[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: از من گرفتی رو نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست خانم
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسماللهالرحمنالرحیم
شبيه برگِ درختان رو به پاييزى
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى
سكوت كردهاى اما پُر از صدايى تو
نگاههاى تو گويد زِ غصه لب ريزى
چقدر خيره به سقفى؟بس است جانِ على
چقدر گريه كنم تا دوباره برخيزى؟
حسن به گوشهاى آرام اشك مىريزد
تو هم كه بر سرِ سجاده اشك مىريزى...
شده عذابِ دلم گريههاى پنهانت
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
-
از زبان خانم حضرت زهرا به امام حسن علیه السلام
-
می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم
-
به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم
-
مادرت مرده اینچنین شده ای؟
چهره ات نا امید می بینم
من بمیرم...میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم
-
بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار
-
هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده
-
عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد
-
پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا
-
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج
امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است
دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است
آقا ضریح خاکی و مخفی مادرت
تنها ترین نشانه ز تو بی نشانه است
هر جا که حرف از غم مادر بیان شود
اشکت روان و سوز دلت عاشقانه است
این روزها که مادرتان بستری شده
گرد غمی عجیب بر این آشیانه است
این روزها علی خیلی کلافه است
چله نشین حاجت بیمار خانه است
حرفی نمیزند به کسی فاطمه چرا؟
اشکش سر نماز چرا مخفیانه است؟
پیشش حسین کاسه ی آبی می آورد
کار حسین چِقَدَر مادرانه است..
-
کنج خرابه دخترکی ناله می زند
بر روی پیکرش اثر تازیانه است...
-
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۱] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحيم
#فاطمیه
از زبان حضرت اميرالمومنين(ع)
-
اين اشك ها براى تو مرهم نمى شود
چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود
با من بگو عزيز دلم راز كوچه را
یعنی به راز تو محرم نمى شود؟
جارو نزن به خانه..براى تو خوب نيست
پهلو شكسته اين همه كه خم نمى شود
زهرا بيا و غصه ى مارا تمام كن
زينب حريفِ اين همه ماتم نمى شود
ظهر دهم حسين تنش زير دست و پاست
لب تشنه مانده است كفن هم نمى شود
[۱۱/۲۲، ۱۳:۲۶] شاعر آرمان صائمی: بسم الله الرحمن الرحیم
-
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله
_#غسل
مانده ام با تن بی جان تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز...خدایا چه کنم...؟
میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد به فریاد که این را چه کنم؟؟
گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟
من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها...چه کنم
کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امشب گذرد..با غم فردا چه کنم؟
بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
حسن آرام شده..با خودم اما چه کنم؟
-
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟
-
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#دودمه
#ایام_فاطمیه
#طلیعه_فاطمیه
تسلیَت یَابنَ الحَسن، آمد عزای مادرت
آسمان دارُالعَزاست ۲
بر مزارِ مخفیِ او، خاک ریزی بَر سَرت
آسمان دارُالعَزاست ۲
.
#فراق_پیامبر_صلوات_الله_علیه_وآله
ای پدر جان رفتی و مَحزونِ تو زهرا شده
حیدرم تنها شده ۲
بعدِ تو پای غَریبه دَر سَرایم وا شده
حیدرم تنها شده ۲
.
#دیوار_و_در
پهلویم بشکسته دیگر دَر پسِ این دَر شده
فضّه بَر دادم بِرِس ۲
با علی چیزی نَگو که غُنچه ام پَرپَر شده
فضّه بَر دادم بِرِس ۲
.
#آتش_گرفتن_در_خانه
بینِ آتش دربِ خانه بَر سَرَم آوار شد
دیده هایم تار شد ۲
سینه ی من داغ از گُلبوسه ی مِسمار شد
دیده هایم تار شد ۲
.
#کوچه_ی_بنی_هاشم
ضربه ای از ثانی و یک ضَربه از دیوار خورد
مادرم ای مادرم ۲
خواست برخیزد زِ جا، سیلیِ دیگر بار خورد
مادرم ای مادرم ۲
.
#بلال
با اَذانت شَهرِ یَثرِب بیقراری می کُند
ای اَذان گوی نبی ۲
فاطمه یادِ پِدر اُفتاده، زاری می کند
ای اَذان گوی نبی ۲
.
#بیت_الاحزان
بعد از این قبرِ عمویم بیتُ الاحزانِ من است
عرش گریانِ من است ۲
میزبانِ ناله های قلبِ سوزانِ من است
عرش گریانِ من است ۲
.
#بستر_بیماری
بس که لاله می چِکَد از جای جای پیکرت
شد گُلِستان بسترت ۲
باغبانی گَشته این ایّام، کارِ همسرت
شد گُلِستان بسترت ۲
.
#وداع
می شود خاموش از امشب ناله های یارَبَم
جانم آمد بر لبم ۲
یا علی، جانِ تو و جانِ حُسین و زینبم
جانم آمد بر لبم ۲
.
#شهادت
ای مسیحای علی بارِ دگر اِعجاز کن
دیده بر من باز کن ۲
ای پرستویم بمان، یا با علی پرواز کن
دیده بر من باز کن ۲
.
#شام_غریبان
باغبان تنها شده، گُلخانه ی او سوخته
قلبِ او افروخته ۲
دیده بر تِکّه لباسِ بر روی در دوخته
قلبِ او افروخته ۲
.
#غسل
می دَهم با فضّه امشب شُستشویت فاطمه
وای از پهلوی تو ۲
بازویت دارد ورَم، سُرخ است رویت فاطمه
وای از پهلوی تو ۲
.
#تشییع
من اَمیرَالمُؤمنینَم پهلوانِ خیبرم
خورده سیلی همسرم ۲
جسم بی جان گُلم را رویِ دوشم می بَرم
خورده سیلی همسرم ۲
.
#تدفین
خاک می ریزم به روی جِسمِ چون نیلوفرت
ای فدایت حیدرت ۲
لَرزه اُفتاده به زانویم کنارِ پیکرت
ای فدایت حیدرت ۲
.
#بعد_از_شهادت
رفتی و تاریک شُد بعد از تو این کاشانه ام
ای صفای خانه ام ۲
چادرت بر سَر نَماید دخترِ دردانه ام
ای صفای خانه ام ۲
.
#وفات_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
آمدم باشم کنیزِ بچّه های فاطمه
در سَرای فاطمه ۲
مادرِ عبّاس هستم، خاکِ پای فاطمه
در سَرای فاطمه ۲
.
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #شام_غریبان #غسل
دیدی غمش آخر علی را خون جگر کرد
قرآن بخوان اسما که قرآنم سفر کرد
هرچند ساکت بود دلگرمی من بود
با رفتنش دیگر مرا بی بال و پر کرد
یادم نرفته بین محراب عبادت..
با آرزوی مرگ شب ها را سحر کرد
خون مردگی چشمهایش را ندیدم
از بس که پیش محرمش چادر به سر کرد
بیدار بود از درد اما دم نمیزد
با دردهای پیکرش مردانه سر کرد
غسل تن حوریه ی زخمی چه سخت است
از شرم آبم کرد من را محتضر کرد
مسماررا کج کرد تا که من بمانم
در پشت در پای علی سینه سپر کرد
دلشوره و دلواپسی آمد سراغش
هروقت که به معجر زینب نظر کرد..
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_رقیه_شهادت
#غسل
برای عمّه شبِ تار شستنش سخت است
نگارِ ما همه انگار شستنش سخت است
تنِ رقیّه بشویَم ، ولی سرش را نَه
سری که خورده به دیوار شستنش سخت است
سکینه گفت : که عمّه ! تیمّمش بدهیم
ببین کبودی بسیار شستنش سخت است
اگر رقیّه عمو داشت ، رو به قبله نبود
صبا ! بگو به علمدار : شستنش سخت است
به شهرِ شام ، همه وقتِ شام می زدنش
گرسنه مُرده و هربار شستنش سخت است
به زیرِ پیرهنِ او تنی نمی بینم
نگاه او شده دشوار شستنش سخت است
شب است و شُستنِ این طفل ، کارِ یک شب نیست
زیاد می بَرَد او کار شستنش سخت است
اگر کفن کنم او را ، کفن سیاه شود
سیاهی تن و رُخسار شستنش سخت است
#سیدمحسن_حسینی
#حضرت_رقیه_شهادت
#غسل
برای عمّه شبِ تار شستنش سخت است
نگارِ ما همه انگار شستنش سخت است
تنِ رقیّه بشویَم ، ولی سرش را نَه
سری که خورده به دیوار شستنش سخت است
سکینه گفت : که عمّه ! تیمّمش بدهیم
ببین کبودی بسیار شستنش سخت است
اگر رقیّه عمو داشت ، رو به قبله نبود
صبا ! بگو به علمدار : شستنش سخت است
به شهرِ شام ، همه وقتِ شام می زدنش
گرسنه مُرده و هربار شستنش سخت است
به زیرِ پیرهنِ او تنی نمی بینم
نگاه او شده دشوار شستنش سخت است
شب است و شُستنِ این طفل ، کارِ یک شب نیست
زیاد می بَرَد او کار شستنش سخت است
اگر کفن کنم او را ، کفن سیاه شود
سیاهی تن و رُخسار شستنش سخت است
#سیدمحسن_حسینی