eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
4 عکس
5 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خواندن از محبوب خود منبر ندارد احتیاج عشق بازی شعرهای تر ندارد احتیاج می نخورده عاشقانش امشب ازخود بی خود اند مست مستان ساقی و ساغر ندارد احتیاج یک نسیم از سوی گیسوی نگارم کافی است بزم امشب نافه و عنبر ندارد احتیاج در سر مرغان بامش حسرت پرواز نیست یاکریم جلد اینجا پر ندارد احتیاج فقر را از صاحبش هرشب گدایی می کند عبد مولا کیسه های زر ندارد احتیاج هرکه دارد سایه ی لطف علی را بر سرش مطمئنم به کسی دیگر ندارد احتیاج مثل پیغمبر که وقتی مرد میدانش علی ست در میان معرکه لشگر ندارد احتیاج نیمه ی ماه رجب شد اعتکافش واجب است زادگاه مرتضی قطعا طوافش واجب است عید میلاد علی عید سعیدکعبه است آن که به پابوسی اش اول رسیده کعبه است کعبه را از لات و عزی و هبل خالی کند مرتضای بت شکن تنها امید کعبه است خشت خشت اش از علی گوید سخن بیت الحرام کودک بنت أسد تنها نوید کعبه است اینکه از دیوار بشکافد برای مرتضی اولین و بهترین کار مفید کعبه است از جلالش از شکوه اش مکه می لرزد به خود شاهد حرفم تکان های شدید کعبه است سنگر شیر خدا بودن به امر ذات حق بی گمان از افتخارات جدید کعبه است میتوان فهمید از " سَمَّتنی اُمّی حِیدَرَه " حیدر کرار سردار رشید کعبه است جز به روی او برای هیچ کس در وا نشد پس علی بن ابیطالب کلید کعبه است سال های سال مشتاق طواف کعبه ایم بیشتر از هر کجا محو شکاف کعبه ایم جبرئیل از مقدم پاکش بشارت می دهد عالمی را مژده ی جشن ولادت می دهد از " لِیُذهِب عَنکُمُ الرِّجس " اینچنین پیداست که با نگاه خود دل ما را طهارت می دهد  نور قرآن در دلش ؛ " قَد اَفلَحَ..." روی لبش به رسول اللهی احمد شهادت می دهد هم امیرالمومنین با حق و هم حق با علی ست مرتضی سر تا به پا بوی عدالت می دهد گر علی روزی به کرسی قضاوت رو کند به خطاکاران به یک اندازه فرصت می دهد هادی شهر است و دنبال هدایت کردن است چادر زهرای خود را گر امانت می دهد قصه وارونه ست در واقع خلیل بت شکن به علی بن ابیطالب شباهت می دهد در رکوع خود به سائل بذل و بخشش می کند اهل بیت اش را به این الطاف عادت می دهد من صد و ده تا گره وا می کنم با نام او بی گمان نادعلی همواره حاجت می دهد محشر آن وقتی تماشایی ست که آقای من دوستان خویش را اذن شفاعت می دهد آخرش یک روز خواهم رفت ایوان نجف ِآخرش یک روز توفیق زیارت می دهد هدیه ی روز پدر جان را کنم تقدیم او هر چه دارد شیعه در راه ولایت می دهد در میان قلب هر جنبنده ای یاد علی ست آفرینش در میان مشت مقداد علی ست دسته دسته راهبان هم بی قرار ایلیا با رسولان اولوالعزم اند یار ایلیا یوسف و الیاس و ابراهیم و اسماعیل و نوح هود و ادریس نبی میراث دار ایلیا ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در گردش اند از همان روز نخستین بر مدار ایلیا خط به خط هر خطبه ی نهج البلاغه خواندنی ست در عجب اندیشه ها از شاهکار ایلیا جمله جمله در میان هر کتابی رخنه کرد واژه در واژه کلام استوار ایلیا حضرت موسی کلیم الله ارادتمند او حضرت عیسی بن مریم دوستدار ایلیا صد هزار انجیل امشب رونمایی میکنیم از حواریون مجنون دچار ایلیا مثل فردای فرج فردای رجعت دیدنی ست انبیا و اولیا چشم انتظار ایلیا مسیا ، طیطه و شبر و شبیر و سوشیانس عالمی ریزه خور ایل و تبار ایلیا مرد و زن ؛ پیر و جوان هر شب گدایش می شوند انبیا در حشر محتاج عطایش می شوند در سلوک حیدریون در مرام شیعیان غیر نان مرتضی باشد حرام شیعیان با طلوع آفتاب از شوق هر یکشنبه ای می رود سمت نجف ذکر سلام شیعیان یاعلی روی لب ما تا قیامت باقی است یا علی تسبیح صبح و ظهر و شام شیعیان اشهد ان لاامیرالمومنین الا علی پر کند افاق را تکیه کلام شیعیان جز علی بن ابیطالب به شخصی دل مبند تکیه بر شاه نجف رمز دوام شیعیان همتی کن شامل " کونوا لنا زینا " شوی نیست غیر خیرخواهی در پیام شیعیان
🔸 عَلَمِ الأَتقیاء وَ مَشهُورِ الذِّکرِ فِی السَّماء وَ رَحَمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ🔸 نبود غیر خدا در دل خداجویش نگفت جز سخن حق لسان حق گویش به ذوالفقار دو دم هیچ احتیاج نداشت هلاک "اُسکُتوا" یش دشمنان ترسویش اگر چه بود معطر به عطر کوثر لیک حرام شد به حرامی شنفتن بویش دعاش جعفرطیار کرده هرکس که غلام خانه ی عبدالله ست و بانویش کشند خاک درش را به چشم مجتهدان  شوند مرجع تقلید ها سگ کویش به خاکبوسی این در "ندیم" سرور شد زبان نوکری اش شد زبان اُردو یش ارادت کم من در نگاه او کم نیست زیاد بار مرا می کشد ترازویش تمام عمر ز داغش زدم به سینه ی خود سیاه کرده تنم را سپیدی مویش فدای صحن حیاطش که شد حسینیه اش و می زند خود جبرییل آب و جارویش بساط روضه ی زینب شبی نشد تعطیل مرا کشد به تلاطم همان تکاپویش بلای جان "ولی" را به جان خود بخرد کسی که حضرت صدیقه است الگویش شبیه مادر پهلو شکسته اش بشود همین که دست بگیرد به روی پهلویش گرفت تا پر چادر به پای او افتاد نمانده بود عقیله رمق به زانویش شبیه بود به حیدر شبیه تر هم شد همین که سنگ رسید و شکست ابرویش چه گریه دار که یک سال و نیم می گذرد هنوز رد طناب است روی بازویش سراغ زینتی اش را کسی گرفت اگر... بگو که دست زن خولی است النگویش
عقیله بود که با دشمنان مقابله کرد سلاح خطبه‌ی او نیت مقاتله کرد جهاد زینب کبری جهاد تبیین بود بنازم " اسکتوا " یش را که ختم غائله کرد کلید هر فرجی صبر بود و در همه حال * تحملش همه جا حل هر معادله کرد چنان زمین و زمان، پشت شمر می‌لرزید شکوه لحن علی‌گونه خلق زلزله کرد حماسه‌ساز پس از کربلا ببین امروز عمارت اموی را شبیه مزبله کرد کبود شد بدنش در مسیر عشق ولی به وقت عاشقی از تازیانه کِی گله کرد؟ تمام همت خود را بلا به کار گرفت مگر که عمه‌ی سادات ترک نافله کرد! نشسته نافله می‌خواند شام عاشورا میان خیمه و گودال بسکه هروله کرد چقدر زجر در اطراف خیمه‌ها پیچید چقدر خون به دل عمه جان قافله کرد کسی که بست به دستش طناب، غافل بود به دست خویش خودش را اسیر سلسله کرد سرش شکست و نیاورد خم به ابرویش در آزمون بلا با خدا معامله کرد شکسته باد دهانش کسی که در بازار به دور ناقه‌ی زینب مدام هلهله کرد رباب را نتوانست منع گریه کند میان همهمه نفرین به جان حرمله کرد گرفت در عوض گوشواره، معجر را برای حفظ حجابش چنین مبادله کرد
نبود غیر خدا در دل خداجویش نگفت جز سخن حق، لسان حق‌گویش به ذوالفقار دو دم هیچ احتیاج نداشت هلاک "اُسکُتوا" یش دشمنان ترسویش اگر چه بود معطر به عطر کوثر لیک حرام شد به حرامی شنفتن بویش ارادت کم من در نگاه او کم نیست زیاد بار مرا می‌کشد ترازویش فدای صحن حیاطش که شد حسینیه‌اش و می‌زند خود جبرییل آب و جارویش بساط روضه‌ی زینب شبی نشد تعطیل مرا کشد به تلاطم همان تکاپویش بلای جان "ولی" را به جان خود بخرد کسی که حضرت صدیقه است الگویش شبیه مادر پهلو شکسته‌اش بشود همین که دست بگیرد به روی پهلویش شبیه بود به حیدر شبیه‌تر هم شد همین که سنگ رسید و شکست ابرویش سراغ زینتی‌اش را کسی گرفت اگر... بگو که دست زن خولی است النگویش
هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست هر کس که خرج غیر تو کرده ست طبعش را قطعا ضرر کرده ، پریشان از پشیمانی ست مانند "بشر حافی" خود سر به راهم کن رو کن به این دل این دلی که رو به ویرانی ست باب الحوائج شربتی... یا لقمه ی نانی... مولا پذیرا باش دل مشتاق مهمانی ست لطفی کن امشب در به روی سائلت واكن من که خبر دارم در این خانه فراوانی ست عمری نمک گیر تو میباشیم و بدبخت است هرکس کنار سفره ی اولاد زهرا نیست شیراز ، قم ، مشهد شهادت میدهند آقا این سرزمین از لطف تو همچون گلستانی ست یک پنجره فولاد باید ساخت در صحنت این ایده از آن هنرمندان ایرانی ست تحویل میگیری دوچندان در حریم خود از جمع زوارت هر آن کس که خراسانی ست از تو نوشتن از تو خواندن روی منبرها کار فؤاد و دعبل و عمان سامانی ست مولا سفارش کن مرا در نزد فرزندت رؤیای من رؤیای پیرمرد سلمانی ست بین دو راهی مانده ام در مرثیه دیگر اين شعر هم سردرگم ابيات پاياني ست شبهای تو با اذیت و آزارها طی شد ساق شکسته شاهد غم های طولانی ست بر روی پل جسم تو را دیگر رها کردند تا صبح محشر از غم تو دیده بارانی ست از بس کفن آمد برایت مجلس شعرم دیگر اسیر جذر و مدی فوق طوفانی ست
اگر که طاقت حق را نداری ای اخوی برو بگیر ز مادر سراغی از ابوی فقط نه شیخ قریشی که سیدالبطحاست چقدر ادلّه ی محکم و استناد قوی ؟؟؟ مگر روایت ابن ابی الحدید نگفت!؟ رهین منت او هست مکتب نبوی پدر شده ست فدایی غربت پسرش چه کرد با تو مسلمان تفکر اموی؟؟ علی و زخم تن او گواه حرف من است به جا گذاشته از خود برای دین فدوی به حُسن اگر که ببینی شکوه عبد مناف رسیده است به مشهد به کعبه ی رضوی ابوتراب بنازد به تو ابوطالب! سلام جد بزرگ عشیره ی علوی! عموی خوش قد و بالای حضرت زهرا گریز روضه ی کنج خرابه ام بشوی
اذن از پدر گرفتم، تا از پسر بخوانم با اشک شوقِ جاری، با چشم تر بخوانم با نیت تعبد در این شب تولد از مظهر تهجد، شب تا سحر بخوانم  در دوری از مدینه، سجادیه‌ست سینه با جان و دل به یادش، خَمسَ عَشَر بخوانم دین در مقاله‌ی او، بر لب رساله‌ی او در جان خطبه‌اش قرآنی دگر بخوانم روشن شود زمین از نور جبین حضرت این نورسیده را من، قُرص قمر بخوانم اسم علی گذارد بر بچه‌هایش ارباب تا از نخست امام خود بیشتر بخوانم الگوی من کُمیت است، شعرم از اهل بیت است حیف دو روز عمر از، کوه و کمر بخوانم من بی فروغ ماندم؛ پس ماه هر شبم باش  نوری بده به شعرم؛ قدری مخاطبم باش دلبر اگر تو هستی، دلداده شهربانو از شوقْ روی پایت، افتاده شهربانو ناز قدوم پاکت، سجادِ خانواده با شوق پهن کرده، سجاده شهربانو تا قسمت تو باشند، در خدمت تو باشند آماده است ارباب، آماده شهربانو با گیسوی کمندت، پیشانی بلندت همواره نقش بستی، در یاد شهربانو زیباتر از جمالت، والاتر از جلالت هرگز به خود ندیدند، اجداد شهربانو بعد از غزل نوشتن، نذر علیِ لیلا مدح تو را بگویم، سجادِ شهربانو شاعر ز مدح پاک تو دست بر ندارد شعرم به خوبی تو، مضمون دگر ندارد انگیزه‌ی تغزل، ادعیه‌ی صحیفه‌ست شعری که مدح او نیست، از ریشه‌اش ضعیف است کی با دو دست بسته، شد از جهاد خسته؟! دشمن تفکراتش، سرتا به پا سخیف است بیمار خیمه‌ها نیست؛ این حرف مشمئز چیست؟! تخریب اساس کار ذریه‌ی سقیفه‌ست فتح الفتوح او را، از کوفیان بپرسید نسل علی که ابن مرجانه را حریف است شعری که بی هدف نیست یعنی که بی شرف نیست شعری که حق بگوید، نزد خدا شریف است شعرم به وجد آمد، وقتی از او سرودم من با سرودن از او، حال دلم ردیف است هم شیعه مسلکم از فیض دعای سجاد هم عاقبت بخیرم از سجده‌های سجاد شاعر به غیر از این‌ها حرفی دگر ندارد امروزه شعر خنثی قطعاً ثمر ندارد راه نجات تنها راه ولایت و بس راهی جز این نداریم؛ اما اگر ندارد این خاکْ پُربها شد، تا بیمه‌ی رضا شد غیر از نگاه حضرت، ایران سپر ندارد ما جای ان یکاد از سلطان طوس خواندیم وقتی که دشمن ما، جز دردسر ندارد در سینه درد و رنج است، صد کربلای پنج است پس توپ و تانک و ترکش، دیگر اثر ندارد سیدعلیِ ایران، شیخ نعیمِ لبنان خاورمیانه قطعاً کم شیر نر ندارد یک عمر در نبردیم، از جبهه برنگردیم شیعه از اعتقاد خود دست بر ندارد در سایه‌ی پیمبر، لشکر اُسامه دارد تا انقلاب مهدی، نهضت ادامه دارد
دل رمیده حوالی آستانه‌ی اوست تمام دلخوشی‌ام جشن شادیانه‌ی اوست ترانه‌ی لب من از غزل ترانه‌ی اوست "رواق منظر چشم من آشیانه‌ی اوست " "اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی‌ست زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی‌ست " ستاره‌های درخشان، به جلوه آمده‌اند شبیه ماهِ فروزان، به جلوه آمده‌اند بسانِ یوسف کنعان، به جلوه آمده‌اند "اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند" " کسی به حُسن و ملاحت، به یار ما نرسد به دلپذیری نقش نگار ما نرسد" پیمبران اولوالعزم، بی گمان جمع‌اند کنار اهل زمین، اهل آسمان جمع‌اند به شوق آمدن صاحب الزمان جمع‌اند "حضور خلوت اُنس است و دوستان جمع‌اند" "وان یکاد بخوانید و در فراز کنید معاشران! گره از زلف یار باز کنید" برای عرض ارادت به ساحت نرگس رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس عزیز عسکری و جان حضرت نرگس نظر به چهره‌ی ماهش عبادت نرگس حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات به شادی دل مهدی و مادرش وقار و شأنِ سلیمان، شرافت یعقوب نگاه رحمت نوح و تحمل ایّوب مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب تمام نور محمد به چهره اش پیداست چکیده‌ای ز تمام پیمبران خداست شبیه پرچم در حالِ اهتزاز آمد امیر مُطلَقِ از خَلق بی نیاز آمد علی و جعفر طیار و حمزه باز آمد قسم به تیغ دو دم، فارس الحجاز آمد ز نسل احمد مختار و رونوشت علی‌ست سرشتِ مهدی کرار از سرشت علی‌ست نگاه مرحمتش خلق را کفاف کند به خوبی‌اش همه‌ی شهر اعتراف کند به زیر سایه‌ی الطافش اعتکاف کند میان عرش، مَلَک دور او طواف کند همیشه از سر دلتنگی‌اند محتاجش فرشته‌ها همه چشم انتظار معراجش قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست "سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست" دمی که صحبت یار است، صحبت از "من" نیست سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست خدا کند که بیابم نشانِ مهدی را نشان دهم به همه دوستانِ مهدی را به عالمی ندهم قُرص نان مهدی را دوباره زنده کنم گفتمانِ مهدی را ز جور جعفر کذاب‌هایمان فریاد که سال‌های پیاپی ظهور عقب افتاد نگاه روشن و بیدارمان عوض نشود بیان محکم گفتارمان عوض نشود مسیر و موضع و کردارمان عوض نشود نظام و نحوه‌ی پیکارمان عوض نشود به غیر میل شهادت نبوده در دل‌مان مسیر ماست مسیر امام راحل‌مان قسم به کرببلا، "حریّت" فروشی نیست "وفا و غیرت و انسانیت" فروشی نیست "ولایت و شرف و امنیت" فروشی نیست به خونْ نوشته شد: این مملکت فروشی نیست هنوز مشی شهیدان‌مان به خاطر هست بقای نهضت ایران، گران تمام شده‌ست یگانه منجی عالم که حق ضمیمه‌ی اوست و شیعه تشنه‌ی یک نَظرَةً رَحیمه‌ی اوست وجبْ وجبْ وطن ما هماره بیمه‌ی اوست زمانه منتظر دولت کریمه‌ی اوست گره‌گشایی در مشکلات با مهدی‌ست نوای شیعه‌ی مظلوم، ذکر یا مهدی‌ست
🔸يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ، يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ، أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، وَهٰذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ، وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذِى فَرَضْتَ صِيامَهُ عَلَىَّ، وَهُوَ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدىٰ وَالْفُرْقانِ وَجَعَلْتَ فِيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَجَعَلْتَها خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، فَيا ذَا الْمَنِّ وَلَا يُمَنُّ عَلَيْكَ مُنَّ عَلَىَّ بِفَكاكِ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ فِى مَنْ تَمُنُّ عَلَيْهِ وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.🔸 مژده ای چشم انتظاران ماه مهمانی رسید ماه توبه وقت اظهار پشیمانی رسید اشک شوق اذن دخول میهمانی رفتن است بنده ی آلوده ای با چشم بارانی رسید هرکه خوش روزی ست کلی اشک چشمش می دهند سر به زیر انداختم رزق فراوانی رسید از پی " لاتقنطوا من رحمت الله " آمدم آیه ای خواندم بشارت های قرآنی رسید امتحان سخت ما ذبح هوای نفس ماست خنجری برداشت ابراهیم ؛ قربانی رسید لطف او نگذاشت حتی بنده اش لب تر کند هرچه در این ماه از ذهنم گذشت آنی رسید از همان بدو تولد رزق ما دست علی ست از نجف در سفره ی ما لقمه ی نانی رسید سفره ی افطارمان را پهن کردیم و از آن عطر و بوی زعفران های خراسانی رسید کاش می شد مثل حر ما را بغل گیرد حسین غرق در دلواپسی عبد پریشانی رسید محفل نورانی ما روضه کم دارد فقط مویه باید کرد وقت مرثیه خوانی رسید ناله ای برخاست که مُنُّوا عَلَی بن المُصطَفی جرعه ی آبی مگر بر طفل عطشانی رسید!؟ آه از آن ساعت که مردی از خجالت آب شد...
مژده! ای چشم انتظاران! ماه مهمانی رسید ماه توبه، وقت اظهار پشیمانی رسید اشک شوق، اذن دخول میهمانی رفتن است بنده‌ی آلوده‌ای با چشم بارانی رسید از پی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه" آمدم آیه‌ای خواندم بشارت‌های قرآنی رسید امتحان سخت ما ذبح هوای نفس ماست خنجری برداشت ابراهیم؛ قربانی رسید لطف او نگذاشت حتی بنده‌اش لب تر کند هرچه در این ماه از ذهنم گذشت آنی رسید از همان بدو تولد رزق ما دست علی‌ست از نجف در سفره‌ی ما لقمه‌ی نانی رسید سفره‌ی افطارمان را پهن کردیم و از آن عطر و بوی زعفران‌های خراسانی رسید کاش می‌شد مثل حر ما را بغل گیرد حسین غرق در دلواپسی عبد پریشانی رسید محفل نورانی ما روضه کم دارد فقط مویه باید کرد وقت مرثیه خوانی رسید :: ناله‌ای برخاست که "مُنُّوا عَلَی بن المُصطَفی" جرعه‌ی آبی مگر بر طفل عطشانی رسید؟! آه از آن ساعت که مردی از خجالت آب شد...
مژده ای چشم انتظاران ماه مهمانی رسید ماه توبه وقت اظهار پشیمانی رسید اشک شوق اذن دخول میهمانی رفتن است بنده ی آلوده ای با چشم بارانی رسید هرکه خوش روزی ست کلی اشک چشمش می دهند سر به زیر انداختم رزق فراوانی رسید از پی " لاتقنطوا من رحمت الله " آمدم آیه ای خواندم بشارت های قرآنی رسید امتحان سخت ما ذبح هوای نفس ماست خنجری برداشت ابراهیم ؛ قربانی رسید لطف او نگذاشت حتی بنده اش لب تر کند هرچه در این ماه از ذهنم گذشت آنی رسید از همان بدو تولد رزق ما دست علی ست از نجف در سفره ی ما لقمه ی نانی رسید سفره ی افطارمان را پهن کردیم و از آن عطر و بوی زعفران های خراسانی رسید کاش می شد مثل حر ما را بغل گیرد حسین غرق در دلواپسی عبد پریشانی رسید محفل نورانی ما روضه کم دارد فقط مویه باید کرد وقت مرثیه خوانی رسید ناله ای برخاست که مُنُّوا عَلَی بن المُصطَفی جرعه ی آبی مگر بر طفل عطشانی رسید!؟ آه از آن ساعت که مردی از خجالت آب شد...
یاکریم الصفح رحمی کن به ما ؛ ما را ببخش خسته ایم از این همه جرم و خطا ما را ببخش کاری از ما بر نمی آید خودت کاری بکن باز کن امشب گره از کار ما ؛ ما را ببخش اشک مان را در بیاور ؛ آبرومان را بخر در مناجات سحر وقت بکا ما را ببخش هرچه تو دلسوزمان هستی ولی ما درعوض بی حیا هستیم خیلی بی حیا مارا ببخش قبل از آنکه روزه را با روزی تو وا کنیم یک شب از این ماه قبل ربنا ما را ببخش یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین دست ما خالی ست بی چون و چرا ما را ببخش موقع جان کندن و هنگام میزان عمل چند جا یاری مان کن چند جا ما را ببخش ای که زود از بندگان خویش راضی می شوی لطف کن این دفعه هم جان رضا ما را ببخش نذر خوبان تو خیلی خوب گریه می کنیم در میان روضه شب های عزا ما را ببخش واسطه کردیم امیر المومنین را پیش تو به گل روی علی امشب خدا ما را ببخش شاهدی با پای دل هرشب زیارت می رویم یک شب جمعه بیا در کربلا ما را ببخش ما دل بابای مان را هم به درد آورده ایم یا اَبانا یا علی مرتضی! ما را ببخش همسرت را در میان کوچه ها سیلی زدند با چه رویی خواستند از تو بیا ما را ببخش