#مناجات
حسن گل دردامن صحرامشخص می شود
قطره وقتی جمع شد دریامشخص می شود
گرچه زاهداهل تسبیح ودعا درجلوت است
وقت خلوت شدت تقوا مشخص می شد
ماهمه عبدیم در دربار سلطان نجف
رزق نوکر محضرمولا مشخص می شود
چای ریز و منبری مداح ،شاعر ، سینه زن
هرکدام ازجانب زهرا مشخص می شود
اشک چشم گریه کن ازآب حوض کوثراست
لطف ساقی در کف سقا مشخص می شود
رزق هر چشمی نخواهدبود گریه برحسین
چشم تر درعالم بالا مشخص می شود
(قدر زر زرگرشناسدقدرگوهرگوهری)
قیمت این اشک هافردامشخص می شود
پلک چشمم داغ شدازگریه برداغ حسین
شدت عشق ازهمین گرما مشخص می شود
شیرخوارش تشنه بودو آب مهر مادرش
اوج مظلومیتش اینجا مشخص می شود
غنچه ی پرپر اگر درپشت خیمه دفن شد
ماه رفته پشت ابر اما مشخص می شود
#علی_اصغرشاهسنایی
✔
یا صاحب الزّمان!
تقدیم به ماه مبارک روی شما.
ببخشید آقای ما... دیر شد.
قرار بود این هدیهی دستهجمعی به نیمهی شعبان برسد.
(از زحمت دوستان خیلی متشکّرم)
ابر است، حائل است، تماشا نمیشوی
خورشید من! ولی تو که حاشا نمیشوی
#رضا_خوبرو
سرمازده است باغ جهان، ای بهار جان!
صبحِ سپیدِ این شب یلدا نمیشوی
#حنیف_ذاکر
ما فکر هر کهایم به غیر از تو، ای غریب!
حق داری آشنای دل ما نمیشوی
#علی_سلطانی
صحرانشین عالم امکان! بگو چرا
مهمان خانههای دل ما نمیشوی؟
#مهدی_توکلی
قربانیام کنند به پیش قدوم تو
کاش آن زمان که وارد کاشانه میشوی!
#احمد_قاسمی
الغوثهای ما به تو دارند التجا
پس مُستغاث میشویام یا نمی شوی؟
#محمدسعید_عطارنژاد
تاریکی فراق به امروز هم رسید
ای روزگار شبزده! فردا نمیشوی؟
#جواد_هاشمی_تربت
یک روز میرسد که بگویند او رسید
ای روز جمعه! صدر خبرها نمیشوی؟
#محمدعلی_فراتین
بیخود میان زشتی خود دست و پا مزن
دنیای بی امام! تو زیبا نمیشوی
#محمد_معارفوند
یوسف! بدان که با همهی دلرباییات
هرگز شبیه یوسف زهرا نمیشوی
#سید_حسین_فراتی
هرگز وجود "غایب حاضر" شنیدهای؟
گفتم به شیخ، همنظر ما نمیشوی؟
#محمدعلی_فراتین
حُسن ختام شعر خدا! هر چه میکنم
در وصف شاعرانهی من جا نمیشوی
#حسین_بابانژاد
غزلی دوازده بیتی از ۱۱ شاعر.
#مناجات
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
آنچنانکه درصدف، دُرّ و گهر ارزنده است
ناله های بنده ات وقت سحر ارزنده است
درهم و برهم خریدی تا بفهمانی به من
بندهء بدکار تو هم اینقدر ارزنده است
بدتر از حُرّ پشیمانم ولی زخم سرم
مثل زخم فطرس بی بال و پر ارزنده است
پیش چشم این و آن بشکن شبی ظرف مرا
عاشقی وقتی که دارد دردسر ارزنده است
کاهلی این گدا از لطف صاحبخانه است
دست خالی آمدم چون بیشتر ارزنده است
گر بدانم آخرش مادر به دادم می رسد...
هرچه هم بیرون بمانم، پشت در ارزنده است
خواهش محتاج را زهرا به چشمش می کشد
پیش حیدر التماس رهگذر ارزنده است
جان به لب آمد هزاران بار و گفتم یاعلی
در نجف جانم بگیری، این سفر ارزنده است
تا مُحرّم، روزی شش گوشهء من را بده
تا نمُردم یک حرم من را ببر ارزنده است
هرسحر گفتم حسین و گریه کردم با حسن
بردن اسم حسن از هر نظر ارزنده است
قاسم آمد پیش ارباب و صدا زد ای عمو
مادرم گفته برو! این چشم تر ارزنده است
آبرویم ریخت پیش فاطمه ردّم نکن
دستخط مجتبایت را بخر ارزنده است
مثل اکبر قد کشید اندازه عباس شد
پیش داغ اعظمش درد کمر ارزنده است
#رضا_دین_پرور
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#دوبیتی
دَر آمده با رزم تو از دشمن آه
ازرق شده مغلوب تو با نیم نگاه
تکرار حسن بودی و میگفت حسین:
لا حول ولا قوة الا باالله..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_قاسم_ولادت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جبــریل درخانه ی خیرالنسا
دسته گل آورده زعرش خدا
خبـــربـده بـه سائل بی نــوا
پــدرشــده کـــــریم آل عبــا
ولیمــه میدهد همـه شهررا
جـودوکـرم چنین کنداقتضا
نــورعلی نــورعلی نــور،یا...
بــروی دستهــای ، شیـرخدا
دوباره مجتبی رسیــده آیا؟
ماهِ مدینه تاسحر می شود
مَحــو دراین شمـایل دلـربا
آقــا زاده آمـــده، مـــرحبـــا
یاقاسم بن الحسن المجتبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نــورخدای ذوالمنــن راببین
سبط رســول مؤتمن راببین
به روی دست حسن بن علی
آینـــه ی حُسنِ حسن راببین
به سیــدشبــاب اهل بهشت
تبسّــــــــمِ پدرشـدن راببین
شبنمِاشکِ شوقِچشمانِاَبر
به روی برگِ یاسمن راببین
به گوشاواذان بگویاحسین
ولــذّت عمـــوشـدن را ببین
امام مجتبی به خنده گوید
زینب جان دوباره من راببین
سخت،دلِ پـدرشــده مبتلا
یاقٰاسِم بنِ الحَسَنِ الْمُجتَبیٰ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به حُسنِرحمــانیقاسم،سلام
به نــور پیشــانی قاسم،سلام
نوررخشحسرتخورشیدوماه
به وجـه نـــورانی قاسم،سلام
قلبش،بیتُ الحَسَنِ والحُسَین
به قلــب ربـّــٰانی قاسم،سلام
حُسنش،حُسنِ حَسَنِ بن علی
به حُسنِ یزدانیِ قاسم،سلام
عَلَم گرفت روزطَفرویدوش
به عَلَـم گَـردانی قاسم،سلام
اِنْ تُنْـکِـرونیٖ فَاَنَابنُالْحَـسَن
به رزم طـوفانی قاسم،سلام
سلام ای جلــوه ی بی انتها
یاقاسم بن الحسن المجتبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطف توچون پدرتمـام،قاسم
مرحمتت عَلَیالـــدوام،قاسم
جـودبه ارث بردی وکـــرامت
مِنْ آبـائِکَ الکِـــــــــرام،قاسم
ماه صیــام حُسنِ مَطْلـــعِ تو
مُحـــرَّمت حُسنِ خِتام،قاسم
حریم توست مسجدالحرامم
قسـم به مسجدالحرام،قاسم
حضــرت عباس علیـهالسلام
کنـــدبه پـای توقیـــام،قاسم
هرشبجمعهحجتبنالحسن
دهـد به تـربتت سلام،قاسم
چـه کــردهای بادل آل عبـــا؟
یاقاسِــم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایهمهعالمزتودرهایوهو
وارثحُسنِحَسَنیموبهمو
نقاببردارزصورتکه ماه
دارد ،دیــــدنِ تــورا آرزو
خشنـودمیشود زدیدار تو
بنشین پیش پدرت روبرو
بزن به قلبلشگردشمن و
اِنّیٖ اَنَالقــاسمِ جانانه گو
رزم تو رزم حسن بنعلی
دشمن از تیـغ تو بی آبرو
ای به فنارفته ز شمشیرتو
ازرق شامی و پسرهای او
ای نوه ی حضرت خیبرگشا
یاقاسِم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دل توگشت مبتلای حسین
درسرتوحالوهوای حسین
وگشتـه ای نیـابتـاً ازحسن
هم سفــرکــرببـلای حسین
چقدرگریه کردی ازغصهی
غریبی و سوزصدایحسین
بی زره ازحرم وداع کردیو
پشت سرتوگریه های حسین
مروکه نوعروس گریانتوست
ببین که افتـاده به پایحسین
این قدردستوپانزن،خودترا
بگذاریک لحظه به جایحسین
پانکش از درد به روی زمین
سختاستاینصحنهبرایحسین
چـادرنــوعــروس آتش گرفت
همینکهسوختخیمههایحسین
ســر تورفت بـرروی نیـــزه ها
یاقـاسِـــمِ بنِ الحسنِالمُجتَبیٰ
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_قاسم_ولادت
#حضرت_قاسم_مدح
از همان اول عزیز قلب این دنیاشده
پیش این یوسف قدم هر صورتی رسواشده
سجده براین ماه پاره مستحبی واجب است
تا ببوسد هر که آمد بر قد او تا شده
این عسل یا که طلا باشد ز نهردولبش
هرنداری از پر قنداق او دارا شده
باز دیده از نبی دنیا جمال دیگری
آن نمک درچهره احمد در او پیداشده
آمده پایین که آقایی کند بر هر چه هست
بی خبر ماییم که آقا بر آن بالا شده
بی بهانه بر گدا بخشید آقای کریم
خوشبحال اهل یثرب چون حسن بابا شده
گر نخوانم قاسمش نام حسن آید به او
بین مدینه چون دوباره صاحب مولا شده
دارد او چشمی به بابا و نگاهی بر عمو
درصفا و مروهٔ عشقش چه او زیبا شده
#حامد_آقایی
#حضرت_قاسم_مدح
مثل دستی که مزین به عقیق یمن است
این پسر زینت بابای کریمش حسن است
از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت
پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است
#محسن_قاسمی_غریب
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است
یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است
این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند
آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است
گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد
آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است
روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین
در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است
نعره زد : ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم
وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است
مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا
سایه ی روی سر مادر به هر جا قاسم است
با اشاره هر کجا میگفت : یا زینب ببین
آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است
زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید
گفت با گریه حسین ، این تن خدایا قاسم است
نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست
مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است
چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد
یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است
#قاسم_نعمتی
#حضرت_قاسم_ولادت
#حضرت_قاسم_مدح
عزیز کردهی شاهنشه مدینه سلام
بزرگ زاده ای و من غلام ابن غلام
میان سلسله اولاد حضرت زهرا
تویی که قاسمی و با ابالحسن همنام
مورخان ننوشتند روز میلادت
شب ششم به تو منصوب گشته در ایام
کسی که از تو طلب کرده رزق کرببلا
قسم به حضرت نجمه نمیشود ناکام
شفا گرفت به نام تو دردهای دلم
شدی همیشه برایم "مسکن الآلام"
تو نان سفرهی دو سفره دار را خوردی
شبیه بارش باران عنایت تو مدام
تو که مفسر اَهلیٰ مِنَ العسل هستی
کمی به ما بچشان یاکریم ازاین جام
بدون شک به تو آن لحظه وحی نازل شد
ز جبرئیل مقرب گرفته ای الهام
حسین تا بغلت کرد گفت آه حسن
ز سینهی تو کند بوی دلبر استشمام
تمام اهل حرم در پی تو گریانند
چه محشری تو به پا کرده ای میان خیام
به وقت رفتن اگر قامت تو کوته بود
به روی خاک شدی قد کشیده مثل امام
همه به حال پریشان نجمه خندیدند
نگاه او به سرت بود کربلا تا شام
#قاسم_نعمتی
#امام_حسن_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
سپرده ام غزلم را به اختیار حسن
پریده مرغ دلم باز در مدار حسن
زبان چگونه بگوید فضائل او را
چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟!
کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم
خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن
و همنشینیِ او با جزامیان یعنی
که خار ها همه گل میشود کنار حسن
کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست
که بین معرکه هر کس شود شکار حسن
فدای همت مردانه اش که افتاده
جمل به زیر قدم های استوار حسن
برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست
زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن
دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی
که آمدند به میدان دو یادگار حسن
دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله
به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن
پسر به زیر لب "احلی من العسل"میگفت
به قلب معرکه میرفت با شعار حسن
که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد
هجا هجا شد فرزند نامدار حسن
روایت است به محشر نمیشود غمگین
هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن
و بر صراط، قدمهای او نمیلرزد
کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_مدح
#حضرت_قاسم_شهادت
آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجدالحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زادهای به نام حسن
ای حُسینی ترین سلام حسن
مثل دریا به جزر و مد عباس
بینِ اَبروت بوسه زد عباس
گفت پیشت علی مدد عباس
میروی و تمام قد عباس
ایستاده به احترام حسن
جلوهی بی نظیرِ شیر جمل
نوجوان دلیر شیر جمل
روشنیِ ضمیر شیر جمل
جگر شرزه شیر شیر جمل
شد نصیبت همه مرام حسن
جلوه ی نور پنج تن قاسم
دومین نسخهی حسن قاسم
مردِ پیکار تن به تَن قاسم
یَلِ بی باک و صف شکن قاسم
ای قیامت شده قیام حسن
تیغ تیز تو میکند غوغا
شیوهی رزمِ تو خود مولا
رجزت مثل مجتبی زیبا
ازرق شام و بچه هایش را
میکُشی مُنتها به نام حسن
چار شانه ؛ نه آبشاری تو
استواری تو اقتداری تو
نوه ی شاه ذوالفقاری تو
صاحب تیغ آبداری تو
ای علی اکبر نیام حسن
مدد از نامت استغاثه ی ما
دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما
رزم تو بخشی از شناسه ی ما
وصف جنگیدنت حماسه ی ما
رجزت حامل پیام حسن
طاق محراب ؛ کنج ابرویت
شانه کرده نسیم گیسویت
رعد و برق است نعرهی هویت
میمنه ؛ میسره ، ثناگویت
یک تنه لشکر نظام حسن
دفترت را بگو غزل اُفتاد
شوکت و هیبت ازل اُفتاد
در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد
بر زمین شیشهی عسل اُفتاد
تَرَک اُفتاده بین جام حسن
به روی خاک جا به جا شدهای
هدف زخم سنگ ها شدهای
زیر سم خُرد و نخ نما شدهای
زیر پا مانده ، بیصدا شدهای
قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!
#محمدحسن_بیات_لو
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
نبوی خصلت ای حَسن سیما
علوی غیرت ای گل زهرا
هرکه حُسن تو دید، با خود گفت
حَسنی دیگر آفریده خدا
گیسویت عنبرین و مُشکافشان
قامتت چون قیامت کبری
لبت اَحلی من العسل، شیرین!
نقطهی خال تو، چو اَب زیبا
چَشم تو، رَشک چشمهی زمزم
صف مژگان تو، سپاه صفا
بند نعلین توست، گیسوی حور
از حریر بهشتیات دیبا
صورتت را چو کعبه پوشاندند
تا نبیند حسود دون، آن را
گیسویت را چو نجمه شانه کشید
عِطر گل میوزید، در هر جا
مِهر تو، همچو بارش باران
قَهر تو، همچو غرش دریا
نام تو قاسم است و قسمت شد
در ازل، با تو جلوهی بابا
قاف تو، قرب حقتعالی بود
الف توست، قامت رعنا
سین تو، رَشک سینهی سَینا
میم تو، چون مسیح روح افزا
سیزده ساله، فارغالتحصیل
شدی از درس سیدالشهدا
عطر گلبرگهای پیکر تو
پر شده در زمین کرب و بلا
خفتهای با عروس مرگ ای گل
حجلهات قتلگاه و جشنت عزا
رَخت دامادیَت شده کفنت
بستی از خون سر، به دست حنا
دست و پا گم کند، عمو چون دید
میزدی در برش، تو دست و پا
پیکرت را کشید در آغوش
گفت : قاسم! دو چشم خود بگشا!
من عدو نیستم، عموی تو ام
باز کن لب، بگو جواب مرا
#میثم_مومنی_نژاد