eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
مسلمان نیست هر کس که مسلمان محرم نیست میان سفره ی شیعه به جز نان محرم نیست فدای میزبانی که هزار و چارصد سال است نگفته هر که آلوده است مهمان محرم نیست مبارک تر از این غم را ،نمی بیند دگر دنیا پشیمان می شود آنکه پریشان محرم نیست در آن ماهی که جان داده ، به خلق الله جان بخشد کسی با دست و دلبازی ِ سلطان محرم نیست الا کشتی آرامش ، نیا دور و برم اصلا مرا آرامشی خوش تر ز طوفان محرم نیست تمام خاطرات بی نظیر من از این شبهاست برایم هیچ دورانی،  چو دوران محرم نیست ندیدم در تمام عمر شیرین تر ازین اشکی برایم هیچ بارانی چو باران محرم نیست نوشته سر در جنت خدا : اينجا حسینیه است و اصلا جای جز خانه به دوشان محرم نیست چه دیده مادرش در قتلگاه ، اینگونه می گرید کسی چون حضرت زهرا پریشان محرم نیست
چنان که داده خدا اختیار را به حسین بده عنان دل بیقرار را به حسین ببین چگونه دعا مستجاب خواهد شد فقط قسم بده پروردگار را به حسین یقین به کام تو خواهد گذشت هر روزش سپرده باشی اگر روزگار را به حسین خودش دوباره تو را زود می‌برد به حرم تو عاشقی کن و بسپار کار را به حسین چنان که جانب خورشید می‌رود ذره خدای من! برسان این غبار را به حسین اگر محبّ حسینی نترس از محشر چرا که داده خدا اختیار را به حسین
بگو حسین که این زنگ خانه ی زهراست بگو حسین که این اسم اسمِ خاص خداست بگو حسین که اسمش عجیب شیرین است بگو حسین که قند مکرّر لب‌هاست فقط به یک نفر آن‌هم حسین گفتم چشم من اختیار دلم دست سیدالشهداست به شکر اینکه به ما اذن نوکری داده تمام عمر اگر سجده اش کنیم سزاست من از حسین به غیر خودش نمیخواهم ز یار غیر خودش خواستن خطاست خطاست آهای نوکر آقا مراقب خود باش! که در مسیر تو صدجور بازی دنیاست اگر حسین تو را رد کند زبانم لال پناهگاه تو از این به بعد کیست؟! کجاست؟! هزارسال به عرش است پرچم این شاه هزار قرن دگر نیز پرچمش بالاست به روز حشر که مردم فراری اند از هم همه به دور حسینیم صحنه اش زیباست برای کرببلا ثبت نام در روضه ست بگو حسین قلم دست حضرت آقاست میان آن‌همه زخم و میان آن‌همه خون هنوز بر نی زیباییِ رخت پیداست..
نامه نوشتم که میا  آزار می بینی در این بلا آباد ، غم بسیار می بینی تو حرف بد نشنیده ای،  ای  با ادب برگرد بی حرمتی از قوم بر کردار می بینی از علقمه که بی برادر آمدی خیمه اشک مرا در پشت این اصرار می بینی خار از کف پای رقیه  می کشد زینب  این صحنه را با دیده ی غمبار می بینی لعنت به خولی  با تو کاری می کند روزی از روی نیزه دخترت را تار می بینی کارت به جایی می رسد در کوچه های شام گیسوی خود را دست نیزه دار می بینی این داغ ها را می شود طوری تحمل کرد یک آسمان غم در نگاه یار می بینی حرف از اسارت می زدند اوباش در کوفه وای از غمی که در صف اغیار می بینی گفتم زبانم لال شد، پرده نشین ها را با دست بسته در کف بازار  می بینی دل تنگ من بودی، بیا بازار قصابان روی قناره ها مرا بر دار می بینی
ذکر شریف ارباب ، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن ، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را ، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌باز ، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم ، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت ، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی ، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر ، خوشبو تر از گلاب است این منصبی که داریم ، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند ، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او ، تضمین خانه ی ماست کاخ بدون روضه ، کاشانه‌ای خراب است هرگاه گیر کردیم ، گفتیم:یا رقیّه این نازدانه نامش ، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد ، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت ، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را ، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش ، شخصِ ابوتراب است . . اربابِ آب‌ها را ، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او ، دل‌های ما کباب است زینب میان کوفه ، جانش به لب رسیده... سَرآستینِ پاره ، آخر کجا حجاب است؟! آزار پشتِ آزار ، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار ، دست همه طناب است آن بانویی که گریان ، دنبالِ نیزه‌داران هِی می دَوَد پریشان ، حس می کنم رباب است!
آرامش زمان و زمین کیست جز حسین روی رکاب عشق نگین کیست جز حسین اصل وجود و چشمه‌ی جود و جهان جود اصلا بگو بهشت برین کیست جز حسین شاهی که با تمام کرامت به دشمنش در قتلگاه داد نگین کیست جز حسین شاهی که تخت سلطنتش روی نیزه بود فرمانروای نیزه نشین کیست جز حسین گفتم کجا برم ز گرفتاری ام پناه فرمود فاطمه که ببین کیست جز حسین یعقوب گریه ای که به بالین یوسفش در کربلا فتاد زمین کیست جز حسین
چقدر نام تو زیباست یا امام حسین غم تو دلخوشیِ ماست یا امام حسین غرض زخلقت من نوکری برای تو بود مرا چه کار به دنیاست یا امام حسین زکودکی پدرم یاد داد سینه بزن بگو که جای تو اینجاست یا امام‌حسین غلامی سر کوی تو عین آقایی است خوش‌آن که عبد تو مولاست یا امام‌ حسین خدای عزَّوجل سروری عالم را فقط برای تو میخواست یا امام‌ حسین تفاوت تو و شاهان روزگار این است حکومت تو به دلهاست یا امام‌ حسین چقدر عاشق و دیوانه در جهان داری در اربعین تو پیداست یا امام حسین به حُر که راه تو را بست هم نبستی راه که جز تو اینقدر آقاست یا امام حسین سرآمد همه شد هر چه منتسب به تو شد گواه، تربت اعلاست یا امام حسین زِگوشه گوشه شش گوش تو به گوش آید که این حرم حرم الله‌ست یا امام حسین هزار سال زِاُفتادنت گذشت و هنوز... لوای عشق تو برپاست یا امام حسین (به روضه های حسینم بلند گریه کنید) سفارش خودِ زهراست یا‌ امام‌ حسین ز تلّ زینبیه داشت خواهرت می دید سر لباس تو دعواست یا امام‌حسین چقدر نیزه مگر خورده ای که زینب گفت تنت (مُقَطَّعُ الاَعظا)ست یا امام‌حسین رسید شمر زراه و نشست روی تنت نگفت مادرت اینجاست یا امام‌حسین
سلام ماه محرم سلام ماه حسین ... نوشته اند مرا سائل نگاه حسین هزار شکر که هستیم در پناه حسین نشسته ام که بسوزم ز سوز آه حسین سلام ما به شهی که ز صدر زین افتاد بلند مرتبه عرشی که بر زمین افتاد نیامدم به حسینیه اش به شوق ثواب... رساندم عرض سلامی به محض دیدن آب هزار مرتبه شستم  دهان به مشک و گلاب دو بیت روضه بخوانم برای طفل رباب سلام ما  به حسین و به پاره ی جگرش ... که داد حرمله پایان،  به عمر مختصرش ... سلام ما به حسین و وفای سردارش کسی که سر بدهد پای پرچم یارش ... گره گشای جهان می شود گرفتارش به دستگیری ما آمده علمدارش ... کسی که ساقی تشنه شده ست عنوانش بسوی خیمه کشد مشک را به دندانش سلام ما به حسین و کتیبه و علمش به استکان و به چای اش، به آن بساط غمش سلام ما به جگر پاره های محترمش سلام ما به علی های درهم حرمش... که هر دو خیمه رسیدند با اگر اما یکی به روی عبا و یکی به زیر عبا سلام ما به حسین و عقیله خواهر او که خواند خطبه کنار  سر مطهر او سلام به حیا و غرور  همسر او گرفت بوسه تلخی به زحمت از سر او سلام ما به سری که به این و آن دادند که قبل دخترش او را به خیزران دادند
در عالم ذر خدای باری.. با شیعه گذاشته قراری گفتیم به غربت تو لبیک گفتیم به ماتم تو آری چون روی تورا به عرش دیدیم.. رفتیم به سجده اختیاری! مادر که حسین گفت..گفتم.. چه اسمِ عجیبِ گریه داری! منت سر تو گذاشتیم و.. منت سر ما نمی‌گذاری! خیر از دوجهان نبینی ای چشم.. از داغ حسین اگر نباری بر گریه کنان تو حسین جان جز گریه مباد کار و باری! نذر موی اکبر تو قومی نذر موی دخترت تباری مرداب شدیم و گریه کردیم با گریه شدیم رود جاری از برکت پرچم عزایت روی سر ماست سایه ساری دکّان نزدم کنار نامت دور است ز عشق،هر قماری مشکیِ تو کرده ایم بر تن به به! جانم! چه افتخاری! گریه کن تو پیمبرانند ما نیز دراین وسط غباری ما لایق دوزخیم اما.. داریم به تو امیدواری ما چشم امید بر تو داریم از این و از آن چه انتظاری؟! افسوس نمی‌شود بفهمیم.. مارا چقدَر تو دوست داری! بگذار که کربلا بمیرم چون با تو خوش است همجواری هرسال به شوق اربعینت.. کارم شده ثانیه شماری . . بعد از تو اسیر گشت زینب بعد از تو چه روز و روزگاری؟! سخت است برای دختر تو بی سایه ی تو شتر سواری
قلبم از بردن نامت ضربان می گیرد فقط از روضه وجودم هیجان می گیرد "بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری" تن پوسیده ام از عطر تو جان می گیرد قد کمان نوکر پیر تو بنازم که هنوز چون جوانی دم تو سینه زنان می گیرد کام ما را به جنون تربت تو باز نمود شاعرت از نفست فن بیان می گیرد قوت قلب جهان است زمین حرمت عشق در کرببلا تازه زبان می گیرد روضه ی هفتگی ام زندگی ام داده حسین بی عزای تو دلم رنگ خزان می گیرد خون رگ هام فدای تنِ درهم شده ات خونم از گریه برایت جریان گیرد روزی اشک مرا خواهرتان امضا کرد مادرت دست دعا بر سرمان می گیرد
هر سال، ماجرای تو و سوگواری‎ات عهدی‌ست با خدای تو و خون جاری‌ات هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق گل می‌کند حدیث تو و سربه‌داری‌ات در ما، یزید کشته نمی‌شد، اگر نبود این راه را بلاغت آیینه‌داری‌ات... خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر آن روز، پیش صبر تو و پایداری‌ات! می‌سوخت، می‌گداخت، در آن وسعت کبود بر کوه می‌رسید، اگر زخم کاری‌ات پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو آلاله‌های رنگ به رنگ بهاری‌ات!... اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد این است، رمز خون تو و ماندگاری‌ات یعنی که سربلند، هنوز ایستاده‌ایم در انتظار منتقم خون جاری‌ات...
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم آیینه جز حسین، برابر نداشتم وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم در خلوت خیال خودم، اشک ریختم اما به هیچ رو، مژه‌ای تر نداشتم این‌قدر بی‌وفایی و، این‌قدر بی‌کسی در نیم‌روز واقعه، باور نداشتم دریای بی‌کرانِ شهادت، که موج زد من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم... تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند چشم از جمال روشنشان برنداشتم ای باغبان عاطفه! از من قبول کن غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل شرمنده‌ام که هدیۀ دیگر نداشتم! تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر از زانوی مشاهده، سر برنداشتم... در سایه‌سار خیمه، نشستم پس از وداع تاب نگاه‌های برادر نداشتم پرواز تا حضور برادر، محال بود می‌سوختم ز هجر، ولی پر نداشتم چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است