#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#مدح
#مربع_ترکیب_بند
روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول وفاعلات و فَعَل آفریده شد
پلکی زدی ومعجزه ای را رقم زدی،
از برق چشمهات زحل آفریده شد
از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما
در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
عالم به رقص آمد و، از پایکوبی اش
ازطوس تا حجاز گسل آفریده شد
سینه به سینه؛شکرخدا عاشقت شدیم
این عشق پاک روز ازل آفریده شد
ما از پدر ولایِ شما ارث می بریم
ایرانیان کشور موسی بن جعفریم
درجشن پایکوبی تنبورهای مست
در بزم میگساری انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!
هو می کشند دوروبرت کورهای مست
شیرینی ولایِ شما چیز دیگری است!
این را شنیدم از لبِ زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار می خورد!
در پیشِ چشم قاصرِ مأمورهای مست
ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند
با دیدن جلال تو، منصورهای مست
اِذن دخول میکده ورد زبان ما
بوی شراب می دهد امشب دهان ما
وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند
پروانه ها کنایه و افسانه می شوند
روح بهارهستی و؛این بوته های خار
از عطر گامهای تو ریحانه می شوند
با دیدن جمال زلیخا کُش شما
یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند
شانه به شانه، شاه وگدا در سرایتان
مهمانِ سفره های کریمانه می شوند
شبها به عشقِ باده ی نابت، شیوخ شهر
شاگردهایِ حوزه ی میخانه می شوند
عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای
در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای
آن سوی شهر، قبه ای از نور دیده ام
صحن وسرای کیست که از دور دیده ام؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم
حس می کنم که باغِ پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین وچوب دست!
موسیِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس
بالِ ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پُراست
گریه بهانه ایست،که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد؟
از راه دور آمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام،حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم!
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلویِ زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دستِ شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا
#وحید_قاسمی
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
ببین هشتمین جلوۀ ربّنا را
امام قَدَر را امیر قضا را
تبسم تبسم رضای خدا را
علی بن موسی الرضا المرتضی را
امام رئوفی که سلطان طوس است
که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است
ببین لطف والشمس را، والضحی را
چه اذن دخولی؛ «یَرَونَ مَقامی»
بخوان با شعف: «یَسمَعونَ کلامی»
اگر بیقرارِ جواب سلامی
به آهی بلرزان دل مبتلا را
سلامٌ علی آل یاسین بخوان و
دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعا در شبستان آمین بخوان و
بخوان زیر لب یا سریع الرضا را
که شبهای شور و شعف روزیات باد
سحرهای نور و شرف روزیات باد
و پرواز مشهد-نجف روزیات باد
زیارت کنی بعد از آن کربلا را
گواهی تو ای شعر روز قیامت
که سید محمد جواد شرافت
سروده به شوق شِفا و شفاعت
نگاه علی بن موسی الرضا را
#سید_محمد_جواد_شرافت
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#دهه_کرامت
#قصیده
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ
الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی
#امام_جوادعلیه_السلام
#مدح
#غزل
#محمدرضامسعودی
به دور گنبد زردش صفا به وفق مراد است
به روی پرچم سبزش مدام بوسه ی باد است
مگر بهشت چه دارد که کاظمین ندارد؟
ببین که راه بهشت از مسیر باب مراد است
بیا معامله کن با جواد زندگی ات را
که سود نیست کم از بس عطا و جود زیاد است
اگر دلم به دو قبله نماز خوانده عجب نیست!
خدای مهر رضا و خدای جود جواد است
چرا زبان به جز اسمش بیارد اسم کسی را؟
که اسم اوست که رمز عبور روز معاد است
به خاک می چکد اشک و به خاک می کشد انگشت
به انتقام عزیزی به فکر روز جهاد است
جوان نورس سلطان به روی خاک دهد جان
دوباره تشنه و تنها دوباره روز عناد است
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#قصیده
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
#سید_رضا_مؤید
#امام_هادی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#غزل
نوشته دست خدا روی لا مکان هادی
نشسته گوشه صحن تو آسمان هادی
خدا چکیده ز هر کلمه بیان لبت
خدای هر سخن و کلمه و بیان هادی
مرید لطف تو عبدالعظیم ها هستند
برایشان تو عزیز از هزار جان هادی
به نام اعظم تو هر دلی طلاطم کرد
طلاطم دل دریای بی کران هادی
چگونه از تو بگویم خودت بیاموزم
که حک کنم به تمام در جنان هادی
تویی که معجزه عشق بوده چشمانت
صدای هر تپش قلب عاشقان هادی
صدا صدای خدا بود در دهان شما
به عاشقان علی داده ای امان هادی
برات کرببلا عیدی از تو میخواهیم
پدر بزرگ گل صاحب الزمان هادی
#محمد_حبیب_زاده
#امام_هادی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#غزل
مسلمانی مسلمان وجودت
بلاگردان الفاظ سجودت
تو دیدی خالقت را در نمازو
که افتادی زمین آنهم به صورت
حضورت را به هرجا میرساندی
از آنجا کرده ای رفع کدورت
ملائک بال را میگستراندند
به زیر پای تو وقت حضورت
به پا می شد قیامت لحظه ای که
خلایق بود در راه عبورت
تو موسای تمام اهل بیتی
شده محراب مثل کوه طورت
تو در محشر قیامت آفرینی
خودت یک پا امیرالمومنینی
#محمد_حبیب_زاده
#ولادت_امام_هادی_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#غزل
آسمان معتکف گوشه چشمان شما
آمده تا بشود دست به دامان شما
نفس باد صبا مشک فشان است اگر
حکمت این است زده بوسه به دستان شما
خاک زیر قدمت مهر نماز همگان
همگان تا دم محشر همه قربان شما
از کف دست شما لطف و کرم میریزد
که شده کافر و دیوانه مسلمان شما
شده ای ذکر لب عبدالعظیم حسنی
که شده عالم وارسته ایمان شما
بسکه مانوس خدایی همه دم در سجده
شده سجاده محراب ثنا خوان شما
عجبی نیست اگر عالم و آدم همگی
همه باهم بشود سائل و دربان شما
#محمد_حبیب_زاده
#امام_حسن_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
دستان پُر از خواسته از ما؛ کرم از تو
ای شاه! که هرگز نگرفتیم کم از تو
با «حای» حسن هر نفسِ ماست بهشتی
خوشبو شده اذکارِ دم و بازدم از تو
سوگند به «نونِ» حسنت، کاتبِ وحی است
وقتی بنویسد قلمی یک قلم از تو
طی میشود از روز ازل، راهِ رسیدن
با یک قدم از ما و هزاران قدم از تو
شد ماهْ کبوتر، به سرِ گنبدِ خورشید
هر وقت گرفتیم سراغِ حرم از تو
تا اینکه ببینیم نشانِ کرمت را
انداخته ای در دل مَردم حرمت را
حالا که حرم نیست، دخیلم به عبایت
افتاده دلم پای ضریحِ کف پایت
دستان مرا داده به دستان کریمت
آنکس که سپردهست مرا دستِ خدایت
گوش کرمت در زدنی را نشیدهست
از بس که کریماند گدایانِ گدایت
تا اینکه اجابت بشویم، اذنِ دخولیم
پروازِ قنوتیم، به دنبالِ دعایت
ما را چه به دیدارِ تو ای آینهی حق
وقتی که نکَندیم دل از آینههایت
نور ثقلینی تو و همسایهی قرآن
ای مدحِ تو آرایهی هر آیهی قرآن
ای نامِ پُر از نورِ تو تسبیح زبانها
ای أشهدِ یکتایی تو ذکر اذانها
ای سفرهی یک ثانیهات؛ روزی یک سال
ای بانی دستان کریمِ رمضانها
با شمس و قمر ذکر بگو دانه به دانه
ای گردشِ تسبیحِ تو تقویمِ زمانها
معروف به معراج، ولی خاکنشینی
ای شهره به همسفرهی بینام و نشانها
ای پیری زودِ تو پُر از روضهی مکشوف
ای شعرِ سپیدِ غزلِ موی جوانها
تقویم هم از دوری راهت گله دارد
از بس که زمان تو و ما فاصله دارد
تاریخ رساندهست به ما مختصرت را
آتش زده نمرودِ زمان بیشترت را
اکسیرِ سکوتت، دَمِ شمشیرِ خدا شد
پیروزی خون، داد زد اوجِ هنرت را
آوازهی صبرت به لبِ مأذنهها رفت
تاریخ نخواند أشهدِ نام پدرت را
از ارثِ نبَردِ جَمَلت بود، که میدان
انگشت به لب دید، نبَرد پسرت را
از چشمِ ترت مقتل مادر به زمین ریخت
تا خواند، لبت روضهی بازِ جگرت را
ای کاسهی صبر از کَرم صبرِ تو لبریز
یک قطره بیانداز، ته کاسهی ما نیز
#رضا_قاسمی
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح
#پنجم_ربیع_الاول
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی
#مسعود_یوسف_پور
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#چارپاره
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول
اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین
بفدای دل پر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت
#ناصر_شهریاری
#حضرت_سکینه_علیها_سلام
#وفات
#مدح
#مثنوی
لوح تقدیر تا قلم برداشت
از دل قِصه، فصل غم برداشت
نور تو ظلم را به ظلمت بُرد
شور تو اژدهای شر را خورد
خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد
نوح با نوحهی تو هروله کرد
وَجهِ تو وِجههای ز مادر داشت
چشم تو آیه، آیه کوثر داشت
عرش را قائمهشدن عشق است
نوهی فاطمهشدن عشق است
شتر فتنه را تو پِی کردی
کوفه را حیدرانه طِی کردی
صاحبِ شأن بی قرینه! سلام
دختر شاهِ من، سکینه! سلام
پدرت گفته به تو: جانِ منی
لایقِ فَخْرَةُ النِّسا شدنی!
چهرهات خوشترین نگاهِ حسین
خانهات بهترین پناه حسین
چشمهی اشک! رَبِّ آبی، تو
همهی هستیِ ربابی، تو
پنج نوبت..، عبادت همهای
خواهرِ بابِ حاجتِ همهای
اصغری که زعیم هر بشر است
به اَخا گفتنِ تو مفتخر است
طفلِ گهوارهخواب، با تو خوش است
شیرخوارِ رباب، با تو خوش است
نُطق تو لفظهای حیدر بود
منبرت شانههای اکبر بود
التماس فرات، جوی تو بود
خواهش مشکها، سبوی تو بود
عطشِ تو شرر به دلها زد
تحت امرت، عمو به دریا زد
ظهرِ دلکندنت سحر را کُشت
" رُدَّنا " گفتنت پدر را کشت
پای بالت تمام پرها سوخت
"شیعَتی" خواندی و جگرها سوخت
کاتب روضههای جنجالی
شاعر لحظههای گودالی
روی پیشانی تو چین افتاد
شاهِ لبتشنه تا زمین افتاد
جامهی غُصه را رفویش کرد
شمر با چکمه پشت و رویش کرد
کاخِ اُمّید تو خراب شده
سهم دستان تو طناب شده
در بهاران، خزان شدن سخت است
همکلامِ سنان شدن سخت است
شعله در جان معجرت افتاد
زجر دنبال خواهرت افتاد
عمه را بی پناه میدیدی
کوچه کوچه، گناه میدیدی
نیزهدارانِ سر، تو را زدهاند
پیش چشمِ پدر تو را زدهاند
من بمیرم ! نگو کجا رفتی...
سرِ بازار بردهها رفتی
حقِّ تو این همه عذاب که نیست
جای تو مجلس شراب که نیست
عاقبت بخت با تو یار نشد
خیزران آخرش مهار نشد...
#بردیا_محمدی