eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
طی شد زمان دیدار ، علی خدا نگهدار خانه نشینِ بی یار ، علی خدا نگهدار در موسم جوانی ، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار ، علی خدا نگهدار من می شوم زدستِ اهلِ مدینه راحت تو می شوی گرفتار ، علی خدا نگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار ، علی خدا نگهدار چرا تو سر به زیری ، زانو بغل نگیری ... منم به تو بدهکار ، علی خدا نگهدار حلال کن نمودم ، در این سه ماهِ آخر من زحمت تو بسیار ، علی خدا نگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم افتاد دستم از کار ، علی خدا نگهدار فکر دل تو بودم ، اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار ، علی خدا نگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار ، علی خدا نگهدار تابوت یار خود را ، مانند بار شیشه با احتیاط بردار ، علی خدا نگهدار تا چشم تو نیفتد ، بر صورتم ، شبانه تنم به خاک بسپار ، علی خدا نگهدار . . شبها به جای مادر ، بالاسرِ حسینم یک ظرف آب بگذار ، زینب خدا نگهدار قرار بعدی ما باشد میان گودال کنار جسم خونبار ، زینب خدا نگهدار سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی معجر اضافه بردار ، زینب خدا نگهدار
هر زخم که همنشین این خسته تن است همسایۀ تازه وارد این بدن است محسن سند سیاه رویی شماست اما سند سپید رویی من است
یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند
اوج ملکوت، منزل فاطمه است گنجینۀ راز در دل فاطمه است با محسن شش ماهه هم‌آواز شوید لعنت به کسی که قاتل فاطمه است مرحوم
مرابه عشق تومحک می زدند به زخم سینه ام نمک می زدند پیش دو چشم حسن و زینبم دروسط کوچه کتک می زدند
شده روشن از تو سرای دل، که تو شمع خلوت حیدری به تو مانده چشم امید ما، که تو نور چشم پیمبری تو مهی به اوج سپهر دین، پدر تو خاتم و تو نگین شده محو حسن تو حورعین که تو رشک زهرهٔ ازهری تو کجا و مسئلهٔ فدک؟ که گذشتی از فلک و ملک چه بخوانمت؟ که فَدَیتُ لَک، تو ز حدّ وصف فراتری ز تو گشت ناطقه منفعل، ز تو ماند پای خرد به گل قلم از بیان تو شد خجل، که تو خود یگانه‌سخنوری ز بهشتِ نسل رسول ما، چه گلی بوَد چو بتول ما؟ تو فراتری ز عقول ما، تو ز بوی قدس معطّری چو توئی به حشر پناه ما، چه غمی ز روی سیاه ما؟ که توئی شفیع گناه ما که مهین‌حبیبهٔ داوری سخن تو نور مبین بوَد، نظر تو عین یقین بود همه «افتخار» من این بوَد که تواَم شفیعهٔ محشری
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است...
لبریز شوق بود که در گوش محسنش یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد
سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد
هم خانه ی او  دارالشفای همه است هم حانیه ،حنانه وهم عالمه است برتر زنی از انسیه ی حورا نیست در هردو جهان خیرالنسا فاطمه است
ای غریب بی کس و یاور خداحافظ علی رفتنی شد فاطمه دیگر خداحافظ علی کن حلالم زود دارم میروم از پیش تو میشوی تنها و تنهاتر خداحافظ علی ساقی کوثر بیا شبها کنار تربتم جای الرحمن بخوان کوثر خداحافظ علی خاطرات خوب این نه سال بد پایان رسید با لگد شد بسته این دفتر خداحافظ علی جای ماندن نیست این شهری که زن را میزنند در میان کوچه و معبر خداحافظ علی من که رفتم زود این در را عوض کن نشنوی بوی زهرا را زمیخ در خداحافظ علی از حسن از ماجرای کوچه ها چیزی نپرس می شود حال دلش بدتر خداحافظ علی یاد زینب داده ام اشک پدر را پاک کن این تو و این مهربان دختر خداحافظ علی ام کلثوم مرا هر شب بغل کن جای من زود شد این طفل بی مادر خداحافظ علی جای من هرشب گلوی نورعینم را ببوس هست جای نیزه و خنجر خداحافظ علی از تو چه پنهان که من دلتنگ روی محسنم میروم او را کشم در بر خداحافظ علی میروم با سینه مجروح شیرش میدهم غنچه ام نشکفته شد پرپر خداحافظ علی کاش این گهواره ای که قسمت محسن نشد قسمت اصغر شود آخر خداحافظ علی من ندادم شیر محسن را الهی که رباب او نگردد مثل من دیگر خداحافظ علی به حسین من بگو از قول من مخفی کند از همه قبر علی اصغر خداحافظ علی نیزه داران میرسند از راه و او را میبرند مادرش گوید زپشت سر خداحافظ علی من پیاده تو سوار نیزه هایی رحم کن یک کمی آهسته تر مادر خداحافظ علی یک کمی آهسته تر از نی می‌افتی آخرش می کنی بیچاره ام آخر خداحافظ علی وعده دیدار ما دروازه ساعات شام سر بزن به مادرت باسر خداحافظ علی
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است...
۱۴۰۱ دیگر خوشی در بیت حیدر جا ندارد لبخند بر طفلان او معنا ندارد انبوهی از غم بر دلِ مولا نشسته با داغ زهرا گشته حیدر دل شکسته اولاد زهرا زانوانِ غم گرفتند زینب ، حسین و مجتبی ماتم گرفتند روز علی از غُصه ی زهرا شده شب چادر نماز فاطمه شد سهم زینب تا که نگاهش بر در و مسمار افتاد از داغ محسن ، داغ زهرا می کند یاد دیگر مزار فاطمه ، بالین مولاست چون غرق محنت گشته و تنهای تنهاست چون مَحرمی دیگر ندارد بعد زهرا چاه بیابان گشته هَمدم بهر مولا هر شب به ناله عُقده ی دل وا کند او با این درِ آتش زده نجوا کند او گوید که زهرا بانوی پهلو شکسته دیگر علی بعد از تو شد تنها و خسته راحت بخواب آرام جان ، نور دو عینم شب ها کنار زینب و یار حسینم ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
زانوی غم گرفته وُ ، مولا شده عزادار در زیر لب گوید علی ، زهرا خدانگهدار ای همه حاصل من غم تو قاتل من می میرم از داغ تو زهرا روح و روان حیدر آرام جان حیدر یا فاطمه یا فاطمه جان خون از دو چشمان علی ، میباره در کنارت بالین شب هایم شده ، زهرای من مزارت می میرم از غم تو از سوز ماتم تو ای بانوی مظلومه زهرا روح و روان حیدر آرام جان حیدر یا فاطمه یا فاطمه جان آرام جان مرتضی ، وقتی شدی تو پرپر کسی به خانه ی علی ، دیگر نمی زند سر بی تو به غم نشستم دیدی که دلشکستم رفتی خداحافظ تو زهرا روح و روان حیدر آرام جان حیدر یا فاطمه یا فاطمه جان ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
🩸« وَیْلِی عَلَیٰ شِبْلِی » ... به من خبر رسیده که عمود آهن بر سر بچه‌شیرم زدند ... در نقل‌ها آمده است: حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها هر روز عبیدالله پسر حضرت عباس علیه‌السلام را همراه خود به بقیع می‌برد و در آنجا مرثیه می‌خواند و زنها برای شنیدن مرثیه او در بقیع جمع می‌شدند؛ آن حضرت در بقیع می‌نشست و اینگونه در رثای ابالفضل العباس علیه‌السلام روضه می‌خواند: 📋 یا مَنْ رَأَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ ▪️ای كسی كه عباس علیه‌السلام را ديدی كه بر آن لشگر پَست و فرومایه حمله می‌كرد. 📋 وَ وَراهُ مِنَ ابْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذی لَبَدٍ ▪️و فرزندان حيدر علیه‌السلام پشت سر او مثل شیرهای یال‌دار حمله می‌کردند. 📋 اُنْبِئْتُ أنَّ ابْنی اُصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطوعَ یَدٍ ▪️به من خبر داده‌اند بااینکه دست فرزندم عباس علیه‌السلام قطع شده بود، بر سرش نیز ضربه‌ای زدند ؟! 📋 وَیْلی عَلی شِبْلی أ مالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ ▪️آه و واویلا از داغ بچه‌شیرم ابالفضل... آیا درست است که عمود بر فرق نازنینش زدند؟! 📋 لَو کانَ سَیْفُکَ فی یَدَیْکَ لَما دَنی مِنْکَ احَدٌ ▪️آه ای ابالفضل! من می‌دانم که اگر شمشيرت را در دست داشتی، كسی جرأت نداشت به تو نزديك شود. 📚إبصار العین، ج۱ ص۶۴ 📚منتهی الآمال، ج۱ ص۶۸۹ ✍يا اُمّ بنين! حالِ گرفتار نديدی دستانِ قلم، اشك علمدار نديدی بر پيكر بي دستِ علمدارِ رشيدت آشفتگیِ سيد و سالار نديدی مادر! به‌خدا بسكه وفا داشت ابالفضل غوغای مواساتِ سپهدار نديدی گر آب نياورد ، مگو آبرويش رفت خونبارشِ آن ديده و رخسار نديدی يك لشگرِ قَدّار كه بنشست به زانو پا تا سرِ او تير ، چنان خار نديدی شقُّ القمرِ كوفه كه در علقمه رخ داد تكرار رُخِ حيدر كرار نديدی آنقدر ادب داشت كه با سر به زمين خورد سجّادة خون بر قدمِ يار نديدی مادر كه شود اُمّ بنين ، هيچ غمی نيست در عهد و وفای پسرش ، هيچ كمی نيست @Maghaatel
گاهگاهی نگاه من به در است بر قدمهای  یار  در  سفر  است این    گدای    قدیمیِ    مضطر سر راهت نشسته  منتظر است چشم   امید به   لطف  تو  دارد ملتمس بر  تو در دل سحر است کاش  آقا  که  دست   من   گیری ورنه پایم  همیشه در خطر است هر  زمان   نام   تو   به   لب   آید از فراقت دو دیده پر گوهر است گر    بیفتم   ز   چشم     تو     آقا همه  عمرم   فنا  و   بی  ثمر است کِی   شود   بر   رُخت   نظاره   کنم روی تو بِه ز شمس و صد قمر است زائرم     کن    به     کربلا    با    خود ای خوش آن دل که با تو همسفر است ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
.....  دوباره جمعه اومد  از تو خبر نیومد ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد آقا  دلم  گرفته  از  دست  این زمونه برای دیدن  تو   هِی  می گیره  بهونه یابن الحسن کجایی داد  از   غم   جدایی از آسمون قلبم  بارون اشک  می باره دیگه ز  دوری  تو   صبر و قرار  نداره دلبر من  تو  هستی  توی  دلم  نشستی گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی یابن الحسن کجایی داد  از  غم   جدایی بذار  که من   گدای   در  خونت  بمونم تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم آقا  منو   دعا کن  برای  خود  سوا  کن این دل  مضطرم  رو   راهی  کربلا  کن یابن الحسن  کجایی داد  از  غم   جدایی ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
فاطمیه رفته اما دل شده با غم قرین از غم هجران بی بی حضرت اُم البنین بانویی که اهل دل از او ادب آموخته عرشیان و قدسیان از ناله هایش سوخته اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین در عزای جعفر و عباس و عثمان و حسین چون خبر دادش بشیر از کربلا با چشم تر صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از این خبر وای از آنساعت که او میگفت با آهِ غمین آه اِی مردم نخوانیدَم دگر اُمُ البنین من شنیدم دست عباسم شده از تن جدا جان خود تقدیم جانان کرده او در کربلا من شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند با عَمود آهنین بر فرق زیبایش زدند هر چه آمد بر سرش قربان شاه عالَمِین جان او جان عزیزانم به قربان حسین گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من روی دامان حسین بِنهاده سر عباس من من بمیرم که حسین در کربلا مادر نداشت کشته شد با حنجر خشکیده و یاور نداشت ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) سلامِ ما بر تو اِی ، گل امیرالمومنین یار و یاور حیدر ، یا حضرت ام البنین سلامِ همه عالم ، بر تو ای مادر ادب بعد زهرا تو هستی ، همسر قَتال العرب تویی ماه بی قرین. حضرت ام البنین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یه روزی ان شالله ، بانو کنار مزارت بر سر و سینه زنیم از ناله های غمبارت گریه های تو بی بی ، دل همه زنها شکست کربلا هم تیغ کین ، بر گل یاس تو نشست بفدای عباسِت دلِ پُر از احساسِت بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تا شنیدی از فرقِ ، عباس و دستان جدا گفتی همه پسرهام ، فدای حسین زهرا تا که شنیدی بانو ، از غم و غربت حسین صیحه ای زده ای و ، دلت شده به شور و شین بند دلت پاره شد زینبش آواره شد بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
گداى خوشه‌چینم تا قیامت خرمن او را که حسرت می‌کشد فردوس عطر گلشن او را چنان مشکل‌گشا، باب الحوائج، کاشف الکرب است گرفتند اولیاء الله عالم دامن او را ندیدم سربلند و سرفرازى را مگر اینکه بدیدم محضر ام‌البنین خم گردن او را معین گشته مزد فاطمیه دست این بانوست که معنا کرده سفره‌دار زهرا بودن او را امیرالمؤمنین همسر، ابوفاضل پسر، به‌به  بنازم این مقام و جاه و شأن احسن او را عباى مرتضى را وصله که می‌زد همه دیدند که نخ می‌کرد جبرائیل بعضاً سوزن او را زیارت می‌کنم جاى رباب و نجمه و زینب مزار اطهر او را، معلا مدفن او را اگر دیروز جارو کرد زیر پاى زینب را کنون جارو کشند این‌سان ملائک مسکن او را چنان جانسوز مرثیه میان کوچه سرمی‌داد که می‌دیدند مردم گریه‌هاى دشمن او را به او گفتند "عباست صدا می‌زد حسینم کو؟" نشانش داد زینب پاره‌ى پیراهن او را اگرچیزی جز این می‌ماند از عباس، می‌دادند فقط دادند دستش تکه تکه جوشن او را عمود آهنین، تیر سه‌شعبه، نه نه اینها نه فقط شرم از رباب انداخت بین خون تن او را ** رباب از در که می‌آمد دل ام‌البنین می‌ریخت غم لالایی‌اش می‌برد بالا شیون او را
بدون ماه، قدم می‌زنم سحرها را گرفته‌اند از این آسمان قمرها را چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است رسانده است به خانم کسی خبرها را نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گرفته‌اند از این پیر زن پسرها را چه مشکل است که از چهارتا پسرهایش بیاورند برایش فقط سپرها را نشسته است سرِ راه، روضه می‌خواند که در بیاورد آه آهِ رهگذرها را کنار آب، دو تا دست، بر روی یک دست رسانده است به ما خانم این خبرها را بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو * * ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی برای خانه‌ی مولا که انتخاب شدی به خانه‌ی ولیُ الله اعظم آمدی و دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی تنور خانه‌ی حیدر دوباره گرم شد و برای چرخش دستاس انتخاب شدی چهار تا پسر آورده‌ای برای علی که جای فاطمه، ام البنین خطاب شدی تو را که فرق علی دیده‌ای و خونِ حسن به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد به احترام همان تکه بوریا دیگر زمین خانه‌ی تو نیت حصیر نکرد چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
با گریه هام مدینه رو سوزوندم برای دستای تو روضه خوندم خوش غیرت حرم بیا و ببین رخت عزا به بچه هات پوشوندم بسته بودش دستای خواهر تو رو نیزه ها بند نمی شد سر تو بابت موهای سپید رباب ... حلالیت گرفته مادر تو گلی نمونده دیگه تو گلشنش روضه ی بازه لالایی خوندنش داغ تو کاری با حرم کرده که برادراش ربابو نشناختنش ... بشیر میگفت خمیده شد نگارت من نبودم فاطمه بود کنارت میگن یه جور پاشیده بود پیکرت تنت رو ریختن میون مزارت از آسمون انگاری ماه گرفتن روضه خونات نوای آه گرفتن قبر تو اونقده کوچیک بود تورو با علی اصغر اشتباه گرفتن قد بلندی داشتی دشمن گرفت تیر اومد و چشمتو از من گرفت سر تو روی دامن حسین بود سر حسینو کی به دامن گرفت ؟ شما دوتا رو زیر پا هم دیدن نیزه دارا حالتونو پرسیدن شمر و سنان پابه پای حرمله خیلی به افتادنتون خندیدن ..
بسم الله الرحمن الرحیم ▪️ترکیب‌بند؛ «مردآفرین» ای باعث آرامش احوال مولا با تو همیشه خوب می‌شد حال مولا آسایشی در عمق جان خویش می‌دید هربار می‌رفتی به استقبال مولا در هر کتابی دیده‌ام، بسیار والاست شان تو در آیینه‌ی اقوال مولا از کودکی دنبال یک آیینه بودی تعبیر شد خواب تو در تمثال مولا ارث شجاعت داشت عباس تو از تو ارث ادب را برده بود از آل مولا جای تو حتی لحظه‌ای خالی نمانده در سینه‌ی از عشق مالامال مولا از چشم‌هایت اشک شادی شد سرازیر گفتند تا؛ «مادر» به تو اطفال مولا ای نام تو در نوع خود از بهترین‌ها هستند مدیونت همه «ام‌البنین‌»ها آن‌گونه که مهتاب زینت داده شب را نام تو زیبا کرده مفهوم ادب را «ام‌البنین» را «مادر شیران» نوشتد روزی که مولا بر تو بخشید این لقب را گفتی کنیز فاطمه هستی و دیدی نقش رضایت بر لب شاه عرب را در دامنت شیرین‌سخن‌ها پرورش یافت از نخل می‌گیرند محصول رطب را صفیّن می‌داند چه اندازه شجاعی چون پهلوانش داشته از تو نسب را دیدیم مهر مادری در چشم‌هایت از اخم تو خواندیم معنای غضب را ما صاف‌وساده کربلا درخواست کردیم چون ساده کردی صنعت حسن‌طلب را در آستان توست کار ما گدایی ای مادر عباس‌های کربلایی... زانو زده در محضر مادر اباالفضل درس ادب خوانده از این منبر اباالفضل آن دم که ایمان و وفا تقسیم می‌شد ساقی کوثر شد علی، ساغر اباالفضل یک‌عمر مشق او فقط نام حسین است ننوشته جز این درس در دفتر اباالفضل از بس ادب دارد که هرگز پیش زینب بالا نیاورده‌ست حتی سر اباالفضل پیدا نمی‌شد خم به ابرویش، اگرچه می‌بود رو در روی یک‌لشکر اباالفضل کافی‌ست از اوصاف او، تنها بپرسی در معرکه از مالک اشتر؛ «اباالفضل!» با چشم خود یک روز می‌بینیم آخر محشر به‌پا کرده‌ست در محشر اباالفضل هستند با اذن خدا روز قیامت دستان عباس علی باب شفاعت بعد از تو دیگر هیچ‌کس ام‌البنین نیست دیگر زنی مانند تو مردآفرین نیست اُم‌ُّ اَدَب...، اُم‌ُّ وَفا...، اُم‌ُّاَبَاالفَضل... غیر از تو وصف هیچ‌شخصی این‌چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده‌ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه‌ات جایی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنان را هم درآورد پس خطبه‌ای چون خطبه‌ی تو آتشین نیست فرقی ندارد مدح تو با مدح عباس حتی گریز روضه‌ات هم غیر از این نیست؛ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است یعنی سر عباس تو روی زمین نیست... آن‌جا صدایت می‌زند؛ «مادر کجایی؟ آیا به دیدار عزیز خود می‌آیی؟»
مردم بهم شیرآفرین نمیگن داره من و میکشه این "نمیگن" ام البنین چقد بهم می اومد دیگه بهم "ام البنین" نمیگن  ام البنین شدن چه دردسر داشت تابوتش و معلوم نشد کی برداشت غریبیِ امروزش و نبینید ام البنین ی روز چهار پسر داشت  بوی علی چارتاییشون می دادند خیلی برا فاطمه جون می دادند یادش بخیر دور و برم که بودن همه من و به هم نشون می دادند  کبوتر مدینه پر نداره؛ خونه م ستاره و قمر نداره؛ "دیگه من و ام البنین نخونید" ام البنین دیگه پسر نداره؛  غصه و ماتم من و میبینن اوضاع درهم من و میبینن اونایی که محو رشیدیم بودن حالا قد خم من ومیبینن ...  کشته شدن ولی خبر نداشتم به هیچ کدومشون نظر نداشتم تا می بینید من و بگید:حسین جان اصلاً خیال کنید پسر نداشتم  دلم شکسته؛ می دونم شکسته قدم کمونه؛ گمونم شکسته روزا میام تو آفتاب می شینم از چار طرف سایه بونم شکسته   همه ش می گفت: برام گلاب نیارید من و دیگه پیش رباب نیارید سر مزار من اگه اومدید هر چی میارید ولی آب نیارید
خوب بود این دم‌آخر پسرانت بودند! شرزه شیران جگردار جوانت بودند این زمین‌گیر شدن، علت خونین‌بالی‌ست سر بالین تو جایِ پسرانت خالی‌ست گفتن از بی‌کسی‌ات حال بکاء می‌خواهد مادر داغِ‌جوان‌دیده، عصا می‌خواهد چه بگویم؟! که از این بغض، صدا می‌گیرد چه‌کسی گوشه‌ی تابوت تو را می‌گیرد؟! گفتنش نیز به جان، غصه و غم می‌ریزد مادر از مرگ پسر، زود به هم می‌ریزد داغ بیهوده ندیدی! به خدا چشم زدند اهل این شهر جوانان تو را چشم زدند مادر! این لحظه‌ی آخر کمی از ماه بگو از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو روضه مشک بخوان پشت‌سرت گریه کنیم یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم مادر! آن گونه بخوان که جگر عالم سوخت پایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت روضه‌ی مشک بخوان، روضه‌ی گودال نخوان هرچه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان! خوب شد کرببلا را تو ندیدی مادر خنده‌ی حرمله‌ها را تو ندیدی مادر خوب شد شام بلا را تو ندیدی مادر داخل طشت طلا را تو ندیدی مادر کوهی از غم به سرِ شانه‌ی زینب دیدند دخترت را ملأعام معذب دیدند
پیرزن آمده هنگام خزانش چه‌کند اینهمه داغ ربوده است توانش چه‌کند خبر آمد که پسرهای تو را نیزه زدند رفت از دست خدایا ضربانش چه‌کند هرچه گفتند چه آمد سرشان گفت: حسین گفت بی سایه‌ی آن سروِ روانش چه‌کند تا که گفتند  عصای تو هم  اُفتاد زمین خم شد و ماند که با قدِ کمانش چه‌کند پیشِ طفلانِ حرم  پیش رُباب و زینب غمِ شرمندگی اُفتاده به جانش چه‌کند روضه‌ها را همه خواندند و فقط داد کشید اشک آبش شد و غم تکه‌ی نانش ، چه‌کند بعد از آن هیچ زمان پیشِ تنوری ننشست جگرش سوخته و... سوخته جانش چه‌کند گفت زینب دو سه خط روضه و اُفتاد زمین مانده با خاطره‌ی چند جوانش چه‌کند خواهری که به برش پنج برادر را  داشت پنج، سرنیزه نشین بُرده امانش چه‌کند همسفر بودنِ با شمر برایش کم نیست آه با حرمله و زخم زبانش چه‌کند این سر از چند جهت وا شده ، آهسته بران وای اگر نیزه دهد باز تکانش چه‌کند می‌رود شامِ پُر از سنگ و غم و زخم ولی مانده با جمعیت چشم چرانش چه‌کند نفس آخر و چشمش به در و بی پسر است پیرزن مانده که  بی فاتحه‌خوانش چه‌کند آنکه  نامادری‌اش آبروی مادرهاست گر نیایند دگر  گریه کنانش چه‌کند