.
هم اول روضه نام اصغر (ع) آورد
اشک همه را چه بی هوا در آورد...
مجلس ضربان گرفت و تا مقتل رفت
بلوا شده بود و شمر خنجر آورد...
#محمدجواد_منوچهری ✍
.................
بر چهره شهر گردغم ریخته اند
با رنگ سیاه هرچه آمیخته اند
پیراهن خونی حسین بن علی(ع)
از عرش مگر دوباره آویخته اند؟
#محمدجواد_منوچهری
.
#حضرت_علی_اصغر__ع__روضه
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب می سوزی
بردم آبت دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب می سوزی
کاش آبی شود مهیا تا
خجل از روی خواهرت نشوم
سعی کردم که وقت بردن تو
چشم در چشم مادرت نشوم
پشت سر را نگاه کن پسرم
جلوی خیمه ها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
من که طاقت ندارم ای گل من
که نگاهی کنم به پشت سرم
لیک حس می کنم که آمده اند
جلوی خیمه ها زنان حرم
گر چه ای کودکم نمی بینم
ذره ای رحم در دل اعدا
شاید این دفعه وضع ، فرق کند
کودک من توکلت به خدا
به رخ کودکم نگاه کنید
رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست
کوفیان إرحمو بهذالطفل
قطره ای هم برای او کافیست
خودمانیم شیرخوارهء من
کاش از شاخه ات نمی چیدند
کاش پوشانده بودمت به عبا
تا گلوی تو را نمی دیدند
وقتی می آمدیم خواهر تو
با نگاهش مرا معذّب کرد
تا تو برگردی و بخوابی باز
عمه گهواره را مرتب کرد
تو بگو من چطور پاسخ این
یک حرم ، اضطراب را بدهم
عمه با من ، علی بگو که چطور
من جواب رباب را بدهم
این گلو مثل ساقۀ گل بود
قطع کردن ، تبر نیاز نداشت
کس نپرسید حرمله این طفل
به سه شعبه دگر نیاز نداشت
آه ، تصمیم ، واقعا سخت است
وای اگر تیر جابجا بشود
تیر را از گلو اگر بکشم
ترسم این است سر جدا بشود
عطش آرام کرده بود تو را
تاب حرکت نبود در بدنت
حرمله با سه شعبه باعث شد
بنگرم باز دست و پا زدنت
بعد از عباس ای علی اصغر
خیمه ها را تو زیر و رو کردی
از سرِ شانه ام گرفتی پر
هوس شانۀ عمو کردی
با دودستی که غرق در خون است
اشک خود را ز گونه پاک کنم
می برم پشت خیمه ها که تو را
با دل خون درون خاک کنم
شاید این طور دشمنان دیگر
رأس تو از بدن جدا نکنند
بین سرها سر تو را شاید
لااقل روی نیزه ها نکنند
لکن از قوم کوفی و شامی
می شناسم تمام را پسرم
تو برو تا دقایقی دیگر
وعدهء ما به نیزه ها پسرم
دوست دارم به سمت خیمه روم
تا شود عمه مرهم دردم
من فقط مانده ام عزیز دلم
با چه رو سمت خیمه بر گردم
شاعر:
مهدی مقیمی
حضرت علی اصغر (ع)
روضه
#حضرت_علی_اکبر__ع__روضه
وقتی که اسماعیل قربانگاه می رفت
انگار که جان خلیل الله می رفت
عباس در خیمه گریبان چاک می داد
چون روشنی چشمهای ماه می رفت
کوثر به استقبال آتش رفت انگار
تا قلب میدان سوره ای کوتاه می رفت
آری حیاء نیزه بیش از میخ در بود
سوی رواق سینه با اکراه می رفت
شمشیر ها الله را تقطیع کردند
بر روی دست نیزه تنها آه می رفت
جمع نبوت با امامت بر زمین خورد
بابااز این رو روی زانو راه می رفت
او چون حدیثی بر لب شمشیر ها بود
روی عبا یک مقتل جانکاه می رفت
روی عبا زخم تنش را جمع کردند
تا یکهزار و نهصد وپنجاه می رفت
حجت الاسلام محسن حنیفی
حضرت علی اکبر (ع)
روضه
#حضرت_علی_اکبر__ع__روضه
نور چشمم به روی چشم بزرگت کردم
حال بر روی پدر چشم تر خود را واکن
در حرم مادر تو موی پریشان کرده
خیز از جا و مراعات دل لیلا کن
تا به حالا نشده بود بخوابی جلویم
خیز از جا پسرم فکر دل ما را کن
ای جگر گوشه ی من ریخت به هر گوشه تنت
جگرم سوخت، تو فکر جگر بابا کن
عمه ات را ببرم یا که تو را جمع کنم
من به تو گریم و تو گریه بر این تنها کن
گر عبا بر سر عمه نکشم پس چکنم
خیز از جاو کمک، به زینب کبرا کن
****
محمود اسدی شائق
حضرت علی اکبر (ع)
روضه
#حضرت_رقیه__س__روضه
باباببین رویم شده نیلوفرانه
لطف یتیمی بود و لطف تازیانه
طرح ضریح پیکرم بلکل عوض شد
از بس کتک ها خورده ام با هر بهانه
روی سرم یک تار مو سالم نمانده
وقتی که برگشتی نزن بر موم شانه
من در دهان دندان سالم هم ندارم
خونی شده کل دهانم این نشانه
یک جای سالم هم ندارم روی پیکر
از بسکه خوردم ضربه های وحشیانه
من مثل زهرا مادرت میمیرم آخر
بابا بیا شد روی لبهایم ترانه
بابا بیاور با خودت آب و غذایی
بوی غذا پیچیده از هر آشیانه
در انتظارت مینشینم تا بیایی
برگرد برگردیم با هم سوی خانه
بابا بیا گهواره را هم پس بگیریم
لالایی خود را بخوانم عاشقانه
بابا به من سوغات یک معجر بیاور
سخت است بی معجر شدن ُاف بر زمانه
محمد حبیب زاده
حضرت رقیه (س)
روضه
#حضرت_عباس__ع__روضه
کل اعضای تو بر یکدیگر از رو وصل نیست
هر چه دقت می کنم این سو به آن سو وصل نیست
پوست بر انگشت، انگشتان رنجورت به دست
دست بر آرنج و آرنجت به بازو وصل نیست
بیش از این ها زخم داری از که پنهان می کنی؟
مثل دریایی و دریا هم به یک جو وصل نیست
می تواند رد شود از زلف تو دست نسیم
چون که دیگر در سرت گیسو به گیسو وصل نیست
اینکه اینسان چهره اش مانند عباس علی است
پس چرا در صورتش ابرو به ابرو وصل نیست
با چه پایی آمدی سوی حرم، من در تنت
هرچه دقت می کنم پایی به زانو وصل نیست
شاعر:مهدی رحیمی
حضرت عباس (ع)
روضه
#حضرت_عباس__ع__روضه
رفتی ولی فراق تو باور نمی شود
"داغی شبیه داغ برادر نمی شود"
باید چگونه بی تو به خیمه روم، دلم
وقتی حریف گریه ی خواهر نمی شود
خواهم تو را به خیمه رسانم ولی چرا
جسمت جدا ز نیزه و خنجر نمی شود
می خواهم از کنار تنت بگذرم ولی
فکرم رها ز غارت پیکر نمی شود
با رفتنت که آب به دردی نمی خورد
گیرم رسید آب، لبی تر نمی شود
دارد شکاف فرق سرت می کُشد مرا
اصلا گلی شبیه تو پر پر نمی شود
با من بگو چگونه تنت پُر ز تیر شد
با یک "سه پَر" تنت که پُر از پَر نمی شود
خواهم کِشم ز سینه ات این نیزه را برون
اما قسم به حضرت مادر نمی شود
خیزی اگر ز جا به خدا قول می دهم
زینب اسیر این همه لشکر نمی شود
شرح تو را چگونه رسانم به خیمه ها
از مشک پاره خاطره بدتر نمی شود
باید سر تو بند نگردد به روی نی
وقتی سرت به نیزه برابر نمی شود
مهدی جلالی
حضرت عباس (ع)
روضه
#حضرت_علی_اصغر__ع__روضه
روی غدیر دست بابا رفت بالا
شد قتلگاهش دست بابا کرد لالا
تیر سه شعبه هر دو را باهم زمین زد
خون گلویش ریخته بر روی بابا
از پوست آویزان شده این سر ز پیکر
لب تشنه جان دادی بمیرم پیش دریا
شرمنده ام از چشم های نیمه بازت
خیری ندیدی مثل اکبر تو ز دنیا
ماندم چه خاکی سر کنم حالا عزیزم
شد ناله های مادرت از دور پیدا
بابا عبا رویت کشیدم تا نبیند
این مادر بی اصغر افتاده از پا
محمد حبیب زاده
حضرت علی اصغر (ع)
روضه
#ورود_به_ماه_محرم
آماده شوید فصل ماتم آمد
تا کرببلا قافلهی غم آمد
با ناله و فریاد بگوئید به هم
ای اهل عزا ماه محرم آمد
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
روضهات آب حیات است برایم، ای کاش
در دلم تا نفسی هست محرم باشد
آبرویی بده آنقدر که تا آخر عمر
تا سری هست فقط پیش شما خم باشد
مرگ صدبار مبارکتر از آن روزی که
در دلم ذرهای از مهر شما کم باشد
خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو
خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
#زهرا_نظری
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
از این سیاهیها به عشاقت نوید است...
بخت تمام گریهکنهایت سپید است
هرقدر میخوانیم تکراری ندارد
این روضهها مانند قرآن مجید است
هر گریهام با قبل خیلی فرق دارد
هیئت به هیئت عهد ما با تو جدید است
مثل جوانمُرده به تو باید بگریم
فرمایش آقاست، دستور اکید است
من با توأم، مال توأم، عبد تو هستم
تا کور گردد هرکسی که با یزید است
اینجا برایت کشتهمرده بیشمار است
پس روضهات یکجور گلزار شهید است
ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم
این جامهی مشکی خودش برگ رسید است
خون دلم از خندهام پربارتر بود
خیر غمت بالاتر از صدجور عید است
آنقدر آقایی که در روز قیامت
وقت شفاعت شمر در قلبش امید است
یک کربلا میخواهم و میدانم این را...
رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است...
**
زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟!
ای زخمی گودال خونریزی شدید است
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#محاوره
خدا شاهده به هر دری زدم
تا یه جور بهت خبر بدم: نیای
یا اگر تقدیره که کوفه بیای
دیگه با رقیه دستکم نیای
واسه مسلمت حلالیت بگیر
خیلی شرمندهی خواهرت شدم
نمیشه! چطور ببخشم خودمُ
باعث گریهی مادرت شدم
نخلای علی اسیرِ عطشن
قطره آبی به شکوفه نرسه
با دلی شکسته از خدا میخوام
پایِ بچههات به کوفه نرسه
به غم نبودن و ندیدنت
یه روزه هزار تا غم اضافه شد
به غریبْکُشی که رسم کوفیاس
رسم مهمون کُشیام اضافه شد
کاری با زخم لبم نداشته باش
باز میخوام فقط تو رو صدا کنم
غصهم اینه سر دروازه میای
نتونم توی چشات نگا کنم
خُلقشون مثل قدیمه، به سلام
یه جواب واسه ثوابم نمیدن
دینشون گمون کنم عوض شده
دیگه به قربونی آبم نمیدن
نمیرم توو بازار آهنگرا
چون سروصداش کلافم میکنه
شمرُ دیدم که داره بی حوصله
بند چکمههاشُ محکم میکنه
سرشون شلوغه خنجر فروشا
رونقی گرفته کاروکسبشون
شنیدم ده تا حرومزاده دارن
نعلِ تازه میزنن به اسبشون
داره پشت سرِ اولاد علی
حرفایی رو که نباید... میزنه
دیگه از سنان نذار بگم برات
برق نیزهش چشمامُ بد میزنه
#وحید_قاسمی