#حضرت_زهرا__س__روضه
عصمت اللهم من و ازعشق مولا سوختم
صورتم مىسوخت كردم ناله بابا سوختم
مردم دنيا پرست در انحرافى ريشه دار
در سقيفه رأى دادند و من آنجا سوختم
دشمنان نقشه كشيدند و ز جهل دشمنان
بهره بردند و من مظلومه تنها سوختم
اى جوانان من جوان بودم ولى با عمر كم
تا بماند شمع دين روشن سراپا سوختم
سينهام از داغى مسمار غافل مانده بود
كز غريبى على در بين اعدا سوختم
گر على تنها شود پهلو شكستن جايز است
بهر حفظ جان حيدر بى مهابا سوختم
در ميان شعله آتش حجابم حفظ شد
پشت در رفتم غريبانه خدايا سوختم
آتشى ديدم كه تا روز فرج بر پا بود
با بيايد مهيدم بهر مداوا سوختم
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__میلاد
یک تکه ابر سوی بیابان بیاورید
قحطیه عشق آمده باران بیاورید
بر روح پر تلاطم انسان عصر جهل
آرامشی به وسعت طوفان بیاوری
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خانه ي پیمبر دوران بیاورید
الطاف بی نهایت پروردگار را
در قالب سه آیه ی قرآن بیاورید
یک سیب سرخ به پیمبر دهید و بس
حوریه ای به کسوت انسان بیاورید
هرسیب سرخ سیب ِ پیمبر نمیشود
هرسوره ای که سوره ي کوثر نمیشود
زيبا نزول كرده و زيبا تر از همه
اين كه نشسته اينهمه بالاتر از همه
خوابيده است همرهه لالايي نسيم
دريا به روي دامن دريا تر از همه
از باغ و باغبان گلش دل ربوده است
اين غنچه اي كه گشته شكوفا تر از همه
او ماهه خانواده ي خورشيد مكه است
بيخود كه نيست آمده زهراتر از همه
با اين همه لطافتش انصاف را بگو
انسيه هست اين زن حورا تر از همه
ما را به مدح مادر آئینه ها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
روشن به نور ِ آمدنش آسمان شده است
اين زن كه قبل خلقت خود امتحان شده است
عطر بهشت آمده همراهه مقدمش
دنياي پير با نفس او جوان شده است
هان اي زنان زنده به گور زمان جهل
هنگام رستخيز حقوق زنان شده است
وقت نماز شرعي اگر چه نيامده
برخيز اي بلال زمان اذان شده است
آخر ميان خانه ي آيينه هاي شهر
آيينه ي خداي نما ميهمان شده است
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلك نداشت
زهرا نبود سفره ي خلقت نمك نداشت
خيره كثير چشمه ي جوشان كوثر است
بنيان گذار نسل شريف پيمبر است
حرف خدا و سوره ي كوثر به روشني است
نسلي كه فاطمي نبُوَد نسل ابتر است
اين خانواده را بركت ميدهد خدا
اين نسل سبز زنده ترين قوم محشر است
ما را غم از تلاطم درياي كفر نيست
تا كشتي نجات ولايت شناور است
ما كودكان گمشده ي صبح محشريم
امّيدمان به آمدن از راهه مادر است
هر بانويي كه بانوي محشر نميشود
هركس براي شيعه كه مادر نميشود
تو چشمه ي زلال حياتي كه گفته اند
بالاتر از تمام صفاتي كه گفته اند
بعد از پدر به روح بلند تو ميرسد
بانو سلام ِحق ، صلواتي كه گفته اند
جز با كليدِ مِهر شما وا نميشود
در روز حشر باب نجاتي كه گفته اند
وصف تو با كلام زميني كجا رواست
شأن كنيز توست رُواتي كه گفته اند
شيرين تر از شور ِ نم اشكهايتان
از شهد شاخه هاي نباتي كه گفته اند
بانو بيا و يك شب جمعه ببر مرا
همراهه خود كنار فراتي كه گفته اند
بيش هزار سال بُوَد گريه ميكني
بر داغ كشته ي اَبَراتي كه گفته اند
اي مادر شهيد دعا كن براي من
يك شب بميرم از غم ارباب بي كفن
شاعر:محسن عرب خالقی
حضرت زهرا (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__میلاد
آن شب زمین مکه بر خود ناز می کرد
با ناز خود درهای رحمت باز می کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویای تکبیر بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله می کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله می کاشت
آن شب سحر سجاده ی دل باز می کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز می کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب می خواند
از بهر غم، شادی، حدیث خواب می خواند
آن شب سپیده جامه بر تن چاک می کرد
گرد ملال از روی احمد پاک می کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می کرد
کلک قضا لوح قدر را آب می داد
آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ی صید صدف بود
آن شب منا شعر مبارکباد می خواند
زیبا سرود آن شب میلاد می خواند
آن شب خدیجه بود و درد بار داری
از بارداری بود کارش بیقراری
آن شب ز تنهایی روانش رنج می برد
رنج شکوفایی به پای گنج می برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته ای، بحر کرم سفت
طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب میان آن دو اسراری مگو بود
وقت شکوفایی نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور می گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور می گفت
آن شب سحر آهنگ شادی ساز می کرد
در را برای صبح صادق باز می کرد
آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خدای مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتی بانوان امداد کردند
با یاری خود قلب او را شاد کردند
آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل
آن یک به پایش با ترنم لاله می ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله می ریخت
آن یک برایش باده در پیمانه می کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه می کرد
مریم به گوشش آیه انجیل می خواند
آسیه بهرش داستان نیل می خواند
سارا برایش عود و عنبر دود می کرد
او را مهیا بهر یک مولود می کرد
ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند
ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید
کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد
بر خاتم پیغمبرانش دختری داد
آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر
بالاتر از او بین زنها دختری نیست
در امتحان همسری شد نمره اش بیست
هر تار مویش آیه حبل المتین است
بر حلقه ی انگشتر خاتم، نگین است
آمد به دنیا عصمت کبرای سر مد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنیا شاهکار کلک خلقت
گنجینه شرم و حیا و کان عصمت
آمد به دنیا آنکه نورش منجلی بود
معراج احمد بود و منهاج علی بود
آمد به دنیا آنکه هستی هست مستش
از مستی هستی بشر شد پای بستش
گر او نبودی هستی عالم نبودی
مشهودی از آب و گل و آدم نبودی
گر او نبودی زندگی بی محتوا بود
در پرده ابهام آیات خدا بود
او رحمتی بر رحمةللعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است
بر جسم ختم الانبیا روح است زهرا
بر کشتی عدل علی نوح است زهرا
آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقی علی هست و علی را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است
لبهای ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانه صبر علی گردید مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بی فاطمه نام نبی معنا ندارد
فرقی علی با حضرت زهرا ندارد
ژولیده نیشابوری
حضرت زهرا (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__روضه
محمدجواد مطیع ها
️
پر از دردی و پیش من صدایت در نمی آید
دلم میسوزدو کاری زدستم بر نمی آید
به شب آهسته گریانی گمانت من نمیدانم
شبیه شمع میسوزی ولی شب سر نمی آید
به قلبم میزند آتش به چشم خود که میبینم
چنان گردیده جسمت آب در باور نمی آید
قنوتت را که میبینم به یاد کوچه می افتم
زتو شرمنده ام دست تو بالاتر نمی اید
چرا اصرار داری تا که برخیزی زجاپیشم
چرا پا میشوی وقتی به همره سر نمی آید
کنارسفره ایم و تو میان بستری زهرا
نگاه زینبت گوید چرا مادر نمی اید
نفس بادرد میگیری ولی ارام میخندی
واین لبخند آرامت به این بستر نمی اید
نمیدانم حسن جانت چه زخمی بر جگر دارد
از آن روزی که افتادی، پشت در نمی اید
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
هرکه مرا با داغ زهرا آشنا کرد
خیرش قبولِ حق ، دلم را با خدا کرد
من دستبوسش می شوم تا روز محشر
هرکس مرا اینگونه بر او مبتلا کرد
یک لحظه با خود فکر کن بی او چه میشد؟
پروردگار ما عجب لطفی به ما کرد
حتی اگر ذریه ی زهرا نباشیم
او را به مهرش می شود مادر صدا کرد
در قلب زهرا جا گرفته هرکه خود را
پای دفاع از مذهبِ شیعه ، فدا کرد
زهرا ، که امرش بر امامش بود واجب
خود را به پشت در فدای مرتضی کرد
آن فرقه که در سینه اش بغض علی بود
در کوچه با زهرای مرضیه چه ها کرد
ملعونِ نامردِ نمک نشناسِ کافر
چه آتشی در خانه ی حیدر بپا کرد
راه ورود نانجیبان را به خانه
روباه پیرِ شهر ، بی رحمانه وا کرد
در ازدحام و همهمه ، یک لحظه مادر
با سینه ی زخمی کنیزش را صدا کرد
در روی زهرا بود ، فضه با مکافات
از سینه ی مجروح او در را جدا کرد
چشمان حیدر تار می بیند ، بمیرم
شهر دو رویی ها عجب با او وفا کرد
دار و ندارش بین آتش سوخت مردم
آهی کشید و ذوالفقارش را رها کرد
پوریا باقـری
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
ای دیده ابری باش حسن دیده گریانی ست
مولا پی وصل است و بنده باز هجرانیست
اصلا شده باخود بگویی من کجا هستم
او حاضر است و غیبت ما سخت طولانیست
نان حلالی جور کن تعارف به مولا کن
اورا نخوان بر خانه ات تا سفره ظلمانیست
ما دور خود گشتیم اما دور آقا نه
مشغول نفس خود شدن ختمش به حیرانیست
ازدرد هجرانی که ماداریم معلوم است
تنها دوای گریه کنها گریه درمانیست
پاشو سوار کشتی اش شو باز جا دارد
با نوح تو همراه شو دریا که طوفانیست
مادر بسوزد بچه هایش نیز میسوزند
مادر پریشان است و حال ما پریشانیست
طوری طلب میکرد مرگش را که فهمیدیم
زهرا دراین شهرنمک نشناس زندانیست
سید پوریا هاشمی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
گفتم ام البنین، دلم پا شد
گره هایی که داشتم وا شد
مادر آب را صدا زدم و
خشکسالم شبیه دریا شد
سوره ی حمد نذر او کردیم
گم شده داشتیم و پیدا شد
با ادب بود و روی دامانش
تا گل نازدانه ای جا شد
...به مدینه نگفت مادر شد
گفت، مولای شهر بابا شد
با کنیزی خانواده ی عشق
در دو عالم عزیز زهرا شد
خادمی کرد تا که عباسش
از ازل تا همیشه آقا شد
همه ی بچه هاش عیسایند
گرچه عباس او مسیحا شد
آن قدر خرج گریه شد افتاد
آن قَدَر خرج گریه شد تا شد
تا قیامت به احترام حسین
ذکر لبهاش واحسینا شد
گفت - گفتند روز عاشورا
در غروبی که خیمه غوغا شد
بین تقسیم آبروی حرم
مشک بی آب - سهم سقّا شد
کاش دست عمود نخلستان
سدّ راهش نمی شد امّا شد
گفت - گفتند بعد آنی که
علیِ اکبر ارباًاربا شد
قد سقّا شبیه قاسم شد
قدّ قاسم شبیه سقّا شد
گفت - گفتند بر سر نیزه
سر عباس من تماشا شد
بسته بودند اگر نمی افتاد
بسته بودند اگر به نی جا شد
خوب شد همره حسین نرفت
در مسیری که سر به نی ها شد
خوب شد مجلس شراب نرفت
در همان جا که جشن برپا شد
زینب و چشم های بی غیرت
که به روی ستاره ای وا شد
شاعر:علی اکبر لطیفیان
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
مرا ببین و برای سفر شتاب مکن
بیا و بر سر من خانه را خراب مکن
تمام حرف دلت را غروب با من گفت
و شرح سرخیه خود را چه خوب با من گفت
حضور ساده ی احساس عشق بودی تو
مدار چرخش دستاس عشق بودی تو
پس از تو ثانیه هایم به چنگ دستاس است
و دانه های دلم زیر سنگ دستاس است
غمت چو دانه که فردا جوانه خواهد زد
هزار مرتبه ام تازیانه خواهد زد
هنوز هم به شفایت امید دارم من
میان شام عزا شام عید دارم من
قبول کن که ز تنهاییم خبر داری
دلم به همره تو رفت، همسفر داری
مگر ز داغ پیمبر چقدر میگُذَرد
که باغ سبز تو را این شب خزان ببرد
مگر قرار نشد غمگسار من باشی
میان معرکه ها ذوالفقار من باشی
مگر نه قبل ورودم قیام میکردی
و گاه پیشتر از من سلام میکردی
ز جای خیز جواب سلام میخواهم
نگاه نیمه تمامت ، تمام میخواهم
نگاه بی رمق و دست بی رمق داری
شباهتی چه صمیمانه با شفق داری
اگرچه قصه فتح علی شنیدنی است
شکست تازه ی امروز نیز دیدنی است
چه شد که زندگیت را ز سر نمیگیری؟
و مرغکان مرا زیر پر نمیگیری؟
فضای سینه ی من گرم درد و آه شده است
بسان بازوی تو روز من سیاه شده است
اگر نه فکر دل یار خسته را بکنی
ز جای خیز که همسایه را دعا بکنی
مرو که موج نیازم به راه می افتد
پس از تو یوسف اشکم به چاه می افتد
پس از تو خواب نماز و تیره می بینم
شعف به قنفذ و شور مغیره می بینم
مرو که چینی این دل شکسته تر نشود
غریب خسته ی این شهر خسته تر نشود
هنوز ناله جانکاه تو به پشت در است
تنت از آتش آن روز شعله ور است
سخن اگر چه نگفتم ولی دلم پر بود
نگاه من که همیشه به خاک چادر بود
میان خطبه ات آری شکوه را دیدم
در استقامت تو صبر کوه را دیدم
اگرچه کشتی عمرت به سمت ساحل رفت
خیال و خاطره ی تو نخواهد از دل رفت
کنون به پیکر یاست شقایق افتاده است
نگاه کن که حسینت به هق هق افتاده است
چگونه غم ننشیند به چهره ی حسنت
که خون تازه گل انداخت روی پیرهنت
خدا کند که غمت سینه محترق نکند
و دخترت که بیاید ز غصه دق نکند
جواد محمد زمانی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان
مهمان نُه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی باغبان بمان
ای دلشکسته، آه تو ما را شکسته است
ای پر شکسته، پر مکش از آشیان بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای همنشینِ این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان
روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
اما بیا به خاطر این کودکان بمان
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
محسن عرب خالقی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__مدح
مادرم فاطمـه مظلوم ترین در دنیـاست
بخـدا واژه مـادر همه جا بی همتـاست
بس که او ازهمه چیزو همه کس دلبـرده
زین سبب گفت نبی، فاطمه قلب طاهاست
آنقـدر برهمگــان لطف فـروان دارد
شک نکن مـادر ما مالک روز فـرداست
هیچ دانی که به حشر بهر نجات من و تو
دست سـاقی و علمـدار شفیع آنجاست
ریشه چـادر او حبـلِ متین شیعـه ست
پس دگرحفظ حجاب ارثیه اش ازبالاست
فاطمـه گشت شهیـد تا که ولایت باشـد
هر مسلمان که بود رهین لطف زهـراست
آن بهشتـی که نبی در پی آن فرمـوده
با حضور علـی و فاطمـه آنجا زیباست
آنقدر ظلم به تو گشته در این شهر بانـو
هرچقدر شرح کنم آن سر آن نا پیداست
بـارها کرد صـدا به پشت در «یا ابتـا»
خیزو بابـا بنگر غـربت مظلـوم رواست
بـارها گفت نبـی«موده فی القربـی»
بستن دست علـی،اجر رسالات شماست
سیــدا مدح بانــو ، نبود کار کسی
مدح او در همه جـا نقل لب مافیهاست
شاعر : مهدی خادمی
حضرت زهرا (س)
مدح
#حضرت_زهرا__س__مدح
مادرم هستی صفای راه عشق
مادرم هستی فدای راه عشق
می رسد هر دم به گوش قلب ما
از لبت مادر صدای راه عشق
بر در لطف شما یا فاطمه
این دلم باشد گدای راه عشق
گر نباشد در دلم حب شما
راه من باشد جدای راه عشق
مادرم پیچیده از لطف شما
عطر یاسی در هوای راه عشق
کن کرم تا از عنایاتت شود
قلب ما هم آشنای راه عشق
بین دیوار و در ای معشوق یار
جان خود دادی برای راه عشق
راه ما مهر تو شد با ما مگو
راه ما باشد سوای راه عشق
در زمین کربلای پور تو
می رسد از نی نوای راه عشق
سروده جعفر ابوالفتحی
حضرت زهرا (س)
مدح
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: از من گرفتی رو نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست خانم
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسماللهالرحمنالرحیم
شبيه برگِ درختان رو به پاييزى
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى
سكوت كردهاى اما پُر از صدايى تو
نگاههاى تو گويد زِ غصه لب ريزى
چقدر خيره به سقفى؟بس است جانِ على
چقدر گريه كنم تا دوباره برخيزى؟
حسن به گوشهاى آرام اشك مىريزد
تو هم كه بر سرِ سجاده اشك مىريزى...
شده عذابِ دلم گريههاى پنهانت
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
-
از زبان خانم حضرت زهرا به امام حسن علیه السلام
-
می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم
-
به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم
-
مادرت مرده اینچنین شده ای؟
چهره ات نا امید می بینم
من بمیرم...میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم
-
بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار
-
هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده
-
عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد
-
پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا
-
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج
امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است
دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است
آقا ضریح خاکی و مخفی مادرت
تنها ترین نشانه ز تو بی نشانه است
هر جا که حرف از غم مادر بیان شود
اشکت روان و سوز دلت عاشقانه است
این روزها که مادرتان بستری شده
گرد غمی عجیب بر این آشیانه است
این روزها علی خیلی کلافه است
چله نشین حاجت بیمار خانه است
حرفی نمیزند به کسی فاطمه چرا؟
اشکش سر نماز چرا مخفیانه است؟
پیشش حسین کاسه ی آبی می آورد
کار حسین چِقَدَر مادرانه است..
-
کنج خرابه دخترکی ناله می زند
بر روی پیکرش اثر تازیانه است...
-
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحيم
#فاطمیه
از زبان حضرت اميرالمومنين(ع)
-
اين اشك ها براى تو مرهم نمى شود
چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود
با من بگو عزيز دلم راز كوچه را
یعنی به راز تو محرم نمى شود؟
جارو نزن به خانه..براى تو خوب نيست
پهلو شكسته اين همه كه خم نمى شود
زهرا بيا و غصه ى مارا تمام كن
زينب حريفِ اين همه ماتم نمى شود
ظهر دهم حسين تنش زير دست و پاست
لب تشنه مانده است كفن هم نمى شود
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۶] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
-
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله
_#غسل
مانده ام با تن بی جان تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز...خدایا چه کنم...؟
میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد به فریاد که این را چه کنم؟؟
گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟
من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها...چه کنم
کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امشب گذرد..با غم فردا چه کنم؟
بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
حسن آرام شده..با خودم اما چه کنم؟
-
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟
-