eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
🌿هنوز مانده بود به شب اول محرم، پیام دادم می خواهم خانه را زودتر سیاه پوش کنم. خیالش را راحت کردم. گ
بعد از آن شب، زهرا لحظه شماری میکرد. در دلش دعا می کرد "هر اتفاقی قراره بیفته، باشه بعدِ محرم؛ مهدی بیاد خونه و مدتی رو با هم باشیم. روضه بخونیم، گریه کنیم." از طرف دیگر قراری با خانوم در حرمش گذاشته بود و خواسته بود مهدی به آرزویش برسد. یک جورهایی می گفت، مهدی محرم پیش ماست. دوشنبه اول بود و باید خانه آماده می شد. زهرا دوست نداشت مهدی احساس کند حالا که نیست، چیزی کم و کاست می شود. صدای مهدی آن شبی که داشت وصیت می کرد، خانه را پر کرده بود. زهرا بعضی وقت ها فکر می کرد تهران نیست، زینبیه است. دلش پر می کشید که برود حرم و برگردد و منتظر مهدی باشد. آن دو ماه فرصت خیلی خوبی بود که بیش تر بفهمد مهدی کیست. همانجا مهدی را سپرد به حضرت زینب (س) "خانم جان، عزیزم را قبول کن." | روایت همسربزرگوار شهید برشی از کتاب عاشقانه 📖 بخش دوم▪️ 🌱 @mahdihoseini_ir
بسم رب زینب (س)🏴
چه میشود که مرا هم صدا کنی شب دوم خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم
منی که توبه نمودم زِ معصیت شب اول چه میشود که برایم دعا کنی شب دوم
به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم...
نهیب میزنم امشب فقط به خود که مبادا گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم
امشب همون شبی که خانم آقامهدی در مراسم نشسته بود، خانم شهیدپورهنگ پیامک زدن بهشون که خبری از همسرت داری؟ خانم آقامهدی نگران شده بودند که چی شده، چرا همه پیگیر شدن نکنه چیزی شده... و همان چیزی که فکر می کرد شده بود. آقامهدی در روز اول خریده شد.. خوش به حالت داداش مهدی حالا فکر میکنم خانم ها در خیمه نشستند، مردان رفتند بجنگند یک دفعه اسب بدون سوار میاد دم خیمه، چی کشیدی بی بی جان😭😭😭
شيخ صدوق در كتاب امالي ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق از پدرش امام باقر از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام می فرمایند : حسين عليه السلام حركت كرد تا در كربلا فرود آمد و پرسيد: «نام اين سرزمين چيست؟» گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! اين جا كربلاست. حسين عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند، اين، روزِ كرب و بلاست و اين جا، همان جايى است كه خون هاى ما در آن ريخته و حرمت ما شكسته مى شود.» 😔💔 🏴 محرم، شب دوم 🌱 @mahdihoseini_ir |
4340610199.mp3
4.47M
شور| شروع شد باز عزای پسر زهرا حـــــــــاج‌ابـــوذربیوکـافی مـــراســـم عـــزاداری محــــــــــرم‌ الحــــــــــرام ۱۴۴۳ دوشنبه / ۱۸ مرداد مــــاه ۱۴۰۰ هیئت‌ عاشورائیان 🌱 @mahdihoseini_ir |
Momeni-29.mp3
3.51M
شخصی محضر امام صادق (علیه السلام) رسید و گفت اگر کسی بمیرد و یا به قتل برسد همان شب برایش عزاداری می کنند و تمام می شود، چرا شما از شب اول محرم عزدارای را شروع می کنید و ادامه می دهید؟ 🎙حجت الاسلام والمسلمین مومنی ▪️ سخنرانی محرم، (ع) 🌱 @mahdihoseini_ir |
آیا این سرزمین کربلاست...؟💔 پس از آن كه در «عُذَيب الهِجانات»، فرمان عبيد اللّه بن زياد، براى در تنگنا قرار دادن حسين عليه السلام رسيد ـ : حسين عليه السلام، بيرون آمد و فرزندان و برادران و خانواده اش ـ كه رحمت خدا بر ايشان باد ـ ، پيشِ رويش بودند. حسين عليه السلام، لَختى به ايشان نگريست و گريست و فرمود : 😭«خدايا! ما خاندان پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله هستيم و از حرم جدّمان، بيرون رانده شده ايم و بنى اميّه، بر ما ستم كرده اند. حقّ ما را [از ايشان] بگير و بر اين قوم كافر، يارى مان ده». سپس حسين عليه السلام در ميان خانواده اش بانگ زد و از آن جا حركت كرد تا روز چهارشنبه يا پنج شنبه، دوم محرّم سال ٦١ [هجرى] در كربلا فرود آمد. به يارانش رو كرد و فرمود : «آيا اين جا كربلاس؟». گفتند: آرى. حسين عليه السلام به يارانش فرمود : «فرود آييد كه اين جا، جايگاه اندوه و بلاست! اين جا، محلّ فرود آمدن مَركب هايمان، و اين جا محلّ بار و بُنه ما و ريخته شدن خونمان است». آنها پياده شدند و بارهايشان را در جايى كناره فرات، فرود آوردند و خيمه اى را براى حسين عليه السلام و همسران و فرزندانش، بر پا كردند و خويشان حسين عليه السلام، گِرداگِرد خيمه او، خيمه زدند.... (عج) منبع: الفتوح، ابن اعثم کوفی: ج ٥ ص ٨٣ 🌱 @mahdihoseini_ir |
پرسید از قبیله كه این سرزمین كجاست این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست
این سرزمین كه بوی نی و نیزه می‌دهد این سرزمین تشنه كه آبستن بلاست
گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات» گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست 😭
دستی كشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: «كربلا»ست
طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست
ادب کنید حضرت مادر حضور داره😭 السلام علیک یا فاطمه زهرا
طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در مناست
باران تیر بود كه می‌آمد از كمان بر دوش باد دید كه پیراهنش رهاست
افتاد پرده، دید به تاراج آمده ا‌ست مردی كه فكرِ غارتِ انگشتر و عباست
برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه افتاد پرده، دید كه در آسمان، عزاست..😭