eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
چه حاجتی مگر این قوم خواستند و ندادی؟ که سنگ بود جواب تویی که آینه زادی تو لب گشودی و بوزینه های رفته به منبر خجل شدند؛ چه عمر کمی چه علم زیادی! لب از حلاوت نامت شکر شکن شده شاها که هم جوان الائمه و هم امام جوادی نوشت از در پشتی مرو که خلق بداند تو بعد من پسرم! تا همیشه باب مرادی ... به "السلام علی جدی الشهید" معطر لبی که تشنه و مسموم روی خاک نهادی شهید تشنه شدن ارث خاندان تو بوده که قاتل تو نفهمیده بود از چه نژادی ... و روضه خوان چه بخواند به غیر روضه ی اکبر؟ و خاک بر سر دنیا که از سرش تو زیادی شاعر:
بیتابم و بیقرارم، افتاده آتش به جانم لب تشنه جان میسپارد امشب امام ِ جوانم خشک است لبهای سردش، از شدّت زهرِ کاری دیگر تکلّم ندارد... لکنت گفته زبانم زخم و جراحاتِ بسیار، سوزانده عمقِ جگر را خون میچکید از دهانش، از آه پُر شد دهانم با پایکوبي کنیزان، یکریز کل می‌کشیدند شد هلهله دورِ حجره، این است داغِ عیانم حس کرد بر سینهٔ خود، دستانِ سختِ اجل را با داغِ سنگینِ جدّش، افتاده غم در بیانم شد بسته چشمانِ تارِ آقا جوادالائمه(ع) وقتِ گریزِ غزل شد، بگذار روضه بخوانم «ألشّمرُ جالس...»حرامی! آمد...ببین مادرش را بردار پا از گلویش، لرزان شده زانوانم در بین جنجالِ گودال، پیراهنش را کسی بُرد می بینم و میچکد خون با اشک؛ از دیدگانم با هر نفس نعلِ تازه، میخورْد بر استخوانش پیچیده دردی نفس‌گیر، در تک تکِ استخوانم! شاعر:
برشعلۀ جگر، نم باران می‌آورند باران نبود، دیدۀ گریان می‌آورند   با هلهله کنار حرم دف نمی‌زنند در پیش محتضر به خدا کف نمی‌زنند   فکری برای غربت یوسف نمی‌کنند اینجا به تشنه، آب تعارف نمی‌کنند   دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است   تا اینکه چنگ بر جگر خاک می‌‌کشی رخت سیاه بر سر افلاک می‌‌کشی   حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن نفرین به دومی کن و مشتی زمین بزن   خاکی شده تمام عبایت، بلند شو هر طور هست روی دو پایت بلند شو   در آسمان چشم یتیمان قمر بمان ابن الرضا بیا و کمی بیشتر بمان   رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد از سرفه کردنت دل عالم کباب شد    خون جگر به دامن زهرایی‌ات نریز ساعات آخر است، کمی صبر کن عزیز   این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش حالا که می‌‌پری، پر خود را زمین نکش   خنده بس است، در وسط خانه بس کنید افتاده بین حجره غریبانه، بس کنید   ای حامل امام، به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن   تا بام، قبل هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن   دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام   این پشت بام، از ته گودال بهتر است در زیر سایه‌بانِ هزاران کبوتر است   از روی پشت بام کسی رد نمی‌شود یا اینکه لااقل فرسی رد نمی‌شود   رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد با ضربۀ دوازدهم آشنا نشد   اینجا کسی برای اسیری نمی‌رود جسم امام بین حصیری نمی‌رود   اینجا کسی به خاطر غارت گذر نکرد نیت برای بردن شال کمر نکرد   یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد داغی شبیه غارت خون خدا نشد
پسر امام رضا داره ز رفتن میخونه داره جون میده ولی خدایی خیلی جوونه اومده وقت وصالش با باباش امام رضا مثل باباش میزنه ز زهر کینه دست و پا همسرش قاتلشه مونس اون درد و غمه نفسای آخرو میکشه میگه فاطمه مادرم چشم انتظارِ من شده در جنان او سوگوار من شده گوش جان را آمده یک زمزمه میرسد در حجره بوی فاطمه یوسف زهرا جواد ابن الرضا **** هرچی ناله میزنه به من یه جرعه آب بدین میسوزه سینه ی من به ناله هام جواب بدین پیش پیکر نحیفش دشمنا صف میزنن جای اینکه آب بدن میخندن و کف میزنن من بمیرم این آقا پاره ی قلب مرتضاست مگه جُرمش چی بوده که کشته ی زهر جفاست ای خدا ابن الرضا از پا فتاد حاصل عمر رضا هستم جواد با لب تشنه به یاد دلبرم یاد کام خشک شاه بی سرم یوسف زهرا جواد ابن الرضا **** تا شدم با کام عطشان در تب و در شور و شین خاطرم آمد لبان خشک و عطشان حسین من بمیرم بهر طفلش شیرِخواره اصغرش تشنه بود و تر شد از تیر سه شعبه حنجرش رفته بود عباس عمویم آب آرَد خیمه ها مشک او شد پاره پاره فرق او از کین دوتا میرود این دل به پیش دلبرش تا ببوسد آن نگار بی سرش لحظه ی آخر شدم در شور و شین وقت جان دادن بگویم یا حسین **** تو خیالم همیشه کرب و بلا رو میبینم میرم و یه گوشه ای تو صحن یارم میشینم آرزومه که بشم با گریه و با سوز و اشک یا کبوتر حرم یا ماهی میدون مشک آرزومه که چشم ببینه ایوون طلا رو به همه بگم که عاقبت دیدم کربلا رو دیگه حسرت کشیدن برام بسه کربلاتو ندیدن برام بسه یا بکش منو یا اینکه یه بارم آقا این نوکرتو ببر حرم یا قتیل العبرات حسین حسین
. پیله ام ، پیله در اندیشه ی پروانه شدن متوسل به جوادم(ع) که دهد حاجت من ذره در وادی خورشید نهاده است قدم کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بهم مثل یعقوب پس از بوسه ی بر پیراهن اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم روی لب ذکر جواد(ع) است عسل گشته دهن موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن پنجه انداخته هر کس به گره پنجره ها موم گردیده از آن شعشعه ی «نور آهن» کاظمین است ولی عطر رضا را دارد هرکه با شیوه ی خود غرق مناجات و سخن می روم غرق شوم در دل آن موج اگر بپذیرند بدِ خیره سرِ عهد شکن شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم شیعه ام ،شیعه ی اثنی عشری مذهب من یاجوادالائمه ادرکنی
حرم می رفت دنبال مرادش دعا می خواند در حد سوادش پدر هر وقت عرض حاجتی داشت مشرف می شد از باب الجوادش
حرم می رفت دنبال مرادش دعا می خواند در حد سوادش پدر هر وقت عرض حاجتی داشت مشرف می شد از باب الجوادش
. صل‌الله علیک یا جواد ابن الرضا ـــــــــــــــــــــــــــ ناله دارد دل من سینه من سوزان است بین این حجره در بسته لبم عطشان است همه پیکرم از زهر جفا می‌سوزد رمقی نیست ولی در دل من طوفان است آتش کینه زده شعله ز پا تا به سرم در و دیوار بر این حال دلم نالان است هلهله، ساز و طرب، رقص و غنا آن طرف و ... این طرف یارب روی لب من بی‌جان است مقتلم خانه و این حجره خودش گودال و ... آسمان هم ز غم غربت من حیران است می‌کشم پا به زمین و ز عطش می‌سوزم در دلم غصه جسمی و سم اسبان است سیزده ساله گلی که تن چون یاسمنش قد کشیده است و چو سروی به دل بستان است کاکلش غرق به خون پیکرو او همچو حصیر داغ او شعله به جان حرم نسوان است ــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوشبخت
. از دست زمانه خون جگر بود جواد(ع) یک عمر اسیر ام شر بود جواد(ع) یک شهر غریبه بود با او اما در خانه ی خود غریب تر بود جواد(ع)
. مشمول عنایات تو هستیم زیاد با دست پر آمدیم از باب مراد هـر بار گره بوده بـه کاری گفتند یادت نرود ذکر توسل به جواد(ع)
. روضه‌ی امام جواد(ع) خانه‌ام شد قتلگاه و قاتلم شد همسرم در میان خانه امشب سوخت از پا تا سرم تشنه لب بودم یک جرعه مرا آبی نداد بین که از سوز جگر میسوزم و دیده‌ ترم اوج غربت در میان خانه‌ام شد ناسزا بد دهن بود ام فضل گفت ناسزا بر مادرم حجره‌ی در بسته و زهر جفا و لعل خشک ناله کردم یاد ششماهه علیِّ اصغرم یاد سقای حرم یاد سکینه میکنم یاد گودال و به فکر لعل خشک و حنجرم روی بام خانه بردن جسم زارم نیمه شب گرچه زخمی گشته از کین سینه و این پیکرم لیک این پیکر نرفته زیر سم اسبها من به یاد پیکر گلگون جَّد اطهرم پاره پاره پیکرش گردیده و جسمش نرم شد وای من از این مصیبت دیده‌تر تا محشرم صلوات الله علیه
. صلوات الله علیه باران گریه های شبانه که پا گرفت دست مرا دوباره جوادُ الرِّضا گرفت یادش بخیر تا که رسیدم به کاظمین از چشم من دو مرتبه گنبدْ نما گرفت گفتم سلام حضرت احسان بی کران در سایه سار مهر تو دیدم دعا گرفت فرصت برای عرض حوائج نمیدهی چیزی نگفته حاجت خود را گدا گرفت آه ای جوان آل علی روضه ی تورا باید که از مدینه و از کربلا گرفت مانند مادرت به زمین خورده ای اگر زهر جفا رسید و توان از شما گرفت صورت مکش به خاک زمین، نور عالمین از موی خاکی ات دل عرش خدا گرفت فریاد العطش که کشیدی تو از جگر با سوز ناله ات همه عالم عزا گرفت هی دست و پا زدی وسط هلهله ... فقط مادر بخاطرت دم واغربتا گرفت از آه و ناله ات شده این حجره کربلا گفتی حسین و گریه امان تو را گرفت ذکرش خدا خدا ... که همان دم سنان رسید با نیزه راه صحبت او را چرا گرفت؟ والشِّمرُ جالسٌ... سر او را ز پیکرش با ضربه های خنجر کند از قفا گرفت شاعر: