#محمدرضامسعودی
#ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_زهرا
#مدح
#ترکیب_بند
یک نامه از عرش آمده مضمون آن جانم علی
آورده و گوید زجان نامه رسان جانم علی
باشد فرستنده کسی از لامکان جانم علی
تا دیده خواند نامه را گوید زبان جانم علی
حَق حَق که حَق بهر علی نامه نگارش کرده است
نزدحبیب الله یدالله را سفارش کرده است
...............
فرموده یا احمد علی هست تو و هست من است
در کارگاه کبریا دست علی دست من است
خود ساقی کوثر بود اما دلش مست من است
تنها نه مست من دلش آن خانه دربست من است
حالا اراده کرده ام که آن خانه را اهدا کنم
قلب یدالله را زجان تقدیم بر زهرا کنم
...............
جانانه ام آگاه شو حیدر دلش با فاطمه است
بیمار عشق او شده او را دو دنیا فاطمه است
او خود مسیح عیسی و او را مسیحا فاطمه است
مجنون تر از مجنون علی لیلی لیلا فاطمه است
ای ناخدا امشب بده دست دو دریا را به هم
در آسمان بسته شد عقد ابن عم و بنت عم
..........
آن سو ندا آمد ز حق ای شرزه شیر بی بدل
حی علی بیت النبی حی علی خیر العمل
عشق تو و زهرا شود در عاشقان ضرب المثل
باید ضریح جسم او مستانه گیری در بغل
ای شهریار شهر یار از یار خود دوری مکن
حیدر سوی زهرا برو از شرم مهجوری مکن
..............
روز قرار عشق شد دلبر سوی دلدار رفت
خود سوی حاجی گوئیا آن کعبه ی سیار رفت
از شرم سر پایین ولی با هیبت سردار رفت
تا راز حیدر فاش شد صبر و قرار از یار رفت
زهرا سکوتش با پدر یعنی که ای شاه و ولی
گر خواستگار من علی !! صد بار می گویم بلی
..........
امشب ملائک کهکشان را ریسه بندان می کنند
در مجلس عقد علی آیینه بندان می کنند
بالا سر تخت عروس انجم چراغان می کنند
حوران و غلمان دعوت از خیل رسولان می کنند
عاقد خدا شاهد رسولان و علی با اشتیاق
داده تمام آب ها را بر عروس خود صداق
.........
ای عرشیان و فرشیان امشب حنابندان کنید
در بزم عیش مرتضی شادی صد چندان کنید
یاس و شقایق آورید این بزمگلباران کنید
جان رونمای محضر جانانه و جانان کنید
شادی به دل ها آمده غم زین میان منفک شده
تصویر سیمای علی در قلب زهرا حک شده
...........
امشب دو تن یک تن شود کار علی هو هو شود
جبریل از عرش آمده تا ساقدوش او شود
سلطان قلب مرتضی ماهی کمان ابرو شود
یک یا علی گوید علی با عشق رو در رو شود
این عقده از بهر دو تن در سینه شان غمباد شد
زیرا که آن دو رد شدند اما علی داماد شد
..........
خصم علی گر از حسد امشب عبوسی می کند
گو کور باشد چشم تو حیدر عروسی می کند
هم از رسول الله حیدر دست بوسی می کند
هم مصطفی داماد خود را دیده بوسی می کند
این لحظه تاریخی شد و غلمان ز جان دف می زنند
دور علی و فاطمه حوران همه کف می زنند
.......
گردون به دور خویشتن هرگز ندیده اینچنین
پیوند لیله ی قدر را با نص قرآن مبین
یعنی عروسی دو مه دو یار دو عشق آفرین
ام ابیها یک طرف یک سو امیرالمومنین
زهرا به خود بالد از آن که همسر حیدر شده ست
به به چه دامادی نصیب شخص پیمبر شده ست
..........
امشب که موج دلربایی دل به دریا می زند
پهلو از این وصلت زمین بر عرش اعلی می زند
جبریل وحی استاده لبخندی به طاها می زند
تا گام اول مرتضی همراه زهرا می زند
با مرتضی گوید بیا این هم رفیق راه تو
با فاطمه گوید برو دست علی همراه تو
..........
تا دست زهرا را نبی در دست حیدر می دهد
بر کشتی عشق علی انگار لنگر می دهد
پرده نشین وحی را بر شاه خیبر می دهد
گویی بهاران باغ را با خنده ای بر می دهد
دختر ز خانه می رود با چه گرامیداشتی
پشت سرش گوید پدر ای کاش مادر داشتی
..........
او گر چه بی مادر شده از اب ادب آموخته
نه سال در بیت پدر شرم و حیا اندوخته
رو در روی شوهر شد و با صورتی افروخته
فرمود ای بابا علی گر چه زره بفروخته
تا زنده ام باور مکن بیند گزندی شوی من
هرگز نباشد بی دزره این سینه و پهلوی من
.
#پیوند_آسمانی
وَالشَّمْس ، وَالْقَمَر « پیوند آسمانی »
--------
ماه نو آمد شروعش را ببین
عشق می تابد طلوعش را ببین
اوّل ماه است و ماه آمد پدید
پرده افتاد از رخ صبح سپید
بنگرید از آسمان مهتاب عشق
ماه و خورشیدند در یک قاب عشق
این که می تابد به خاک از آسمان
قابَ قَوْسَیْن است یا رنگین کمان
ماه ذِالْحَجَّه است ، ماه نور و عشق
ماه پیوند دو گل در شور و عشق
ماه پیوند علی با فاطمه ست
کوثر هستی ببین در زمزمه ست
بنگرید اینجا همای عشق را
ابتدا و انتهای عشق را
عشق یعنی فاطمه ، یعنی علی
فاطمه نور است و گل ، معنی علی
واژه اینجا وامدارِ عاشقی ست
ماه ذِالْحَجَّه بهارِ عاشقی ست
اوّل ذِالْحَجَّه شد روز وصال
روز جاری گشتن نور زلال
ثبتِ هستی گشت نور قائمه
روز پیوند علی با فاطمه
با همین پیوند در اوج است عشق
خنده بر لب های این زوج است عشق
قدسیان گل در رکاب آورده اند
شیشه ی عطر و گلاب آورده اند
قُرَّةُ الْعَیْنِ رسولِ کردگار
می رود در خانه ی دلدار و یار
گشت تفسیر آیتِ حَبْلُ الْمَتین
جان فدای این دو یار بی قرین
جبرئیل آورده پیغام سروش
آسمان هم گشت اینجا گل فروش
می دهد عرشِ خدا ترویج شان
آسمانی گشت این تزویج شان
بهرِ این تزویجِ خوب و بی بدیل
دسته گل آورده با خود جبرئیل
زندگی بار دگر شیرین شده ست
شهپر جبریل عطر آگین شده ست
آیه ی وَالشَّمْس ْ در قرآن گواست
وَالْقَمَر زهرا و شَمْس اش مرتضاست
آفتاب از روی حیدر منجلی ست
انتشار نور از بیت علی ست
شد علی محوِ رخ ریحانه اش
حضرت زهراست نور خانه اش
مهر و ماه اینجا عجین گردیده اند
آب و آئينه قرین گردیده اند
ماه و مهر است و سپیدارِ سپهر
زیر یک سقف آمدند این ماه و مهر
این دو یار غرقِ در مهر و وفا
خانه ای دارند لبریز از صفا
خانه ای با مهر و گل آمیخته
جایْ جایش را خدا گل ریخته
خانه ای کوچک ولی لبریزِ نور
گویِ سبقت برده از وادیِّ طور
خانه امّا در صداقت بی نظیر
زیر پا انداخته مولا حصیر
آنقَدَر ساده ست آن بیتِ شریف
کز در و بامش چکد عطر لطیف
خیز و طرح دیگری در دل بریز
خانه باید این چنین باشد عزیز
«یاسر» این را از علی آموخته
چشم خود را سوی این در دوخته
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#پیوند_آسمانی
درِ بیت محمد (ص) را زده دست خدا امشب
تپش های دلش گوید خبر از مبتدا امشب
اذان حق ز احمد بهر وصلت اذن می خواهد
تمام رکن ایمان با خجالت اذن می خواهد
اگرچه حیدر از اول مسمّای خصایص بود
ولی بی فاطمه (س) ایمان مولا نیز ناقص بود
ندیده از نخستین روز، این مجد و بزرگی را
زمین مانند این بانو زمان مانند این آقا
محمد (ص) از دل تنگ وصیّ خود خبر دارد
زره را ای علی (ع) بفروش او بهرت سپر دارد
اگر ای فاطمه (س) راضی به وصل مرتضی گردی
بدان ام الحسین (ع) و شافع روز جزا گردی
محمّد (ص) عاقد و شاهد وجود ربّ اعلا شد
علی(ع) شد همسر زهرا (س) و زهرا یار مولا شد
محمّد (ع) خطبه می خوانَد که زهرایش بلی گوید
بلی نه در جواب خطبه، زهرا (س) یا_علی (ع) گوید
بنازم این محبت را فدای لطف و احسانش
نبیِّ مصطفی (ص) جانانه اش را داد بر جانش
تو گویی شاخه ای از یاس می بخشید مولا را
به دست مرتضی چون داد دست پاک زهرا (س) را
به زهرا داد احمد بحر و دریای ولایت را
به حیدر داد اما معدن و دریای عصمت را
نه جای اشک دارد جشن این زوج جهان آرا
ولی احمد به دامادش امانت داد زهرا را
ز یُمن ازدواج شیر حق با دختر طه (ص)
شد الرحمن عروس از آیه ی دیدار دریاها
بهار آمد دل تنگ اب التربة بهاری شد
یم کوثر رسید و بر ضمیر خاک جاری شد
نهال طَیّب آمد اصلُها ثابت محقق شد
دوباره نور حق بر انشعاب خویش ملحق شد
به لحن قدسیان از شوقِ این پیوند آوازی است
به عشق شاه و شهبانو پر از الحان شیرازی است
که بادا باد بر امت مبارک باد بادا باد
زفاف مظهر عصمت مبارک باد بادا باد
#جواد_محمودآبادی
ذیحجه
اول ذیحجه روز وصلتی شور آفرین
روز شادی بخش مخلوقات، در عرش وزمین
روز شیرینی کام جمله ی اهل ولا
روز پیوند دو تن از مردمانی بهترین
ماه داماد ست حیدر(ع) ، نوعروسش فاطمه(س)
خطبه خوان عقد پیغمبر(ص) ، حبیب العالمین
ازدواج این دوتن مرضی ذات کردگار
بهر ابلاغ رضایت آمده روح الامین
تاجی از نور الهی بر سر زهرا بود
سر بزیر افکنده، بر حجب وحیایش آفرین
فاطمه زامشب دگر مصداق کوثر میشود
میوه ی این وصلت زیباست، گوهرهای دین
عرشیان دف میزنند وفرشیان کف میزنند
شادمان تر از همه گردیده ختم المرسلین
دور زهرا وعلی صدها فرشته در گذر
هست انگشتر علی وهست زهرا چون نگین
به به از این ازدواج وبه به از این زندگی
زندگیشان هست میزانی برای مومنین
شعر:اسماعیل تقوایی
من جوادم که خدا خوانده جواد
من چه کردم به تو ای بد بنیاد
عوض آنکه مرا یار شوی
بر دل غم زده غم خوار شوی
رفتی و در به روی من بستی
با کنیزان همگی بنشستی
گفتی از آب مرا منع کنند
شادی و هلهله آن جمع کنند
تو که آتش به دلم افکندی
حال استاده ای و می خندی!
حجره در بسته و من تنهایم
به خدا من پسر زهرایم
تن بی تاب مرا تاب بده
جگرم سوخت مرا آب بده
بدن زار من تشنه جگر
بعد قتلم به روی بام ببر
تا که لب تشنه به زیر خورشید
جان سپارم چون حسین شاه شهید
شهیدغلامعلی رجبی
#شعرمدح_امام_علی (ع) و عید بزرگ ولایت
علی که رشته ی خلقت به دست قدرت
اوست
مقدرات جهان بسته بر نظارت اوست
مقام او به تصور نمی رسد که خیال
شکسته بال تر از اوج بی نهایت اوست
علی که هرچه که خوبی است توأمان دارد
علی که هر چه که پاکی است در طریقت اوست
علی که حج و نماز و دعا و صبر و رضا ست
علی که آینه ی کفر و دین مودت اوست
علی که نقطه ی باء است باء بسم الله
علی که شرط قبول عمل ولایت اوست
غدیر فصل خطاب است بر کبیر و صغیر
که حرف اول آخر فقط محبت اوست
نهاده کیسه خرما به دوش در پی کیست؟!
شهی که تکه ای از نان خشک قسمت اوست
لباس وصله بر اندام هیچ شاهی نیست
که همترازی با اهل فقر عادت اوست
همان علی که به هنگامه ی رکوع نماز
زکات چشمه جوشنده ی سخاوت اوست
همان علی که برای نشاط طفل یتیم
خمیده مرکب بازی بلند قامت اوست
همان علی که علمدار فتح خیبر شد
همان علی که ظفر وام دار رٱیت اوست
همان که تیغ اگر خورد پای پس نکشید
همان علی که احد جلوه ی اطاعت اوست
چنانکه در تب و تاب نبرد ثابت کرد
که ذوالفقار برازنده ی شجاعت اوست
دلاوری که چنان او نزاده مادر دهر
امیر مقتدری که کرم سجیت اوست
همان علی که به خندق خلوص ضربت او
نماد روشنی از قله ی عبادت اوست
حماسه واژه ی گنگی است در نبرد علی
به وقت جنگ زمین عرصه ی قیامت اوست
همان علی که اگر فتح کرد یک تنه کرد
همان که چشم فلک خیره بر رشادت اوست
اگرچه خفته جهان بود خفت جای نبی
که ترس واژه ی بی معنی هویت اوست
به کهکشان علی هر ستاره خورشیدی است
علی که نور تر از نور واقعیت اوست
کمال هرچه کمال و جمال هرچه جمال
چکیده از سر انگشت با کرامت اوست
خدا که گنج نهان است رخ نموده در او
علی تجلی انسانی حقیقت اوست
حقیقتی که به خون غرقه گشت در شب قدر
حقیقتی که به دلها غم شهادت اوست
به فکر قاتل خود نیز بود و وا عجبا
از آن امیر دلیری که عدل خصلت اوست
زن یهودی و خلخال و آه تلخ علی
دلیل تلخی این آه تلخ غیرت اوست
نه از علی نتوان دید ظلم بر موری
از آن علی که جهان در کف کفایت اوست
عقیل عدل علی را چشیده است و زمان
هنوز در عجب از جلوه ی عدالت اوست
به غیر گوهر از آن لب نکرده بذل علی
به گونه ای که بیان قاصر از فصاحت اوست
علی که هر چه که گفتیم از فضایل او
به قدر سایه ای از کاروان شوکت اوست
به جز کلام خدا ,آیه های روشن وحی
کدام جمله سزاوار وصف و مدحت اوست
جهان ندیده چنان او امام مظلومی
هر آنچه مانده ز اسلام رنج ومحنت اوست
به شقشقیه قسم خار در میانه ی چشم
چو استخوان به گلو باز گوی غربتت اوست
چه غربتی که فقط چاه همدمش شده بود
چه غربتی که فقط مرگ خواب راحت اوست
به پشت در که رسید اشک شد به گونه چکید
چو دید دختر یاسین پی حمایت اوست
گرفته قاطبه کفر تازیانه به دست
به خون کشیدن آیات وحی نیت اوست
کسی نبود بگوید مزن حرامی پست
که این کبوتر زخمی تمام عزت اوست
علی شکست در آن صبر ناگزیر که دید
تلاش دشمن غدار هتک حرمت اوست
از این عریضه ی غم بار و تلخ می گذرم
از این عریضه که مردن سزای صحبت اوست
نباشد آنکه نبیند علی ولی خداست
بمیرد آنکه به دل در پی عداوت اوست
هزار شکر خدا را که شیعه ایم و هنوز
هر آنچه لطف به ما می رسد به برکت اوست
به نام نامی زهرا قصیده خاتمه یافت
که نام فاطمه باب شروع رافت اوست
شاعر :حسن شیرزاد
شاعر:
مهدی نظری
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
ای مسلمان چشم تو آدم
شده روی تو قبلۀ حوا
ای به طفلی، فقیه هر مرجع
ای امام تمام عالمها
به گمانم که حضرت موسی
نامتان را نوشته روی عصا
یا که اصلاً مسیح وقت شفا
میبرد یا جواد! نام تو را
این همه جود و فضل و احسان را
ارث بردی ز مادرت زهرا
با گدایی تو بزرگ شدیم
یا علی اکبر امام رضا
روز اول که یادمان کردند
ریزه خوار جوادمان کردند
جود و بخشش برای تو هیچ است
کل عالم ورای تو هیچ است
باغ جنت به آن همه عظمت
پیش صحن و سرای تو هیچ است
از روایات عشق فهمیدم
جان عالم به پای تو هیچ است
معجزات مسیح و کار شفا
در حضور دعای تو هیچ است
این بلندی خاک تا افلاک
پیش گلدستههای تو هیچ است
دین ما بندگی ما همهاش
به خدا بی ولای تو هیچ است
کعبه، زمزم، حرم، صفا، مروه
همه پیش صفای تو هیچ است
بیش از این مدح تو نمیدانم
شعر من در ثنای تو هیچ است
ای امام جوان اهل البیت
قمر آسمان اهل البیت
دل ما غرق در عنایت توست
تشنۀ بادۀ ولایت توست
در همان کودکی امام شدی
این خودش برترین لیاقت توست
اینکه زهراست مادرت آقا
به خدا بهترین سعادت توست
روز محشر تمامی عالم
دست بر دامن شفاعت توست
از درت خلق دست پر رفتند
جود و بخشش همیشه عادت توست
هرکه یک بار شد نمک گیرت
تا ابد بندۀ کرامت توست
کاش میشد که در حرم بودم
در شبی که شب شهادت توست
همسرت قاتلت شده آقا
این خودش راز سخت غربت توست
همسرت پیر و مو سفیدت کرد
در جوانی تو را شهیدت کرد
گوشۀ حجره بی صدا بودی
به غم و غصه مبتلا بودی
جگرت سوخت، با لب تشنه
چون جگرگوشۀ رضا بودی
چقدر زود پرپرت کردند
تو امام جوان ما بودی
موقع دست و پازدن قطعا
یاد گودال کربلا بودی
یاد غمهای عمهات زینب
یاد طفلان بی نوا بودی
یاد طفلی که تا پدر را دید
گفت بابای من کجا بودی؟
از میان تنور آمدهای
یا که بر روی نیزهها بودی؟
ای پدرجان ز نیزه افتادی؟
به نظر زیر دست و پا بودی
دخترت را ببر که پیر شده
رفتنم مدتی است دیر شده
از همین شاعر
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
#حضرت_زهراعروس_مولا
هوای سینه دنیا چو عرش اعلاء بود
و نور عشق میان زمین و بالا بود
مدیحه خوانی داوود می رسد امشب
در این شبی که شفق همنوای دریا بود
دل زمین خدا شوق پر کشیدن داشت
به آن کرانه که در اوج ناکجاها بود
نشست حضرت موسی به تور عشق علی
و شور و شوق دگر در دل مسیحا بود
تمامی شعف جلوه خداوندی
میان خنده پیغمبرش هویدا بود
نگاه خیره زهرا به چشم های علی
نگاه خیره حیدر به چشم زهرا بود
خرابی دل عالم شدست آبادش
خوشا به حال نبی که علیست دامادش
زمین بهشت خدا شد ز اعتبار علی
و ماه محو رخ و گردش مدار علی
همین که حضرت زهرا عروس مولا شد
نمانده بود به سینه دگر قرار علی
به نان هر شب حیدر مدینه محتاج است
از این به بعد که زهراست خانه دار علی
و با حضور قدم های مادر گلها
شکفت در دل خانه گل بهار علی
برای جنگ علی ذوالفقار لازم نیست
چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علی
هزار همچو سلیمان، در کنار خانه او
نشسته اند که باشند ریزه خوار علی
به پاش ریخت پیمبر تمام دنیا را
گذاشت در کف حیدر چو دست زهرا را
#مسعوداصلانی
.
#شهادت_امام_باقر
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
#حمید_رضا_برقعی
#امام_باقر
#ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم
.
#یاصاحب_الزمان_عجل_علی_ظهورک
چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست
ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست
برگرد که ما را به در خانه رسانی
ما را به جهان غیر شما راهبری نیست
با زا که دگر جان به لب امد ز فراقت
بی روی شما لیله ما را سحری نیست
آتش زده بر خرمن جان غصه جانکاه
از دوریتان بر تن ما بال و پری نیست
هرچند که دوریم ز تو ای در رحمت
با ذکر شما بر رخ ما بسته دری نیست
#میلادیعقوبی
بسم الله الرحمن الرحيم
#عشق_دودریا
شب عروسیتان آسمان مصفّا شد
زمين پر از برکات خدای اعلی شد
شب فرار غم و ماندن خوشیها شد
که بین عرش خدا بزم شور برپا شد
"دلم ز پرده برون شد، کجايی ای مطرب؟"
هوا هوای جنون شد، کجايی ای مطرب؟
رمق به جان غزلها دميده شد امشب
جنون به مرز تماشا کشيده شد امشب
همينکه صحنهی اين عقد ديده شد امشب
ندا رسيد که؛ "عشق آفريده شد" امشب
" معاشران گره از زلف يار باز کنيد "
به سمت فاطمهومرتضی نماز کنيد
زمان بخشش هر اشتباه آمده است
شب سياه به پايان راه آمده است
به شام تار هوای پگاه آمده است
شب عروسی خورشيدوماه آمده است
"دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوشباد"
که غنچه گل شده با نغمهی مبارکباد
شب وصال دو دلداده و دو دلبند است
به اين دليل دل کل خلق خرسند است
لب رسول از اين عقد غرق لبخند است
که عاقد علی و فاطمه خداوند است
"سرود مجلس امشب فلک بهرقص آرد"
از آسمان گل ياس و سپيده میبارد
دونيمه شد شب معراج سيب پيغمبر
که نيم آن شده زهرا و نيم با حيدر
ولی رساند خدا اين دو را به همديگر
زبان شاعر از اين وصف الکن است آخر...
"به پير ميکده گفتم که؛ چيست راه نجات؟"
نوشت؛ "نذر ظهور گل علی صلوات"
#مجتبی_خرسندی
زنده بادقلمت سبزاحسان آقای تبریزیان شاعروسبک سازاهلبیت بنفس سادات گرانقدرمداح وذاکراهلبیت جناب آقای سیدمجتبی حسینی