eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷مواد لازم 🔹ذرت کنسروی یک قوطی 🔹قارچ ورقه شده به اندازه ای که دوست دارید 🔹پنیر پیتزا یک لیوان 🔹آویشن و فلفل سیاه و نمک 🔹سس هزار جزیره نیم لیوان 🔹کره 50گرمی ♨️طرز تهیه ابتدا کره رو بندازید تو تابه تا آب بشه. بعد قارچ ورقه شده رو اضافه کنیدودرش رو بگذارید تا کمی بپزه حدود 5دقیقه. بعددر تابه رو بردارید تا آب اضافیش کشیده بشه. حالا ذرت ها رو بریزید ودر تابه رو ببندید تا کمی ذرت ها نرم بشن. بعد آویشن ونمک و فلفل سیاه رو بریزید وهم بزنید. حالا نوبت پنیر هست که اضافه کنید خوب هم بزنید. بعد از روی شعله برمیداریم و میذاریم کمی از داغی بیفته و سس رو بهش اضافه میکنیم (میتونید از سس سفید هم استفاده کنید) با چیپس محشررررر میشه.
😋 1 عدد گل کلم، 1 کیلو هویج، 1 کیلو خیار، 200 گرم موسیر، 200 گرم لوبیا سبز، 1 عدد کلم برگ، 1 بسته تمبر هندی، 1 سبزی ترشی 1 فلفل دلمه ای، 0.5 کیلو سیر، 1 کیلو بادمجان، 2 شاخه کرفس ادویه ترشی به مقدار لازم نمک به مقدار لازم ، سرکه به مقدار لازم 🔸همه مواد را بشویید و وقتی آبشان کاملاٌ رفت ، خرد کنید. سیر و فلفل دلمه را چرخ کنید. موسیر را 12 ساعت خیس کنید، سپس بگذارید خشک شود. بادمجان ریز ترشی را با سرکه بجوشانید، سپس آبکش کنید تا آبش خوب برود. آنگاه خرد کنید . تمبر را در سرکه حل واز صافی رد کنید . همه مواد را باید بگذارید کاملا آبشان برود . در ظروف ترجیحاٌ شیشه ای مواد را لایه لایه همراه با نمک وادویه بریزید و از سرکه پر کنید
_تکه_شده 8 تکه ▪️3 حبه سیر رنده شده یا پودر سیر ▪️زعفران دم کرده ▪️نمک. فلفل. روغن زیتون یا روغن مایع 2قاشق ▪️پیاز نازک خرد شده ▪️آبلیمو 3 قاشق طرز تهیه‼️ ✅مرغ را به کلیه مواد آغشته کرده وبرای مدت 5 تا 6 ساعت باید در یخچال بمونه تا مواد به خورد مرغ بره ومزه دار بشه.بعد تکه های مرغ را به سیخ می کشیم و در فرروی جوجه گردان تنظیم میکنیم وبرای مدت 1 ساعت کباب می کنیم.البته متونیدادویه مخصوص بریان را از بیرون تهیه کنید.لازم می دونم که هنگام کباب شدن روغن مرغ در سینی می چکه با یک فرچه روغن را به مرغ در حال کباب بزنید.بسیار خوشمزه می شه.نوش جون
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️هم اکنون؛ کاظمین 🔹ابراز محبت یکی از کسبه های کاظمین به زوار ایرانی .
15.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🕌 -کوتاه 🌐موضوع: خودمون را بشناسیم زائر میشویم. 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا .
پاگیر ماتمیم..،عقب هم نمی کشیم عمری گذشت و دست از این غم نمی کشیم از بس شبانه دور و بر شمع می پریم باران اشک هم برسد..،نم نمی کشیم ای کشتی نجات! تویی مایه ی حیات ما بی جهت تو را به رُخ یَم نمی کشیم شرط گرفتنِ پرِ شال‌اَت..،طهارت است ما بی وضو که دست به پرچم نمی کشیم سرمایه ای به جز تو اگر سهم ما شود پس می‌دهیم..،حسرت دِرهَم نمی کشیم داغ تو روحِ خامِ گدا را قوام داد هرگز بدون هُرم غمت دَم نمی کشیم عشق تو را همین که چشیدیم..،کافی است نقشه برای سفره ی حاتم نمی کشیم امروز زنده ایم اگر..، کار فاطمه است بی لطف او..، به ماه محرم نمی کشیم ما لطف کرده ایم..، تو را رو نمی کنیم آتش به جان عالم و آدم نمی کشیم ما را کسی نخواست..،فدای سرت نخواست تا با تواییم..،منت همدم نمی کشیم تا آب‌های کُلمَن اطراف صحن هست خود را به سمت چشمه ی زمزم نمی کشیم اندوه دوری‌ از تو بلا شد به جانمان ما از فراق کربُبلا کم نمی کشیم از بعد آن که شمر به زلف تو چنگ زد شانه به هیچ گیسویی،محکم نمی کشیم اوج تحمل دل ما..،نعل تازه است... دیگر به ساربان و به خاتم نمی کشیم 🔸شاعر:
اندازه سر تو سرم زخم خورده است مثل تن تو بال و پرم زخم خورده است بعد از غروب روز دهم بین شعله ها هرکس که بوده بین حرم زخم خورده است با زجر و شمر و حرمله ها هم سفر شدن جان بر لبم شده جگرم زخم خورده است باخنجری که شمر گرفته تو را ز من هر کس که هست دور و برم زخم خورده است از بسکه روی نیزه سرت جابجا شده این پلکهای چشم ترم زخم خورده است در آن هجوم سخت و نفس گیر خیزران لبهای مادر و پدرم زخم خورده است 🔸شاعر:
چنان شاهی که در صبح ظفر، با باده میخوابد گدا با قاب عکس کربلایت ساده میخوابد به عزرائیل گفتم کربلا جان میدهم تنها چنان طفلی که جایش چون شود آماده میخوابد خوشم با یاد غسلی در فرات، آن روز نزدیک است مگر این آتشی که در دلم افتاده میخوابد؟ فدای آنکه با پای پیاده اربعین ها را میاید کربلا، از خستگی در جاده میخوابد زده قید هتل را در عراقت، زائر بیدل همانجایی که دل دست دو گنبد داده میخوابد اذان کربلایت مثل لالائی ست، شیرین است بلال آرام میگیرد...موذن زاده میخوابد شاعر:
‍ ‍ رمان: نویسنده: رسیدیم مهران.فردا از مرز رد میشیم و میریم به سوی نجف.مستقر شدیم توی یک حسینه.الان خستگی هممون در رفته.هم من.هم زینب و هم نرگس. گلی رو دیدم اما توی حال خودشه.از دیروز توی اتوبوس دیگه ندیدمش.می زارم یه ذره فکر کنه. سه تایی دور هم جمع شده بودیم داشتیم صحبت می کردیم. -وای رضوان نشستی این گوشه هی کتاب می خونی.کتاب خوره داری مگه خواهر؟ در حالی که به نرگس لبخند میزدم گفتم: —خب کار دیگه ای که فعلا نداریم تا فردا.اگه همینجوری بی کار بشینم دق می کنم از شوق بعد از گفتن این حرف یاد این شعر افتادم: مزه عشق به این خوف و رجا هاست رفیق عشق سرگرمی اش ازار و تسلاست رفیق قیمت یک دم از آن وصل چشیدن یک عمر گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم تشنگی ناب ترین لذت دنیاست رفیق. -هی گفتی.ما هم همین حال رو داریم. در همین میان زینب گفت: -پاشید.بلند شید تنبل ها یک سری بریم بیرون ببینیم چه خبره.این ور و اون ور سخنرانی و موکبی چیزی هست یا نه با پیشنهاد زینب موافقت کردیم آماده شدیم.بیست دقیقه ای بیرون چرخیدیم تا یک حسینیه پیدا کردیم.سخنرانی داشت. ما هم رفتیم توی قسمت خانوم هاش نشستیم. بعد از خوردن چای و شیرینی سخنرانی شروع شد. چیز زیادی یادم نیست از سخنرانی اما این رو خوب یادمه. ((در قبایل عرب همواره جنگ بود، اما مکه زمین حرام بود و چهار ماه رجب ذی القعده ذی الحجه و محرم زمان حرام یعنی که در آن جنگ حرام است.دو قبیله که با هم میجنگیدند تا وارد ماه حرام می شدند جنگ را موقتا تعطیل می کردند اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست و ماه حرام رسیده است و چون بگذرد و جنگ ادامه خواهر یافت سنت بود که بر قبه خیمه فرمانده قبیله پرچم سرخی برمی افراشتند تا دوستان،دشمنان و مردم،همه بدانند که:جنگ پایان نیافته است.)) امروز را نوشتم:آن ها که به کربلا می روند می بینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه جنگ ارامش مرگ سایه افکنده. اما باید ببینند که بر قبه آرامگاه حسین پرچم سرخی در اهتزاز است. بگذار این سال های حرام بگذرد... 🌸 پايان قسمت هشتم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷
رمان: نویسنده: بارون شدت گرفت.جوراب و چادرم خیس خیس شده بود.اشک های صورتم زیر بارون دیگه معلوم نبود.همین جوری راه می رفتم.کاری هم نداشتم پاهام داره روی این سنگ های سرد یخ میزنه.مبهوت بودم.توی باورم نمی گنجید و نمی دونستم چرا دارم گریه می کنم. من...اربعین...حرم مولا...ایوان نجف... دستم رو می مالم به در و دیوار حرم.بوی بابا میده.بوی همون بابایی که تابوت مادرم رو کنار گهواره محسن ساخت و سوخت... چقدر این بو برای دختر یتیمش آرامش بخشه... بوی همون بابایی که خودش و بچه هاش توی تاریکی شب،غریبانه مادر رو خاک کرد وسوخت... بوی همون بابایی که شاهد دیوار و در بود... آره بابام خیلی چیز هارو دید و دید و دید... بوی همون بابا... همونی که فاتح خیبر بود... بوی بابای زینب رو می داد.بوی بابای حسن رو می داد.بوی بابای ام کلثوم رو می داد.بوی بابای عباس رو می داد.بابام خیلی خوش بو بود.اما... اما به غیر از همه این عطر های مدهوش کننده... حرم بابام بوی سیب رو می دادم... همه جای حرم بابام بوی سیب پیچیده بود. دیگه پاهام از سرما هیچ حسی نداشت.همون جا زیر بارون وسط صحن نشستم.دور و اطراف رو که نگاه کردم فقط من حالم این نبود.صداها توی گوشم میپیچه. اینجا کجاس؟مگه میشه قشنگ تر از اینجا؟اینجا خود بهشته... هر گوشه ایوون یه دسته سینه زن. گوشه به گوشه حرم دسته دسته شده بود. از یک طرف صدا میومد:امیری حسین.... از طرف دیگه نجوای :علوی میمیرم مرتضوی میمیرم انتقام حرم زینب و من میگیرم... صدا ها توی هم قاطی می شد و نوای قشنگی رو می ساخت. هرجا سرت رو برمی گردوندی سینه زنی بود.انگار دوباره محرم شده.انگار نه انگار چهل روز می گذره.چهل روز. چهل رو می گذره از بی بابا شدن سکینه.چهل روز عین برق و باد گذشت از کتک خوردن رقیه.چهل روز گذشت از نیومدن عمو.چهل روز گذشته.چهل روز از رفتن اصغر چهل روز از نبودن اکبر.... نه چهل روز نمی گذرد... اصلا از آن روز به بعد مگر زمان توان حرکت دارد؟ مگر می شود؟ حسین نباشد و چهل رو بگذرد؟ چیزی برای نوشتن نداشتم جز این: باخبران غمت بی خبر از عالمند 🌸 پايان قسمت نهم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷