eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
11 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
روزم ز غمت چون شب یلدا...آقا چشمم شده از هجر تو دریا...آقا توفیق اگر رفیق راهم باشد... تا صبح صدایت کنم آقا...آقا
ای شب‌زده را ماهِ دل آرا، برگرد خورشیدِ سحرگاهیِ دنیا، برگرد تنها نه شبِ اولِ دِی، نه مولا... ای هر شبِ بی تو شبِ یلدا، برگرد
دوری تو را بهانه کردن خوب است شِکوِه ز غم زمانه کردن خوب است از دیده به جای اشک، خون می‌گریم یلداست... انار دانه کردن خوب است
پاییز من امشب شده بارانی‌تر از اشک من آسمان، چراغانی‌تر در دیده‌ی من که از تو دورم، یلدا رنجی‌ست که یک دقیقه طولانی‌تر
ندارد لذتی دنیای بی‌تو هراسانیم از فردای بی‌تو تمام آرزویم امشب این است؛ که باشد آخرین یلدای بی‌تو
والفجر که نوبت ظفر خواهد شد از شام و عراق، جلوه‌گر خواهد شد با معجزهٔ خون شهیدان، آخر یلدای مقاومت، سحر خواهد شد
بیا که بی‌تو کار ما تمام است جهان چون آفتاب روی بام است تمام عمر ما در انتظارت شب یلدای دوری از امام است
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند آن خانه‌ی نورخِشت را سوزاندند یک عده جهنمیِ آتش در دست آن روز درِ بهشت را سوزاندند
چون ماه، شبانه رفت در غربت قبر شد فاطمه روشنایی ظلمت قبر وقتی که چهل نفر شده قاتل او باید بکَند علی چهل صورت قبر ✍
در ذهن زمانه، روضه‌ای ناب گذاشت صد داغ در این سینه‌ی بی‌تاب گذاشت قبل از سفر شبانه‌اش چندین بار بالای سر "حسین" خود "آب" گذاشت...
گل من چون تو را در گل بپوشم ز هجران تو خون دل بنوشم در ایام جوانی قسمتم شد... که تابوت تو را گیرم به دوشم!... دعایی زیر لب دارم شبانه تو آمین‌گوی ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه بیا با هم نماز شب بخوانیم دعای دل به تاب و تب بخوانیم کتاب قصّه‌ی غم‌های خود را نهان از دیده‌ی زینب بخوانیم به خاک افتاده جسم اطهرش بود به روی دامن فضّه سرش بود میان آن همه رنج و غم و درد به فکر غصّه‌های شوهرش بود غمت برده ز دل تاب و توانم تو رفتی من چرا بـاید بمانم گلویم آنچنان از گریه بسته که نتوان بهر تو قرآن بخوانم چرا بال و پر ما را شکستی ؟ نهال بی بر ما را شکستی الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبین‌ات آتشم زد فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد به طفلی رخت ماتم در برم کرد الهی بشکند دست مغیره که در این آستان بی‌مادرم کرد
تنها نه فقط گل بهارم رفته آرامش قلب بی‌قرارم رفته زهرا همه‌ی دار و ندار من بود امشب همه‌ی دار و ندارم رفته