eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمه بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاسِ پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به شش‌ماهۀ من بوسه زنید بوسه‌های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه‌ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شب‌ها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:  که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید  گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است؟ قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند  ای خدا صبر بده، داغ پسر نزدیک است
۲۵ تیر ۱۴۰۲
"آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد" دختر مرتضی علی، فاطمه‌وار می‌رسد زانوي شاهزاده‌ها هست ركاب محملش با چه شكوه و شوکتی کوه وقار می‌رسد هاشمیان به گرد او، فاطمیات پشت سر قامت عصمتش در این حصن و حصار می‌رسد دار و ندار فاطمه، گوهر ناب مصطفی به كربلا حسين با دار و ندار می‌رسد خامس آل پنج تن، همره طفل شیرخوار زودتر از روز دهم سر قرار می‌رسد شانه‌ی آسمانیان، محمل دختران شده چه نازدانه دختری به این دیار می‌رسد گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری بال فرشته از یمین یا که یسار می‌رسد رونق کار مأذنه، رکن شباب هاشمی وارث هیبت نبی، یکّه‌سوار می‌رسد "رونق باغ می‌رسد، چشم و چراغ می‌رسد" "عنبر و مشک می‌دمد" دولت يار می‌رسد وزير اعظم حسين آيه‌ی محكم حسين صاحب پرچم حسین آن جلودار می‌رسد آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغ آبدار ارتش زمهریرها چند هزار می‌رسد رفت قرار ناگهان، از دل خواهر حسین در نظرش همه جهان تیره و تار می‌رسد پرده کنار می‌رود، واقعه‌ی روز دهم صحنه به صحنه از دل گرد و غبار می‌رسد "چاک شده است آسمان غلغله‌ای‌ست در جهان" ديد ز هر طرف غمی همچو شرار می‌رسد ديد كه از جور فرس، چه استخوان‌ها كه شكست ناله و بانگ قاسمِ لاله عذار می‌رسد حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش صداي طبل شادی و داد و هوار می‌رسد طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از لشكر شاميان بر اين طرز شكار می‌رسد لحظه‌ی تلخ حادثه چکمه‌ی نونوار شمر همره کهنه خنجری سرکش و هار می‌رسد گوشه به گوشه آسمان سرخ‌تر از خون گلو پنجه‌ی شمر و زلف او! آخرکار می‌رسد وقت نفس نفس زدن، زمان دست و پا زدن ناله‌ی “یا بُنَیَّ” از گوشه کنار می‌رسد "آب زنيد راه را"، مادر او به قتلگاه با پر و بال زخمی و حالت زار می‌رسد گوش زمین و آسمان می‌شنود در آن زمان آه صدای پای آن چند سوار می‌رسد چشم حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور موقع غارت از حرم، وقت فرار می‌رسد
۲۵ تیر ۱۴۰۲
کسی که جز تو بخواهد تباه خواهد شد به ماه گر برود قعر چاه خواهد شد کسی که رخت سیاه غمت به تن نکند به پیش مادر تو روسیاه خواهد شد مریض گر زطبیبان سوی تو روی آرد ز فیض تربت تو روبه راه خواهد شد کسی که سر ننهد بر در حسینیه ها به روز حشر سرش بی پناه خواهد شد قسم به حر که به هر کس نسیمی از تو رسید به یک اشاره ی تو سر به راه خواهد شد دلی که دل به تو داده است خون دل است و ز غم به یاد لعل لبت قتلگاه خواهد شد (قتیل) عشق تو گر سر برد به دامن خاک زمین ز نکهت او پر گیاه خواهد شد
۲۵ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از احسان مظاهری
شعر دو بیتی شب هفتم محرم الحرام از زبان حضرت زینب به حضرت رباب دیدم رباب بر روی خاکِ کربلا دنبال چیزیست گفتم عروس مادرم،آیا پی جسم شهیدی؟ آهی‌کشیدوگفت،سر وقنداقه‌و گهواره که‌رفت یک هرز بود بر گردنش‌خانم،بگو آن را ندیدی شاعر احسان مظاهری
۲۵ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از احسان مظاهری
شعر دو بیتی شب هفتم محرم الحرام پایین بیا از نیزها،شیرت دهم آرام جانم شش‌ماهه‌ام،لالالالا آروم بخواب ابرو کمانم مادر به قربانت،غریبی میکنی‌ با من‌ عزیزم بامعرفت،داغ‌تو‌پیرم کرده‌است وَرنه همانم شاعر احسان مظاهری
۲۵ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از احسان مظاهری
شعر دو بیتی شب هفتم محرم از زبان امام حسین علیه السلام جانِ دلم شرمنده ام آبت ندادند من‌رو‌ زدم،اما‌خودت‌دیدی‌چه‌کردند حالا رباب و خواهرت جایِ کمی آب باید به دنبال کفن بهرت بگردند شاعر احسان مظاهری
۲۵ تیر ۱۴۰۲
نکند باد بیاید، سَرِِ نِی خم بِشَود! و از این باغچه، یک شاخه ی گل کم بشود!‌ نکند ابر بخواهد، همه ی بغضش را در غزل خوانی یک گریه ی نم نم بشود نکند… آه! پدر جان به خشونت امشب سر زلف تو پریشان شده، در هم بشود! کهکشان آمده پایینِ سَرِِ هفده نی که شب گمشدگان، صبح دمادم بشود باز کن لب، که روایت بکنم قرآن را که دلیل تو برای همه، محکم بشود تا تو بالای نِی ای، مرهم پایم زخم است اگر این دشت سراسر، گل مریم بشود چشم کوبیده به نی، هی، مِی شش ساله‌ی تو وای! اگر چهره ی خندان تو در هم بشود! کوه اگر بود می‌افتاد ز پا، پس چه عجب قامت دختر شش ساله اگر خم بشود! مکّه تا کوفه، چهل سال بر این «مِی» رفته که خروشان شده راوی محرّم بشود شاعر : مهدی رحیمی حضرت رقیه (س) روضه
۲۵ تیر ۱۴۰۲
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده کربلا ! حر و حبیب و جون و شوذب آمده شمع و هفتاد و دو تا پروانه‌ی دلسوخته آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده منبری نذر عقیله در حرم برپا شده اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند عصمت الله عمه‌ی سادات زینب آمده تک تک اصحاب گرم نوکری زینب‌اند هاشمیون حافظان روسری زینب‌اند در میان گور می‌لرزد ابوسفیان به خود نسل فتنه طعمه‌ی روشنگری زینب‌اند ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست در تحیر از شکوه حیدری زینب‌اند با دم کوبنده‌ی تکبیر غوغایی شده کربلا با زینب کبری تماشایی شده شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است محشرِ امروز اذان‌های علیِ اکبر است عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم کربلا مبهوت و حیران حسن‌های حرم در میان خیمه با عمه تبانی می‌کند دختری شیرین زبان، شیرین زبانی می‌کند مشک‌ها پر می‌شود با دست آب‌ور از آب خاطرْآسوده سکینه، خاطرْآسوده رباب گرم بازی با علی اصغر تمام بچه‌ها دست پخت ام کلثوم است شام بچه‌ها تا رقیه خواب می‌آید به چشم اطهرش می‌شود دست عمو جان بالش زیر سرش برقرار است امنیت در چادر ناموس دین معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین تحت بیرق نجمه‌های خیمه در آسایش‌اند با وجود حضرت عباس در آرامش‌اند صاعقه اما زمین را رنگ ماتم می‌زند جمع اهل بیت را يک‌باره بر هم می‌زند نزد خود می‌خواند آقا ریگ‌های داغ را پُر کند انا الیه الراجعون آفاق را گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟ دور تا دور خیام او سپاه دشمن است باغ سبزی پای هر نامه نشانش داده‌اند کربلا اصلاً کجای آن شبیه گلشن است یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است از نگاه خواهرش سنگین‌ترین روضه ها روضه‌ی سخت وداع و روضه‌ی دل کندن است عرض اندامی کند بین تمام تیغ‌ها خنجری که تشنه‌ی بوسه به پشت گردن است از همین امروز تقسیم غنیمت می‌کنند بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است از منا تا نینوا چشم حریص ساربان داد می‌زد هر قدم انگشترش مال من است گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا قافله سالار زینب زاده‌ی ذی الجوشن است
۲۵ تیر ۱۴۰۲
محتشم بخوان روضه ، اول محرم شد نوحه سر بده مقبل ، وقت نوحه و دم شد پیراهن کهنه بر ، بام عرش پرچم شد پیش دیده زهرا ، گودال مجسّم شد صد شکر که با زهرا ، هم ناله و همراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم حاجی منای عشق ، شد راهی قربانگاه از عرش ندا آمد ، عاشقان ثارالله پرچم روی گنبد ، شد سیاه بسم الله همرنگ شو با پرچم ، خواهی نشوی گمراه ما منتظر این ماه ، بعد یازده ماهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم خیزید علم کش ها ، شد وقت علمداری شاه کربلا از ما ، دارد طلب یاری ای گریه کنِ ارباب ، زین راز خبر داری بی اجازه زهرا ، اشکی نشود جاری چشمانِ گُهر باری ، از فاطمه میخواهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم گوشه گوشه عالم ، خیمه عزا برپاست بهترین عمل گریه ، بر غریب عاشوراست آقایی عالم در ، نوکری این آقاست رزق نوکری ما ، دست مادرش زهراست ما حلقه به گوشانِ ، این خیمه و خرگاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم مجلس عزا دارند ، انبیا همه با هم موسی شده دربان و ، خضر میزند پرچم نوح نوحه میخواند ، گریه میکند آدم میزند به سر یحیی ، میدهد مسیحا دم آماده قربانی ، شد ذبیح ابراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم روضه مأمنِ دنیاست ، هرچه بیشتر بهتر گریه یاری زهراست ، هرچه بیشتر بهتر نوکری مدال ماست ، هرچه بیشتر بهتر سرمایه ما اینهاست ، هرچه بیشتر بهتر جان هم بدهیم آقا ، از روضه نمی کاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم عالم همه فانی و ، این حسین جان باقی است در پناه اسم تو ، تکبیر و اذان باقی است قرن ها گذشت اما ، روضه همچنان باقی است تا ظهور فرزندت ، صاحب الزّمان باقی است گریان تو صبح و شام ، با بَقیّةُ الله‌یم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم ذکر هر دل آگاه ، مولا ابی‌عبدالله داغ تو بود جانکاه ، مولا ابی‌عبدالله در عزای تو این آه ، مولا ابی‌عبدالله تسبیح بود والله ، مولا ابی‌عبدالله بین روضه های تو ، غرق گریه و آهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم کربلا ببین از راه ، کارون غم آمد میهمان نوازی کن ، بانوی حرم آمد با فرات گفتی که؟، شیرخواره هم آمد فاطمه به استقبال ، با قامت خم آمد با قافله ارباب ، پا به پا و همراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم امروز اگر آید ، فاطمه به استقبال ده روز دگر از حال ، میرود ته گودال امروز حسین آمد ، با شوکت و با اجلال ده روز دگر اما ، میشود تنش پامال عمریست که گریانِ ، جسم بی سرِ شاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم امروز بنی هاشم ، یار و یاور زینب ده روز دگر باشد ، شمر همسفر زینب امروز قد اکبر ، سایه سر زینب ده روز دگر اما ، وای معجر زینب با گریه چهل منزل ، یار عصمةُ الله‌یم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم مادری زند فریاد ، وای علیِ اکبر وای مادری زند ناله ، وای علیِ اصغر وای مادری زند بر سر ، ای حسینِ بی سر وای ای غریبِ مادر وای ، ای غریبِ مادر وای دل سوختگانِ این ، روضه های کوتاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
۲۵ تیر ۱۴۰۲
ناله زد بابا بيا شبه پيمبر را ببر اين تن افتاده زير پاي لشگر را ببر اربأ اربا شد علي اكبر به فريادم برس اكبري ديگر نمانده جسم اصغر را ببر چشم بابايت نمي بيند ركاب اسب را ذوالجناج اين خسته ي بي يار و ياور را ببر در تمام دشت من دارم تو را حس ميكنم نيمه جانم اكبرم اين نيم ديگر را ببر تا كنار پيكر خود دست بابا را بگير من نمي بينم بيا باباي مضطر را ببر لااقل پاشو علي جان از ميان معركه عصمت كبراي حق ناموس حيدر را ببر من كنار عضو عضو اكبرم جان داده ام شمر حالا نوبت تو شد بيا سر را ببر...
۲۵ تیر ۱۴۰۲
بر ظلمت خاک چاره ای بخشیدی منظومه پرستاره ای بخشیدی آنقدر کریمی که به هر گوشه ی دشت از پیکر خویش پاره ای بخشیدی
۲۵ تیر ۱۴۰۲
سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده خبرِ کشتنِ تو تا که رسیده به زنان حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده ارباًاربا  تنِ تو این فزعِ آخرِ تو لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی صحنه‌ی مادر و مسمار مجسم کرده خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را داغ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لایِ زره می‌ریزد نیزه ترکیب تنت؛  وای چه دَرهم کرده دختری بعد تو با اذن عمو عباسش زیر چادر گره مقنعه محکم کرده  
۲۵ تیر ۱۴۰۲