اینو داخل پرانتز گفتم برای روش تبلیغ کتاب خوانی) دخترم که دو سالش شد تازه شوهرم استخدام شد و از شهر خودمون کوچ کردیم و دومی که بدنیا اومد نمی تونستم مثل قبل برای اولی وقت بذارم کمکی هم نداشتم شوهرم هم که اهل جهادی کار کردن بود یعنی تا همه ی کارای ادارشون رو تموم نمی کرد تو خونه پیداش نمی کردی. خیلی شرایط سختی بود. با خودم میگفتم سومی که بیاد دیگه وضعیت واقعا اسف بار میشه... ولی کاملا برعکس شد یعنی سومی شد آرامش بعد از طوفان...اولی و دومی همیشه با هم بودن سومی رو هم که از شیر گرفتم دیگه دور و برمن نمی اومد به شدت وابسته به دومی و اولی....من سر بچه اول چون تجربه ای نداشتم خیلی طفلک رو اذیت کردم... و چقدر خودم حرس میخوردم... هیچ وقت از داشتن بچه ی زیاد نگران نباشید چون بچه های بعدی فقط شیرین ترن و شیرینی زندگی رو بیشتر میکنن.. اوایل زیاد به من میگفتن که فوق لیسانس گرفتی اومدی جوجه کشی راه انداختی...پس چرا این همه درس خوندی.... اینو میگم برای خانم هایی که فکر میکنن اگر از مدرکشون استفاده نکنن وسر کار نرن حیف میشن... نظر من اینه: تا احساس نیاز نباشه دلیلی برای سرکار رفتن خانم هانیست. هر زنی که وارد شغلی میشه (به جز مشاغلی حضور زن نیاز هست مثل پرستاری) جای یک مرد رو پر میکنه. پس یک مرد بیکار میمونه...اون مرد بیکار چون شغلی نداره نمیتونه ازدواج کنه...پس یک خانم مجرد میمونه...پس خانواده ای هم تشکیل نمیشه تا بچه ای داشته باشن... در روایت داریم که حضرت زهرا از پیامبر خاستن تا تقسیم کار کنن...و پیامبر فرمودند کار داخل خانه با حضرت زهرا و کار بیرون از منزل با حضرت علی... چرا چنین سوالی از طرف حضرت زهرا مطرح میشود ؟ غیر از اینست که برای گوشزد کردن این نکته به ما این مکالمه صورت گرفته...وقتی خانمی شاغل باشه داشتن بچه خیلی دردسر میشه... در مورد هزینه ها که اصلا بحث نمی کنم چون ترس از نداری اگر مانع بچه های بیشتر باشه این بدگمانی به خداست که در قرآن فرموده بچه های خود را از ترس فقر نکشید ما شما و آنها را روزی می دهیم. ولی بعضی ها برای تربیت بچه ها توی جامعه خراب الان نگران هستن... اگر ما جهانی فکر کنیم باید این واقعیت رو بپذیریم که بچه های ما هرچی هم باشن از بچه هایی که وهابیون سعودی ویهودیان اسرائیلی تحویل جامعه میدن خیلی بهترن... 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
♦️ پیام یکی از مادران عزیز کانال 👇👇 سلام خانم دکتر عزیز وقتتون بخیر در راستای پیام مادری که گفته بودند که با تولد هر فرزندشون گره مادی پیش اومده خواستم بهشون بگین تنها نیستند😁 همسر بنده تولید کننده بودند و الحمدلله وضع مالی مون هم خوب بود .اما به برکت دولت روحانی ایشون ورشکست شدند. دو ماه بعد از تولد فرزند اولم ماشینمون رو فروختیم و یکسالگی فرزند دومم هم مصادف با ورشکستکی بود. الان هم که به لطف خدا فرزند سومم دوسالشه هنوز هم زندگیمون مثل سابق نشده و باید بگم طی ۹سال زندگی مشترک ۸بار اسباب کشی کردیم. از خیلی از مادرای ۳فرزند به بالا شنیده ام که میگن بچه اول وقت بذاری درست تربیت بشه بقیه دیگه خیلی راحت میشه اما مشکل من اینه که فرزند اولم بیش فعال هستش و با وجود اینکه به معنای واقعی کلمه من و همسرم براش وقت گذاشتیم اما هنوز هم بعد از نه سال سوال جدی زندگیم اینه که چرا این جوری شد؟و بخاطر اینکه فرزند اول هست و رو بچه های دیگه تاثیر میذاره خیلی وضعیت سخت شده و همینطور دوتا بچه های دیگه هم ماشالله خیلی پرانرژی هستند و کنجکاو ،طوریکه هر یک دقیقه ادم رو به چالش میکشونند و همه فامیل از کوچیک و بزرگ دلشون به حال ما میسوزه که عجب بچه هایی😜طفلک مامان و باباش منم قبلنا وقتی در کانالی میخوندم که مادرا میگفتن با اومدن بچه زندگی مادیمون گل و بلبل شده کمی اذیت میشدم که ما مشکل داریم یا بچه هامون که برعکس شد🤔ولی بعد که خوب دقیق شدم دیدم چقدرررر رزق معنوی نصیبمون شده که حقیقتا خیلی خیلی مهمتراز رزق مادی برامونه و همینکه مطمئنم اگه بچه ها نبودند وضع مادی مون بدتر میشد و اگه الان خداروشکر زندگیمون خوبه و سختی های مالی دارن کم کم خداحافظی میکنند از صدق سر بچه هاست. برای شلوغی و انرژی زیاد بچه ها با خودم میگم خدا دوست داره من دائم در حال محاسبه نفسم باشم و هرروز و هر لحظه رو صبر و کنترل خشمم کارکنم و قطعا داشتن دسته گلایی با این ویژگی به نفعمه چرا که خدا از خودم به من خیلی مهربونتره❤️ 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
⭕️⭕️⭕️ تجربه یکی از اعضای محترم کانال مادر ۴ فرزند👇👇 سلام و ادب خدمت خانم شرافت عزیز من متولد سال ۶۴ هستم و سال ۹۰ ازدواج کردم، با اینکه دوست داشتم زود بچه دار بشیم اما به خاطر مشاور های نامناسب به همسرم، ایشون با وجود اینکه بچه زیاد دوست داشتن، مخالف بچه دار شدن در ابتدای زندگی مشترک بودند. خدا رو شکر بعد از ۳ سال راضی شدن و سال ۹۴ خدا لطفش رو شامل حالمون کرد و در ۲۹ سالگی، صاحب یه گل دختر شدیم که موقع بارداری نذر حضرت زهرا (س) کردیم، با اصرار من سال ۹۶ دومین دخترمون بدنیا اومد که این گلمو نذر حضرت معصومه(س) کردم و سال ۹۸ هم خدا بهمون یه پسر کوچولو داد که ایشون نذر امام حسن مجتبی (ع) هستن برای آزادی بقیع انشالله... تمام این مدت اجاره نشین هستیم و در شهر غریب زندگی می کنیم، سختی بچه های پشت سر هم زیاده اما از وقتی بزرگتر شدن خدا رو شکر با هم بازی میکنن و تازه میتونم علاوه بر کارهای خونه به درسم هم برسم، الحمدلله الان یه کوچولوی تو راهی هم داریم که انشالله چند ماه دیگه بدنیا میاد انشالله این یکی رو نذر امام زمان (عج) کردم برای ظهورشون... تا جایی که بتونم برای تربیتشون تلاش میکنم، کلاس تربیت فرزند رفتم و کتابهای تربیتی میخونم و توی وقت هایی که بتونم صوت فرزند پروری از اساتید بزرگ مثل حاج آقا تراشیون یا آقای عباسی رو گوش میکنم، توی جاهایی که احساس میکنم نمیدونم چطور باهاشون برخورد کنم از مشاوره تخصصی کودک کمک میگیرم، و سعی میکنم اجرا کنم، معتقدم اونجا که دیگه دستم نرسه یا ندونم یا نتونم توی تربیتشون کاری کنم، اگه لایق باشن و منم لایق باشم، خود ائمه حفظشون میکنن، چون بزرگوارن و هدیه کوچیک ما رو قبول میکنن، چطور ممکنه وقتی آدم همه زندگی خودشو که بچه هاش باشن، نذرشون کنه و اونها قبول نکنن؟!! خدا رو شکر رزق ما با هر بچه بیشتر شده، قبل از اومدن بچه اولم، گاهی با اینکه فقط دو نفر بودیم و مخارج اضافه نداشتیم توی مخارج آخر ماه می موندیم ولی با اومدن هر بچه هم موقعیت همسرم بهتر شد و هم تلاششون و از اون طرف گشایشی که خدا قرار می داد. من لباس و چیزهای مورد نیاز بچه ها رو از جنس خوب میخرم و با این کار مدت زمان استفاده از لباس رو زیاد میکنم، گاهی دست به کار میشم و برای توی خونه شون لباس میدوزم، البته خیلی وقت برای این کار ندارم، گاهی لباس بزرگتر برای کوچکتر هم استفاده میشه، گاهی لباس هایی که هنوز قابل استفاده هست و برای بچه های خودم قابل استفاده نیست برای بچه های خواهرم میبرم و البته اگه لباس بچه های خواهرم همین وضع رو داشته باشن برای بچه خودم استفاده میکنم، البته بیشتر به عنوان لباس توی خونه، چون هم از نظافتش مطمئنم و هم از اسراف و هزینه اضافه جلوگیری میکنم، شاید برای بعضی ها این روش مورد پسند نباشه اما واقعا هزینه ها رو کم میکنه، البته برای لباس بیرون حتما هزینه میکنیم. اسباب بازی هم به اندازه هست البته دختر ها از وسایلشون بیشتر نگهداری میکنن و پسر کوچولوی دو سال و نیمه ام حسابی از خجالت اسباب بازی ها در اومده😁 مجبور شدم براش اسباب بازی نشکن بگیرم، چون نصف اسباب بازی ها رو شکسته. البته اسباب بازی زیاد مورد تایید هیچ مشاور کودکی نیست، ما خیلی از روزها با هم کاردستی درست می کنیم و اسباب بازی می سازیم، حتی بچه کوچیکم هم بلده قیچی دست بگیره و ساعتها با قیچی کردن و چسبوندن کاغذ مشغول میشن، خمیر بازی خونگی براشون درست میکنم و گاهی براشون عروسک میدوزم ، عروسک های ساده دستی یا انگشتی یا ... با نمد و پارچه و کاغذ، از مواد بازیافتی خونه یا جوراب و کارتن کاردستی درست میکنیم و چقدر بچه ها از این بازی ها لذت میبرن، از ایده های کانال شما هم در این موارد استفاده میکنم❤️، توی کارها از بچه ها کمک میگیرم و همه اینها باعث میشه بتونم ارتباط بهتری باهاشون برقرار کنم. بدترین زمان ها وقتی هست که مریض میشن، چون کوچیکن و نیاز به مراقبت بیشتر دارن، اما وقتی سلامت هستن با خنده هاشون و با بازی هاشون واقعا آدم رو شاد و راضی میکنن. بچه اولم تا شش ماه شبها نمیخوابید و بجز ۱۰ روز اول که مادرم پیشم بودن، تمام کارهای بچه با من بود، چون همسرم از صبح تا شب خونه نبودن و وقتی می اومدن خسته تر از اونی بودن که ازشون انتظار کمک داشته باشم، وقتی هم که بزرگتر شد گریه زیاد و وابستگی شدید داشت و اصلا برای همین ما زود برای آوردن دومی اقدام کردیم چون با مشاور صحبت کردم و گفتن اگه بچه دوم بیاد خود به خود اولی هم آروم میشه و هم انتظاراتش کمتر میشه و همین هم شد، دومی به لطف خدا خیلی آروم بود به شکلی که من توی یه مهد اطراف خونه به عنوان مربی مشغول شدم و بچه ها رو با خودم میبردم و می آوردم. 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
وقتی سومی رو باردار شدم دیگه نتونستم سر کارم برم و اسباب کشی های پشت سر هم برامون پیش اومد برای همین ماه هشتم استراحت مطلق شدم و مادرم دو هفته پیشم بودن و خدا رو شکر مشکلاتش سپری شد. گاهی بچه ها با هم دعوا میکنن، من سعی میکنم دخالت نکنم، هر کدوم که از بقیه شکایت کنه فقط سعی میکنم احساسش رو درک کنم و قضاوتی نکنم، چون بچه ها نیاز دارن رشد کنن و این دعوا ها براشون لازمه، توی این جور مواقع ما دنبال مقصر نیستیم ، دنبال راهی برای حل مشکل میگردیم، واقعا بعضی اوقات که نمیدونم چطور به دعوا خاتمه بدم، میرم توی اتاق دیگه و خودم رو به کاری مشغول میکنم، خدا رو شکر بچه هام هوای همدیگه رو دارن و کار خطرناک نمیکنن، منم محیط خونه رو براشون ایمن کردم، دکوری اصلا ندارم، تا جای ممکن از امر و نهی کردن خودداری میکنم، حتی وقتی میبینم نتیجه اش اضافه شدن چند برابر کارهام باشه، مگه اینکه کار نامناسب یا خطر ناکی باشه، که علی القاعده باید جلوش رو گرفت. تقریبا ۱۰ ساله که درسم رو شروعش کردم ولی با هر بارداری و زایمان چهار ترم مرخصی بدون احتساب سنوات شامل حالم شده و نتیجه اش شده آهسته و کند شدن رسیدن به نتیجه که البته مهم نیست چون کار و هدف مهمتری داشتم، یعنی وسط درسها تقریبا شش سال مرخصی داشتم 😅 ولی چون دوست دارم هنوز یاد بگیرم و درس خوندن حس پویایی و حرکت بهم میده برای به اتمام رسوندن درسم تلاش میکنم، امتحان دادن و برای امتحان خوندن با وجود بچه ها خیلی سخت میشه علی الخصوص وقتی کسی برای کمک نباشه به حدی که گاهی به خودم میگم تحمل این سختی واقعا لازمه؟ ولی وقتی به هدفم و نتیجه اش فکر میکنم باز هم سعی میکنم عقب نکشم. بعضی اوقات میخونم که مادری با وجود چندین بچه کوچیک فلان درس رو میخونه و فلان کار رو انجام میده، اولین سوالی که از خودم میپرسم اینه که به نظرم آیا تمام وظایف مادریش رو انجام میده؟ نیازهای بچه هاشو پاسخ میده؟ چون نظرم اینه که اولویت یک مادر همیشه باید بچه هاش باشن. سوال بعدی اینه که با این همه کار آیا انرژی و وقت کافی در وجودش برای بچه هاش باقی میمونه؟ اگر جواب سوال ها به نظرم منفی باشه، اصلا ازشون الگو گیری نمیکنم چون افتخار من مادر، به مادری کردنم باید باشه نه به اینکه هم مادری کنم هم درس بخونم و هم کار کنم، و بر اساس همین نگاه هر وقت احساس کردم میتونم و ضرری به بچه ها نمیرسه درسم رو ادامه دادم و هر وقت احساس کردم کم میارم مرخصی گرفتم. الان ویار سختی دارم که حتی نمیتونم درست به کارهای خونه برسم ولی خب وقتی بهترم بلند میشم و چند نوع غذا درست میکنم که وقتی حالم دوباره بد شد بچه ها اذیت نشن، همسرم هم کمک حالم هست که اگه نبود واقعا نمیشد تحمل کرد. امیدوارم به لطف خدا و دعای بنده های خوب خدا. امیدوارم خدا این سختی رو به عنوان جهاد از من قبول کنه و بچه هام رو شیعه واقعی و سرباز آقا امام زمان (عج) قرار بده. از مطالب شما واقعا استفاده میکنم،و با خواندن هر مطلب دعاتون میکنم و البته به توانمندی و خلاقیت و حوصله شما غبطه میخورم. خدا به توفیقاتتون اضافه کنه و خیر کثیر نصیبتون کنه. 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔴🔴 تجربه ی یکی از مادران عزیز کانال👇👇 سلام خانم شرافت عزیز...منم خواستم زندگیه سه فرزندیه خودموبه دوستان معرفی بکنم....اما زندگیه من خیلی بابقیه فرق میکنه...شایدباعث نارحتی بخشی ازدوستان بشه ویادرس گرفتن دوستان دیگه😍امیدوارم که باعث درس بشه....بزارین ازاولش بگم....من خودم وقتی به این دنیااومدم مادرم قطع نخاع شدورفت آسایشگاه من موندمویه برادربزرگترویه نامادری که خدارحمتش کنه حسابی ازخجالت من توی این سال هادراومد😂هرچی خداقربونش برم خواست بنده ای روبچزونه این نامادریم خوب ازپسش براومد😭....بزرگ شدم بایه دنیااسترس واعتمادبه نفس له شده وبدن درب وداغون....مادرم روهم که کم وبیش میدیدم،بازازکتک های کم‌وبیش مادریش بی بهره نبودم😳خلاصه بزرگ شدم بااحساسات سرکوب شده....ازدواج کردم همسرم خداروشکرمردخوبیه میشه مثل خداگرببندددری زرحمت گشایددردیگری😁😁ولی خوب ماهم تابیایم باهم ازنظراخلاقی کناربیایم کش وقوس های زیادی داشتیم...بعدازدوسال زندگی خدابه من بی مادر،درب وداغون،نابلد،خام،یه دخترزیباداد...دقیقاتوشب تولدحضرت زهرا(س)به دنیااومد☺️هیچی هیچی بلدنبودم هیچ کسوهم نداشتم....خام خام....مستاجربودیم...دائماتواثاث کشی...پوستمون کنده شد....دانشجوبودم...خیلی سخت گذشت‌...اصلابلدنبودم بایه بچه چطوررفتارمیکنن...خدامیدونه که فقط بزرگش کردم براش مادری نکردم....دخترم حسابی لج بازشد...بینهایت لج باز....من هیچ کدوم ازکارهاوملاحظاتی که خانم شرافت عزیزبرای بچهادارن رونداشتم....کتکش میزدم سرش دادمیزدم...دقیقاکارایی که بامن کرده بودن روسربچم پیاده میکردم خداازمن بگذره😔دوباره باردارشدم خدابه من بی کس وکاردوقلوداد....یه دختریه پسر....همون موقع تصمیم گرفتیم خونه بسازیم....قبلش بگم که مابعدازتولددخترم خونه خریدیم اینم لطف خدابه مابوداماحیف که من قدرنمیدونستم😔😔خیلی سخت می‌گذشت بچهای کوچیک دخترم تازه ۶سالش بود...هیچ کسوبرای کمک نداشتیم...دوباره رفتیم مستاجری...دوباره سختی....خلاصه خونمون به سختی ساخته شد...پرشدیم ازقرض وبدهکاری....اماازبچگی بچهام هیچی نفهمیدم حتی یادم نیست کوچیک بودن شیطنتشون چطوری بود....چکارمیکردن کاراشون چی بود😢خدامیدونه که الانم که بزرگ شدن درحقشون مادری نکردم....دخترم باکلی عقده انباشه بزرگ شد...الان که ۹سالشه بینهایت لج بازویه دنده هستش....نامادریم حتی بعدازازدواجم هم خیلی وقتاازیتم میکردباحرفاش رفتاراش...خونه بابام همیشه جنگ بودبین مادرونامادریم...وهمیشه منودخالت میدادن ومن تغریباهردفعه باچشمان گریون وقلب شکسته واعصاب داغون...دست دخترمومیگرفتم میومدم خونه خودم... دوقلوهاتغریبا۳سالشون بود....که خدادررحمتش روویژه به روی من گشود....😁😁ازاین به بعدزندگی شیرین میشود😁😁خداوندمهربون من نادون هیچی بلدروبادوستان خوب حوزوی آشنا کرد...کمکم بامشاوره های خوب آشناشدم....بااساتیدخوب...شروع کردم به تغییردادن خودم....مشکلاتم خداروشکرروزبه رو کمترشدامادخترم همچنان لج بازوازیت کن...خودم کردم که رحمت برخوردم باد....الانم ازیتم میکنه شبادیرمیخوابه دیرپامیشه‌..درس نمیخونه...توخونه هیچ کاری نمیکنه....خیلی سرخورده شده....شروع کردم به محبت کردن بهش...ولی واقعاخیلی خیلی خیلی سخته...‌لجبازیش آدم رودیوونه میکنه..بچهاروکتک میزنه لجشون رودرمیاره....خیلی وقته رفتم سمت ائمه وکمک گرفتن ازخداوند....شباباگریه وعذاب وجدان میخوابم...به خودم میگم صبح که بشه درست میشم دیگه دادنمیزنم دیگه اعصاب خوردی نمیکنم....جای جالب ماجرااینکه اقدام کردم به بچه چهارم....میدونم خیلی مشکل ونقص دارم....میدونم هنوزدرست نشدم....هنوزبادخترم مشکل دارم....امابه خاطرخداوند وآقاامام زمان وبه خاطررهبرم میخوام اگه خداقسمتم کنه بچه بیارم....به قول دوستمون بچهامون بدترازبچهای وهابی نمیشن.....😊😁 باخداوندمعامله کردم که آن شاءالله بچه سالم وصالح به من بده ومن همه ی تلاشموبرای تربیتشون بکنم درعوض خدانقص های منودرمورددخترم جبران کنه.....به نظرشماجبران میشه؟؟؟ته دلم مطمئنم که خداتنهام نمیزاره.....میدونم اون دنیای سختی دارم...میدونم حساب کتابم خیلی سخت وسنگینه امابه خداوندمهربان اعتماددارم....امیدوارم که بچهام به خواست خداوندعاقبت بخیربشن😍😍ببخشیدنارحتتون کردم وازیت شدین حلال کنید.... 🌹 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
1⃣ لیست اول: مسائل کلی تربیت فرزند #رنج #ایده_آل_گرایی #دغدغه_های_مادرانه #وابستگی #صبر #نیاز_ارتباط #نیاز_توجه #نیاز_کنجکاوی #نیاز_یادگیری #نیاز_کشف #نیاز_خلاقیت #نیاز_نوآوری #نیاز_احترام #نیاز_محبت #نیاز_عزت_نفس #نیاز_اعتماد_بنفس #نیاز_شخصیت #نیاز_امنیت #نیاز_به_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_به_احساس_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_امنیت #نیاز_پوشاک #حق_انتخاب #پذیرش #کمالگرایی #راهکارها #تعادل_در_نیازها #نحوه_تذکر_به_همسر_و_دیگران #تفاوت_رفتار_والدین #باج_دادن #حرف_دل_مادرانه #حرف_زشت #تجربه_های_بارداری #مستقل_شدن_در_طهارت #تفکر_و_شخصی_سازی #مواجهه_با_ترس_و_استرس #نصیحت_در_عمل #فرزندآوری #روز_ملی_جمعیت #روابط_فرزندان #نقش_مادر_در_تربیت_فرزند #صرفه_جویی #راهنمای_استفاده_از_هشتگها 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak