#حضرت_رباب
#شهادت
#غزل_مرثیه
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟
گر اشک از این داغ نبارم چه کنم؟
نوشیده ام آب و شیر من جوشیده
از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟
بر نیزه سر کوچک او را بستند
این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟
پیداست به نیزه ترک لب هایش
از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟
از آب نصیبی به گل من نرسید
جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟
بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟
من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟
#حضرت_رباب
#شهادت
#رباعی
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
شد مصحف عشقم آیه آیه؛ هیهات
بی او ز غم پسر گلایه؛ هیهات
در تابش خورشید تنش عریان بود
دیگر پس از او رباب و سایه؛ هیهات
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#شهادت
#غزل_مرثیه
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
امیر زهد و عبادت چهارده سال است
اسیر گوشه ی مطموره ی سیه چال است
ز گوشه ی لب او خون چرا شده جاری؟
طبیب عالمیان از چه ناخوش احوال است؟
گشوده هم بشود گر قفس رها نشود
کبوتری که بلا دیده بی پر و بال است
شهی که بار امامت کشد به دوش ، تنش
به وقت صبح روی دوش چار حمال است
به خاک خفته و پا می کشد به روی زمین
سیاه چاله اش امشب شبیه گودال است