eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین صبح با دیدهء تر داشت می آمد پایین سرخ, مانند اناری که ترک بردارد از نوک شاخه ثمر داشت می آمد پایین تا سر نیزه...ولی قامت دختر کوتاست مثل هر بار پدر داشت می آمد پایین هرم لبهاش که بر صورت دختر می خورد مثل این بود که در داشت می آمد پایین دست را سمت سرش برد که از بین دو کتف درد تا پای کمر داشت می آمد پایین خوابِ آشفته, شبِ سرد, خرابه, می دید خیزران مثل تبر داشت می آمد پایین چوب که با نفس گرم تو بالا می رفت سیلی چند نفر داشت می آمد پایین عرش را دید که بر خاک زمین افتاده است آسمان چاره اگر داشت می آمد پایین خواست جبران بکند آمدنت را این بار دخترک جانب سر داشت می آمد پایین مات و مبهوت به بابای خودش خیره شد و اشک نه, خون جگر داشت می آمد پایین .
قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟ ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟ یک چادر خاکی که در آن نقش گلی نیست بر روسری سوخته پروانه نداری از موی پریشان تو چیزی که نمانده‌ست پس غصه نخور هیچ اگر شانه نداری بر صورت تو پنج خط سرخ کشیدند خورشیدی و جا در شب ویرانه نداری دندان به دهان تو یکی هست یکی نیست اصلا اثر از کودک دردانه نداری اصلا پدرت کیست؟ اگر دختر شاهی بر گوش چرا زیور شاهانه نداری؟ برگرد برو شهر خودت جای تو آنجاست ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟
بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا در بند دام دلبری دیگر بیفتد هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست هر کس به پایت پا نشد، بهتر بیفتد در کار ما اصلا گره بنداز، شاید دست تو روزی کار این نوکر بیفتد فردا تمام حشر دنبال تو هستند ای کاش راه ما به تو، محشر بیفتد ای کاش که پرونده ی اعمال من هم آن روز دست حضرت مادر بیفتد این بیت های آخرم را روضه بِنْویس تا اشک از این چشم های تر بیفتد ...... اینجا همان جایی است که فرمود حیدر: روی زمین هفتاد و دو سرور بیفتد برگرد آقا قبل از آنکه چشم شومی بر قد و بالای علی اکبر بیفتد برگرد قبل از آن که راه تیرهاشان با حنجر پاک علی اصغر بیفتد برگرد آقای غریبم قبل از آنکه این ساربان در فکر انگشتر بیفتد برگرد آقا قبل از آنکه شمر دون با خنجر به جان گودی حنجر بیفتد برگرد قبل از آنکه جسمت روی سینه در گودی گودالشان بی سر بیفتد طاقت ندارد خواهرت زینب ببیند در چنگ های گرگ این پیکر بیفتد ای وای اگر بی دست از مرکب، سواری ... ای وای اگر از ناقه ای دختر بیفتد
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود یک سایه بود روی سر ما، حسین بود گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا! اصلا بهشت در نظر ما حسین بود هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش.. در جمع اسم بیشتر ما حسین بود! هرچند والدین عزیزند نزد ما.. از والدین عزیز تر ما حسین بود دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟ در تلخی جهان شکر ما حسین بود تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و.. تسبیح شام تا سحر ما حسین بود افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود امسال هم برات حرم میدهد به ما هرسال بانی سفر ما حسین بود چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب شاه شهید خون جگر ما حسین بود
بسم الله الرحمن الرحیم کجا شیرین‌تر از این غم در عالم می‌شود پیدا که شادی‌های عالم در همین غم می‌شود پیدا همین که تکیه برپا می‌شود با رخت خون‌آلود هوای روضه در عرش معظم می‌شود پیدا خدا مرثیه‌خوان است و ملائک مستمع هستند در آن بزمی که حتی مثل آن کم می‌شود پیدا هوای شهر رنگ عشق می‌گیرد به خود، وقتی که روی سردر هر خانه پرچم می‌شود پیدا گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد همین که کنج چشمی اشک نم‌نم می‌شود پیدا حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است که در اطراف او هرجور آدم می‌شود پیدا مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا میان چشم‌های ما دو زمزم می‌شود پیدا هوای گریه کردن دارم و دل‌تنگ بارانم مسیر روضه از این بین کم‌کم می‌شود پیدا غمی کهنه دلم را می‌فشارد هر زمانی که هلال تازه‌ی ماه محرم می‌شود پیدا ...
بیا و حال مرا روبراه کن ارباب به دست خالی من هم نگاه کن ارباب شکسته بال تر از من در این حوالی نیست نگاهِ ویژه بر این روسیاه کن ارباب گناه دارم و آواره ام! بیا فکری به حالِ نوکرِ بی سرپناه کن ارباب بگیر دست مرا و همیشه هیئت را برای خستگی ام تکیه گاه کن ارباب مرا به ماه محرم دوباره راه بده تمام ماه مرا غرقِ آه کن ارباب بیا و تا که پُر از اشک روضه ات بشود دو چشمهای مرا بی گناه کن ارباب به جز برای تو مردن برای من ننویس مرا شهید کن و دلبخواه کن ارباب قبول کن که بمیرم برای حنجر تو مرا فدای غم ِ قتلگاه کن ارباب!
با همین بار گناهانی که حالم را گرفت باز دیدم دست من را مادرش زهرا گرفت سجده بر تربت، همیشه آبرویم داده است پیش این و آن، سر من را حسین بالا گرفت من نمیدانم چه شد فوراً شفیعم شد حسین!؟ من نفهمیدم چگونه از خدا امضا گرفت کم نباید خواست از آنکس که ارباب همه است قطره باید بود، اما دامن دریا گرفت رزق ما را مثل زائرها، خودش تقسیم کرد در حسینیه برای نوکرانش جا گرفت یک سماور جوش خورد و صد رفاقت جوش خورد کار ما سینه زنان دور همین آقا گرفت گریه بین روضه بر هر درد بی درمان دواست مستی میخانه اش در خانه ها هم پا گرفت بندگی، طیّ طریقت در مسیر کربلاست زندگی زیر همین پرچم فقط معنا گرفت آنقدر آقاست که در قبر، مهمان همه است آنقدر آقاست، ما را از دل دنیا گرفت صورت من را بچرخان سوی باب القبله اش چون برات جنتّش را باید از آنجا گرفت کاش روی نیزه ها می ماند و سنگش می زدند آن سر صد پاره بین تشت زر ماءوا گرفت چوب بر روی دهان قاری قرآن زدند دخترش دید و شبانه بوسه از بابا گرفت
سبو غیر کوثر ندارد حسین از این گریه بهتر ندارد حسین خجالت نکش منتّش را بکش شکایت ز نوکر ندارد حسین عزایش عزای عظیم خداست غمش حداکثر ندارد حسین مرا تا نبرده حرم، اربعین قدم از قدم برندارد حسین طریق الحسین بر کسی بسته نیست حسینیه اش در ندارد حسین حسن سفره دار نجف کربلاست که این سفره، آخر ندارد حسین سپرده به عباسِ خود، کار را که کاری به محشر ندارد حسین صدایم زده از سرِ نیزه با صدایی که جوهر ندارد حسین فقط روبروی ضریحش خوشم ضریحش برابر ندارد حسین علی اکبرش شبه پیغمبر است چو او شبه حیدر ندارد حسین تنش را به روی عبا جمع کرد جز این چاره دیگر ندارد حسین
مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرفها با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها
زینبم! جلوهء ذات تو حسین متحیّر ز صفات تو حسین عاشق صوم و صلات تو حسین آشنا با جملات تو حسین سفره دار حَرَمت خواهر توست بیقرار کرمت خواهر توست ما دو تا گریه کنان حسنیم مثل یک روح، میان دو تنیم پیش هم درصدد سوختنیم تا به کی حرف دو پهلو بزنیم جان من، جان خودت، جان حسن جان مادر، دل من را نشکن آمدم پیش تو بهتر بشوم جرعه ای مِی بده کوثر بشوم مثل زهرای تو حیدر بشوم با پسرهام دو لشکر بشوم خواهشاً نهی موکد نکنی دست خالی مرا رد نکنی جان زهرا پُرم از خونجگری مُردم از دلهُره و بی خبری کاشکی دو پسرم را بخری این دو را هم پی قاسم ببری من به تنها شدنت حساسم به خدا شیرتر از عباسم سوختم! پیش تو پرپر نزدم دم ز داغ علی اکبر نزدم حرفی از پهلوی مادر نزدم رو به تو موقع دیگر نزدم بین این رفتن و ماندن چکنم؟! تو که غصه بخوری، من چکنم؟! نفسی نیست که راحت بکشم بنشین! نالهء حسرت بکشم خاک پای تو به صورت بکشم تا به کی از تو خجالت بکشم گر که تیرم نخورد سوی هدف می کشانم گله ام را به نجف بفدای سر اصغر سرشان بفدایت خودشان مادرشان من گذشتم ز تن و پیکرشان نذر این حنجر تو حنجرشان تو فقط گوشهء گودال نیفت باسپاهی سر جنجال نیفت تو فقط نیزه، هماهنگ نخور آب را با لب خونرنگ نخور زیر پا از همه جا سنگ نخور چکمه با پیرهن تنگ نخور خواهرت هست، فقط آه نکش وسط سینهء خود، راه نکش کاش با شمر، برابر نشوی کشتهء ضربهء خنجر نشوی پیش چشم همه بی سر نشوی غصه دار من و معجر نشوی کاش بر پاره حصیری نروی روی نیزه به اسیری نروی
آقا سلام از چه نگاهت پراز غم اســت برشانه های زخمی تان کوه ماتم است چشمان مهربان شما غرق غم شده امشب که سومین شب ماه محرم است یک عمرخوانده ام ز شما جمعه عصرها اما جوابهای شما گنگ و مبهم اسـت آقا بریده ام، نفسم بند آمده آب و هوای شهر، بدون شما سم است یک عده روسیاه نشستند منتظر درهیئتی که سردر آن چند پرچم است مولا نیامدید و دلم شور میزند دلواپسم! اتاق دلم سرد و درهم است امشب گریز روضه مان میخورد به آن بانوی داغدار که قدّش کمی خم است انگارمرجع دل پُر دردتان شده آن نیزه ای که با سر بابا معمم است امشب به عرش میرسد از خاکهای شام بانوی عاشقی که مسیحای مریم است حوری قدکمان چه خبر بود کربلا؟ خانم بگو که گوش شنیدن فراهم است سیلی زدند فاطمه را...خب شما چطور؟ سوی نگاه گرم شما پس چرا کم است؟ اصلاً قرارمان سر بن بسـت عاطفه جایی که تازیانه به دختر مقدم است
باور نمی کردم که پرچم را ببینم امسال هم ماه محرم را ببینم چه نوکرانی بی صدا رفتند امسال من مانده ام ایام ماتم را ببینم اهل القری آقای مارا دفن کردند می خواستی با چشمم این غم را ببینم قربان یک شب روضه ات دارو ندارم پرپر زدم جان تو این دم را ببینم خرج تمام روضه ها با مادر توست زحمت کشیده فیض اعظم را ببینم ای کاش چشمم وا شود بالای مجلس یک مادری باقامت خم را ببینم همراه مادر آمده از عرش حیدر بااو رسول الله خاتم را ببینم موسی عصا در دست دربان حریمت آن سوی در عیسی بن مریم را ببینم ذکری که عالم را تکان داده حسین است من ایستادم شور عالم را ببینم والله چای روضه مرده زنده کرده اینجا فقط درمان دردم را ببینم از خیمه تا گودال زینب داد می زد سخت است زیر پا امامم را ببینم فریاد زد مادر گمان می کردی یک روز جای حسین این جسم درهم را ببینم