.
#تک_سنگین
#تک_روضه_ای
#یه_دختر_کوچیک
#حضرت_رقیه
⚫️⚫️⚫️
بند1⃣
یه دختر کوچیک، با موهای سوخته، یه دختر مجروح، شبیه زهرا
یه کنج تاریکِ، خرابه با گریه، دستای زخمیشو، میبره بالا
اگر خداجونم، میبینی بابامو، بهش بگو با غم ، رقیه میگه
خیلی دلم تنگت، شده دیگه برگرد، بسه عزیز من، جدایی دیگه
بهش بگو بدون من، رفته سفر آخه چرا
نکنه یک وقتی با من قهره بابا جونم خدا
بهش بگو، دسته گل دردونه ت
دیگه شده، از غم تو پژمرده
بهش بگو، اینقد کشیدن موهامو
شده دیگه، پوست سرم آزُرده
بابا حسین... بابا حسین
بند2⃣
یه دختر کوچیک، گونه ش وَرَم کرده،نشسته یک گوشه، میکنه گریه
میریزه اشکاشو، با صدای لرزون میگه بابا برگرد، جون رقیّه
میگه بابا وقتی، نبودی گم کردم، عروسکامو تو، آتیش خیمه
یه نیزه دار اومد، گوشواره مَم بُردِش، واسه ی دخترش، برای هدیه
میگه خدا چیکار کنم، اگه یه وقت بابام بیاد
آخه حسابی زشت شدم، نکنه که من رو نخواد
یه وقت نیاد، ببینه باباییم که
من رو زدن، این دندونم افتاده
اگه بیاد، چه جوری ببینمش
آخه چشام، دیدشو از دست داده
بابا حسین بابا حسین
بند3⃣
یه دختر کوچیک،با چشمای پُر أشک، سر باباشو به آغوش کشیده
دست میکشه روی موهای باباشو، میگه کی رگهاتو، بابا بریده
میگه بابا جونم، خسته و داغونم، تنگه دل خونم، دلم شکسته
ببر رقیّه ت رو، که دخترت دیگه، سیره ازین دنیا، دیگه بریده
دیگه ندارم طاقتِ، سوزش لاله ی گوشام
سوزش جای خار روی، آبِله های کَفِ پام
قسم میدم، تو رو به موی سوخته م
قسم میدم، به گوشای پُر خونم
تنگه دلم برای داداش اصغر
دخترتم، بِبَر بابایی جونم
بابا حسین.....
💠
#شب_سوم_محرم
به قلم :
#سیدمرتضی_پیرانیان
#سیدناصر_اسماعیل_نسب
.👇