#حضرت_ام_البنین__س__روضه
عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته
چهار قبر خیالی به خاک تو پیداست
نشانه هاست به جا ونشان تورفته
به یاد مادر عشق وادب بزن ناله
شکوه ناب ولا روح و جان تورفته
قسم به نوحه ی زیبای برلبش قلبم
تپیده باغم تو با روان تورفته
روان و روح تو و مادر وفاآنجاست
که روی نیزه سرعاشقان تورفته
سری به نیزه بلنداست وپای نی زینب
هزار آه که با دشمنان تورفته
نوای بانوی احساس ذکرالعجل است
دعای ندبه بخوان ندبه خوان تورفته
شاعر:حسین ایمانی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
دست در تقویم برده، پای در کفش زمان
چادرش را پهن کرده روی تاریخ جهان
کوفه دندان های عقلش را کشیده، بعد از این
میکشد تنهاییاش را روی شن های روان
مثل زن های بنیهاشم صبور و ساده است
مثل مردان قریشی سختکوش و پُر توان
عاقبت افتاد از دست پسرهایش عمود
عاقبت افتاد لب های مؤذن از اذان
دانهدانه نخلهایش را تبر انداخته
پای اجساد درختانش نشسته باغبان
باد هوهو میکند در خیمههای سوخته
اشک جاری میشود از چوب های خیزران
شیر خوردند از جنابش شیرمردان زمین
ارث دارند از لبش امّالبنینهای جهان
شاعر:فاطمه قاءدی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
وقتی غزل ردیف تو را کم می آورد
شعری برای درد فراهم می آورد
نام تو در کجاوه ای از نور می رسد
شعر مجسمی که مرا غم می آورد
بغضی گلوی مرثیه ام را گرفته است
دارد خبر ز ماه محرم می آورد
ای مادر ی که فاطمه ی دیگری شدی
تکرا ر واژه های تو ماتم می آورد
تو مادر چهار شهیدی که نام تو
داغی عظیم بر دل عالم می آورد
خورشید آسمان بنی هاشمی که ماه
در پیشگاه مهر تو سر ، خم می آورد
هر چار فصل باغ دلت گرچه شد خزان
این زخم ها برای تو مرحم می آورد
آخر چگونه شرح دهم غربت تو را
وقتی توان قافیه ها کم می آورد
شاعر:مجتبی ابوالقاسمی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
فاطمیه رفته اما دل شده با غم قرین
از غم هجران بی بی حضرت اُم البنین
بانویی که اهل دل از او ادب آموخته
عرشیان و قدسیان از ناله هایش سوخته
اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین
در عزای جعفر و عباس و عثمان و حسین
چون خبر دادش بشیر از کربلا با چشم تر
صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از این خبر
وای از آنساعت که او میگفت با آهِ غمین
آه اِی مردم نخوانیدَم دگر اُمُ البنین
من شنیدم دست عباسم شده از تن جدا
جان خود تقدیم جانان کرده او در کربلا
من شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند
با عَمود آهنین بر فرق زیبایش زدند
هر چه آمد بر سرش قربان شاه عالَمِین
جان او جان عزیزانم به قربان حسین
گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من
روی دامان حسین بِنهاده سر عباس من
من بمیرم که حسین در کربلا مادر نداشت
کشته شد با حنجر خشکیده و یاور نداشت
مرتضی شاهمندی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
فدای حُسن دل انگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزی اش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمه جان شده بود
چه امتحان بزرگی که در رثای حسین
و نه به خاطر فرزند روضه خوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بی امان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
سیدمهدی موسوی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
در لابلای بغض این کوی و گذرها
پیچیده ذکر وا حسینا در سحرها
انگار در یک گوشه از تنهایی خود
روضه گرفته حضرت ام القمرها
یک فاطمه وقتی دوباره روضه خوان است
پر می شود از عطر یاس این دور و برها
دارد به دل داغ تمام نیزه ها را
داغ علی های قبیله، داغ سرها
داغی نشسته مادرانه بر دل او
داغی که می ماند همیشه بر جگرها
جمع مصیباتی که او دیده ست یعنی
ام البنین شهر منهای پسرها
وَیلی عَلی شِبلی عزیز قلب مادر
شیرم حلالت ساقی بی بال و پرها
عباس جان، زینب برایم روضه خوانده
از کربلا، از علقمه، از إِنْکَسَرها
نخل رشید باغ من، بالا بلندم
در بین گلدان جا شدی؟! آه از تبرها
آه از غریبی رباب و گریه هایش
در لابلای بغض این کوی و گذرها...
محمد جواد مهدوی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
رودها چشمان خیست را برابر داشتند
آسمان ها را نفس هایت مکدّر داشتند
دست هایت در میان خانه ی مولا وزید
کودکان فاطمه انگار مادر داشتند
موج ها از بستر چشمان تو برخاستند
ابرها ازسوز دامان تو سر برداشتند
خانه بی سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را
آن سحرگاهان بی فانوس باور داشتند
بی علمدار است صف های خیالت سال ها
سال هایت حال و روزی گریه آور داشتند
اشک هایت هفت دریا را به جان آورده بود
ناله هایت را زنان هفت کشور داشتند
مادر پروانه های بی قرار نینوا
سنگ ها پروانه ات بودند اگر پر داشتند
شاعر:حمیده رضایی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#مرثیه_حضرت_امُ_البنین_س
فاطمیه رفته اما دل شده با غم قرین
از غم هجران بی بی حضرت اُم البنین
بانویی که اهل دل از او ادب آموخته
عرشیان و قدسیان از ناله هایش سوخته
اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین
در عزای جعفر و عباس و عثمان و حسین
چون خبر دادش بشیر از کربلا با چشم تر
صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از این خبر
وای از آنساعت که او میگفت با آهِ غمین
آه اِی مردم نخوانیدَم دگر اُمُ البنین
من شنیدم دست عباسم شده از تن جدا
جان خود تقدیم جانان کرده او در کربلا
من شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند
با عَمود آهنین بر فرق زیبایش زدند
هر چه آمد بر سرش قربان شاه عالَمِین
جان او جان عزیزانم به قربان حسین
گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من
روی دامان حسین بِنهاده سر عباس من
من بمیرم که حسین در کربلا مادر نداشت
کشته شد با حنجر خشکیده و یاور نداشت
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
#حضرت_ام_البنین
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#دیماه۱۴۰۲
سلامِ ما بر تو اِی ، گل امیرالمومنین
یار و یاور حیدر ، یا حضرت ام البنین
سلامِ همه عالم ، بر تو ای مادر ادب
بعد زهرا تو هستی ، همسر قَتال العرب
تویی ماه بی قرین. حضرت ام البنین
بی بی یا ام البنین (۴)
یه روزی ان شالله ، بانو کنار مزارت
بر سر و سینه زنیم از ناله های غمبارت
گریه های تو بی بی ، دل همه زنها شکست
کربلا هم تیغ کین ، بر گل یاس تو نشست
بفدای عباسِت دلِ پُر از احساسِت
بی بی یا ام البنین (۴)
تا شنیدی از فرقِ ، عباس و دستان جدا
گفتی همه پسرهام ، فدای حسین زهرا
تا که شنیدی بانو ، از غم و غربت حسین
صیحه ای زده ای و ، دلت شده به شور و شین
بند دلت پاره شد زینبش آواره شد
بی بی یا ام البنین (۴)
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
#حضرت_ام_البنین
#مهدی_نظری
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و همسر باشی
قسمت این بود که در زندگی مشترکت
به عزیزان دل فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمۀ خانۀ کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامی زنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی
قمرت یک نفره لشگر انصار خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند
متعجب نشو گر شافع محشر باشی
غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد
سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی
این یتیمان همه به واژۀ در حساسند
نکند در بزنند و تو پس در باشی
چار تا بچۀ این خانه همه مادریاند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن
فاطمه! دور و بر این شه بی سر باشی
سعی کن ثانیهای تشنه نماند این گل
یار این سوخته دل تا دم آخر باشی
#مرثیه_حضرت_ام_البنین
متن دو مداحی بالا با نوای :
حاج محمود کریمی و حمید رضا علیمی
هر نَفَس هربار در هربار : یا امالبنین
هر تپش تکرار در تکرار یا امالبنین
نذرِ من شد سُفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا امالبنین
با گرههایی که کور است آمدیم و واشدند
رو به او گفتیم تا یکبار یا امالبنین
سینهام آماجِ غمها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم رویِ این دیوار یا امالبنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هرکه دارد کار : یا امالبنین
کارِ عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سردار : یا امالبنین
چادرش بابالحوائج خانهاش بابُ المراد
چارهی هر مشکلِ دشوار یا امالبنین
با دلِ زهراییاش دین باوریاش را ببین
با امیرالمومنین همسنگریاش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنند
مادریاش را ببین نامادریاش را ببین
کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریاش را ببین
بی حُسینَش مینشست و میشکست و میشکست
روضهخوانیاش ببین نوحه گریاش را ببین
بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته
چادرِ خاکی ، سرِ خاکستریاش را ببین
از همه شرمنده اما از رُبابش بیشتر
مَشک را میگفت خاکِ روسریاش را ببین
روزها گِرد سکینه میزَنَد بر سینهاش
آه زینب چهرهی نیلوفریاش را ببین
زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد
گفت مادر ردِ خون انگشتریاش را ببین
#شاعر_حسن_لطفی
#سید_جواد_ذاکر_ره
#هجدهمین_سال
به بهانه ی هجدهمین سالگردِ درگذشتِ
سیّدالذاکرین مرحوم سیّـــد جـــوادِ ذاکـــر
" سی بیت برای سی سال مظلومیّت "
سیّد کجایی بی تو رفته شور از این شـــهر
قلبم شکســته بعدِ تو بدجـور از این شـــهر
در چشم هایم موجِ افسوس است بعد از تو
بیــداری ام ماننـــدِ کابـــوس است بعد از تو
لبخـــندهامان از دعـــایِ اشــک هایِ توست
این اشک هایِ سُرخ ما سبز از دعایِ توست
با شعرهایت همچنان شورآفریــن هستــــی
موکب به موکب ، میهمانِ اربعین هستــــی
در بیــــنِ مشایّـــه ، میـــانِ هـــم نوایــی ها
دیــــدم تـــو را در خانـــه هایِ کربلایــی ها
آوازه ات پیچیــده در گــــوشِ اقـــاقــی ها
از شورِ تو شیرین شده چـــایِ عراقــــی ها
آرامگاهـــت هيئتِ یاس و شقایــــق هاست
آرامگاهــت تا ابــد در قلبِ عاشــــق هاست
مثـــلِ ستـــاره در میــانِ کهکشـــان هایــــی
تو روضـــه خوانِ کربـــلایِ آسمـــان هایــــی
در آسمان ها هم حماســـه خـــوانِ اربابــــی
مدّاحِ مخصوص سه سالـــه جـــانِ اربابــــی
می خوانی و اشکِ " رسولِ ترک " جانسوز است
تو روضه خوان و شعرخوان هم حاج فیروز است
نوکـــر همیشـــه آبرومنـــد است ، فهمیدیم
عزّت فقط دســـتِ خداوند است ، فهمیدیم
با شعـــرهایت شــــور را آوازه بخشیــــــدی
آزادگـــــی را اعتبــــاری تـــازه بخشیــــــدی
لبخــــندهایت مانده بر احکـــامِ خیـــلی ها
کــفرِ تو می ارزیــــد بر اســـلامِ خیـــلی ها
آموختیـــم از تو به ذِلّــــت تـــن نـــدادن را
دستانِ فقــــرِ خود به اهریمـــن نـــدادن را
ای کاش بودی و به مستـــان باده می دادی
آقـــا شــدن را یـــادِ " آقـــا زاده " می دادی
" آقــایِ نخلستان " امیرِ رویِ منبـــر نیست
آقـــایِ ما حتّی لباســش مثلِ قنبــــر نیست
عمــری عدالـــت بینِ انصار و مهاجر داشت
حتّی سلیمان مورها را هم به خاطر داشت
آری علی پیشانی اش پینـــه نخواهد بست
اســـلام را بر پایـــه ی کینـه نخواهد بست
در دینِ ما تُهمت نشانی از رِشـــادت نیست
رفتارِ اینها با تو چیزی جز حسـادت نیست
از آن سکــوتِ بدتــر از فریـــاد می ترســند
این خُسروان از تیشه ی فرهاد می ترســند
از اینکه شیخ اینبار اهلِ باده نوشی نیست
منبر ندارد ، تاجـرِ روضـه فروشـــی نیست
می خواند اَمّا از سرِ عادت نخواهد خواند
بینِ ابوبکر و علی وحــدت نخواهد خواند
غیرت فقط میخواند و دنبالِ اُجرت نیست
عاشق که با معشوق دنبالِ تجــارت نیست
نه اهلِ قدرت بود نه حُبِّ ریاســت داشت
نه مثلِ اینها ترسی از اهلِ سیاست داشت
مظلوم بود و باز هم مظلـوم خواهــد ماند
او خاکِ پایِ چارده معصــوم خواهــد ماند
حالا سُکوت اش در جهان فریاد خواهد شد
هر جا که روضه باشد از او یـاد خواهد شد
یکتاست دیگر هیچکس همتایِ ذاکر نیست
سیمــایِ ایران لایـــقِ سیمــایِ ذاکــر نیست
بر سر درِ میخانــــه ها تمثـــالِ ذاکـرهاسـت
کرب و بلا در سینـــه ی امثـالِ ذاکـرهاسـت
او رفـت و با خـــود بُرد از قلبـم قِداســت را
دیگـر ندیـــدم روضــه هایِ بی سـیاســت را
او رفـــت اَمّا شـــک ندارم بی گُمـــان یک روز
از شالِ سبزش سبز خواهد شد جهان یک روز
میلاد : 31 شهریور 1355
وفات : جمعه 16 تیر 1385
#_ابراهیم_زمانی
هدایت شده از M.sh M..sh
#در_فراق_صاحب_الزمان_عج
#دیماه۱۴۰۱
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من
چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من
لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار
جانا تو بیا دست از این فاصله بردار
ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم
چندی است که دیوانه و حیران تو باشم
من سائلم و دست به دامان تو هستم
بیمار توام ، چشم به درمان تو هستم
دیدی که سر راه تو بر خاک فِتادم
بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم
جز خال لب صورت تو در نظرم نیست
یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست
مجنونم و هر لحظه گرفتار تو گشتم
خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم
مَپسند که از کوی تو آواره شوم من
در راه رسیدن به تو بیچاره شوم من
گر رُخ بِنمایی همه جا یار تو گردم
من مشتریِ یوسفِ بازارِ تو گردم
ای یوسف گُم گشته ی زهرا مددی کن
حالا که به راه تو نشستم نظری کن
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
هدایت شده از M.sh M..sh
#فراق_یار_وجمعه.....
به سبک : دوباره مرغ روحم
دوباره جمعه اومد از تو خبر نیومد
ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد
آقا دلم گرفته از دست این زمونه
برای دیدن تو هِی می گیره بهونه
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
از آسمون قلبم بارون اشک می باره
دیگه ز دوری تو صبر و قرار نداره
دلبر من تو هستی توی دلم نشستی
گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
بذار که من گدای در خونت بمونم
تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم
آقا منو دعا کن برای خود سوا کن
این دل مضطرم رو راهی کربلا کن
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
اين آستان كه هست فلك سايه افكنش
خورشيد شبنمي است به گلبرگ گلشنش
تا رخصت حضور نيابد شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش
جاري است موج معجزه ی جويبار غيب
در شعله شقايق صحراي ايمنش
اينت بهشت عدن كه دور از نسيم وحي
بوي خدا رهاست به مشكوي و برزنش
كو محرمي كه پرده ز راز سخن كشد
دارد زبان ز سبزه ی توحيد سوسنش
تا زينت هماره هفت آسمان شود
افتاده است خوشه پروين ز خرمنش
سر مينهد سپيده دمان پاي بوس را
فانوس آفتاب به درگاه روشنش
جاي شگفت نيست كه اين باغ سرمدي
ريزد شميم شوكت مريم ز لادنش
روز نخست چون گل اين بوستان شكفت
عطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش
محتاج نقش نيست كه گردد بلند نام
گوهر، جهان فروز بر آيد ز معدنش
اينجاست نور آينه عصمتي كه بود
بر نقطه نگين نبوت نشيمنش
هم باشدش بهار رسالت در آستين
هم ميچكد گلاب ولايت ز دامنش
مرد آفرين زني كه خليلانه ميشكست
بتخانه خلاف خلافت ز شيونش
از سدره نيز در شب معراج ميگذشت
حرمت اگر نبود عنانگير توسنش
تا كعبه راز سنگ كرامت نيفكند
از چشم روزگار نهانست مدفنش
احرامي زيارت زهراست اشك شوق
يا رب نگاهدار ز مژگان رهزنش
دارم گواه كوتهي طبع را به لب
بيتي كه هست الفت ديرينه با منش
"من گنگ خوابيده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش"
خسرو احتشامی
#به_حضرت_مادر_سلام_الله_علیها
• یارب نرسد آفتی از باد خزانش
آن یاس که شد دیده ی نرگس نگرانش
هربار که می خواستم از او بنویسم
دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش
درپرده ی ابهام زبان شعرا سوخت
از بسکه ندیدند کران تا به کرانش
ناموس خدا بود که می خواست نبیند
اندازه ی یک بیت به شعر دگرانش
می خواست که قدرش نشود بر همه معلوم
مانند شب قدر به ماه رمضانش
آن قدر عزیز است که ازسوی خدا نیست
غیر از ملَک وحی کسی نامه رسانش
وقتی که به در می زند از شوق بلند است
از سینه ی جبریل صدای ضربانش
سرچشمه اش از مائده ی "بَضعة منّی "است
خونی که دویده است میان شریانش
زهرا اثر سیب بهشتی است که احمد
بعد از شب معراج رسیده به دهانش
کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت
جایی که خدا سوره فرستاده به شانش
یعنی که پس از " اَنَّ علیّاً وَلیُ الله"
یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش
این سوره ی مکّی مدنی ، نبض رسول است
نفسی است که مانند نفس بسته به جانش
زهرا ملکی بود که نازل شد و برگشت
بیهوده در این خاک نگیرید نشانش
بیچاره ی یک تار نخ چادر زهراست
هرکس ندهد آیه ی تطهیر تکانش
شاعر همه شب اشک شد و آخر سر هم
جز این غزل خیس نیامد به زبانش
والعصر...که فرزند همین فاطمه مهدی است
ما منتظرانیم ، خدایا برسانش
#عباس_شاه_زیدی
ای که پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای!
از ازل -آری- برای سوختن آمادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری
شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست
اولین فردی که فریاد "بَلَی" سردادهای
فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا
فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای
ای که عرش از چادرت حاجت تمنا میکند!
از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟
درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان
با قنوت گریههایت بر سر سجادهای
مادر سادات! تنها مادر سادات نه
مادر دلسوز هر مرد و زن آزادهای
بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد
از همان روزی که تو در بسترت افتادهای
لیلةالقدر انتظار دیدنت را میکشد
مطلعالفجر تماشایی! کجای جادهای؟
علی سلیمیان از اصفهان
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمی تر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی تر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی تر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی تر
که قبل از قصۀ »قالوا بلی» این زن بلی گفته ست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته ست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش می رود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
چه بنویسم از آن بی ابتدا، بی انتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه یا للعجب واحیرتا زهرا
چه می فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله می زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل می بندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمان ها می گذارد سر بر آن چادر
تیمّم می کند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچه ها بوده ست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده ست
غمی در جان زهرا می شود تکرار در تکرار
صدای گریه می آید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمان ها می شود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه می خواند کسی انگار
برایش روضه می خواند صدایی در دل باران
که یا أماه أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوه ای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم می سوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن می دوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بی وقفه می بارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنه ست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: می بخشید مادر را
کفن هایم یکی کم بود، می بخشید مادر را
بمیرم بسته می شد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان می شد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه می افتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنه ای مادر برایت آب آورده
سید حمیدرضا برقعی
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
به زمین آمدنش آمدن ساده نبود
دست بر سینه نبى گفت: بفرما زهرا
سر آوردن این سوره کوتاه چقدر
گفت جبریل: على , گفت نبى: یا زهرا
اینکه حق با على است , اینکه على با حق است
معنى هر دو اش این است: “على با زهرا”
قرب آن است که در سجده به زهرا برسند
سر سجاده رسیده ست به زهرا, زهرا
یک على داشت خدا, فاطمه هم داشت یکى
بخدا نیست کسى فاطمه الا زهرا
مرتضی مثل نبی بوسه به دستش میزد
حجت الله علی, حجت اعلا زهرا
من ز طیف عرفاى نجفى هستم که
ذکرم امروز بود فاطمه, فردا زهرا
کاروبار دل ما پیش خدا میگیرد
سروکار دل ما باشد اگر با زهرا
قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد
بنویسند اگر بر لحد ما ” زهرا “
شاعر :علی اکبر لطیفیان
🌹حدیث حدیث کساء
قالَ جبریلُ فَیا ربّ ِ وَ مَن تحتَ کِسا
وحی شد اوّلهُم فاطمةُ خیرُ نِسا
مصطفی بود و علی بود وحسن بود و حسین
بعلُها بود و بَنوها و ابوها بفِدا
ای خوش آنکس که فهَل تأذنُ لی گفت و شنفت،
قد أذنتُ لکَ از جانب درگاه شما
إنّما...یُذهبَ عنکُم صلواتی دارد
اهلُ بیتید و خدا طهّرَکم تطهیرا
غم اِنّی أجدُ فی بدَنی ضُعفا رفت
فاطمه تا به پدر گفت سلامٌ أبتا
رستگاران دو عالم چه کسانی هستند
و علی گفت به این قبله قسم شیعتُنا
___
میرسد آنکه روی دوش، کسایی دارد
تا جهان بشنود آن رایحهی طیّبه را
مهدی جهاندار
#حضرت_زهرا_س_مدح
بدون لطف تو "شادی" به فکر "غم شدن" است
"وجود" یکسره در معرض "عدم شدن" است
به جلوه آمده در تو تمام "کُنْ فَیَکون"
جواب خواستههای تو لاجرم "شدن" است
به "بودن" تو گره خورده است "بودن ما"
به شوق توست که "دم" فکر "بازدم شدن" است
به مجلسی که در آن صحبت از فضائل توست
کدام آینه را قدرت عَلَم شدن است؟
برای از تو نوشتن درختهای جهان
تمام حسرتشان کاغذ و قلم شدن است
تویی که آینهی کعبهای و آن عملی
که در برابر تو واجب است، خم شدن است
کمال مرتبهی شاعرانِ دورهی ما
در آستان تو عُمّان و محتشم شدن است
چگونه درک کنم بخشش تو را؟ وقتی
که منسب پسرت اُسوهی کَرَم شدن است
به گرد و خاک بقیعت قسم! که در آنجا
تمام حسرت ما زائر حرم شدن است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک، لالایی بی واژهی مادرها بود
گورِ بی فاتحه، گهوارهی دخترها بود
ناگهان یک نفر این قائله را بر هم زد
(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد)
آنکه بر شانهی خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه، بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شرف هر دو جهان... فاطمه تشریف آورد
سیده، محترمه، ممتحنه، حنانه
حانیه، عالمه، اُم النجبا، ریحانه
عطر او آمد و عالَم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانهی او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالَم برسد
تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد...
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سرِ عقل بیاید، برخاست
جلوهای کرد و دلیل «زَهَقَ الباطل» شد
و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پُر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
* *
بنویسید که معصومهی عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوت زهراست
دختری که لقبِ اُم ابیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر «وَاعتَصِموا» میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورهی دهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد، دهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوهی او سورهی انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز درِ خانهی زهرا همه درها بستهست
زهد با دیدن او حسِ تفاخر دارد
قرة العین نبی، وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دوعالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود؛ ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب یتیمان میپخت
بارها خادمهاش گفت به لطفت شادم
(من از آن روز که در بند توأم آزادم)
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینهی پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست
احدی کفو علی بن ابی طالب نیست
آفتاب از افق خانهیشان سر میزد
هرزمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود؛ چه خیر العملی!
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی؟!
وقت آن شد بنویسید که حجت: زهراست
سند محکم اثبات ولایت: زهراست
اولین شیعهی بیتاب علی زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر میگشت
بازهم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی، سلسلهی طوبی شد
میوهی این شجره، نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را برسر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبهی دم به دمش وارث تیغ دودم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحهی کاخ ستم را خوانده
* *
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسرفاطمه کافیست که فرمان بدهد
همه از خاتمهی معرکه آگاه شوند
فاتحان باخبر از (( نصر من الله)) شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود
لعن تاریخ به موذی گریِ آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
سربلندیم اگر، تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایهی چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدیست
چارهی کار همه مردم دنیا مهدیست
#مجید_تال
#حضرت_زهرا__س__مدح
ای بانوی بهشت ، سلام و درودها
ای بوده در تمامی یکّی نبودها
ای وصف تو به واژه لولاک مستتر
ای واجب الوجود ، میان وجودها
بانوی آب ، ای یَمِ رحمت ، وَ ای بزرگ !!
دریا تویی و ختم به تو ، کلّ رودها
عرش خدا بنا شده در خانه ی شما
از خشتِ خانه ی تو گرفته عمودها
در بین عرش ، نُقل محافل فقط تویی
حول مقام تو همه گفت و شنودها
بابُ المُقدّس است ، درِ خانه ی شما
جبریل ، دلخوش است ، به اذن ورودها
گهواره ی حسن وَ حسینت به دست اوست
در وصف بچه هات ، سروده سرودها
ای خانه ی تو خانه ی امّید مصطفی !!
ای خانه ی تو خار ، به چشم حسودها !!
هر چند کرده بود ، پیمبر سفارشت
افتاد ، پشت گوش ، همه رهنمودها
احمد که رفت ، بی ادبی شد به ساحتت
تا حرمتت شکست ، عوض شد حدودها
آن خانه ای که باغچه اش ، صد بهشت بود
آتش گرفت و جای تو شد بین دودها
در پشت در به ناله ی تو اعتنا نشد
در خانه باز شد ، قدم بی وجودها
یاس سفیدِ جنت الاعلی گداخت و ...
تبدیل شد ، سپیدی تو به کبودها
ای قدّ قامتِ تو شده مثل یک رکوع !!
ای حضرت قیام ، به وقت قعودها !!
رضا قاسمی
#صل_الله_علیک_یافاطمة_الزهرا
خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست
مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست
خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است
تشنهام در ساحل غمگین دریایی که نیست
نُه بهار آرام بودم در کنار فاطمه
قامتم خم شد به یاد قد و بالایی که نیست
در مدینه هیچ کس سنگ صبور ما نشد
سوختم در ماتم بانوی تنهایی که نیست
ذکر تسبیحات او راه نجات خلق بود
شهر خواهد مرد، بعد از سوز و آوایی که نیست
گر چه دیروز از غم پهلوی او قلبم گرفت
می شود دلگیرتر امروز و فردایی که نیست
خانه بعد از رفتن او بیت الاحزان من است
بر سر سجاده اش هستم، همان جایی که نیست...
۱۸ آذرماه ۱۴۰۲
#روحالهگائینی
#زبان_حال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیهاخطاب به #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
آئینهدار کوچک مادر، صبور باش
ای داغدار حادثهی دَر، صبور باش
اینجا که نیست حیدرِ غمدیده، گریه کن
اما کنار ساقیِ کوثر، صبور باش
تو شاهدی به غسل و به دفن شبانهام
ای بال و پر شکسته کبوتر، صبور باش
من پهلویم شکسته چو قلب نحیف تو
ای دلشکسته، لالهی پرپر، صبور باش
انگار رفتنی شـدهام نازنیـن من
دیگر رسیده لحظهی آخر، صبور باش
ارثیهی تو چادر خـاکـیِّ مادر اسـت
ای خانهدار خانهی حیدر، صبور باش
زینب! هنوز اول غمهاست دخترم
ماندهست کربلای برادر، صبور باش
من صبر کردم از غم ششماهه محسنم
مادر تو نیز در غم اصغر، صبور باش
دنیا دو فرقِ چاک، تو را میدهد نشان
در ماجرای حیدر و اکبر، صبور باش
بعد از مدینه، دیدی اگر بین قتلگاه
مانده حسین با تن بیسر، صبور باش
ای جوهر صدای علی در صدای تو
خطبه بخوان! مقابل لشکر صبور باش
جان تو و حسین! خدا یار و یاورت
در داغدشت حادثه، دختر صبور باش
#امیررضا_فرجوند
🌸#مدح_و_میلاد_حضرت_زهرا_سلام_الله_علی
کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی
تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی
تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی
دختری و مادر بابا به دنیا آمدی
هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد
مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی
قل هو الله احد ای معنی کفوا احد
تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی
تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند
پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی
بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود
آخرش ای علت دنیا به دنیا آمدی
با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه ها
پس چرا انسیة الحُورا به دنیا آمدی
غصه ی ارباب ما را داشتی آن قَدْر که؛
بازهم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی
مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل
در حقیقت زینب کبری به دنیا آمدی
مهدی رحیمی
🌸#مدح_و_میلاد_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
امشب شب میلاد زهرای بتول است
لبخند شادی روی لبهای رسول است
امشب نبی کوثر گرفته بر دودستش
گویا به دنیا آمده هم بود و هستش
روح خدا در جان این دختر نهان است
از بودنش مسرور قلب شیعیان است
امشب خدیجه اشک شوق از دیده بارد
زیرا منور دختری و گوهری بر سینه دارد
امشب خدا بر مصطفی دختر عطا کرد
یک همسر دردانه بر حیدر عطا کرد
از آسمان گل ریزد امشب بر دو عالم
با دست خود عیدی دهد مولا و خاتم
امشب فرود آمد ز کوثر آیه ای ناب
بر حاجت عالم گشوده رب ما باب
ای عاشقان از دیده اشک شوق بارید
زیرا در عالم یک شفیع ناب دارید
دست توسل آوریم بر سوی مادر
حاجت دهد بر ما خدای حی و داور
یارب به حق فاطمه خورشید تابان
بفرست بر فریاد ما آن شاه خوبان
#وحیدزحمتکش_شهری
#ولادت_حضرت_زهراعلیهاالسلام
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی دقایقم همگی با تو سر نشد
شایسته ی غریبی تو ، دیده تر نشد
حق می دهمکه شام فراقت سحر نشد
این دیده ها به دیدن تو مفتخر نشد
آماده ی وصال تو این دل نبوده است
پیوند ما به دست خطاهای من گسست
از یاد برده ام که تویی صاحبم ببخش
بر هر که غیر صاحب خود طالبم ببخش
غرق گناهم و تو شدی تائبم ببخش
هستی همیشه حاضر و من غائبم ببخش
یک عمر، دیده لایق دیدار تو نبود
وقتی تو را ببینم و نشناسمت چه سود
آن که برای دیدن تو بی قرار نیست
در قلب خود به درد فراقت دچار نیست
هرگز به روی جاده ی حق استوار نیست
هرکس نبوده منتظرت رستگار نیست
طبق حدیث ناب ششم نائب رسول
با انتظار تو شده هر طاعتی قبول
تبریک یابن فاطمه، مادر رسیده است
شأن نزول سوره ی کوثر رسیده است
بدر تمام و جان پیمبر رسیده است
هم شأن و کفو حضرت حیدر رسیده است
دنیا به یمن آمدنش باصفا شده
روی لب تو لاله ی لبخند وا شده
حتماً برای مادر خود هدیه می بری
صحرانشین فاطمه، مهمان مادری
مادر تو را چگونه ببیند که مضطری
تو شهریار عالم و بی یار و لشکری
هدیه برای مادر تو جز ظهور نیست
بی تو بساط شادی عالم که جور نیست
حالا که وقت دادن هدیه به مادر است
شیعه بخوان دعای فرج را که بهتر است
این نزد مادر از همه ی هدیه ها سر است
بی شک دعا برای فرج ذکر نوکر است
تسکین قلب فاطمه گوییم بی امان
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#مدح_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
فاطمه عصمت کبری است خدا می داند
فاطمه حجت یکتاست خدا می داند
فاطمه ام ابیهاست خدا می داند
فاطمه کوثر مولاست خدا می داند
فاطمه زهرۀ زهراست خدا می داند
*
من نمی گویم و این گفتۀ من تنها نیست
هیچ کس را به جهان مرتبۀ زهرا نیست
غیر او هیچ کسی انسیۀ حورا نیست
آگه از منزلتش آسیه و حوا نیست
برتر از مریم عذراست خدا می داند
*
اوست ریحانۀ پیغمبر و دلبند رسول
اوست صدیقه و منصوره و زهرای بتول
اوست حوریه که در جسم بشر کرده حلول
سورۀ قدر خداوند که قدرش مجهول
در بر مردم دنیاست خدا می داند
*
قرة العین پیمبر که خداوند جلیل
پاسبان ساخته بر درگه او جبرائیل
یافته آیۀ تطهیر به شأنش تنزیل
آب های دو جهان ساکن و جاری و قلیل
مهر آن بانوی عظمی است خدا می داند
*
آب ها مهریه اش بود ولی بر لب آب
آب شد بهر عزیز دل زهرا نایاب
جگر پاک حسین بن علی گشت کباب
کودکانش همه از سوز عطش گشته کباب
خون از این واقعه دلهاست خدا می داند
*
روز محشر که حسین آید و یاران حسین
فاطمه مادر غمدیدۀ گریان حسین
من شرمنده زنم دست به دامان حسین
تا شود شامل من لطف فراوان حسین
او "شفیع" همۀ ماست خدا می داند
شاعر: #حسینعلی_شفیعی (شفیع)
#میلادحضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ساحت ام القری سینه ی سینا شده
ز گلشن مصطفی گلی هویدا شده
معطر از بوی او عرش معلا شده
شاد از این موهبت سید بطحا شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
جهان به وجد آمده ز مقدم فاطمه
قوام این آب و خاک از قدم فاطمه
زنده دل اهل دل شد از دم فاطمه
تجلی طور در گلشن طاها شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
خدیجه را نو گلی ز مصطفی شد پدید
که چشم این آفتاب ندیده است و ندید
تبارک و تهنیت ز عرش رحمن سفید
فلک به تعظیم او واله و شیدا شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
فرع نبوت نگر اصل ولایت بود
سیده ی بانوان ام امامت بود
مظهر انوار حق کفو ولایت بود
شفیعه ی روز حشر ام ابیها شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
قوام قرآن و دین رهین زهراستی
دوام مکتب بدین گوهر یکتاستی
فخر ولایت به این بانوی عظماستی
شرافت شیعه زین عصمت کبرا شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
کوثر پیغمبر و ریحانه ی مرتضاست
مادر سبطین و هم به امر ایزد رضاست
مشکوه انوار حق حافظ سر خداست
(رهائی) از لطف او ناطقه گویا شده
منور این انجمن به نور زهرا شده
(اثرطبع #استادحاج_علی #محمدرهائی_شهرضائی)