#السلام_علیک_یا_علی_الاکبر
#نذر_فرج
سراغش را گرفتم از خودِ معراج ، معراجی که آن بالاست
علی بالاتر از معراج و هم دوش نبی و هم قد مولاست
طوافِ مردم از دورِ محلاتِ بنی هاشم گذر دارد
که بارِ قبله نُه ماهی به دوشِ گام های حضرتِ لیلاست
خدا فارغ شد از نقاشیِ خالش ولی مشغول وصفش ماند
که عمری دستِ خطاط کتاب الله بندِ ساحتِ املاست
زیارت نامه می سازد پدر جانش ، زیارت نامه هائی که
پر از نام رسول الله و القابِ خصوصی رسول الله است
مجوسی ها که آتشگاهِ خود را سرد می بینند حق دارند
که روزِ هفدهِ ماهِ ربیع الاولِ این قوم هم حالاست
حبیب بن مظاهر که شهادت داد علی اکبر پیمبر نیست
حبیب بن مظاهر هم درون خود پُر از اما اگر اِلّاست
رَجَز خوانیِ سر بازانِ ترسیده صداهای وزغ گونه است
بخوان لشگر ، خیالت تخت،آبِ رودِ شهر کوفه سر بالاست
خبر را می شد از چشمانِ دختر بچه های خیمه مخفی کرد
صدای هلهله فهماند و حالا خیمه ها در سوز واویلاست
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#نذر_فرج
خزان قلب مرا خواهشا بهاری کن
مرا برای غلامی خویش یاری کن
گناه چشم مرا در فراق تو خشکاند
کویر چشم مرا باز آبیاری کن
فرار کردم اگرچه ز دامن مهرت
ترحمی به من بنده فراری کن
اگرچه توبه شکستم دوباره، اما تو
برای حُّر شدنم باز پا فشاری کن
امام زاده ی شهر من از حرم خسته است
بیا برای بقیع خراب کاری کن
بیا و کلبه اشک مرا مزین کن
دو خط لهوف بخوانم، تو سوگواری کن
شب است، از همه جا مانده در دل صحرا
برای کودک ترسیده غمگساری کن
گرسنه بود و کتک خورد عمه ات اما
بیا و کمتر از این داغ گریه زاری کن
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_ام_المومنین_خدیجه_الکبری
#نذر_فرج
کنار بسترِ مادربزرگ حرفِ تو بود
به روی شانه ی خود میکشاند نامت را
به روی طاقچه پیشِ کتابِ قرآنش
به قابِ پُر تَرَکی مینشاند نامت را
همیشه قصه که میگفت خوابمان بِبرَد
کتاب عمر تو را با دلش ورق میزد
مرا که لحنِ غریبش سریع میخواباند
خودش به گریه میافتاد تا شفق میزد
همیشه نام تو او را به وَجد میآورد
ولی نوازشِ مادربزرگ میلرزید
بگو که این همه سنگی که از همه خوردی
به یک تبسمِ پیغمبرانه میاَرزید
نگاهِ ابریِ مادربزرگ میفهماند
که آرزو به دلت بود و رَخت بربستی
همیشه در دل تنگت مرور میکردی
شبِ عروسیِ زهرا کنار او هستی
میان جنگ اگر ذوالفقار عرق میریخت
تو بوی پُخت و پَزَت بین خانهها جاریست
وَ از غذای خودت مادرانه بخشیدی
که خرجِ یک کفن ساده در بساطت نیست
هنوز هم که هنوز است دست و دلبازی
همیشه جیب مرا مهر مادری پُر کرد
چه تیره بخت زنی که نشسته در این فکر
چگونه نانِ تو را میتواند آجُر کرد
بمان به خاطر چشمانِ خیس فرزندت
بمان که بودن تو کوه غصه را میبُرد
کنارِ قابِ تو آنقدر رو زدم اما
کنارِ قابِ تو مادربزرگ من میمُرد
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_حسن_بن_علی
#نذر_فرج
لب میشود به ساغرِ پاکِ مدیح،تَر
میخوانمت،نه مثل همیشه، صریح تر
ای خانواده ات همه یُحیی یُمیت کار
ای در میان جمع مسیحان مسیح تر
از بین کردگار،خدا،رب...خودت بگو
نامَت نَهَم کدام که باشد صحیح تر؟
با آنکه ذاتِ چشمِ حسینت ملاحت است
طرزِ نگاهت از اَخَوی ات ملیح تر
با دشمنت حسابِ پدرکشتگی کم است
مخصوصاً آن وقیحه ی بنتِ وقیح تر
با من کرامت تو مَحَک میخورد، بخر
دنیا ندیده چهره ای از من کَریه تر
حتی بقیع دور و برِ خود ندیده است
از تو امامِ بی حرم و بی ضریح تر
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#نذر_فرج
طواف کرده ام از عمد بر مدارِ نمک
که پرگشوده غزل رفته تا دیارِ نمک
از آن زمان که نمک گیرِ سفره ات هستم
به جای باده فقط میشوم خمار نمک
خدا نوشته تو را در شُمارِ خالِ لَبَش
نوشته خالِ تو را نیز در شمار نمک
مواظب رُخَت از چشمِ شورِ مردم باش
مباد آنکه شود چهره ات شکار نمک
به اشکِ چشمِ تو سجاده ات مقرب شد
عروج کرده، عروجی به اعتبار نمک
علی نبود که بر دوشِ مصطفی می رفت
محمد است که می رفت زیر بار نمک
خدا به دستِ علی داده اختیارش را
اگرچه دستِ کسی نیست اختیار نمک
تمام چنته ی الله را علی پُر کرد
قسم به مشتِ پُرِ آفریدگار نمک
علی به سمت نجف بُرد نوح و قومش را
نشاند کشتی او را به کوهسار نمک
عرق نکرده تمامِ سپاه را میکشت
مبارزی نرسیده به کارزار نمک
شبیه میثمِ شوریده حالِ عاشق کیست؟
که رفته از سَرِ خوشبختی اش به دار نمک
به نانِ جو نزده دست تا حسن برسد
نشسته بر سرِ سفره به انتظار نمک
منم کسی که برای طهارتش هرشب
پناه برده به آغوشِ شوره زار نمک
شبیه مأذنه ها شور میزند قلبم
به حال و روز علی و به حالِ زار نمک
فقط بخاطر کلثوم خود اجازه بده
که شیر هم بنشیند کمی کنار نمک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرتضی_رضایی
#السلام_علیک_یا_رباب
#السلام_علیک_یا_علی_الاصغر
#نذر_فرج
تمامِ جانِ مرا اضطراب میگیرد
که داغ از بدنِ خسته تاب میگیرد
خدا گواه که سَردش که میشود هر شب
سراغِ سوزِ مرا آفتاب میگیرد
مزارِ کودک شش ماهه را خراب نکن
که آهِ مادرِ خانه خراب میگیرد
خدا کند که نیفتد به طفلِ من گذرِ
زنی که از گلِ لیلا گلاب میگیرد
چگونه گرم نگیرم به آفتاب که او
تقاصِ خون علی را از آب میگیرد؟
سپاه حرمله است اینکه هر کجا باشم
تمامِ دور و برم را سراب میگیرد
نشد به چوبه ی گهواره سَر بکوبم، حیف
مُدام گردنِ من را طناب میگیرد
لباسِ محسنمان قسمتِ علی که نشد
ولی رقیه همان را حجاب میگیرد
به نیّتِ پسرش فاطمه کلابیه
همیشه روضهء بی بی رباب میگیرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرتضی_رضایی
#السلام_علیک_یا_علی_الاکبر
#نذر_فرج
شرحِ بیانِ این تنِ تو کار می برد
در استعاره بُردن تو کار می برد
چندین نفر به جان تو افتاده اند؟ آه
این قطعه قطعه کردنِ تو کار می برد
گم کرده راه را پدرِ پیر و خسته ات
چشمش برای جستن تو کار می برد
دارد حسین میرسد و پاک کردنِ
جا پنجه ها به گردنِ تو کار می برد
چیزی به حال و روز پدر شد که بُردنش
بیش از به خیمه بردنِ تو کار می برد
هر کس به خیمه هست بیاید کمک کند
این جمع و جور کردنِ تو کار می برد
ای باخبر ز غربت تو عمه های تو
در خیمه هر چه فاطمه دارم فدای تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرتضی_رضایی