#مجلس_یزید_ملعون
سرت را دخترت تا دید در طشت
نگاه زخمیات لرزید در طشت
به جای دختر دلتنگ بابا
لبت را خیزران بوسید در طشت
#حسن_کردی
#دیر_راهب
سر بریده که از دِیْر سر در آوردی
چرا چگونه چه شد، قصهات معما شد؟!
تورا گرفت در آغوش نیمهشب راهب
به دور روی تو میگشت تا مسیحا شد
گرفت گریهاش از حال و روز تو، وقتی
شنید گریه کن روضهی تو زهرا شد
چقدر بوسه به زخم تو زد ولی با اشک
جراحت سر و پیشانیات مداوا شد
ولی چه فایده با چوب خیزرانِ یزید
دوباره زخم لب و گونه و سرت وا شد
#محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
(ابیاتی از یک غزل)
رواست پاره کنم در عزای تو جامه
چه مستقیم ز روضه، چه پای برنامه
خدا کند که بمیریم در عزای حسین
نه از معاصی و اندوه نفس لوّامه
بخوان ز مقتل او خط به خط، بزن بر سر
رواست از سرِ عالِم بیفتد عمامه
اگر امام شهیدان چنین شکنجه شده است
چرا به سر نزند عامیانه علامه؟!
خدا کند برسم اربعین به کرب و بلا
ز بوی سیب بهشتی پر است این شامه
#مریم_بسحاق
#حضرت_زینب_س_شام
#مجلس_یزید_ملعون
اينجا شرار ناله آتش بر فلك زد
اينجا عدو بر زخم پيغمبر نمك زد
از مدخل اين شهر تا كنج خرابه
دشمن ميان كوچه دختر را كتك زد
اينجا لباس عيد پوشيدند زنها
پاى سر بُبْريده رقصيدند زنها
اينجا زدند آل على را ظالمانه
شد بسته بر يك ريسمان ده نازدانه
با دست بسته كودكى نقش زمين شد
برداشتند او را ولى با تازيانه
اينجا سر راه اسيران ايستادند
اينجا به زين العابدين دشنام دادند
اينجا به نوك نيزهها هجده قمر بود
خورشيدِ زهرا جلوهگر از طشت زر بود
لبهای خونينش بهم مىخورد اما
چشمش به سوى زينب خونينجگر بود
او با لب خونين دم از محبوب مىزد
دشمن به پاسخ بر دهانش چوب مىزد
اينجا عدو ظلم و ستم همواره كرده
با چوب، زخم بغض دل را چاره كرده
زينب كه صبر از صبر او مىبرد حيران
در پاى طشت زر، گريبان پاره كرده
مىرفت چون بالا و پايين چوب كينه
مىزد به روى ماه خود سيلى سكينه
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_شام
شب گرچه روی نیزه، سرِ آفتاب بُرد
زینب به فتح شام، سپاه شهاب برد
پس درسهای مادر او بی نتیجه نیست
از زخم بی حساب، نباید حساب برد
با دست بسته، خسته، غریبانه خطبه خواند
کاخ یزید را وسط گریه، آب برد
آنسان که تیر و نیزه و تیغ از تن حسین...
آن چوب خیزران هم از لب تشنه، ثواب برد
وقتی که چشم آل علی بر غرور اوست
نتوان که صبر از دل عُلیاجناب برد
جای مدافعان حرم ضجّه میزنیم
ناموس مرتضی که به بزم شراب برد!؟
راضی به بغض دختر احمد نمیشویم
ما بی تفاوت از غمتان رد نمیشویم
#احمد_بابایی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
میچکد از سر خونین تو خون تازه
کشت ما را به خدا غصهی بی اندازه
کار ما سخت شده، تازه رسیدیم به شام
همه با سنگ رسیدند دم دروازه...
#مجتبی_شکریان
#مجلس_یزید_ملعون
شرمندگی گرفته درختان بید را
چوبی شکست حرمت مویی سفید را
لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد
بی حرمتی به ساحت شاه شهید را
میرفت بانویی که بگیرد به دست خویش
چوبی که داشت سمت لبی میدوید را
وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب
آهی که مادر علی اصغر، کشید را
::
دندان شکست و قافله از آن شکستهتر
یا رب! مبخش روز قیامت یزید را
#ناصر_دودانگه
#مجلس_یزید_ملعون
#حضرت_زینب_س_شام
رخسار یاس و سیلی دست خزان کجا
قدّ کمان و قامت سرو روان کجا
آل رسول و شام غم و مجلس یزید
بزم شراب و رأس امام زمان کجا
ای کاش میشکست قلم تا نمینوشت
قرآن کجا و طشت زر و خیزران کجا
خیزید ای ذُراری زهرا ندا دهید
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
در مجلس یزید نپرسید یکنفر
هفتاد داغ و اینهمه زخم زبان کجا
گیرم نبود سبط رسول خدا حسین
چوب جفا کجا و لب میهمان کجا
حورا کجا و دوزخیان آه! وای من
بازوی ده فرشته و یک ریسمان کجا
از زخمهای سیّد سجّاد بشنوید
زنجیر خصم و پیکر جان جهان کجا
ای اهلبیت! گر نگشایید باب لطف
ما رو بریم از در این آستان کجا؟!
فیض از شماست و رنه بدان کثرت گناه
«میثم» کجا و اینهمه سوز بیان کجا
#غلامرضا_سازگار
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
خنده بر پاره گریبانیمان میکردند
خنده بر بیسروسامانیمان میکردند
پشت دروازهی ساعات معطل بودیم
خوب آمادهی مهمانیمان میکردند
از سر کوچهی بیعاطفه تا ویرانه
سنگ را راهی پیشانیمان میکردند
هر چه ما آیه و قرآن و دعا میخواندیم
بیشتر شک به مسلمانیمان میکردند
بدترین خاطره آن بود که در آن مدت
مردم روم نگهبانیمان میکردند
هیچ جا امنتر از نیزهی عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانیمان میکردند
#علی_اکبر_لطیفیان
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
شراره بر دل ناموس کبریا زدهاند
برای دیدن ما، شهر را صدا زدهاند
خدا به خیر کند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زدهاند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد
که دامنی پُرِ از پارهسنگ، تا زدهاند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زدهاند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زدهاند
محلههای یهودی چقدر باریکاند
دوباره فاطمه را بین کوچهها زدهاند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سرِ تو؛ رباب را زدهاند
#محسن_حنیفی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
نه روز عید صیام و نه عید قربان است
چه روی داده که شام اینهمه چراغان است
زنان شام همه میزنند و میرقصند
به هر که مینگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است
مگر سهسالهی زهرا به شام مهمان است
میان هلهلهها هیجده سر است به نی
به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است
سری به نوک سنان میخورد لبش بر هم
عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است
نقاب بانویی از گردوخاک و خون سر است
حجاب دخترکی گیسوی پریشان است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر
که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز
که سایبان اسیران سر شهیدان است
تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح
خدای رحم کند آفتاب، سوزان است
هنوز بر لبش آثار تشنگی پیداست
هنوز آب به او، او به آب عطشان است
سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند
یکی نگفت که این سر، سرِ مسلمان است
حرامیان ستمپیشه! کعب نی نزنید
به کودکی که تنش مثل بید لرزان است
ز دست دختر زهرا طناب باز کنید
که او بر این اسرا یاور و نگهبان است
ز سیل اشک جهان را خراب کن "میثم"
که جای گنج الهی به شام ویران است
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بهار تبزده قربانی خزان شده است
زمین بهانهی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولولهای بین کاروان شده است
#سیدمیلاد_حسنی