#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#شاعر : #علی_گلچین_پور
#نوع_شعر : #مدح_وولادت
#وزن_شعر : #مفعول_فاعلات_مفاعیل_ فاعلن
#قالب_شعر : #مربع_ترکیب
باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت
دریا به یُمن نورِ وجودش ضیاء گرفت
روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت
سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت
زیـبـاتـرین تـرانـۀ لـبها خوش آمدی
اول امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی
مـاهِ خـدا ز بـرکـت تو این چـنین شده
عـشـقت دلـیل هر نـفـس مـؤمنین شده
زلف کمند توست که حبل المتـین شده
اصلا کـرم به نـام تـو آقا عـجـین شده
عـمـری گـدایِ سـفـره و میخـانـۀ توأم
عـمـری خـمـار بـاده و پـیـمـانـۀ تـوأم
سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل
ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل
احسانِ بیکـرانِ تو در هر زبـان مثل
شد قـاسـم تو وارث احـلی من العـسـل
بیحب تو عسل به دهانم هلاهل است
آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟
ذکـرِ گـرهگـشـا، حـسـن بن عـلی مـدد
فـرزند مـصطـفی، حسن بن عـلی مدد
ای مروه و صـفـا، حسن بن علی مدد
ای نـورِ کـبـریـا، حـسـن بن علی مـدد
هفت آسـمان به حیرتِ ذکرِ سجـود تو
عزّت گـرفته پـرچـم دین با وجـود تو
تـنـهـا دلـیـل عــزّت مـن، آبـروی مـن
پُـر کن پیاله را که تهی شد سبوی من
یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من
یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من
نـورِ خـدا ز سوی تو شد منجلی حسن
ای ذو الـفــقــار دوم آل عــلـی حـسـن
سر تـا به پـایت آیـه به آیـه پیمبری
تـو اولـیـن ســلالــۀ آیــات کــوثـــری
آقا میان معـرکه کـردی چه محشری
دیـدنـد در جـمـل کـه تـجـلّـیِ حـیدری
جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی
ای فـاتـح جـمـل پـسـر مـرتضی عـلی
#شاعر : #محمدحسین_رحیمیان
#نوع_شعر : #مدح_وولادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#وزن_شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
#قالب_شعر : #ترکیب_بند
من کـویـرم آمـدم تا ابـر بـارانـم کـنـنـد
آتـشـم اما در این شبها گـلسـتانـم کنند
شب به شب این در زدنها کار خود را میکند
هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند
من گناهم هرچه هست از نا امیدی کمتر است
غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند
مست دنیایم ولی این شبنشیـنیها مرا
مستِ مستِ مست از سبحانَ سبحانم کنند
هرچه باشم از محالات است در این بارگاه
بیمحـلی بر من و حال پـریـشانـم کـنند
چهارده شب من در این خانه گدایی کردهام
تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند
ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آوردهام
بر خـدای دست و دلبازان پـناه آوردهام
ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی
هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی
ثـانیه ثـانـیه امـشب به گـل روی حـسن
مرده زنده میکند دارالـشـفای مرتضی
آی دنیا بعد از این ازفقردیگربیمه ای
آمده مشکـلگـشـای بـچـههای مـرتضی
لشکر باطـل چه آید بر سرش، الفـاتحه
فاطمه آورده سرلشکـر برای مـرتضی
آمـده تـا روزهای تـلـخ را شـیـرین کند
آمده غـوغـا نـمـایـد پـا بهپـای مرتضی
کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد
عالمی مبهوت این شاه و سپه سالار شد
ای مبارک ماهِ این ماه مبارک ، یا حسن
آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن
آشـنا و غـیر نـشـنـاسد مـرام فـاطمیت
ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن
ای که بر زهرا تواول بار مادرگفته ای
ای بزرگ و ای سرآغاز بنیالزهرا حسن
شیر مرد معرکه، سردار صفین وجمل
هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن
ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ
هرچه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن
اولین شاگرد و شاگـرد اول مـولا تویی
مرشد شیران بیتکـرار عـاشورا تویی
ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن
سـرور بـنده نـوازم دوسـتت دارم حسن
همدمم، سنگ صبـورم، ای پـناه آخـرم
محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن
مهربان آقای من یک بار هم در خانهات
رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن
بارها با نام تو در طـرفـةالعـیـنی فـقـط
طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن
هرکه خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم
ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن
من به مردم گفتهام دارم رفاقت با حسن
آبـرویم را نـبـر روز قـیـامت یا حـسـن
یا معـز الـمؤمنین ای خسته از کـفـارها
آمده جـانت به لب از ظاهـر دیـندارها
آی لعـنت تا قـیـامت برمرام روزگار
هیچ کس یـاور نـشد بر یـاور بییـارها
هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر
خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها
ای شهید مـاجـراهای مگـوی روزگـار
تا ابـد شـرمـنـدۀ تو کـوچـههـا دیـوارها
شاهِ افـلاکی من، حـتی مـزار خاکیات
میزند طـعـنـه به کـل کـاخها دربـارها
ای شهید کوچهها، تنهاتر از مولا حسن
چشم ماهیهای دریا از غمت دریا حسن
#مناجات_باامام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_دروفات_حضرت ام_البنین_سلام_الله_علیها
#نوع_شعر : مرثیه
#وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
#قالب_شعر : غزل
الا که دست خدایت در آستـین باشد
بـیا که مانده به در دیده ئ زمین باشد
گـنـاه میکـنم اما به خودنمی گویم
شرار قهر تو شاید که درکمین باشد
خوشا به حال گدایی که دست چشمانش
ز ابر خرمن چشم تو خوشه چین باشد
چه میشود که دم مرگ پانهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم اینچنین باشد
کـنـار اشـک غـم فـاطـمـیـهات بـاید
دوباره چشم تو با غصّهای قرین باشد
بــگــو بـه آه دل دردآورت امـشـب
که روضه خوان غم اُمِّ بیبنین باشد
تو روضه خوان عمویی و روضهات باید
برای مـادر عـبـاس دلـنـشین
بـاشـد
#محمدعلی_بیابانی