#حضرت_عباس_ع_شهادت
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
#حسن_بیاتانی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نمنم به خروش آیم و هِقهِق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دلها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
این قافله را قافلهسالار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غمانگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!
عباسترین حیدر کرار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
#حسین_علاءالدین
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بیتو و بیماجرای دست تو
میکُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من به جای دست تو...
چشم من با گریه میبندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکلگشاست
ای خدا مشکلگشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پارههای دست تو
سایه هم، همسایۀ نامحرمیست
گر چه میافتد به پای دست تو
ای به سودای تو اسماعیلها
سر نهاده در منای دست تو
کعبه در سوگ تو میپوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو..
#محمدعلی_مجاهدی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش
گفتی به آب، آب! چه بیغیرتی برو
بیآبرو به ریختن آبرو مکوش!
آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمهها به گوش...
تو موج میزنی و علیاصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش
از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش
در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش
بِاللَه بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#خانواده_شهدا #مادر_شهید
میوزد عطر شهادت در هوای هیأتت
بر مشام عاشقان بیریای هیأتت
نوحه می خواند گلوی حاج قاسم بهر تو
ای خوشا آنان که سر دادند پای هیأتت
یوسف خود را فدا کردند و گریان تواند
جان فدای گریۀ یعقوبهای هیأتت
بی پسر گشتند اما تا ابد در سوگ توست
شیون امالبنینها جای جای هیأتت
یا حسین آید هنوز از حنجر اسکندری
آن حبیب سربلند سرجدای هیأتت
سالها گفتیم و گوییم «ای شهید تشنهلب»
بعد یا مظلومهای باصفای هیأتت
#محمدمهدی_سیار
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
اسم را بنگر و مسما را
حضرت شاهزاده والا را
ما کجا؟! مدحت علی اکبر؟!
نشود صید کرد عنقا را
خَلق و خُلقش چنان رسول الله
جمع کرده است لفظ و معنا را
ذات ممسوس در خداوند است
آینه گشته حق تعالی را
نوری از او به طور سینا خورد
جلوهاش برد هوش موسی را
انبیا بهره برده از نَفَسش
دمِ او داده جان مسیحا را
در سرش بود تا فدا بشود
با پدر گفت این تقاضا را
اذن میدان گرفت و رفت علی
سوی میدان گذاشت تا پا را
نا امیدانه او نگاهش کرد
بست گریه رهِ تماشا را
یا رب از تیر چشمهای حسود
حفظ کن این جوان زیبا را
یا رب از تیغ دشمان عنود
دور کن دست و قدّ و بالا را
نوهی حیدر است و یادآورد
رزم او رزمهای مولا را
هر طرف رفت او عقب میراند
با نگاهش سپاه اعدا را
چشمهایش به یاد میآورد
گوییا خطبههای غرّا را
مدتی جنگ کرد و باز آمد
کیست تا حل کند معمّا را
تشنگی را بهانه کرد علی
تا ببوسد دوباره بابا را
بوسهای زد به کام خشک حسین
که در آن بوسه دید دریا را
رفت میدان و دورهاش کردند
دشمنان آن سوار تنها را
نانجیبی به فرق اکبر زد
تیغ و شمشیر بی محابا را
نیزهای خورد تا به پهلویش
یاد آورد داغ زهرا را
آنقدر تیغ خورد بر بدنش
قطّعوا آن جوان رعنا را
پدرش تا رسید خورد زمین
بر زمین میکشید او پا را
دل اهل حرم به تو خوش بود
چه کند عمه بی تو فردا را؟؟
با عبا هم نشد که جمع کنم
بدنِ گشته ارباً اربا را
العفا بعدک علی الدنیا
خاک بر سر کنند دنیا را
#علی_مقدم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم #روز_تاسوعا
چنان كه وقت عطش جرعهاي گوارا را
طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را
هنوز جاي علامت به شانهی پدر است
سپرده زير علم دست صاحبش ما را
دوباره خانهی ما سفرهی ابالفضل است
گمان كنم گرهاي هست كار بابا را
به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد
اگر دهند به دستم تمام دنيا را
به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا
ميان دسته ميانداري مسيحا را
غروب ميكند از فرط خجلتش خورشيد
نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را
فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش
خدا به ماه رساندهست دست دريا را
خدا كند برساند به خيمه مشكش را
خدا كند نبرند آبروي سقا را
خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد
خدا كند برسانند زود زهرا را
#سعيد_پاشازاده
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گفت یارب خود تسلای دلی پر آه باش
در کنارم شاهد این لحظهی جانکاه باش
بازهم در جنگِ با شب ماه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
اینکه دارد سوی میدان میرود جان من است
روز عاشورا گمانم عید قربان من است
خوب میدانم که در این رفتنش برگشت نیست
هیچ بویی جز جدایی در هوای دشت نیست
داغ سنگینیست اما چون تو میبینی خوشاست
چون تو میبینی مرا، هر داغ سنگینی خوشاست
تکه تکه میپسندی ساغرم را، ای به چشم
کشته میخواهی ببینی اکبرم را، ای به چشم
اکبرم را میدهم، آب آورم را میدهم
اینکه چیزی نیست؛ حتی اصغرم را میدهم
کیست اینکه مثل زهرا، راه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
بر جبین لشکر کفار چین انداخته
عدهای را با نگاه خود زمین انداخته
عدهای با دیدنش گفتند او پیغمبر است
دیگری فریاد میزد حیدر است این حیدر است
او دلش میخواست باشد پیش بابا سربلند
آن قدر شمشیر زد، شد ضجهی لشکر بلند
خواست در آغوش خود گیرد پیمبر را ولی
نیزه آمد جای پیغمبر در آغوش علی
آه این مرکب چرا گمراه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
با چه حالی میرود حالا پدر بالاسرش
دیده گریان، مو پریشان، قد کمان چون مادرش
ای جوان مگذار با داغ غمت پیرم کنند
خیز از جا قبل از آنی که زمینگیرم کنند
پر پرت کردند ای شاخه گلِ زیبای من
پیکرت پاشیده از هم، خوش قد و بالای من
بی تو دیگر موسم پردهنشینی سر رسید
عاقبت داغت گوهر را از صدف بیرون کشید
عمهای که در تمام عمر خود مستور بود
دیدنش از آرزوهای محال حور بود
دور تا دورش همیشه هالهای از نور بود
چشم خورشید از تماشای جمالش کور بود
حال بنگر سایهی او بر زمین افتاده است
آه زینب پیش این لشکر زمین افتاده است
#علی_ذوالقدر
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی
نه چشمهای نه قناتی، نه دجلهای نه فراتی
دمیده بر سر دنیا چه آفتاب بلندی
نشسته در شب لیلا چه ماه با برکاتی
قدش چه سرو بلندی، چه گیسویی چه کمندی
چه مرتضی سکناتی، چه مصطفی وجناتی
چه دلبری چه دلیری، چه بیمثال و نظیری
چه یوسفی چه عزیزی، «چه ماورای صفاتی»
حواس قافله رفتهست در صدای اذانش
هلا چه حیّ علایی، چه عجّلوا بصلاتی
حسین با پسرش ردّ شدند از غزل من
پسر چه ماه جمیلی، پدر چه باب نجاتی
چه روزها که به لیلا گذشت و رفتی و میگفت
«مضی الزمان و قلبی یقول انّک آتی»
#عباس_شاهزیدی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
به بزم ماتم جدّت، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت، بیا اباصالح
شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت، بیا اباصالح
به اشک چشم محبان سیدالشهدا
که ریخت در غم جدّت، بیا اباصالح
هنوز خون گلوی حسین میجوشد
به حُرمت دَم جدّت، بیا اباصالح
چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است
به اشک نم نم جدّت، بیا اباصالح
به لحظهای که به زانو، کشان کشان آمد
کنار علقمه جدّت، بیا اباصالح
نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید
به قامت خم جدّت، بیا اباصالح
قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا
به ذبح اعظم جدّت، بیا اباصالح
به جا به جا شدن آیههای یک سوره
به جسم درهم جدّت، بیا اباصالح
یکی لباس تنش برده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدّت، بیا اباصالح
دعای آخر او در میان گودالی
نموده زَمـزمَه جدّت: بیا اباصالح
#محمود_مربوبی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #روز_تاسوعا #شب_نهم #تاسوعا
هر قدر میخواهد این دل، این دلِ تنها تو را
در عوض هرگز نمیخواهد دمی دنیا تو را !
خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان
جست و جو باید كند در سینهی صحرا تو را
تو خودت مشتاق هستی میهمانِ ما شوی
لیک میراند گناه از خانههای ما تو را
روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه
كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را
گرچه میگویند هستی در تمامِ روضهها
بیشتر حس میكنم در روضهی سقّا تو را
دستهایم را دخیلِ دستِ آقایی كنم
كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را
با دَمِ "ای ساقی لبتشنگان" خواهیم خواند
در عزایِ ساقیِ لبتشنگان، آقا تو را
#محمدعلی_بیابانی
#ورود_به_ماه_محرم #شب_نهم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
خاطرم این روز و این شبهاست درهم بیشتر
سال را دور تو میگردم محرم بیشتر
هر دلی چیزی برای خود فراهم کرده است
من ولی داغ تو را کردم فراهم بیشتر
بند بندم سوخت از ترکیب بند محتشم
در نیاوردم سر از این راز مبهم بیشتر
اول هر ماه پشت ماه خم میشد ولی
در عزای اشرف اولاد آدم بیشتر
کعبه و رکن و صفا و مروه و خیف و منا
جمله میگریند از داغ تو، زمزم بیشتر
لحظه لحظه شد دوتا پشت تو از هفتاد داغ
تا شد از داغ برادر قامتت خم بیشتر
#عباس_شاهزیدی