eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹غم شب‌گریه‌ها🔹 غم شب‌گریه‌ها را، داغ صحرا را تو می‌فهمی غم سجادۀ دلخون بابا را تو می‌فهمی اگرچه کودکی اما میان دامن این دشت پیام ظهر عاشورای زیبا را تو می‌فهمی نگاه بی‌قرار کودکان را سوی نخلستان دلیل گریه‌ها و بغض دریا را تو می‌فهمی شجاعت را، شهامت را، غم تلخ اسارت را به روی نیزه‌ها فریاد سرها را تو می‌فهمی خروش خطبۀ پرشور بابا را میان شام غریبی را، غم یک مرد تنها را تو می‌فهمی سلامی جابرانه می‌دهم یا باقرالاسرار که اسرار زمان را، سرّ دنیا را تو می‌فهمی
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹دوستت دارم🔹 اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه، شاعر ماست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱)
. دیندار اما در عمل یک مشت لامذهب از کوفیان زخم فراوان خورده این مکتب از آن همه بیعت کننده با سفیر عشق حتی نمانده یک نفر بعد از نماز امشب با سنگ و آتش رفته استقبال از مهمان شهری که پاسخ داده خوبی را به بد اغلب نفرین به دعوتنامه های قوم پوشالی نفرین به عشقی که می افتد این چنین از تب آنقدر اینجا بی وفایی دیده می گوید در سیل اشک انا الیه راجعون بر لب تنها برای غربت خورشید می گرید ای کاش برگردد از این راه بلا یارب لب تشنه از دارالاماره سر نگون شد ماه آغاز شد قبل از محرم غصه ی زینب
بسم الله الرحمن الرحیم "مهمان کوفه" می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
السلام علیک یا مولای یا محمد بن علی یا باقر العلوم و لعنة الله علی قاتلک امام محمد باقر علیه السلام در مورد قول خداوند که میفرماید: «خدا در درون هيچ مردی دو قلب ننهاده است» فرمود: که خداوند برای هیچ شخصی دو قلب قرار نداده است که با یکی دوست بدارد و با یکی دیگر دشمن بدارد. اما محب ما اهل بیت با محبت ما خالص می شود همانطور که طلا با آتش خالص میشود *کسی که دوست دارد بفهمد محب ما هست یا نه، قلبش را امتحان کند به این صورت که اگر همراه با محبت ما محبت دشمن ما را نیز داشت نه او از ماست و نه ما از اوییم و خدا و جبرییل و میکاییل دشمن اویند و خدا دشمن کافرین است* (بحار الانوار ) تقدیم به حضرت مولانا: سیّدنا امام محمد باقر علیه السلام 1 بالطفِ خداگویم_باقَلب و دِلی محزون *لعنت به هشامِ بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* هرگز نرود این ذِکر_از لوح دلم بیرون *لعنت به هشامِ بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 2 مولای من ای باقر_پنجم پسرِ زهرا ممنون که به ما دادی_این بالِ تبرّی را هستم به تو ای آقا_تا روز ابد مدیون *لعنت به هشامِ بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 3 ای ماهِ دلِ زهرا_مهرِ تو به دل دارم من اهل بهشتم چون_از غیرتو بیزارم این بغض وبرائت از_اَعدایِ تو شد قانون *لعنت به هشامِ بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 4 ای روحِ ولای تو_در پیکرِ دنیایم این گنجِ تبرّی شد_سرمایهء عقبایم در روز قیامت من_هرگز نشوم مغبون *لعنت به هشامِ بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 5 با قدرتِ مِهرِ تو_از دفعِ بلا گویم ای سَروَرِ مخلوقات_ بر غیرِتو(لا) گویم مفروق زِ اَعدایم_ با مِهر تو اَم مقرون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 6 از اینکه تو مولا و_من بندهءتو شادم شرمندهءلطفت ای_نور دلِ سجّادم این عرض ارادت را_خواهم که شود افزون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 7 باید که وجود من _از غیر شود بیزار هم درسُخن وگفتار_هم در دِل و در کردار این گوهرِ مکنون شد_در خاک دلم مدفون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 8 با امرِ تولّایت_در راه تبرّائیم ما بندهء اولادِ_صدیقهءکُبریائیم پس از دل و جان گوییم_خشنودیِ آن خاتون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 9 یا سیِّدَنَا الباقر_بر نامِ تو می‌بالم فردا که گذارم پا_در محشرِ اعمالم میزان عمل را هست_خیرالعملی موزون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 10 ما تشنه تویی دریا_ای چشمهء خوبی‌ها در راه وصال تو_تنها نه در این دنیا؛ در عالم زَر باهم_خواندیم به این مضمون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 11 سوزد جگر زهرا_از غربت جانسوزت آن دشمن بی‌مقدار_آورده چه بر روزت گُل بودی و قلبت شد_از زهرِجفا گلگون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 12 دیدی به دو چشم خود_ای زینت محفل‌ها دنبال سَر ِخورشید_خون شد دلِ محمل‌ها بارانِ غمِ افلاک_جاری شده در هامون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 13 با ریشهءاین مذهب_خورده گره جان ما دیدی اگر ای مولا_بسیار جفا امّا شد غصب خلافت در_این ظلم و جفا کانون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* 14 نالانِ غمِ مهدی _درماندهء این راهم دیدارِ جمالش را_از دستِ تو میخواهم منت به سرم بگذار_ای کوهِ کرَم اکنون *لعنت به هشام بنِ_ عبدُالمَلِکِ ملعون* ۷ ذیحجه ۱۴۴۵ فروتن
🩸ملاقات إمام باقر علیه‌السلام با حضرت‌ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه ... در روایتی إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 🔖 با پدرم به سوی یکی از مزارع او می‌رفتیم که در صحرا با پیرمردی مواجه شدیم، پدرم پیاده شد و به او سلام کرد؛ می‌شنیدم که پدرم می‌گفت: فدایت شوم! بعد مدتی با هم سخن گفتند، سپس پدرم از او خداحافظی کرد. 📋 قَامَ اَلشَّیْخُ فَانْصَرَفَ وَ أَبِی یَنْظُرُ خَلْفَهُ حَتَّی غَابَ شَخْصُهُ عَنْهُ ▪️پیرمرد برخاست و رفت و پدرم از پشت سر نگاهش را به او دوخته بود تا اینکه آن پیرمرد از چشم ما ناپدید شد. 🔖 پرسیدم: پدرجان! این پیرمرد چه کسی بود که شما با این‌همه احترام و عظمت از او سؤال می‌نمودید؟ پدرم فرمود: 📋 یَا بُنَیَّ هَذَا جَدُّکَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ ▪️ای فرزندم! آن پیرمرد، جدّت امام حسین صلوات‌الله‌علیه بود. 📚الإيقاظ من الهجعة،شيخ حرّ عاملي، ج۱ ص۲۳۱ ✍️ ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده‌ی اشکبار یادش هست آنهمه قلب زار یادش هست روضه‌ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده باز تب کرده مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پرغبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لبهایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه اش کل سال هیأت بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه‌ی اسارت بود لحظه های فرار یادش هست سالها قلب بی قراری داشت گله ها از شتر سواری داشت با رقیه چه روزگاری داشت... با غمش آه و گریه زاری داشت آبله بود و خار یادش هست همه‌ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه هایش چقدر ترسیدند کوچه های شلوغ را دیدند مست ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست
با خط داور نوشته اول دفتر علی ظاهر و باطن علی و اول و آخر علی انبیا دست توسل بر عبای او زدند انبیا گویند در هنگامه ی محشر علی ما کجا و خاک پای کلب کوی مرتضی ما کجا و شیعه ی داماد پیغمبر علی روز و شب خوردیم نان از سفره ی شاه نجف آب خوردیم از غدیر ساقی کوثر علی با علی و احمد و زهرا یقینا دشمن است آن سه ظالم را مقدم کرده هرکس بر علی گفت پیغمبر علی ممسوس در ذات خداست پس علی را در خدا بنگر خدا را در علی
الله گویم و پس از آن بی معطلی دارم همیشه نام تو را بر لبم علی ترسی ز طعنه ها به دلش نیست شیعه ات همواره برده نام تو بر ماذنه، جلی زنگار غم به سینه ی ما هر زمان نشست این سینه شد به نام شما پاک و صیقلی راه ابوحنیفه کجا راه شیعیان یا مالکی و شافعی و راه حنبلی ما رهرو غدیر و جدا از سقیفه ایم ما گفته ایم پای ولای شما "بلی" قرآن پُر است از جلوات فضائلت کوری چشم دومی و چشم اولی راه ورود قرب خدا هست از حرم غیر از نجف به پیش خدا نیست مدخلی امشب که اولیاء خدا زائر تو اند قسمت نشد دوباره بیایم نجف ولی... ...خود را رسانده ام به صف شیعه در غدیر بیعت کند غلام ، شب عید با ولی باشد قبول غصه ی هجران چِشَم ولی یک روز ساکن نجفت می شوم علی
قطره حریف شوکت دریا نمی شود نور علی به ظرف دلی جا نمی شود مدحش درون دفتری املا نمی شود گفتم نخوانمش به لب اما نمی شود زیباترین تجلی گفتار حیدر است نام علی که می شنوم شاد می شوم شیرینی اش چشیده و فرهاد می شوم از بند نفس سرکشم آزاد می شوم پاک از گناه خویش چو نوزاد می شوم حصن حصین عبد گنهکار حیدر است مهر علی دهد به دلِ مرده ام حیات جز خوان رحمت و کرمش تا دم وفات هرگز نمی کنم به سوی خوانی التفات دارم به این یقین که در امواج حادثات آرامش و قرار دل زار حیدر است ذکر علی اگر به لب آید عبادت است از عشق او درون دل ما حرارت است هرکس که شیعه نیست خودش بی لیاقت است سرتاسر کتاب همین یک عبارت است: در این جهان امیر جهاندار حیدر است تنها علی امیر و امام من است و بس جز او نمی روم سوی دربار هیچکس از حبّ غیر نیست به دل قدر یک عدس تنها به عشق او زده ام هر نفس، نفس یار و قرار هر دل بیدار حیدر است من روز و شب برای نجف گریه می کنم یاد غروب های نجف گریه می کنم تا مردنم به پای نجف گریه می کنم تا که شوم فدای نجف گریه می کنم اشک مرا یگانه خریدار حیدر است مثل امیر ما که فقیرانه کرد زیست گشتم نبوده هیچ امیری نگرد نیست رزمش عیان نموده به عالم نبرد چیست فهمیده ایم از آیه ی نجوا که مرد کیست تنها محب احمد مختار حیدر است هرچه دم از علی بزنم باز هم کم است نامش برای هر دل غمدیده مرهم است کوری هرچه منکر حیدر در عالم است گویم فقط علی است که فاروق اعظم است بر منصب امام، سزاوار حیدر است هر دو خلیفه از دل خیبر گریختند هی لاف می زدند، در آخر گریختند پیش نگاه آن همه لشکر گریختند احمد نداشت واهمه ای گر گریختند... ...یار نبی دلاور کرّار حیدر است تیغ علی فقط سرِ فرمانده می زند هرگز کسی حریف نبردش نمی شود زانو مقابلش زده عمرو بن عبدوَد مرحب به گرد دلدل حیدر نمی رسد یکه سوار، در دل پیکار حیدر است تبلیغ در غدیر بیان حقیقت است یک عده گفته اند که پمپاژ نفرت است قائل به این سخن چقدَر بی بصیرت است از اعتقاد رد شده دنبال وحدت است وحدت، به محور شه ابرار حیدر است در پیش منکرش علنی جار می زنم نام غدیر را حسنی جار می زنم همچون اویسم و قرنی جار می زنم در دسته های سینه زنی جار می زنم ذکر لب تمامی احرار حیدر است شأن نزول آیه ی اکمال دین شده بر خاتم رسول مکرّم نگین شده کوری چشم هرکه در آن جا حزین شده حیدر امیر بر همه ی مؤمنین شده در چشم هر حسودِ لعین خار حیدر است اول پیمبر اذن ز بالا گرفت و بعد یک خطبه خواند و ذکر تولا گرفت و بعد اقرار بر ولایت عظمی گرفت و بعد بر روی دست، دستِ علی را گرفت و بعد اعلان نمود ماه شب تار حیدر است توحید بی ولای علی یک توهّم است دوریّ از غدیر متاعش تجسّم است شیعه اگر که فاتح بحث و تکلّم است با تیغ خطبه های علی در تهاجم است محور برای پاکی افکار حیدر است حب علی نوشته شده در صحیفه ام لعنت به منکران علی شد وظیفه ام عشق ولایِ مادر پاک و عفیفه ام باعث شده که مبغض اهل سقیفه ام از قاتلین فاطمه بیزار حیدر است در روز حشر منکر او رو سپید نیست حتی درون جنگ بمیرد شهید نیست اصلا کسی به جز علویّون سعید نیست بهر نجات منکر حیدر امید نیست راه نجات عبد گرفتار حیدر است آن دم که بر مخالف حیدر شود عتاب شیعه درون جنت و او می چشد عذاب یا لیتنی... بگوید و قلبش شود کباب این است وجه و جلوه ی نام ابوتراب در روز حشر حاکم و معیار حیدر است در راه انتشار مطاعن نشد تلاش ما جار می زدیم در این روزگار کاش... ...خون دلی که خورد پیمبر از این قماش بر آن زنی که سرّ نبی را نموده فاش اعلان کنید محرم اسرار حیدر است در راه بغض دشمن او کرده تنبلی هرکس نبرده است به لب لعن اولی با ذکر لعن دل بشود پاک و صیقلی ما را بر این حساب مذمّت کنی ولی آن کس که کرده لعنت بسیار حیدر است دنیای بی غدیر جسارت به خاتم است از نحسی سقیفه جهان غرق ماتم است دنیای بی غدیر تهش داغ فاطمه است با چاه کوفه حیدر کرار همدم است گریان روضه ی در و دیوار حیدر است دنیای بی غدیر به جنجال می رسد تیر خلیفه تا ته گودال می رسد هر دم صدای گریه ی اطفال می رسد وقتی زمان غارت خلخال می رسد... ... دلخون از این جنایت اشرار حیدر است شاعر:
▪️۸ذی‌حجّه (ترویه)؛ حرکت کاروان از مكّه به كربلا 📚با مراجعه به چندین مأخذ، شکل کامل‌تری از این ابیات به دست آمد كه ملاحظه می‌كنيد (ديوان تاج الواعظين را ندارم، اگر كسی از دوستان سراغ دارد، خبر بدهد تا به امید خدا تهیّه کنم). 🔸برخی عبارات این شعر به گونه‌های دیگر نیز نقل است (رک: ). 🔹حُدی: سرود و آوازی که ساربانان عرب خوانند تا شتران تیزتر روند. به يوم التّرويه محمل ببستند خواتين اندر آن محمل نشستند حرم را از حرم کردند بيرون همه سرگشته اندر دشت و هامون کسانی را که برعالم پناهند برون کردند از بيت خداوند همه قربانيان کعبه‌ی دل برون خرگه زدند از کعبه‌ی گل 💥 مهار ناقه‌ی بانوی ذی‌جود ابر دوش طرمّاح عدی بود حُدی با زنگ اشتر گشت چون جفت طرمّاح عدی با آن شتر گفت: همین بانو كه در محمل نشسته که از قید علایق‌ها گسسته مهین دخت امیرالمؤمنین است یگانه اختر روی زمین است مبادا آن كه آزارش نمایی! هم آزار دل زارش نمایی 💥 پس از چندی فلک در گردش افتاد قضا، تير جفايش پرّش افتاد همين زن شد به سوی شام ويران بياوردند اشترهای عريان به بعضی محملِ بشكسته شد بار به بعضی بار شد دُرهای شهوار
خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی بر هر دری میشد زدم ، تا  تو نیایی در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم ‌ این آسمان شهر کوفه بی ستارست دستان خالی در خیال گوشوارست طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم نان داد  اما  من تنور  اصلا ندیدم گفتم به طوعه که به پشت در نیاید یک زن میان اینهمه لشگر نیاید پشت دری گفتم، مدینه یادم امد آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم تنهای تنها  پای عشقت ایستادم درس وفاداری به اهل کوفه دادم از من بیفتد  سر  زتو  یک ‌پَر نیفتد مسلم بمیرد  معجری از سر نیفتد از بام می افتم به تاب و تب نیفتی تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی جانان من از غم خبر داری نداری زینب کجا و کوفه و ناقه سواری
خدا کند که اسیر این چنین به دام نیفتد کسی که محترم آمد از احترام نیفتد به باد گفته ام این بار لااقل تو کمک کن که آفتابِ سر نیِ به دست عام نیوفتد شبیه من که رسیدم به روی دارالاماره خدا کند که مسیر ت به پشت بام نیوفتد به سر گرفته ام آتش که شرم کرده و روزی به زلف دخترت و دامن خیام نیوفتد خدا کند که در این کوچه های تنگ و پر از سنگ به دست هر کس و ناکس سر امام نیوفتد