آقا مهدی
شب پنجم #محرم، شب عبدالله ابن حسن (ع) دستاتونو بگیره الهی پسر عزیز کریم اهل بیت...
شب پنجم #محرم، شب عبدالله ابن حسن (ع)
دستاتونو بگیره الهی پسر عزیز کریم اهل بیت
Shab05Moharram1398[08].mp3
8.32M
خودم برات سپر میشم
عمو جونم...
شب پنجم #محرم🏴
شب پسر کوچک امام حسن (ع)، عبدالله ابن حسن
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
🌱
جناب قاسم برادری دارد به نام عبدالله. امام حسن ده سال قبل از #امام_حسین شهید شد، مسموم شد و از دنیا رفت. سن این طفل را هم ده سال نوشتهاند؛ یعنی وقتی که پدر بزرگوارش از دنیا رفته، او تازه به دنیا آمده و شاید بعد از آن بوده است. به هر حال از پدر چیزی یادش نبود. و در خانه اباعبدالله بزرگ شده بود و اباعبدالله برای او، هم عمو بود و هم به منزله پدر.
اباعبدالله به عمه این طفل، به خواهر بزرگوارش زینب سپرده بود که مراقب این بچهها بالخصوص باشند. این پسر بچهها مرتب تلاش میکردند که خودشان را به وسط معرکه برسانند ولی مانع میشدند. نمیدانم در آن لحظات آخر که اباعبدالله در گودال قتلگاه افتاده بودند، چطور شد که یکمرتبه این طفل ده ساله از خیمه بیرون زد و تا زینب (سلام الله علیها) دوید که او را بگیرد، خودش را از دست زینب رها کرد و گفت:
«وَاللهِ لا افارِقُ عَمّی» به خدا قسم من از عمویم جدا نمیشوم.
😭😭😭😭
به سرعت خودش را به اباعبدالله رساند در حالی که ایشان در همان قتلگاه بودند و قدرت حرکت برایشان خیلی کم بود. این طفل آمد و آمد تا خودش را به دامن عموی بزرگوار انداخت. اباعبدالله او را در دامن گرفت. او شروع کرد به صحبت کردن با عمو. در همان حال یکی از دشمنان آمد برای اینکه ضربتی به اباعبدالله بزند. این بچه دید که کسی آمده به قصد کشتن اباعبدالله؛ شروع کرد به بدگویی کردن: ای پسر زناکار! تو آمدهای عموی مرا بکشی؟ به خدا قسم من نمیگذارم. او که شمشیرش را بلند کرد، این طفل دست خودش را سپر قرار داد. در نتیجه بعد از فرودآمدن شمشیر، دستش به پوست آویخته شد. در این موقع فریاد زد: یا عمّاه! عمو جان! دیدی با من چه کردند؟!.
😭😭😭😭
#شب_پنجم_محرم
#شب_عبدالله_ابن_حسن
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، ص۳۷۰
@mahdihoseini_ir
دستم اگر به كار آيد، شود سپر براي تو
سرم جدا ميشد ای کاش، به جاي تو...
عمو، عموی خوبم😔😭💔
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله✋
1471191692.mp3
9.76M
زمینه | تو دل خطر اومدم به دفاع از تو
با مداحی: حاج ابوذر بیوکافی
#هیئت_عاشورائیان #نارمک #شب_پنجم_محرم
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دعـای فرج با همراهی شهدا
✨ بِسْمِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ ✨
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاء،ُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ
فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب،ُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ،
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمين بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين.
#ارسالی_یکی_از_سادات🎞
🌿منْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
🌿هرکس عبادت خالص خود را بسوی خداوند فرا فرستد، خداوند عزّوجلّ بالاترین مصلحت او را به سوی او نازل می فرماید.
#حضرت_زهرا (س)|
بحارالانوار ج ۷۰ ص ۲۴۹📚
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی (ع) هستم و تمام زندگیم را از از او دارم، چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین (ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من رو سیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد، چون به وصال عشقم رسیدم.
#امام_حسین (ع)
#شهید_علی_امرایی🌷/فرازی از وصیت نامه
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
آقا مهدی
خانه آماده شده بود؛ مثل دلش. حسینیه ای زیبا. بهانه کامل بود. موقع کار کردن چند باری می خواست به مهدی
روی اسم مهدی زد و تماس برقرار شد. خداراشکر سرعت اینترنت هم خوب بود و چهره مهدی در حالی که چشمانش خیلی بیشتر از قبل دلبری میکرد، روی صفحه ی گوشی زهرا نمایان شد. زهرا انگار اولین بار بود این چهره را می دید. دلش لرزید.
-سلام آقامهدی
-سلام عزیزم. سلام به روی ماهت. زهرا خانوم قشنگ من چه به موقع زنگ زدی. دلم هوات رو کرده بود.
زهرا یادش رفت که چرا زنگ زده بود. دیدن مهدی دلش را آشوب کرد. یک روز مانده بود به #محرم، حسینیه دل زهرا برنامه هایش شروع شده بود و محفل دلش غوغا بود.
-خانومم خسته نباشی. خدا قوت.
می بینم پشت سرت کتیبه رو. چه خوب شده. چهره ی عزیزم توش می درخشه.
-اوووخ ببخشید مهدی جان. آره زنگ زده بودم همین رو بگم. خونه رو بهت نشون بدم.
خانم کارگردان، کل سناریوی حرکت دوربینش را فراموش کرده بود. با عجله همه جای خانه را به مهدی نشان داد و لذت می برد که مهدی دارد می خندد.
#شهید_مهدی_حسینی|
روایت همسربزرگوار شهید
برشی از کتاب عاشقانه #تمنای_بی_خزان📖
بخش چهارم▪️
🌱 @mahdihoseini_ir