eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. شعر نو( ) (ع) بنداول دلم در هوای شما سوی شهر مدینه روان شد تمام هوای دل من به عشقت چو باغ جنان شد شنیدم که ثانی احمد ز بیت ولایت عیان شد مقاماتش از سوی حیدر برای همه اهل عالم بیان شد و گفتا که این گل پسر چون قمر شده تا به نخل حقیقت ثمر علی نور طوراست علی شادی سینه‌ها و سرور است علی نغمه‌های حجاز و حسینی و شور است علی همچو نای نی نینوائیست علی، اکبر دشت کرببلائیست بنددوم علی اولین ماه بیت ولایت که بر فاطمه نور عینی علی اکبر ام‌لیلا که فرزند دلبند شاه دوعالم حسینی تو شبه پیمبر تو ثانی حیدر امید شه عالمینی پناه همه هستی اما تو غمخوار و یار دل زینبینی به نسل جوان رهبری تو گل ام لیلا علی اکبری تو ز عالم سری سروری تو برای حسین شبه پیغمبری تو علی همچو نای نی نینوائیست علی، اکبر دشت کرببلائیست بندسوم تو تکرار تکبیر و ذکر نماز شب زینب هستی به ظلمت به شام سیاه همه همچو ماه شب هستی برای پدر لحظه لحظه تو جانا که جان بر لب هستی تو باب الحوائج چو عباس حلّال این مطلب هستی تو شور حجازی فرود و فرازی برای نیایش اذان نمازی تو گاه مناجات در سوز و سازی علی همچو نای نی نینوائیست علی، اکبر دشت کرببلائیست بندچهارم رقم خورده با نام تو کربلای معلای ارباب به پای تو افتاده از عشق صدها مسیحای ارباب بهار آمده عطر و بوی تو دارند گلهای ارباب عوض میشود با نفسهای پاکت سحرهای ارباب تو مصداق یاسینی و آل طاها جهان از وجود تو گشته مصفا کلام تو در کربلا شد معما شدی تاکه مستغرق ذات حی توانا علی همچو نای نی نینوائیست علی، اکبر دشت کرببلائیست
صاحب عطای‌خانه‌ی ارباب آمده است زیباترین ترانه‌ی مهتاب آمده است از بحر معرفت گوهر ناب آمده است گویا مسبّب همه اسباب آمده است چون او به مثل فاطمه چشمی ندیده است زهراترین ستاره‌ی صبح سپیده است در سایه سار او همه عالم مقیم شد نوزاده‌ خانواده‌ی ذبح عظیم شد با دست کوچکش به دو عالم کریم شد گویا که فاطمه به شباهت دو نیم شد زهرا در این میانه ظهوری دوباره کرد زینب به روی ثانی مادر نظاره کرد عاشقترین شقایق باغ ولا رسید هنگامه‌ی ولادت مهر وفا رسید گویاترین لسان به قالوا بلی رسید زهراترین نشانه‌ی کرببلا رسید لحن نوای گریه‌ی او لحن دیگر است وقتی جدا ز دست علمدار و اکبر است ای شانه بلند ابوالفضل جای تو ای عرش کبریا به تمنای پای تو شاهان عالمند همه چون گدای تو مرغ دلم نشسته به صحن و سرای تو آب و گلم به عشق شما تا سرشته شد در لوحه‌ی نگاه تو نامم نوشته شد من کمترین کجا و تو بالاترین کجا لیلا کجا و جلوه‌ی لیلاترین کجا بی تن کجا و یک تن نازکترین کجا ناقه کجا و محمل حوراترین کجا ای آسمان حسن، ز نور امامتی درپیش خصم، کوه وقار و شهامتی با زانوان خسته چرا راه میروی از پشت نیزه‌ها ز پی ماه میروی درددانه حسینی، دل آگاه میروی ای لاله‌ی سه ساله چه دلخواه میروی با رفتنت چنان دل ما آب میشود عمه کنار جسم تو بیتاب میشود دلبسته‌ی نگاه غریبانه‌ی توام من جرعه نوش ساغر و پیمانه‌ی توام من سائل و گدایِ درِ خانه‌ی توام من روضه خوان خلوت ویرانه‌ی توام یاسی، شقایقی، به مَثَل باغ لاله‌ایی باب الحوائج همه‌ایی گر سه ساله ایی بال و پرت شکسته، سرت درد میکند از کعب نی هنوز کمرت درد میکند گفتی به عمه چشم ترت درد میکند از دوری پدر جگرت درد میکند چشمان نیمه باز ترا باز بسته اند در مجلس یزید حرمتتان را شکسته‌اند
. 🔸️دعای در ماه رمضان ◾با ذکر روضه به حال خسته من کن تفضلی امشب به حق عمه سادات حضرت زینب به بنده‌ای که همه راهها بر او سد شد گناههای فراوان او که بیحد شد بخاطر گل روی علی ببخش مرا و یا به چادر خاکی حضرت زهرا به حق مادر سادات و صورت نیلی به چشمهای کبود و ز ضربت سیلی به خون محسن ششماهه بر در و دیوار به خون سینه‌ی زهرا و آتش و مسمار به ناله‌های حسن در میان آن کوچه به خون فرق شکسته به مسجد کوفه قسم به پیکر گلگون مجتبی یارب دعای ما به اجابت رسان همین امشب به ناله‌های رباب از غم علی اصغر به پاره‌های تن در عبا که شد پرپر بدستهای علمدار  و مشک بی آبش به ماه خانه‌ی ام‌البنین و مهتابش به قاسم و به زهیر و حبیب و عبدالله به حُّر و حضرت مسلم به خون ثارالله به قتلگاه و به تل و به مقتل ارباب خدا مرا به نگاه محبتت دریاب صدای پای نگارم بگوش میآید تمام عالم هستی بهوش میآید میان روضه به لب این دعا و زمزمه‌ام ز راه میرسد آخر امید فاطمه‌ام به بیت چهاردهم بند بند من چون نی نوا گرفته و راه حرم نماید طی که اربعین برسم من پیاده در حرمت ز لطف مادریت از صفا و از کرمت
. روضه‌ی امام جواد(ع) خانه‌ام شد قتلگاه و قاتلم شد همسرم در میان خانه امشب سوخت از پا تا سرم تشنه لب بودم یک جرعه مرا آبی نداد بین که از سوز جگر میسوزم و دیده‌ ترم اوج غربت در میان خانه‌ام شد ناسزا بد دهن بود ام فضل گفت ناسزا بر مادرم حجره‌ی در بسته و زهر جفا و لعل خشک ناله کردم یاد ششماهه علیِّ اصغرم یاد سقای حرم یاد سکینه میکنم یاد گودال و به فکر لعل خشک و حنجرم روی بام خانه بردن جسم زارم نیمه شب گرچه زخمی گشته از کین سینه و این پیکرم لیک این پیکر نرفته زیر سم اسبها من به یاد پیکر گلگون جَّد اطهرم پاره پاره پیکرش گردیده و جسمش نرم شد وای من از این مصیبت دیده‌تر تا محشرم صلوات الله علیه
. توسل به امام جواد(ع) آمده عشق تا که در یادم زین عنایت همیشه دلشادم همچو سروی که روی در بادم ای تو ابن الرضا کن امدادم یاجوادالائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده منکه دلبسته‌ی غم عشقم چون غریقی که در یم عشقم سوگواری به ماتم عشقم اشکریزان چو زمزم عشقم یا جواد الائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده من گدایم گدای درگاهم آمدم آمدم دهی راهم ای چراغ شب دل‌آگاهم به سما رفته‌ای شدی ماهم یاجوادالائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده زائرت تا به کاظمین شده‌ام عاشق شاه عالمین شده‌ام مست و دیوانه‌ی حسین شده‌ام از غمش من به شور و شین شده‌ام یاجوادالائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده درد من را فقط تو درمانی هجر من را فقط تو پایانی غصه‌ام را ز دیده‌ میخوانی تو به جسم جهانیان جانی یا جوادالائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده خانه تا مقتلت شبانه شده تن پاکت به بام خانه شد سایه‌بانت کبوترانه شده اشک از دیده‌ام روانه شده یاجوادالائمه راهم ده اذن بر نیمه‌ی نگاهم ده
عروس فاطمه داماد فاتح خیبر شد است عاقد این عقدحضرت داور رسید ساقی کوثر به سوره  کوثر اگر تو اهل دلی یک صدا بگو حیدر سحر رسیده به شکرانه اش نماز کنید (و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید) ز عرش حضرت جبریل می زند فریاد موالیان علی گشته از جهیم آزاد به نام حیدر کرار خانه ام آباد خدا به یمن علی مژده بر بهشتم داد شب وصال دو عاشق دو دلبر همراز تمام خلقت عالم از این دو شد آغاز دلم خوشست غلام غلامتان هستم کبوتر حرم روی بامتان هستم ز لطف دوست جواب سلامتان هستم همیشه تشنه یک جرعه جامتان هستم خدا محبت هر کس که در میان انداخت (مرا به بندگی خواجه جهان انداخت)
من باقر العلم رسول الله هستم من پنجمین حجت ولی الله هستم با سن کم من کربلایی گشته بودم من وارث سجاده و ذکر و سجودم من دیده‌ام سقای دشت کربلا را من دیده‌ام دست ز تن گشته جدا را من دیده‌ام شور قیامت گشته برپا من دیده‌ام مشک تهی از آب سقا دیدم میان خیمه گهواره تکان خورد دیدم ز بی آبی گل و گلزار پژمرد دیدم تن غرق به خون اکبرم را دیدم گلوی شیرخواره اصغرم را من شاهد زخم لب و گودال بودم من در کنار عمه‌ام بد حال بودم من شاهد پای پلیدی روی سینه دیدم کنار ذوالجناح اشک سکینه من دیده‌ام شام غریبان یتیمان من دیده‌ام تاریکی و جمع پریشان پای برهنه سوی صحرا میدویدم من غارت خلخال را از عمه دیدم با طعنه و زخم و زبان دیدیم آزار دیدم به عمه شد جسارت بین بازار سرهای پر خون را به روی نیزه دیدم با سن کم در کنج ویرانه خمیدم بین طبق سر آمد و بر عمه سر زد داغ رقیه بر دل زارم شرر زد بر موج دریا بلا من مثل سدم من اربعین زائر شدم بر قبر جدم دیدم سکینه بر عمو و مشک سر زد دیگر کنار قبر عمه شکوه میکرد شرمنده عمه بود و من هم بودم آنجا شور عزا بهر رقیه گشت برپا گر باغبان سرخ لاله عمه‌ام بود صاحب عزای این سه ساله عمه‌ام بود با دست لرزان و تن از کین کبودش تنها به فکر لاله‌های مانده بودش میگفت اینها خسته و رنجور راهند این اختران آسمان مدیون ماهند راس‌ت به روی نیزه چون ماه شبم بود در مجلس نامحرمان جان بر لبم بود
هدایت شده از حسین ترکان
◾نوحه سینه زنی ◾ همه جا کربلا ◾بنداول یاس ام البنین ساقی کربلاست پیش چشم همه دستش از کین جداست پاره شد مشک آب رفته اصغر بخواب آه و واویلتا آه و واویلتا(۲) ◾بنددوم آبروی حرم آبروی خداست پاسدار حرم ساقی کربلاست صورتش همچو ماه در میان سپاه آه‌ و واویلتا آه و واویلتا(۲) ◾بندسوم در پناه حسین سر به زیر آمده بهر یاری او همچو شیر آمده گر چه دیده‌تر است ثانی حیدر است آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
◾ بازار بازار کوفه از چه رو در ازدحام است زخم زبان بر زخم کهنه التیام است بازار کوفه صف به صف استاده بودند از بهر دیدار کدامین صف به بام است یک کاروان از کربلا آمد به زاری پژمرده دیدم گلشن و باغ بهاری یک زن شبیه هاجر و مریم، نه، زهراست با دست بسته قد خمیده زار و تنهاست در عین تنهایی به مثل کوه محکم این دختر آزاده دخت شاه بطحاست آتشفشان قهر با خصم خدا شد هرچه بلا دیده به راه حق رضا شد با هر نگاهش خصم را در لرزه انداخت دین را دوباره با نگاه خویش میساخت هستی خود در راه هستی آفرین باخت در کوره صبر و رضا مردانه بگداخت زینب یگانه پاکباز عشق و ایثار تیغ زبانش گشته بر دشمن شرر بار
◾ بازار بازار کوفه از چه رو در ازدحام است زخم زبان بر زخم کهنه التیام است بازار کوفه صف به صف استاده بودند از بهر دیدار کدامین صف به بام است یک کاروان از کربلا آمد به زاری پژمرده دیدم گلشن و باغ بهاری یک زن شبیه هاجر و مریم، نه، زهراست با دست بسته قد خمیده زار و تنهاست در عین تنهایی به مثل کوه محکم این دختر آزاده دخت شاه بطحاست آتشفشان قهر با خصم خدا شد هرچه بلا دیده به راه حق رضا شد با هر نگاهش خصم را در لرزه انداخت دین را دوباره با نگاه خویش میساخت هستی خود در راه هستی آفرین باخت در کوره صبر و رضا مردانه بگداخت زینب یگانه پاکباز عشق و ایثار تیغ زبانش گشته بر دشمن شرر بار
◾ زبانحال حضرت‌ (ع) یادم نمیرود به حرم ذکر آب آب هم‌اشک‌شیرخواره‌وهم ناله رباب یادم نمیرود که سه شعبه چها نمود از تیرحرمله که شده کودکی بخواب یادم نمیرود که علم واژگون شده چشمی‌کنارعلقمه تاغرقه خون شده یادم نمیرود که علمدار کشته شد درپیش‌چشم عمه‌ی ما لاله‌گون شده یاد نمیرود که ز مرکب علی فتاد جدم به روی صورت او صورتش نهاد یادم نمیرود که تنش پاره پاره شد عمه رسید و بر تن او جان تازه داد یادم نمیرود که گل مجتبی چه‌شد جسمش‌به‌خاک تیره‌ی کرببلاچه‌شد یادم‌نمیرودکه‌چسان سینه‌اش شکست اهلا من‌العسل ز جفا در بلا چه شد یادم نمیرود که به گودال قتلگاه عمه رسید و ناله زنان گفته آه آه یادم نمیرود زقفا سر بریده شد از تله زینبیه همه چشم در نگاه یادم نمیرود که چگونه ز کین شکست با پای چکمه شمر به عرش خدا نشست یادم نمیرود که سری تا به نیزه شد غارت شده‌ست پیکر و انگشتری ز دست یادم نمیرود که به کوفه چها شده‌ست سرهای‌هرشهیدبه‌روی نیزه‌هاشده‌ست یادم نمیرود که سر شیرخواره هم بر روی نیزه از ستم اشقیا شده‌ست یادم نمیرود که به سر سنگ کین زدند از روی ناقله عمه‌ی ما را زمین زدند یادم نمیرود که به سر آتشم فتاد از روی بام شراره به حبل‌المتین زدند یادم نمیرودکه به بزم شراب بود راس بریده‌که‌به‌خونش خضاب‌بود یادم نمیرود به‌لبش چوب میزدند آیا سزای‌‌ناطقه‌اش این جواب بود .
. ◾ (ع) ز ناقله تا که فتادی ز نیزه سر افتاد تمام اشک غریبی ز چشم تر افتاد ز روی ناقله عریان رقیه خوابش برد که مرغ عشق ز شاخه شکسته پر افتاد به ناله گفت سکینه که خواهرم عمه میان قافله گم شد کبوترم عمه شب است و در دل صحرا بگو چکارکنم نگو سخن تو از این غم به مادرم عمه خدا کند که نمیرد در این سیاهی شب خدا کند نرسد نیمه‌جان او بر لب خدا کند که ز وحشت دلش نگردد آب خدا کند که بیفتد ز جسم و جانش تب نگاه کن که سنان گفت زجر دون برود برای دخترک گشته لاله گون برود میان دشت فتاده ز ناقله‌ی عریان سه ساله‌ای که به چشمان پر ز خون برود