eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسین ترکان
خورشید حِلم،شمع شبستان زینب است دریای صبر،بنده ی طوفان زینب است اسلام؛زیر سایه‌ی ایمان زینب است با این حساب،شیعه مسلمان زینب است او رتبه‌دار مبحث علم از قدیم شد مابینِ طورِ اهل تفکر کلیم شد در درس دادنِ به ملائک سهیم شد جبریل نیز طفلِ دبستان زینب است بی ذکر او به وادی عترت نمی رسیم بی اذن او به گریه ی هیئت نمی رسیم بی حُبِّ او به سردرِ جنّت نمی رسیم دَخل بهشت در پیِ دُکّان زینب است در کوچه ی کرامت او کاسه ها پُر است از طبخ روزمَرّه ی او ظرف ما پُر است این سفره ای که دور و بر آن گدا پُر است تولیَّتَش به دست حسن‌جانِ زینب است این شور در محیط دلم انقلاب کرد زهرا گرفت دست گدا را..،ثواب کرد ما را برای نوکری‌اش انتخاب کرد این شیعه‌خانه‌‌؛کشورِ ایرانِ زینب است با بالِ اشک هیچ نمانده است تا دمشق آن‌قَدر اهل گریه کشانده است تا دمشق! ما را خودِ سه‌ساله رسانده است تا دمشق یعنی رقیّه تعزیه‌گردان زینب است ای زائر حسین!به او احترام کن پای برهنه حجِّ خودت را تمام کن بین نجف به سیّده زینب سلام کن ایوان‌طلا نمایش ایوان زینب است در وقت رزم..،واژه ی او مثل خنجر است از هرچه تیر و نیزه و شمشیر بهتر است زِیْنِ اَبی که زینبِ کرارِ حیدر است! نام علی مدال محبان زینب است هنگام خطبه خوانی او،آفتاب شد دنیا به ترک‌کردن ظلمت مُجاب شد کاخ یزید روی سر او خراب شد شام سیاه،‌عرصه‌ی جولان زینب است در کوچه‌های کوفه دل مضطرش شکست در زیر دست و پای اراذل پرش شکست نزدیک خانه ی پدر او ،سرش شکست تا روز حشر،شیعه پریشان زینب است بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت خاکستری که روی سری بیگناه ریخت با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت این‌ چو‌ب‌خورده..،قاری قرآن زینب است
هدایت شده از حسین ترکان
🚩 رسول عاشورا باشکوه است و شکیبا، به پیمبر رفته استوار است و جنم‌دار، به حیدر رفته چارساله‌ست ولی مادر این خانه شده دختر امّ ابیهاست، به مادر رفته خواهر شاه کریم است، کریمه‌ست، آری شاه برگشته گدایی که از این در رفته از همان کودکی‌اش سنگ صبور غم‌هاست عمر او یکسره با داغ مکرر رفته شاهد داغ نبی بوده و دیده‌ست به چشم چه به روز پدرش بعد پیمبر رفته غم محسن، غم مادر، غم بابا دیده تشت در دست به بالین برادر رفته حرفش این است که همراه حسینش باشد شرط کرده‌ست سپس خانه‌ی شوهر رفته با خود آورده به میدان پسرانش را هم به طرفداری حق با دو دلاور رفته کیست این زن؟ که اباالفضل رکابش شده است به طواف قدمش قاسم و اکبر رفته کیست این زن؟ که به توصیف مقام صبرش واژه‌ها آمده و رفته و ابتر رفته از بلا هیچ ندیده‌ست به جز زیبایی هرچه پیش نظرش بر سر نی سر رفته قامتش خم شده از داغ و قیامش باقی‌ست تازه زینب به علمداری لشکر رفته کربلا تازه شروع است برای زینب تازه انگار قلم بر سر دفتر رفته بنویسید که این اول بسم‌الله است این شروع است، کجا قصه به آخر رفته؟ او رسولی‌ست که مبعوث شد از عاشورا و به روشنگری مردم کافر رفته کوفه و شام شد از هیبت او زیر و زبر که چنین بت‌شکن‌آهنگ و سخنور رفته دست خالی که نه هفتاد و دو تا معجزه داشت با روایاتی از آن مصحف پرپر رفته تازه انگار که برگشته نبی از معراج سیبی آورده که هوش همه از سر رفته وای اگر تیغ بلیغش به سخن باز شود ذوالفقار است که در خندق و خیبر رفته شیرزن خطبه چنان خواند که در کاخ یزید همه گفتند اسدالله به منبر رفته کیست این زن؟ چه بگویم؟ که قلم می‌لرزد واژه در واژه تمام غزلم می‌لرزد همه حیرت‌زده از هیبت پیغمبری‌اش غرق در واهمه از هیمنه‌ی حیدری‌اش خطبه‌ای خواند که طوفان شد و پرهاشان ریخت پیش تیغش همه شمشیر و سپرهاشان ریخت مجلس باده‌ی بیدادگران ریخت به هم شام عیاشی آن خیره‌سران ریخت به هم جمعیت از شرر خطبه به فریاد شدند کاخ لرزید و اسیران همه آزاد شدند گرچه با کوهی از اندوه و مصائب برگشت زینب از شام بلا فاتح و غالب برگشت بین آن لشکر کافر عَلَم افراخت و رفت سرفرازانه سوی کرب‌وبلا تاخت و رفت رفت تا زود به آغوش حسینش برسد به عزاداری بین‌الحرمینش برسد گرچه با داغ دل و قدّ خم و موی سفید اربعین نزد امام آمده با روی سفید زینب آموخت به ما غیرت و جان‌بازی را رسم روشنگری و راه سرافرازی را "یاحسین"ی که جهان یکسره بر لب دارد یادگاری‌ست که از حضرت زینب دارد چه جوان‌های رشیدی که به زیر علمش خون‌شان ریخته در راه دفاع از حرمش تا مبادا که دوباره به اسارت برود آجری از حرم عشق به غارت برود تا مبادا که همان واقعه تکرار شود باز هم فاطمه دلخون و عزادار شود شیعه پیش نظرش آینه‌ی عاشوراست عبرت‌آموخته‌ی حادثه‌ی کرب‌وبلاست جان فدا کرده که از راه، امامش برسد نهضت عشق به آن حُسن ختامش برسد گرچه چندی‌ست جهان شب‌زده و تاریک است به غم فاطمه سوگند سحر نزدیک است آفتابی که شبیخون بزند بر این شب کاش یارب برسد زود، به حق زینب
هدایت شده از حسین ترکان
هُوَ الجَوادُ الواسِع👉 🌹السلام علیکِ یا زینب الکبری لعنة الله على قَتَلَةِ اخیکِ الحسین🌹 فرازی از خطبهء حضرت زینب در مجلس یزید علیه اللعنة : ای یزید: هر فریب و مکری، هر سعی و تلاشی داری به کار بگیر به خدا قسم نمی توانی یاد و ذکرِ ما را محو کنی و وحی ِما را بمیرانی. (لعنت ِ حضرت زینب به یزید ) 🌹🌹🌹🌹🌹 پنجم ِماه جمادی که رسید ماه رخشانِ خداوند دمید وَ در این عید، در این عید سعید گوش ِدل زمزمه‌ای ناب شنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* حضرت زینب کبراست بلی دختر حضرت زهراست ولی هیبتش هست همانند علی زینت حیدر کرار رسید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* قلب را فاطمه آباد کنید از حسین بن علی یاد کنید زینبِ فاطمه را شاد کنید با عقیله همه دم جار زنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* به تنم زینب کبراست نَفَس دور باد از دل من پای هوس با حسین بن علی هستم و بس دارم از قاتل او بغض شدید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* محضر ِربّ به سجود آمده‌ایم در پِی بخشش و جُود آمده‌ایم با تبرّی به وجود آمده‌ایم با حسینیم نه با خصم پلید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* از برائت که به ما داده جلا می‌شود خاک دل شیعه طلا با تقرّب به شهِ کربُبلا این شعار از دل و جان سر بدهید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این یزید بن معاویهء شرّ اقتدا کرد دمادَم به عمَر زد به بستان ِخداوند شرر پردهء شرم و حیا را بِدَرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این خطا پیشهء خونخوار،یزید مثل ماری همهء عمر،خزید جگر دین خدا را که گَزید کرد از ظلم ِسقیفه تقلید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* شُکرِ حیّ ِازلی تا به ابد که دَم از غیر،دلم هیچ نزد دائم از یار گرفتیم مدد که بمانیم در این خانه مرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* ق
هدایت شده از حسین ترکان
هُوَ الجَوادُ الواسِع👉 🌹السلام علیکِ یا زینب الکبری لعنة الله على قَتَلَةِ اخیکِ الحسین🌹 فرازی از خطبهء حضرت زینب در مجلس یزید علیه اللعنة : ای یزید: هر فریب و مکری، هر سعی و تلاشی داری به کار بگیر به خدا قسم نمی توانی یاد و ذکرِ ما را محو کنی و وحی ِما را بمیرانی. (لعنت ِ حضرت زینب به یزید ) 🌹🌹🌹🌹🌹 پنجم ِماه جمادی که رسید ماه رخشانِ خداوند دمید وَ در این عید، در این عید سعید گوش ِدل زمزمه‌ای ناب شنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* حضرت زینب کبراست بلی دختر حضرت زهراست ولی هیبتش هست همانند علی زینت حیدر کرار رسید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* قلب را فاطمه آباد کنید از حسین بن علی یاد کنید زینبِ فاطمه را شاد کنید با عقیله همه دم جار زنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* به تنم زینب کبراست نَفَس دور باد از دل من پای هوس با حسین بن علی هستم و بس دارم از قاتل او بغض شدید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* محضر ِربّ به سجود آمده‌ایم در پِی بخشش و جُود آمده‌ایم با تبرّی به وجود آمده‌ایم با حسینیم نه با خصم پلید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* از برائت که به ما داده جلا می‌شود خاک دل شیعه طلا با تقرّب به شهِ کربُبلا این شعار از دل و جان سر بدهید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این یزید بن معاویهء شرّ اقتدا کرد دمادَم به عمَر زد به بستان ِخداوند شرر پردهء شرم و حیا را بِدَرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این خطا پیشهء خونخوار،یزید مثل ماری همهء عمر،خزید جگر دین خدا را که گَزید کرد از ظلم ِسقیفه تقلید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* شُکرِ حیّ ِازلی تا به ابد که دَم از غیر،دلم هیچ نزد دائم از یار گرفتیم مدد که بمانیم در این خانه مرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* ق
مولف کتاب می سبو و ساغر آمده ملیکه ی ملائکه به صبح محشر آمده خدایگان دلبری به عشق دلبر آمده عجیب اینکه زینت جمال حیدر آمده هی العلی هی العلا هی العلی مرتضا زمان زمان دلبری امامت شراب را ببین به چشم خویشتن قیامت شراب را ببین به اشک عاشقی روایت شراب را همینکه زینب آمده زعامت شراب را نماز عاشقی بخوان نما به زینب اقتدا دو چشم بسته اش ببین  به سمت باده باز شد گشوده بر ملائکه بسیط بسط راز شد به نام نامی اش غزل نسیم سرفراز شد که چشمهای بسته اش چه سان زمینه ساز شد که زینب است بانوی اشاره های کربلا تجلی جلای حق به نام زینب است و هو شرب مدام نشئه از کلام زینب است و هو وصف صفات مرتضا مرام زینب است و هو لطف و عطای کبریا ز جام زینب است و هو از این جهت عیان شده از او علی و کبریا عطش کجاست تا شود تشنه ی تشنه کام او عطش کجاست تا زند لب به شراب جام او عطش کجاست تا شود بنده لطف عام او عطش کجاست تا شود خادمه ی مرام او که اوست از دم ازل عدیل وصف هل اتی پس از غروب مادر او غرور اهل خانه شد عصای دست مرتضا ز کینه ی زمانه شد به جرعه های آب او جواب هر بهانه شد برای بحر غصه ها به خانه او خزانه شد نموده سینه را سپر به سوی نشتر جفا فزت و رب تهدمت سوخت ز غصه ی پدر فرق سر شکسته را سوخت ز ناله ی جگر همان زمان اشاره شد همانکه دید پشت در که سوز سینه میزند به جان او همی شرر زینب و داغ مرتضا زمینه ساز نینوا چه خواهری ست مادر کریم زاده ی کرم چه خواهری ست خواهر رحیم زاده ی حرم چه خواهری ست خواهر غریب زاده ی نعم چه خواهری ست خواهر حسن میان بحر غم شنید او کیومک ز کام خشک مجتبی نوح سفینه ی بلا یونس عرش آبرو ساحل عرش منزلت ندیده دیده همچو او که در مسیر شام از خون جگر کند وضو به نیزه دید اسم حق اسیر عشق حق و هو خطابه خوان رایت ما رایت ما زینت مرتضا ست او عصمت زهره الشرف زینب فاطمه است او عزت شحنه النجف زینب مجتبا ست او رحمت عشق در صدف زینب شاه کربلا به بزم عشق شد هدف که کنت کنزا را کند به شهر شام برملا ندیده مردآفرین خالق خلقت اینچنین ندیده عشق همچو او به پاکبازی از یقین ندیده تیغ همچو او صراط عاشق آفرین ندیده اشک دیده ای که اوست دُر خوشه چین به طوف طره اش ملک سپرده دست التجا
سلام‌الله‌علیها سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت آتش کشید شعله و دور مرا گرفت شکر خدا که دود به داد علی رسید امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در از بین دنده در وسط سینه جا گرفت چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون تا پــــــــــــــــاشدم زجا بغلم را خدا گرفت برخواستم زجا به هواخواهی علی برروی چادرم اثراز جای پا گرفت نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تادید بین کوچه علی نیست همرهم راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد معجر ز موی دختر من کربلا گرفت
سلام الله علیها حق ملاك عشق را با عشق تو سنجيده است شاهكار دست خود در خلقت تو ديده است ذكر « لا احصي ثنائُك » گوشه اي از وصف تو پايِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزيده است با نفَسهاي تو اي آرامش جان علي بويِ سيب از عرش تا فرشِ خدا پيچيده است مانده روی صورت تو جای لبهای نبی بسكه ای حوريه با گريه تو را بوسيده است محور آل كسا و علت خلقت تویی دست بر سينه علي هم دورِ تو گريده است هاتفی از خلقت جنات پرسيد و شنيد فاطمه يك گوشه لب وا كرده و خنديده است خم به ابرويت نياور چون قيامت مي كند حق اگر آگاه گردد فاطمه رنجيده است شانه بردار و به داد ناز دخترها برس چند وقتی گيسوی زينب به هم تابيده است از شكاف پهلويت پيداست بد خوردی زمين در به سوی پهلوی تو بي هوا چرخيده است خوب شد فضه رسيد و پيكرت را جمع كرد بر در و ديوار خونِ سينه ات پاشيده است پيش زينب بی حياها دستِ جمعی می زدند دخترت حق دارد ای بی بی اگر ترسيده است هر كجايی با علی تا شد مغيره رو به رو بر غلاف خود كشيده دستی و خنديده است
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم نماز صبر به محراب طاق ابرویت گمان کنم که شمیم مدینه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غم های مادرت سویت شبیه قامت زهرا شکسته است قدت شبیه زانوی حیدر خمیده زانویت به یاد زینبی و گیسوی پریشانش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت
نام علی را هر نفس تکرار می کرد افلاک را از نور خود سرشار می کرد بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت روح الامین در منزل او کار می کرد هر روز مانند نبی معراج می رفت تا خویش را در آینه  دیدار می کرد آیینه بود و در تجلی کمالش نور حسین خویش را اظهار می کرد درگاه قدس از مقدم او نور می خواست پس به غبار راه او اصرار می کرد درکش برای خاطر خورشید سخت است آتش چرا با چادرش پیکار می کرد بی اذن آتش در رواق خانه آمد ترغیب بی شرمانه ی مسمار می کرد تا میخ در راه دگر را پیش گیرد از او تمنا حیدر کرار می کرد دستار زهرا در تب او سخت می سوخت خیلی گلایه از در ودیوار می کرد ای کاش قدری تازیانه نرم خو بود با دست زهرا مهربان رفتار می کرد با چارچوب در غمش را قاب کردند رنگ کبودی، جلوه اش را تار می کرد باغ فدک گلزار گلهای بنفشه است یاد از رخ نیلی او بسیار می کرد
زمان، زمانِ بلا شد، پدر بیا و ببین چه ظلم ها که به ما شد، پدر بیا و ببین   هر آن چه غربت و بی مِهری و مصیبت بود نصیب آل کسا شد پدر بیا و ببین   هنوز تربت قبر تو تازه است، ولی چه فتنه ها که به پا شد پدر بیا و ببین   برای مردم بی معرفت، بُتِ امت رسید و قبله نما شد، پدر بیا و ببین   شبانه بر روی استر به خانه ها رفتم چه گویم این که چه ها شد پدر بیا و ببین   به حرف و حجت صدیقه بی محلی شد امامِ شهر رها شد، پدر بیا و ببین   شنیده ای وسط کوچه ی بنی هاشم... به ما چقدر جفا شد؟! پدر بیا و ببین   سر قباله ی باغ فدک، کتک خوردم چه خوب حقم ادا شد پدر بیا و ببین   سراغ محسنِ مظلوم را مگیر از من ثمر ز شاخه جدا شد، پدر بیا و ببین   چقدر پای علی ماندم و زمین خوردم قدم ز غصه دو تا شد، پدر بیا و ببین   نشسته ام سر قبرت که جان دهم این جا ببین زمان لقا شد، پدر بیا و ببین
هیچ شوقی جز پریدن در سر مشتاق ها نیست هیچ صدقی جز صداقت در دل مصداق ها نیست « لَن تَنالُوا الْبِرَّ حتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون » همچو زهرا هیچکس مصداق این انفاق ها نیست مادری در حد اعلا، همسری از جان گذشته در میان خلق، والاتر از این اخلاق ها نیست حق خود را خواست تا یاری کند دین خدا را گرنه او محتاج یک خرما هم از این باغ ها نیست باغبان از حال گل بهتر خبر دارد همیشه ساقه ی گل را توان خوردن شلاق ها نیست غنچه را با مادرش کشتند، بین دود و آتش هیچ داغی در جهان بالاتر از این داغ ها نیست
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه آرزوی حضرت مریم میان جنت است در لباس خادمی باشد کنار فاطمه از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه