eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
یا اخا ای تو مرا یار بیا برگردیم لاله ی احمد مختار بیا برگردیم تو همه دلخوشی ام هستی و گردد بی تو آسمان بر سرم آوار بیا برگردیم به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم می رسد بوی جدایی به مشامم اینجا می شود جسم تو خونبار بیا برگردیم خیمه بر پا مکن اینجا، به دلم افتاده می دود طفل تو بر خار بیا برگردیم تا رسیدیم به این دشت شدم دلواپس بهر چشمان علمدار بیا برگردیم گر بمانیم در این دشت ز ضرب سیلی چشم دردانه شود تار بیا برگردیم بیم دارم که سر کودک ششماهه شود به سر نیزه گرفتار بیا برگردیم تا که با خنده نبردند عزیزان تو را به سر کوچه و بازار بیا برگردیم ****
لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمه بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاسِ پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به شش‌ماهۀ من بوسه زنید بوسه‌های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه‌ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شب‌ها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:  که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید  گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است؟ قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند  ای خدا صبر بده، داغ پسر نزدیک است
"آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد" دختر مرتضی علی، فاطمه‌وار می‌رسد زانوي شاهزاده‌ها هست ركاب محملش با چه شكوه و شوکتی کوه وقار می‌رسد هاشمیان به گرد او، فاطمیات پشت سر قامت عصمتش در این حصن و حصار می‌رسد دار و ندار فاطمه، گوهر ناب مصطفی به كربلا حسين با دار و ندار می‌رسد خامس آل پنج تن، همره طفل شیرخوار زودتر از روز دهم سر قرار می‌رسد شانه‌ی آسمانیان، محمل دختران شده چه نازدانه دختری به این دیار می‌رسد گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری بال فرشته از یمین یا که یسار می‌رسد رونق کار مأذنه، رکن شباب هاشمی وارث هیبت نبی، یکّه‌سوار می‌رسد "رونق باغ می‌رسد، چشم و چراغ می‌رسد" "عنبر و مشک می‌دمد" دولت يار می‌رسد وزير اعظم حسين آيه‌ی محكم حسين صاحب پرچم حسین آن جلودار می‌رسد آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغ آبدار ارتش زمهریرها چند هزار می‌رسد رفت قرار ناگهان، از دل خواهر حسین در نظرش همه جهان تیره و تار می‌رسد پرده کنار می‌رود، واقعه‌ی روز دهم صحنه به صحنه از دل گرد و غبار می‌رسد "چاک شده است آسمان غلغله‌ای‌ست در جهان" ديد ز هر طرف غمی همچو شرار می‌رسد ديد كه از جور فرس، چه استخوان‌ها كه شكست ناله و بانگ قاسمِ لاله عذار می‌رسد حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش صداي طبل شادی و داد و هوار می‌رسد طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از لشكر شاميان بر اين طرز شكار می‌رسد لحظه‌ی تلخ حادثه چکمه‌ی نونوار شمر همره کهنه خنجری سرکش و هار می‌رسد گوشه به گوشه آسمان سرخ‌تر از خون گلو پنجه‌ی شمر و زلف او! آخرکار می‌رسد وقت نفس نفس زدن، زمان دست و پا زدن ناله‌ی “یا بُنَیَّ” از گوشه کنار می‌رسد "آب زنيد راه را"، مادر او به قتلگاه با پر و بال زخمی و حالت زار می‌رسد گوش زمین و آسمان می‌شنود در آن زمان آه صدای پای آن چند سوار می‌رسد چشم حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور موقع غارت از حرم، وقت فرار می‌رسد
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده کربلا ! حر و حبیب و جون و شوذب آمده شمع و هفتاد و دو تا پروانه‌ی دلسوخته آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده منبری نذر عقیله در حرم برپا شده اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند عصمت الله عمه‌ی سادات زینب آمده تک تک اصحاب گرم نوکری زینب‌اند هاشمیون حافظان روسری زینب‌اند در میان گور می‌لرزد ابوسفیان به خود نسل فتنه طعمه‌ی روشنگری زینب‌اند ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست در تحیر از شکوه حیدری زینب‌اند با دم کوبنده‌ی تکبیر غوغایی شده کربلا با زینب کبری تماشایی شده شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است محشرِ امروز اذان‌های علیِ اکبر است عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم کربلا مبهوت و حیران حسن‌های حرم در میان خیمه با عمه تبانی می‌کند دختری شیرین زبان، شیرین زبانی می‌کند مشک‌ها پر می‌شود با دست آب‌ور از آب خاطرْآسوده سکینه، خاطرْآسوده رباب گرم بازی با علی اصغر تمام بچه‌ها دست پخت ام کلثوم است شام بچه‌ها تا رقیه خواب می‌آید به چشم اطهرش می‌شود دست عمو جان بالش زیر سرش برقرار است امنیت در چادر ناموس دین معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین تحت بیرق نجمه‌های خیمه در آسایش‌اند با وجود حضرت عباس در آرامش‌اند صاعقه اما زمین را رنگ ماتم می‌زند جمع اهل بیت را يک‌باره بر هم می‌زند نزد خود می‌خواند آقا ریگ‌های داغ را پُر کند انا الیه الراجعون آفاق را گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟ دور تا دور خیام او سپاه دشمن است باغ سبزی پای هر نامه نشانش داده‌اند کربلا اصلاً کجای آن شبیه گلشن است یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است از نگاه خواهرش سنگین‌ترین روضه ها روضه‌ی سخت وداع و روضه‌ی دل کندن است عرض اندامی کند بین تمام تیغ‌ها خنجری که تشنه‌ی بوسه به پشت گردن است از همین امروز تقسیم غنیمت می‌کنند بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است از منا تا نینوا چشم حریص ساربان داد می‌زد هر قدم انگشترش مال من است گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا قافله سالار زینب زاده‌ی ذی الجوشن است
قدری به سینه آه برایم بیاورید پیراهن سیاه برایم بیاورید اخبار بین راه برایم بیاورید تربت ز قتلگاه برایم بیاورید دارد حسین می‌رود انگار کربلا دارد دل رسول خدا می‌شود مذاب می‌ریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب شد نوحه‌های فاطمه هم‌ نالۀ رباب کودک چقدر می‌خورد از نهر آب، آب دارد عجیب قصۀ غمبار، کربلا این نالۀ دمادم زهرای اطهر است زینب بدان که کرب و بلا پر ز لشگر است تا چند روز بعد، حسینِ تو بی سر است آن‌روز روز غارت خلخال و معجر است بدتر ز روضۀ در و دیوار، کربلا گریان توست مادر تو ای حسین من بر نیزه می‌رود سر تو ای حسین من گردد اسیر، خواهر تو ای حسین من گردد یتیم، دختر تو ای حسین من تا شام و کوفه همره اغیار، کربلا عباس من! تو دور و بر کاروان بمان همراه زینب و کمک بانوان بمان پشت و پناه لشگر و پیر و جوان بمان پیش حسین من به تمام توان بمان بی تو نداشت سید و سالار، کربلا این قافله به سوی شهادت روانه است شب‌نامه‌های مردم کوفه بهانه است از غربت حسین هزاران نشانه است در انتظار زینب من تازیانه است زینب کجا و کوچه و بازار، کربلا
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار فرش زمین به عرش مباهات میکند گر روی خاک پای گذارد "ملک سوار" چه ناقه ای چه ناقه نشینی چه محملی مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار حتی حسین تکیه بر این شانه میزند خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار بیش از همه خدای مباهات میکند که شاهکار خلقت او کرد شاهکار تا هست مستدام حسین است مستدام تا هست پایدار حسین است پایدار کوهی اگر مقابل او قد علم کند مانند کاه میشود و میرود کنار با خشم خویش میمنه را میزند زمین با چشم خویش میسره را میکند شکار آنگونه که علی به نجف اعتبار داد زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فرش راه کند بال خویش را جبریل پای ناقه نشسته به انتظار حتی هزار بار بیایند کربلا زینب پی حسین می آید هزار بار کار تمام لشگریان زار میشود زینب اگر قدم بگذارد به کارزار روز دهم قرار خدا با حسین بود اما حسین زودتر آمد سر قرار محمل که ایستاد جوانان هاشمی زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار افتاد سایه قد و بالاش روی خاک رفتند از کنار همین سایه هم کنار طفلان کاروان همه والشمس و والقمر مردان کاروان همه واللیل و والنهار عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار رفتند زیر سایه عباس یک به یک با آفتاب غنچه گل نیست سازگار از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند بر روی چادرش بنشیند اگر غبار از خواهری چو زینب کبری بعید نیست معجر به پای این تن عریان کند نثار یک عده گوشواره ولی دختر علی یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخورد سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار او که فرار کرد عدو از جلالتش فریاد میزند که علیکن بالفرار ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین دستی اگر خدای نکرده به گوشوار .... پرده نشین کوفه،بیابان نشین شده با دختر بتول چه ها کرد روزگار ! " قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت گشتند بی عماری و محمل، شترسوار " آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت با رفت و آمد سربازارها چه کار؟!!!! چشم طنابهای اسارت به دست اوست زینب به شام رفت ولیکن به اختیار در یک محله زخم زبان خورد بی عدد در یک محله سنگ گران خورد بیشمار دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار
   دشت غم، دشت عطش، دشت بلایی کربلا  سینه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا  جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است  باز کن در دل برای عشق جایی کربلا  زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند  میزبان حضرت خون خدایی کربلا  خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو  تو به حج عشق تصویر منایی کربلا  تو غریبه نیستی با آستان اهل بیت  آشنای زاده ی خیرالورایی کربلا  طور سینایی، کنی موسای عمرانی طلب  خضر امکانی پی آب بقایی کربلا  کعبه ی آل رسولی، ثانی بیت الحرام  بعثت پاک حسینی را حرایی کربلا  آیه ی عشقی ولی هرگز نمی شد باورت  افکنی بین دو عاشق را جدایی کربلا  آه از آن روزی که زینب غرق خون بیند تو را  که هم آغوش تن اهل ولایی کربلا  روز عاشورا که باغ فاطمه پرپر شود  همنوا با زینبش نغمه سرایی کربلا  آن زمان که دست عباس از بدن گردد جدا  میزبان مقدم خیرالنسایی کربلا  عصر عاشورا که آید قتلگاهت دیدنی است  عشق با خون می کند جلوه نمایی کربلا  کاش می گفتی که گلچین لاله را پرپر مکن  وای زین نامردمی و بی حیایی کربلا  میهمان را با لب عطشان چه قومی می کشند؟  وای از این کوفه و این بی وفایی کربلا  ای زمین، ای ارض اقدس، ای حریم کبریا  تا ابد با آل زهرا همنوایی کربلا 
چنان ز خون من این خاک سیر خواهد شد که از تمام جهان دستگیر خواهد شد علیِ اکبرم امروز مثل دریایی‌ست که قطره قطره نصیب کویر خواهد شد به جای آب و نوازش، به جای جرعهٔ شیر گلوی اصغر من سهمِ تیر خواهد شد چه بگذرد به دل ساقی حرم وقتی که چشم مشک به باران، نظیر خواهد شد به ساربان بدهم خرج این سفر را چون به نرخ خاتم خونین، اجیر خواهد شد میان خلعت غم خواهرم در این طوفان به دست بادِ مخالف اسیر خواهد شد سپرده‌ام به بیابان و خار، طفلم را سه‌ساله‌ای که به یک روز پیر خواهد شد
عباس آمده‌است و علی اکبر آمده‌است وقتی رباب هست، علی اصغر آمده‌است جمعند خانواده‌ی زهرا کنار هم اینجا برادری‌است که با خواهر آمده‌است یک‌سو رسیده لشکری از کوفه (سی‌هزار) یک‌سو عزیز فاطمه بی‌لشکر آمده‌است صفین دیده‌اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده‌است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت: «ایمان بیاورید که پیغمبر آمده‌است!» حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریه‌است! با بچه‌های فاطمه، آب‌آور آمده‌است گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست رودی کشیده‌ایم که از کوثر آمده‌است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت: «اینجا چقدر خار مغیلان درآمده‌است» شاید به شام می‌رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده‌است...
کربلا مهمونا از راه اومدن آب و جارو کن مسیر حرمُ می دونی واجبِ که نگهداری حُرمت این حرمِ محترمُ قدماشونُ رویِ چشات بذار اهل بیت عترت و نَبُوَتن دامنِ پاکشونُ رها نکن اینا خانوادهَ‌ی سخاوتن عزت و کرامتِ الهی‌شون هر امیر و شاهُ بنده می‌کنه یه سه‌ساله توی این قافله هست که نگاش مُرده رو زنده می‌کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه‌ی مخدراتُ نبینه کربلا کاش که می‌شد کاری کنی تا رُباب، شط فراتُ نبینه خسته‌ی راهِ و دور از وطنه به دلش غصه نذاری بشینه روی چادرِ عقیله نباید سرِ سوزنم غباری بشینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا باشه وقتی از ناقه می‌خوان پیاده شن حواست خیلی به بچه‌ها باشه حواست خیلی به بچه‌ها باشه گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن حواست باشه زمانِ بازی‌شون طرفِ گودیِ قتلگاه نرن خدا اون روزُ نیاره بچه‌ها طرفِ گودیِ قتلگاه برن با پاهایی که مثِ گُل نازکه روی خارایِ بیابون راه برن
🔹کاروان جاری است در تاریخ🔹 کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر.. سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» :: می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! :: شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! :: كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر...
طور سینا بوده گویا سینه‌ی این سرزمین ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین هفت پرده خَرق شد از سجده بر این آستان بارگاه قدس بر این خاک می‌ساید جبین کعبه مشغول طواف خیمه‌گاه اقدسش با نوای "ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِين" فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان چون که با خون حسین بن علی گشته عجین نام‌هایش غاضِریه، عَقر یا کرببلا هر کدام از نام‌ها با مقتلی گشته قرین آیه ‌های قدر می‌آیند با هم کربلا کاروان آیه‌های نور قرآن مبین یک به یک حوریه‌ها مستوره و بین حجاب پرده‌دار محمل آن‌ها یل ام البنین شد مطاف نُه فلک قنداقه‌ی شش ماهه‌اش حاجی گهواره‌‌ی او آسمان هفتمین آمده زهرای مرضیه به استقبالشان پیشواز کاروان آمد امیرالمؤمنین پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر بال بگشاید به زیر پای او روح الامین خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول آسمان‌ها نیز از اندوه او اندوهگین گفت بانو این زمین بوی جدایی می‌دهد می‌رسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند نوحه خوانی می‌کند زهرا برایت این چنین گیسوانت را به دست باد دادی عاقبت حنجرت را داده‌ای بر خنجر شمر لعین خاک بر رخساره‌ی "خدُّ التَریب" من نشست آه ای "شَیبُ الخَضیبم" آه "مقطوع الوَتین" آه از وقتی که دست سفلگان افتاده بود خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین "یا غیاث المستغیثینِ" لب تو چکمه خورد نیزه‌ها خوردی به وقت گفتن "هل مِن مُعین" خاک بر سر ریخته کرببلا وقتی شنید رو بگیرد زینب پرده‌نشین با آستین
این قافله دارد به کجا می‌آید؟ به مهبط اشک انبیا می‌آید این خاک پُر از خاطره‌ی اشک علی‌ست این قافله سمت کربلا می‌آید...
بوی جگر کباب آید یک قافله با شتاب آید یک مشت نهال خشک و رخْ زرد با نغمه ی آب آب آید یک مادر زار و داغ دیده در سایه ی آفتاب آید یک کوه وقار با قدی خم با قلب پر التهاب آید... با داغ خرابه و سه ساله -دنیا به سرش خراب- آید با شیون یاحسین، طفلی بر دیدن قبر باب آید گلبرگ فسرده، خاک آلود با دیده ی پر گلاب آید جبریلِ شکسته بال عترت بر دست، ردِ طناب، آید یک قافله آیه های تطهیر در جستجوی کتاب آید یک چله گذشت و قد خمیده زینب به حسین خود رسیده ای ماهِ در آفتاب برخیز ای جانِ ابوتراب برخیز زینب به دیار غم رسیده ای گشته به خون خضاب برخیز ای تشنه لبِ بریده حنجر آورده سکینه آب، برخیز آورده سلام از رقیه ای شاه پیِ جواب برخیز از کودک خود سوال دارد پاسخ بده بر رباب، برخیز برخیز ببین که دخترانت دارند به رخ نقاب، برخیز دلجویی از یتیم محزون باشد به خدا ثواب، برخیز وقتش شده خواهرت بگوید کرده است چه انقلاب، برخیز رسوا کردم یزید و آن شهر کردم به سرش خراب، برخیز زینب که بدون تو بمیرد! بس باشدم این عذاب، برخیز در کوی تو خواهشم تو هستی ای آیه ی مستجاب برخیز بر ام بنین و اهل یثرب آخر چه دهم جواب، برخیز بعد از تو تمام، درد و آهم بعد از تو حیات را نخواهم
۱۰۴۳ ماه دل آرا  عزیز زهرا تورو خدا داداش بیا بریم از اینجا دارو ندارم  چه بی قرارم من که به غیر از تو کس و کاری ندارم ای وای این دشت حرمله و سنان و خولی داره رقیه روی خارا پا میذاره خدا کنه که نشه گوشش پاره **** ببین ربابو که بی قراره برا علی اصغرش دلشوره داره ای دلبر من  دلم شکسته خیمه زدی غبار روی موهات نشسته قرآن من اگه بیفتی زیر پای شمر چی بشی پر از برو بیای شمر چی بالا بره برام صدای شمر چی **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۵۳ اینجا کجاست فداسرت بیا که برگردیم دلهره داره خواهرت بیا که برگردیم تا روی پاست ابالفضل تا علی اکبرت هست بیا از اینجا بریم تا روی تن، سرت هست تریم اینه ببینم رو خاک تنت می کِشَن جلو چشام از تنت، پیراهنت می‌کشن **** خیمه زدی و خواهرت گرفته اضطراب گرفته اضطراب دل‌نگرونم یا اخا مثل دل رباب مثل دل رباب یا تار مو از سرت کم بشه من می‌میرم چطور باید سرت رو از اینا پس بگیرم دلم رو غم گرفته جونم رسیده بر لب چیکار کنم نمونی به زیر سُمّ مرکب **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۶۴ این قافله با سوز و اشک و ناله آمده این قافله با یک چمن آلاله آمده این قافله همراهِ با سه ساله آمده ای کربلا ببین دل غرقِ در تب است این سفر پایانی حسین و زینب است ای کربلا ببین پیمبر آمده اذان گوی خیمه، علیِ اکبر آمده ای کربلا می بینی خنده‌ی طفل رباب سروصدا کاش نشه که تازه رفته بخواب **** **** تو گودی،خیمه مو زدی قلبم شکسته شد بی سر و سامونی نصیب دل خسته شد گرد و غبار چرا حسین به موت نشسته شد اینجا به جای نخل از نیزه ها پُره توو گوش من از خنده و سرو صدا پُره اینجا فقط حسین صدای هلهله است خیره به شیش ماهه‌ی تو چشای حرمله است چقدره این نهر آب از خیمه هامون دوره برا رباب از حالا دارم حسین دلشوره **** اگه بیفتی زیر پای شمر چیکار کنم بمونی زیر چکمه های شمر چیکار کنم بالا بره برام صدای شمر چیکار کنم تنها تویی حسین تموم زندگیم تا سر به تن داری بیا از این زمین بریم ترسم از اینه که دَرهم ببینمت ای همدمم ترسم که بی‌همدم ببینمت گودال قتلگاهو من از حالا می‌بینم سرت رو انگار دارم رو نیزه ها می‌بینم **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۷۷ بوی جدای می‌آد از اینجا حسین جان به قتلگاهت اومدی شدم پریشان چیکار کنم اگه تنت بمونه عریان روباه برا طفل تو شیر میشه دخترت از غصه ها پیر میشه بی تو دیگه زینب اسیر میشه آه من و تو از کودکی هم دردیم بیا با هم مدینه برگردیم **** خیمه زدی و دل من به پیچ و تابه دلشوره‌ی من واسه‌ی طفل ربابه شیش ماهه جون بده اگه برام عذابه خیمه بزن توو دل خواهرت اونجا نمیان روی پیکرت خنجری نیست اونجا رو حنجرت آه موهات توو پنجه‌ی شمر می‌مونه قصد داره رو خاک برت گردونه **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۸۷ حسین جان حسین جان ای یادگار حیدر ای نور چشم خواهر تو را بجان مادر من و تو هم دردیم برادر بیا که برگردیم برادر **** حسین جان حسین جان اینجا کجاست ای یارم که بر دلم غم دارم ای محرم اسرارم ترسم به داغ تو نشینم ترسم تو را بی سر ببینم **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۹۷ بیا ازاینجا یا اخا   تا که برگردیم حرف جدایی یا مزن  یا که برگردیم حسین جان حسین جان **** ترسم در اینجا پیکرت   زیرو رو گردد گلوی تو با دشنه ای    روبرو گردد حسین جان حسین جان **** ترسم در این زمین شود    جسم تو خونبار یک تکه بوریا شود   کفنت ای یار حسین جان حسین جان **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۰۵ از دل من داره قرار میره کاشکی آتیش به خیمه نگیره کاش دختری توو صحرا نَمیره حسین من **** پنجاه ساله که با هم سرکردیم ار اوّلش ما دوتا هم دردیم بیا داداش از اینجا برگردیم حسین من **** ای وای اگه ای سایه‌ی سرم ذبحت کنن اینجا برابرم من می‌میرم بی تو برادرم حسین من **** بی اختیار هستم غرق ناله پرپر نشه کاشکی باغ لاله دلواپسم واسه‌ی سه ساله حسین من **** ای‌کاش اینجا نشه گوشی پاره طفلی نشه توو صحرا آواره چشمی نره به سمت گوشواره ای وای من **** @mahmud_asadi_shaegh135
🔹قافلهٔ عشق🔹 ...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانند، همه روح و روانند این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند بازار جهان این همه سرمایه ندارد گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافله را قافله‌سالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست این دختر من، نازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟ ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟ ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟ عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب کشتی نجات همه و ساحل زینب وی ماه رخت روشنی محفل زینب دوری مکن از دیده و از محمل زینب دارد سفر ما سفر دیگری از پی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
🔹کاروان جاری است در تاریخ🔹 کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر.. سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» :: می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! :: شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! :: كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر...
.. ۱۰۵۳ اینجا کجاست فداسرت بیا که برگردیم دلهره داره خواهرت بیا که برگردیم تا روی پاست ابالفضل تا علی اکبرت هست بیا از اینجا بریم تا روی تن، سرت هست تریم اینه ببینم رو خاک تنت می کِشَن جلو چشام از تنت، پیراهنت می‌کشن **** خیمه زدی و خواهرت گرفته اضطراب گرفته اضطراب دل‌نگرونم یا اخا مثل دل رباب مثل دل رباب یا تار مو از سرت کم بشه من می‌میرم چطور باید سرت رو از اینا پس بگیرم دلم رو غم گرفته جونم رسیده بر لب چیکار کنم نمونی به زیر سُمّ مرکب **** مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
. ۱۰۶۴ تو گودی،خیمه مو زدی قلبم شکسته شد بی سر و سامونی نصیب دل خسته شد گرد و غبار چرا حسین به موت نشسته شد اینجا به جای نخل از نیزه ها پُره توو گوش من از خنده و سرو صدا پُره اینجا فقط حسین صدای هلهله است خیره به شیش ماهه‌ی تو چشای حرمله است چقدره این نهر آب از خیمه هامون دوره برا رباب از حالا دارم حسین دلشوره **** اگه بیفتی زیر پای شمر چیکار کنم بمونی زیر چکمه های شمر چیکار کنم بالا بره برام صدای شمر چیکار کنم تنها تویی حسین تموم زندگیم تا سر به تن داری بیا از این زمین بریم ترسم از اینه که دَرهم ببینمت ای همدمم ترسم که بی‌همدم ببینمت گودال قتلگاهو من از حالا می‌بینم سرت رو انگار دارم رو نیزه ها می‌بینم **** ✍ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇