🌹مژده ای دل
🎊که شب میلاد کاظم آمده
🌹فاطمه بر دیدن
🎊موسی بن جعفرآمده
🌹کاظمین امشب
🎊چراغان از وجود کاظم است
🌹خانه ی صادق
🎊چراغان از حضور#کاظم است
♥️ولادت با سعادت
🎊#امام_موسی_کاظم (ع) مبارک باد
http://eitaa.com/mahdavieat
1.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایده جذاب🧐🧐
http://eitaa.com/mahdavieat
2.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایده تزیین😌😌
http://eitaa.com/mahdavieat
«دلت که گرفت»
قرآن رو بردار، بسم الله بگو و یه صفحهاش رو باز کن، بگو خدایا یکم باهام حرف بزن آروم شم..🙃✨
#اللهجانم
#صبحتون مهدوی
#مهدویت
http://eitaa.com/mahdavieat
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روايت رهبر انقلاب از زندگی امام كاظم (ع)
🔹ولادت اسوه صبر و تقوا امام موسی کاظم علیهالسلام مبارک باد.
http://eitaa.com/mahdavieat
0989.pdf
حجم:
138.6K
🇮🇷🌸
🍀
✅ #یادداشت
💢 موضوع: امام کاظم (ع) از زندان تا تربیت فرزند برای گسترش اسلام
✍️ مجتبی لشکربلوکی
🍃🌻🍃
🌷میلاد مسعود اسوه مقاومت و صبر امام موسی کاظم (علیه السلام) مبارک باد.
#روشنگری
#ثامن
http://eitaa.com/mahdavieat
♨️جدای از نقاط ضعف ـ قوت طرح #صیانت لازمه بگم
💢تا وقتی رسانه های داخلی و خارجیمون بی درو پیکر هستند،
........................ دولت و مجلس خودشونم هلاک کنند، یه عده با همین بلوا، بازم مردم را ناراضی و شاکی نگه میدارند.⭕️
🔹پس کمک بدین طرح بصورت منطقی بررسی بشه تا این غبار از روی کشور کنار بره، جای شهید و جلاد عوض نشه.
🔻البته که اقناع افکار عمومی قبل از طرح لازم بود و کم کاری شد.
http://eitaa.com/mahdavieat
🌷میلاد مسعود اسوه مقاومت و صبر امام موسی کاظم (علیه السلام) مبارک باد...
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴 مکرون رئیس جمهور فرانسه از صاحب این بیلبورد تبلیغاتی در جنوب فرانسه به دلیل انتشار تصویر هیتلر شکایت کرده.
♦️صاحب بیلبورد هم توییت کرده که چطور روزی که کاریکاتور پیامبر اسلام منتشر شد به نام آزادی بیان ازش حمایت کردید حالا که به من رسیدی شکایت می کنی؟ 😂
#غرب_بدون_روتوش
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_پروانه_در_چراغانی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_حسین_خرازی 🌷🕊
فصل اول..(قسمت سوم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
از نيمة دوم بهمن سال۱۳۵۹ هدايت عمليات در منطقة عمومي خوزستان به او واگذار شد و چند ماه بعد، خرداد ماه سال۱۳۶۰ ،او عمليات «فرماندة كل قـوا» را با استفاده از همان خاكريز، فرماندهي كرد. پس از آن، جنگ و گريز ادامه يافت؛ حاصل هر بار عقب تر نشستنِ دشمن بـه جاي گذاشتنِ ادوات نظامي و نفربرها بود و همينها كمكم نيروهـاي حسـين را آن قدر آماده كرد تا با حضور نيروهاي داوطلـب، آن شصـت نفـر بـه يـك تيـپ و سرانجام به لشكرِ امام حسين تبديل شدند. او، ماندگار جبهه شد. وقتي دشمن وجب به وجب از ويرانه هاي بستان عقـب مي نشست، حسين آنجا بود؛ طرح ميداد، فرماندهي ميكرد و گـاه مثـل رزمنـدة سادهاي مي جنگيد. او سوار بر جيپ فرماندهي اش، از اولين كساني بود كه بعـد از آزادي به خرمشهر پا گذاشت؛ در حالي كه از سد آتش دشمن گذشته بود. حسين ماند؛ در كنارِ بچه هاي لشكرش و در برابرِ آتش و مرگ. حتّي وقتـي در طلاييه دستش با تركشي داغ و برنده و بزرگ قطع شد، نخواست در شهر بماند؛ از بيمارستان كه آمد، با كيسة داروها و آستين خالي، چند ساعتي در خانه ماند و بعد نگران به سپاه رفت تا از بچه هاي لشكرش خبر بگيرد، اما به خانـه نيامـد. پـدر و مادرش تا روز بعد به انتظارش ماندند. صـبح تلفـن زنـگ زد. حسـين بـود كـه ميگفت در اهواز است و عذر ميخواست كه بي خداحافظي رفته است و خواهش كرد تا داروهايش را برايش به جبهه بفرستند. او به شهركش برگشت؛ پيش بچه هايش، غواصهايي كـه وقتـي در دورههـاي سخت آموزشي سر از آب سرد كارون در ميآوردند، او را مي ديدند كه نيمه شب براي سر زدن به آنها آمده است و برايشان به تداركات لشكر، دستور تهيـة عسـل ميدهد. بسيجيهاي كم سال وقتي زير سنگيني آتش زمينگير ميشدند، او را ميديدنـد كه تنها از انتهاي نزديكترين خاكريز به دشمن، به سويشان ميآيد. آرام، راسـت و بي هيچ حركت اضافي در بدن. بي اعتنا به مرگي كه بي وقفه ميبارد. آشپزها، راننده ها، دژبان ها و نيروهاي خدماتي لشكر او را زانو به زانويشـان در جمع خود مي يافتند. او همه جا بود؛ در سنگر فرماندهي بـراي هـدايت نيروهـا و اولين نفر پشت خاكريز با آر،پي،جي اي بر شانه كه راه تانكها را ميب ست. حسين ساده بود. هيچگاه از مقامش براي پيشبرد كارهاي شخصي اش اسـتفاده نكرد. فرماندهي لشكر براي او به معناي مسئوليت بزرگتر و كـارِ بيشـتر بـود؛ بـه معناي صبر و اندوهي بي اندازه. وقتي ازدواج كرد، حقوقش مثل دستمزد همة بسيجي ها فقط كفاف يك زندگي ساده را ميداد: دو هزار و دويست تومان در هر ماه! و اين بود كـه وقتـي دژبـان شهرك چهرة گريان رانندة آمبولانس را ديد، كه به جـاي جـواب فقـط هـق هـق گريه اش بلندتر ميشد، با عجله درِ عقب را باز كرد. وقتي شكاف سينة او را ديـد و چشمهاي نيمه بسته اش را، روي زانويش خم شد.آنگاه فريادش همـة لشـكر را خبر كرد تا حاج حسين را روي دستها دورِ شهرك بچرخاننـد و اشـك بريزنـد و آرزو كنند كه اي كاش همه جاي او بودند. بعد از عمليات كربلاي پنج بود كه او فرسوده و بي خـواب بـه مقـر تـاكتيكي لشكر ـ كه به منطقة عملياتي نزديكتر بود ـ آمد و از خستگي افتاد. چنـد سـاعت بعد، با صداي راننده از خواب بيدار شد كه ميگفت وانـتش را زده انـد و غـذاي بچه ها در راه مانده است. او ماشين فرماندهي را در اختيار راننده گذاشت تا زودتر غذا را به خط مقدم برساند. وقتي نفربر حركت كرد. او به صداي انفجارها گـوش سپرد و با آرامش به نتيجة عمليات فكر كرد. بچه ها را از آبگرفتي ها، خاكريزهـاي هلالي، باتلاقها و خورشيدي ها عبور داده بود. آنها را به جزيـرة بـوارين رسانده بود. شبِ گذشته تا صبح كنار بچه هـاي مهندسـي رزمـي جهادسـازندگي بيدار مانده بود تا در دل جزيره، خاكريز دو جداره بزنند. ميخواست بچه ها بهتـر بتوانند مقابل دشمن ـ كه حتماً براي باز پس گرفتن منطقه حمله ميكرد ـ مقاومت كنند. خط حسابي تقويت شده بود. حالا او به خودش اجازه داده بود تا براي چنـد سـاعتي اسـتراحت، بـه مقـر تاكتيكي لشكر بيايد. ماشين غذا كه رفت، احساس عجيبـي كـه ايـن چنـد روزه رهايش نميكرد، دوباره بر او چيره شد. بيقـراري و دلتنگـي، حسـي كـه شـب گذشته با يكي از دوستان درميان گذاشته بود.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/mahdavieat
🔻افراد کم خون انگور و مویز بخورند
✅ انگور و مویز بخاطر داشتن خواص آنتی اکسيداني ،باعث دفع مواد زائد موجود در خون میشوند و از رسول آنها جلوگیری و باعث تصفیه خون میشوند
http://eitaa.com/mahdavieat