eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
زخمي شده حنجرَت؟ بميرم بابا! بي سَر شده پيكرَت؟ بميرم بابا! گيسوي تو را كدام وحشي آشفت؟ چه آمده بر سرَت؟ بميرم بابا!
ای تیر! کجا چنین شتابان؟...آرام قدری به کمان بگیر دندان...آرام! ای تیر! به حرفِ حرمله گوش نکن! برگرد...، نرو تو را به قرآن...، آرام
یک روز، جگر برابرم آوردی یک روز، سرِ برادرم آوردی ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
یک روز، جگر برابرم آوردی یک روز، سرِ برادرم آوردی ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی ✍
ی مثلِ هرسال، دل، پُر از داغ است باز هم پای مَرکَبَم لنگ است اینکه ، تکراری ست! آن که است، دلتنگ است! شعرها گفته‌اند در دوری همه‌ی شاعرانِ جامانده! مطمئنم ولی سه ساله‌ی تو همه‌شان را یکی یکی خوانده! دختری که زبانزد است به عشق... حُبُّها نور، فی قلوبِ الناس گرچه بی دست شد عمویش...، آه! رَفَعَ الله رایتُ العباس خواستم درد و دل کنم...، اما چه کنم؟ روضه پیش می‌آید! این چه سِرّی‌ست در غمت، که به دلِ غافل، به خویش می‌آید! هرچه را خواستم به من دادی هرچه را غیر ! آقا هر یک بهانه پیش آمد هر نیست پر بها ! آقا جان زهرا بگو چگونه دگر نوکری را به تو نشان بدهم؟ نکند سال‌ها گذر کند و کربلا را ندیده، جان بدهم!
🏴 لبخند به چهره‌ام نشاندی، ای تیغ! خاک غمش از دلم تکاندی، ای تیغ! با ضربت خود به فرق سر، آه...چه زود من را تو، به فاطمه رساندی، ای تیغ!
اي آنكه نظر به نيمه‌ی پُر داري يك سنگ، ميانِ اين‌همه دُر داري ناخالصی‌ام را به عنايت بردار! آنگونه عنايتي كه با حُر داري
یک روز، جگر برابرم آوردی یک روز، سرِ برادرم آوردی ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
ی مثلِ هرسال، دل، پُر از داغ است باز هم پای مَرکَبَم لنگ است اینکه ، تکراری ست! آن که است، دلتنگ است! شعرها گفته‌اند در دوری همه‌ی شاعرانِ جامانده! مطمئنم ولی سه ساله‌ی تو همه‌شان را یکی یکی خوانده! دختری که زبانزد است به عشق... حُبُّها نور، فی قلوبِ الناس گرچه بی دست شد عمویش...، آه! رَفَعَ الله رایتُ العباس خواستم درد و دل کنم...، اما چه کنم؟ روضه پیش می‌آید! این چه سِرّی‌ست در غمت، که به دلِ غافل، به خویش می‌آید! هرچه را خواستم به من دادی هرچه را غیر ! آقا هر یک بهانه پیش آمد هر نیست پر بها ! آقا جان زهرا بگو چگونه دگر نوکری را به تو نشان بدهم؟ نکند سال‌ها گذر کند و کربلا را ندیده، جان بدهم!
🏴 لبخند به چهره‌ام نشاندی، ای تیغ! خاک غمش از دلم تکاندی، ای تیغ! با ضربت خود به فرق سر، آه...چه زود من را تو، به فاطمه رساندی، ای تیغ!
هركه‌ در صحنِ تو گم‌ شد، تا اَبد گمراه‌ نيست هيچ همراهی‌ بجز تو، _اولين‌همــــراه_ نيست! هركه‌ در شب گنبدت‌ را ديد، با خود فكر كرد: راست‌ می‌گفتند كه‌ زيباتر از اين‌ماه نيست! گوشه‌گوشه از ضريحت را گرفته دست‌ها! دست‌ها از دامَنَت -شكرِ خدا- كوتـاه نيست (بندهٔ‌ شاهِ‌ خراسانم، که لطفش دائم است! وَر نه، لطف‌ شیخ‌ و زاهد، گاه‌ هست‌ و گاه‌ نیست) اين غزل را چون غَـ🦌ــزال، آزاد كن آقا! اگر، شاعرش‌ از حال و روزِ شعرِ خود آگاه‌ نيست يا اَمانَ‌ الخائفين، يومَ‌ يَفِرُّ الاَقرَبين، من خوشم با وعده‌ات! پس مرگ را اكراه نيست!