eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به خالق بی‌چون و صدر و بدر انام! که بعد سید کونین، حیدر است امام امام اوست به حُکم خدا و قول رسول که مستحقّ امامت بُوَد به نصّ کلام امام اوست که چون پای در رکاب آورد روان به طیّ لسان هفت سبع کرد تمام امام اوست که قائم بُوَد به حجّت خویش چراغ عاریت از دیگری نگیرد وام امام اوست که بخشید سر به روز مصاف بدان امید که بیگانه را برآید کام امام اوست که قرص خور از اشارت او به جای فرض پسین، بازگشت از ره شام امام اوست که انگشتری به سائل داد نهاد مُهر رضا بر لب و نخورد طعام امام اوست که داند رموز منطق طیر نه آن که ره‌زن مردم شود به دانه و دام امام اوست که دست بریده کرد دُرست نه آن که کرد به صد حیله، وصله بر اندام امام اوست که خلق جهان غلام ویند نه آن که از هوس افتد به زیر بار غلام تو ای که اهل حسد را امام می‌دانی! گشای چشم بصیرت، اگر نه‌ای سرسام کدام از آن دو سه در حلّ مشکلات یکی به علم و فضل و هنر داد خصم را الزام؟ کدام از آن دو سه بیگانه، در طریق صواب نهاده‌اند به انصاف و آشنایی گام؟ کدام از آن دو سه یک روز در مصاف و نبرد به قصد دشمن دین برفروخت برق حسام؟ من آن امام نخواهم که بهر باغ فدک کند ز ظلم به فرزند مصطفی، اِبرام من آن امیر نخواهم که آتش افروزد بر آستانه‌ی کهف انام و صدر کلام من آن امام نخواهم که در خلا و ملا برند تا به ابد مردمش به لعنت، نام به گرد خوان مروّت چگونه ره یابد؟ کسی کش آرزوی نفس کرده گرده و خام قبول عایشه بگذار و بیعت اجماع چه اعتبار به قول زن و تعصّب عام؟ خسی اگر بگُزینند ناکسان از جهل مطیع او نتوان شد به اعتقاد عوام گُل مراد کجا بشکفد ز غنچه‌ی دل؟ تو را که بوی محبّت نمی‌رسد به مشام میانه‌ی حق و باطل چگونه فرق کند؟ مقلّدی که نداند حلال را ز حرام چه خیزد از دو سه نااهل در علف‌زاری؟ یکی گُسسته مِهار و یکی فکنده لجام اسیر چاه طبیعت کجا خبر دارد که مبطلات کدام است و واجبات کدام؟ به مِهر شاه که اوقات از آن شریف‌تر است که ذکر خارجی و ناصبی کنیم مدام وگر نه توده‌ی اخگر شود دمی صد بار ز برق تیغ زبانم سپهر آینه‌فام در آن زمان که شریعت به دست ایشان بود مدار کار شریعت نداشت هیچ نظام دو روزه مهلت ایّام آن سیه‌بختان ز اقتضای قضا بود و گردش ایّام هزار شکر! که این اعتبار بی‌بنیاد چو عمر کوته دون‌همّتان نداشت دوام زند معاویه در آتش جهنّم، سر چو ذوالفقار علی سر برآورد ز نیام به مُبدعی که مسمّا به اسم "اللّه" است! به نور معرفت ذوالجلال و الاکرام! به گوهر صدف کاینات یعنی دل! به انبیای کرام و به اولیای عظام! که در حریم دلم داشت بامداد ازل فروغ روشنی مهر اهل بیت، مقام از ازل آورده مِهر حیدر و آل به خود نساخته از بهر التفاتِ عوام سفینه‌ی دلم از مدح شاه، پُرگهر است گواه حال بدین عِلم، عالم علّام به طوفِ کعبه‌ی اسلام تا چو اهل صفا کبوتران حریم حرم کنند مقام، شکسته باد دل خارجی چو طرّه‌ی دال! خمیده باد قد ناصبی چو حلقه‌ی لام
ایا گرفته تو اندر سرای جهل، مقام! تهی ز دانش و غرقه میان بحر ظلام ایا ز غُمری دائم فسوس گشته‌ی دیو ز مصطفی به تو بر صدهزار گونه ملام ایا گسسته ز حبل خدا و دعوت حق! به کام خود به سرت کرده است دیو، لگام ایا مخالف اسلام و راه دین هدی! کشیده گردن از بیعت اولوا الارحام ره صواب ندانی همی ز راه خطا ره حلال ندانی همی ز راه حرام نه مشک بازشناسی همی ز پُِشک سیاه نه عود و عنبر و کافور را ز سنگ رُخام نه حق ز ناحق دانی، نه بنده را ز خدای نه مرد ناقص پرعیب را ز مرد تمام همی ندانی ای کوردل ز غُمری خویش که احمد قُرَشی را وصی که بود و کدام نگر که پای، ابر کتف مصطفی که نهاد بتان ز کعبه که افکند و پاک کرد مقام نگر که از پس پیغمبر خدای، بزرگ کدام بود به علم و به دانش و احکام نگر که مهتر آل نبی که بود از اصل نگر که خالق جبّار را که بُد ضرغام نگر که سرمد، شمشیر خویشتن به که داد به که سپرد پیمبر پس از فراق، حُسام نگرکه بن عم و داماد مصطفی که بُد است نگر که فضل که را کرد از بنی اعمام نگر که کردش ترویج دین و بودش یار ولی که بود ابر ذوالجلال و الاکرام نگر که دستِ که بگرفت مصطفی به غدیر که را امام هدی خواند فخر و زین انام یکی فضیلت بُد بیش از این امام تو را همی دهی به دل خویش اندر این آرام؟ اگر به غار بُد او یار مصطفی یک شب بدین فضیلت بایدْش،‌ سروری فرجام؟ چهل شبان‌روز ابلیس بُد به نوح نبی بدان سفینه‌ی پرآب اندرونْش مقام و گر به پیری کس را رسد امامت خلق کسی به پیری ابلیس بُد در آن ایّام؟ ایا مُناصب دل‌کور ابله ملعون! ز کوربختی دائم در اوفتاده به دام مرا امام هم از جایگاه وحی خداست ز جایگاه نبی مر تو را امام کدام؟ امامم آن‌که به پیش بتان نکرده نماز نکرده جز ملک‌العرش را صلوة و صیام امامم آن‌که خداوند علم و شمع هدی است امامم آن‌که تقی و نقی و ز اصل کرام امامم آن‌که به مال کسان نکرده طمع نخورده مال یتیمان، حلال خورده مدام امامم آن‌که به زرّ و درم نشد مشغول از این بعید نبود ار همیشه بودش وام امامم آن‌که نبی گفت: یا ولیّ الله! تویی مرا دل و جان و منم تو را اجسام امامم آن‌که کتاب خدای، جمع او کرد پس از "محمّد پیغمبر"، اوست شاه و امام امامم آن‌که فدا کرد تن به جای نبی ز وقت خفتن تا وقت نور دادن بام امامم آن‌که بُد اندر رکوع، سائل را بداد خاتم از بهر خالق علّام امامم آن‌که بکردی به ضربتی به دو نیم اگر بر آهن و بر سنگ بر زدی صمصام امامم آن‌که به روزه بدی سه روز و سه شب طعام داد به سائل به وقت خوردن شام امامم آن‌که بر او و بر اهل خانه‌ی او خدای عرش فرستاد از بهشت، طعام امامم آن‌که خدای بزرگ، روز غدیر به فضل کرد به نزدیک مصطفی، پیغام امامم آن‌که به جز طاعت خدای نکرد بر او امام پسندی تو عابد اصنام؟ امامم آن‌که ابا مصطفی به روز قضا بُوَد ابر لب حوض و به دستش اندر جام امامم آن‌که علی‌رغم این مَناصب را لوای حمد به دستش بُوَد به روز قیام امامم آن‌که امید شفاعتم همه اوست که در محبّت او در شوم به دار سلام ایا منافق مردود و مرتد بدکیش! ز جهل، سُخته و در راه دین احمد، خام تو خویشتن را "سنّی" و نیک‌ می‌دانی؟ تو زآن گروهی کایزد شناخت "کالانعام" تو هیچ چیز نمی‌دانی از مسلمانی به جز "سلام علیک" و دگر "علیک سلام" اگر تو خواهی مؤمن شوی بیا بشنو ز قول شاعر این درست کلام که شعر او دل هر پاک را چو نقره و زر کند به دعوت و بیرون برد ز سر، سرسام پُِشک: پشگل. رُخام: سنگ مرمر، سنگ سفید و نرم. غُمری: ناآزمودگی، ناشیگری. مُناصب: بدی آشکار کننده. مَناصب: رتبه‌ها، منصب‌ها.
ز یک بی‌حرمتی تا روز محشر اگر لعنت به شیطان گشت واجب یقین دارم《حسانا》! لعنت حق مناسب‌تر بُوَد بر این دو غاصب (به نیابتش برای فرج، صلوات)
آسان، ره حق به گفت‌وگو نتوان رفت بی رهبری علی، نکو نتوان رفت کردند بنای چارسو در ره دین غیر از یک سو ز چارسو نتوان رفت
سخن از روز نخست است... وَ قبل از اول از همان روز كه فرمود:(على=خيرالعمل) همه جا خواند محمد، كه على ، جان من است خط به خط مدح علی ، عزت قرآن من است اصل این است ، علی ، محور اسلام خداست چه بخواهید و نخواهید «علی» نام خداست هرکه تسلیم علی بود ، مسلمان نبی است ورنه در سلسله‌ی ظلمت جهل عربی است روی منبر به همه گفت ، که (لن یفترقا)..! بعد من ...،(آیه‌ی قرآن و....فقط این آقا..!) پس چه شد ، قوم به تفریق علی ، جمع شدند..!؟ شب پران در پی خاموشی این شمع شدند..!؟ فتنه کردند که « لن یفترقا » ، بی معناست ریشه‌ی «وحدت اسلام» به ریش زعماست اصل این است که اسلامِ «مغایر» ، نجس است بی علی ، مسجد و محراب و منابر ، نجس است «وحدت» این است «فقط» ، ناد علی.. ٬ یاد علی.. پس از آن چشم بدوزیم ، به اولاد علی وحدت این است که هم لشکرمولا بشویم ریزه خوار نمك سفره زهرا بشویم وحدت این نیست که با قصد رضای اعدا بزنی طعنه به رفتار محب زهرا (س) یادمان رفت که قرآن نبی معیار است.!؟ که محمد « و اشدّاءُ علی الکفار» است..!؟ گر دفاع از علی و حق علی ، تفرقه بود «الغدیر» از چه به احقاق علی ، شعر سرود..!؟ کتب اصلی شیعه ، پرِ طعن خلفاست ما اگر دور از این «اصل» بمانیم ، جفاست ...... ما نگفتیم که سر از تنشان بر دارید چادر از دخترکان و زنشان بردارید ما نگفتیم که جنگی به میان سر بزند رخت آرامش اسلام ، ز تن پر بزند ...... تا طلوع پسر فاطمه ، ما ، در صبریم گرچه رودیم ، خروشیم ، ولی در ابریم . . . . . . . ما فقط روضه چشیدیم و ، نوشتیم "چرا"...!؟ ما فقط آه چکیدیم و نوشتیم ، "چرا"...!؟ ما نوشتیم ٬ "چرا " جام نبی پُر شده بود؟ و "چرا " مزد نفسهاش (لیهجر) شده بود..!؟ ما نوشتیم "چرا " دست خدا بسته شده‌..!؟ و "چرا " امت بی مایه ..!! از او خسته شده ..!؟ ما نوشتیم "چرا " ، مادر ما را زده‌اند.!؟ سر سردار جهان را ، سر سودا ، زده‌اند.!؟ ما نوشتیم که بر فاطمه ، شلاق زدند..!؟ بعد هجر پدرش ، برجگرش داغ زدند..!؟ و "چرا " قوم ، عزیز دگرش را کشتند پشت در ، ماند و «خودش را» ، «پسرش را» کشتند ما نوشتیم "چرا " مقبره‌ای نیست از او..!؟ تو که دم میزنی از وحدتشان ، باز بگو..!!!! واقعا این‌که نوشتیم «"چرا " » !؟ ، تفرقه بود!؟ همه از دین‌که نوشتیم ... ، چرا تفرقه بود .!؟ ★★★ اگر این دشمنیِ دشمن زهرا ، کفر است...! همه‌ی دین و خداوند شما را کفر است...! ★★★ وحدت این نیست که یک سوم نسل طاها بشود کشته و ، گویید فقط .. «واویلا...»!! عوض اینکه جوابی بدهید ، انگ زدید به سرِ نیزه ، نشاندید و به ما سنگ زدید . . . . . . . یادم آمد که علی را به همین «انگ» زدند «سامری»وار ، «خرِ» جامعه را رنگ زدند نامه دادند ٬ علی ! تفرقه آمیز شدی..!؟ امت واحده را ..!!! «فتنه» برانگیز شدی..!؟ به گمان، شیر خدا ، خام شود ، رام شود..! نکند ، «تفرقه»ی «وحدت اسلام»!!! شود در مرام علی ، «اسلام خلیفه» ، نجس است هرکه شد «متحد» و «رام» خلیفه ، نجس است وحدت این است که همراه ولایت باشی شیعه‌ی سوخته در هرم برائت باشی مصلحت بینی‌تان ، ربط ندارد به علی آه از غربت و‌ مظلومیت قلب علی ★★★ عاقبت در دل محراب ، ولی را کشتند به همین انگ ، «حسین بن علی» را کشتند ★★★ تفرقه نیست اگر ، حق علی را خواهیم تفرقه نیست که با جاده‌ی او ‌ هم‌راهیم نکند شقشقیه از نظرت جا مانده که علی مثل همیشه تک و تنها مانده نشود ساده ببینید ، که سرّی ، پشت است تفرقه ، ذات سقیفه است ، که «محسن» کشته‌ست نفس آل سعود، آل خلیفه ، نجس است... هرکه رفته‌ست به دنبال سقیفه ، نجس است ★★★ شیعه..! هشدار ،که «درسفسطه بازی» بشوی به دو تا منطق بی قاعده ؛ راضی بشوی روضه‌ی حضرت زهرای شما تفرقه نیست و تولا و تبرای شما تفرقه نیست ...
اسلام که دین کامل و جامعی است نه حنبلی و مالکی و شافعی است، سنّی که عمل نمی‌کند بر سنّت «شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
گفتی که از آن چهار کس بی تزویر بر خلق کدام یک به حقّند امیر من 《شاعرم》 و جز این ندانم که به 《شعر》 مقصد ز 《رباعی》 است مصراع اخیر
سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد قسم به مالک قسم به قنبر "ولی" فقط حیدر است حیدر موالیِ هیچکس نباشم اگر ولای علی نباشد به شام معراج و عرش اعلی، خدایِ از گفت و گو مبرّا چگونه خوانَد پیمبرش را اگر صدای علی نباشد؟ نه چون غُلاتش علی پرستم نه از خداییش دل گسستم که من خدا را نمی پرستم اگر خدای علی نباشد! عدو بغل در خرافه آمد، شمارشش در گزافه آمد سه تا خلیفه اضافه آمد! عمر که جای علی نباشد! علی شریعت علی طریقت علیست لا ینفک از حقیقت علی قسیمِ جحیم و جنت، عمر که جای علی نباشد علی ولایت علی عدالت علی صداقت علی اصالت علی کند رزق را حوالت، عمر که جای علی نباشد علی شفاعت علی سیادت علی سخاوت علی عبادت علی ست در کعبه اش ولادت، عمر که جای علی نباشد علی به لیل المبیت خفته، علیست سِرّ از نبی شنفته علی شهادت نخست گفته، عمر که جای علی نباشد علی ز موسی و آدم اکمل علی ز عیسی و نوح افضل بگو برادر! مکن معطل، عمر که جای علی نباشد شدم سراپا خجالت آن دم، که نام سگ نزد شیر خواندم بسوزدم این سخن که راندم اگر سخای علی نباشد...
دل به مستی موافق است امروز شیعه از غصه فارغ است امروز رخت شادی دوباره پوشیده هر که شیدا و عاشق است امروز لعن ثانی! ملائکه گویند چه خبر در مَشارق است امروز بهر کسب رضایت مولا بین یاران مسابقه است امروز ساعت قلب شیعیان علی با نجف چه مطابق است امروز! و برای بزرگیِ کاشان ابولولو چه لایق است امروز! نُهِ ماهِ ربیع الاول شد یومِ قتل المنافق است امروز...
در کعبه نوشته‌اند با خطّ جلی از بعد سه کس، نام علی از دغلی امّا به سر هر سه کشیده است قضا خطّ بطلان ز «یا»ی معکوس علی
چشم حسودان کور‌ باد و گوش شیطان، کر! تنها تو اُمّ المؤمنینی نزد ما، مادر! بستی دهان هرزه‌ی یک مشت جاهل را آن‌ها که می‌گفتند به ختم الرّسل، ابتر السّابقون السّابقون، تفسیر ایمانت ای دامنت شأن نزول سوره‌ی کوثر! از مال دنیا هیچ کس مانند تو نگذشت ایمان که باشد بیش‌تر، دل هست دریاتر دست کدامین جاعلِ تاریخ پیرت کرد؟ در صورتی که بوده‌ای هم‌سنّ پیغمبر؟ کُفو علی، زهرا شد و کُفو محمّد، تو ای جان عالم به فدای مادر و دختر!
از علی سنگ‌دلان هیچ نگفتند، آخر کعبه فریاد برآورد ترک پشت ترک صبح فردا که بسنجند تبرّی مرا "شقشقیه" بزند داد منم سنگِ محک در جزا با سندِ باغ جنان می آید آنکه این قوم گرفته ست از او باغِ فدک