.
#امام_باقر
#امام_زمان
#مناجات_انتظار
بین بقیع، زائر تنها ولیّ عصر
ای صاحب دو دیده ی دریا ولیّ عصر
آتش زده به سینه ی تو غربت بقیع
درد عزای باقر و این خلوت بقیع
در التهاب ِ رفتن حُجّاج ِمستطیع
نه سینه زن نه گریه کنی مانده در بقیع
داری به دل شرار غم باقرالعلوم
روی لبت نشسته دم باقرالعلوم
پیش مزار خاکی جدّت نشسته ای
صاحب عزای صاحب ِقلب شکسته ای
قلبی که زخمی از غم کرب وبلا شده
در کودکی اسیر هزاران جفا شده
در نصف روز موی سر او سپید شد
گویی کنار جدّ غریبش شهید شد
او هم کنار آب ،عطش را کشیده است
آه ِ رباب و اصغر او را شنیده است
او دیده است پیکر صدپاره بر عبا
یک قدکشیده زیر سُم ِمرکب از جفا
او انتظار آب کشیده ست در حرم
لطمه زنان شده دم ِ افتادن علم
دیده وداع آخر شاه غریب را
بوسه به زیر حنجر شیب الخضیب را
(اُسقونی) از میانه ی مقتل شنیده است
همراه عمه آه ز سینه کشیده است
رأس بریده بر سر نی دیده است او
با یک تن بدون کفن گشته رو به رو
پیش حسین نغمه ی شادی سروده شد
ای وای! کهنه پیروهنش هم ربوده شد
او دیده است آتش دامان دختری
در زیر پای اسب عدو یاس پرپری
گردیده است همسفر خولی و سنان
همراه کاروان ِ اسیران ِقدکمان
او هم به روی ناقه ی عریان سوار شد
بر زخم تازیانه ی دشمن دچار شد
در کوچه های شام سرش سنگ خورده است
او را عدو به مجلس اغیار برده است
هرچند او شهید شد از کینه ی هشام
اما شده ست کشته ی بزم شراب شام
پنجاه سال ِ او به غم خیزران گذشت
هر لحظه با مرور غم کاروان گذشت
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#شب_دوازدهم_محرم
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف
آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم
هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم
ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای
موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم
گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج
داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم
آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو
زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم
گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن
خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم
در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن
آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم
تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه
روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم
.....
گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه
در میان کشته ها امّا تو را نشناختم
آمدم با آه بین لاله های پرپرت
پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم
دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها
بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم
رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو
بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
.
#امام_زمان
#مناجات_ورود_به_شهر_شام
#مناجات_انتظار
دلم گرفته پدرجان بیا دگر مهدی(آقا)
ببین شکستن ِ دل ها شده هنر مهدی
پُر است مدّعی و معرفت شده نایاب
شده دعای همین قوم بی اثر مهدی
به ظاهر از تو بخوانند و باطناً یک عمر
زدند بر دل هر نوکرت شرر مهدی
تو را چگونه بخواهد دلی که جای تو
شده ست طالب یک مشت سیم و زر مهدی
چقدر طعنه شنیدیم از همین مردم
شدیم در وسط کینه بی سپر مهدی
بیا و عزّت ما باش بین این مردم
شب فراق رخت را نما سحر مهدی
بیا دگر که شوی با جمال زهراییت
در آسمان دل شیعیان قمر مهدی
غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است
گذشت جمعه و از تو نشد خبر مهدی
نیامدی که شوی مرهم دل زینب
که شد ز داغ، روی داغ خون جگر مهدی
بیا و باش تو در کوچه های شهر شام
امان عمّه ز خاکستر ِ گذر مهدی
بیا سری به خرابه بزن که یک دختر
کنار رأس پدر گشته محتضر مهدی
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#دروازه_ساعات
#امام_زمان
#مناجات_ورود_به_شهر_شام
#مناجات_انتظار
کی می رسد زمان غمت انتها شود
شیعه ز درد غیبت رویت رها شود
بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو
هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود
بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم
این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود
کی می شودکه کوری آل سعود ِپست
بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود
آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو
صحنی برای مادرت اول بنا شود
از خاک در بیاوری آن دو پلید را
پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود
آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این
تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود
آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب
رأس امام تشنه ای از تن جدا شود
کهنه لباس او برود غارت و تنش
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
ناموس او رود به اسیری و رأس او
تا شام همدم سر سرنیزه ها شود
آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد
دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود
وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو
با اشک و ناله وارد شام بلا شود
با رقص و تار و هلهله آیند در رهش
بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود
وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام
رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود
(بزم شراب وچوب یزید و لب حسین)
قدّش به زیر بار غم و درد تا شود
اذنی بده که نوکر تو روز اربعین
پای پیاده راهی کرب وبلا شود
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی8
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
اگرچه از غریبی ات ، پرت شده حواس ها
و نیست در هوای تو ، دل خداشناس ها
هنوز در نماز شب به فکر درد شیعه ای
شده قنوت تو دعا ، برای ناسپاس ها
چقدر گریه جای ما، چقدر توبه جای ما
به دوش توست از چه رو تمامی تقاص ها
بیا و جان ببخش این نگاه بی تو مرده را
که بشنوی ز اشک ما، حدیث التماس ها
نگاه مرده ای که از قصور دائمش شده
حضور تو میان ما، شبیه ناشناس ها
چقدر ادّعا ولی ، همیشه بی سعادتیم
که زیر سایه ات چنین فقیر یک زیارتیم
اگر هنوز شام ما، سحر به نور تو نشد
هنوز کوچه های ما ،پُر از عبور تو نشد
دلیل فاصله شده گناه سینه های ما
که سینه های ما دمی اسیر شور تو نشد
چه انتظار و ندبه ای،که آخر توسّلات
حوائج دل همه ،فقط ظهور تو نشد
چقدر روبه روی تو ،گناه کرده منتظِر
کسی به فکر غربت دل صبور تو نشد
حواس شیعه نیست که ،غریب این زمانه کیست
به قول مادرت کسی،شکسته دل تراز تو نیست
دوباره مجلس عزا دوباره خون جگر شدی
دوباره بی قرار آن ندای پشت در شدی
میان شعله مادرت خلیل را صدا زده
تو بی گمان شنیده ای ،که دست بر کمر شدی
گریز روضه های تو همیشه حرف کوچه شد
و بعد آن چو مادرت،همیشه محتضر شدی
میان کینه دیده ای ،جسارت غلاف را
میان کوچه شاهد جفای چل نفر شدی
غریب غائب از نظر، بیا امام منتَظَر
که با ظهور تو شب ِ غم علی شود سحر
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#فاطمیه
#مناجات_مهدوی_فاطمی7
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه والشریف
ای قرار ِقلب شیدا در کجا جویم تو را
ای بهشت آرزوها در کجا جویم تو را
فاطمیه آمده شد تازه زخم هجر تو
ای به زخم دل مداوا در کجا جویم تو را
روز وشب هستی تو ناظر بر گناهانم ببخش
رحمت باری تعالی' در کجا جویم تو را
شیعه مظلوم است بی تو،ای معزّالمؤمنين
ای همه دارایی ما در کجا جویم تو را
حسرت دیدارت آقا برده از دیده قرار
کی کنم رویت تماشا در کجا جویم تو را
در میان نوکرانت ،من نبینم بی کسی
ای بیابان گرد تنها! در کجا جویم تو را
محرم مسمار در شد، سینه ی یار علی
ای جواب آه زهرا در کجا جویم تو را
از جفای قوم ظالم،کشته شد جدّت حسین
تشنه در بین دو دریا،در کجا جویم تو را
شد کنار مقتل او روبه روی زینبین
بر سر عمّامه دعوا در کجا جویم تو را
بسته شد دستان زینب،همسفر شد با عدو
شد کتک جای تسلّی' در کجا جویم تو را
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#فاطمیه
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی9
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام باقر علیه السلام فرمودند:
لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ إِلاَّ فِي أَخْمَلِنَا ذِكْراً
صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) از همه ی ما اهل بیت، فراموش شده تر است.
(کتاب الغیبه نعمانی)
پر از شکایتم از روز های تکراری
چگونه می گذرد لحظه ها؟ به دشواری
چقدر آه نفس گیر و اشک پنهانی
چقدر خنده ی بی روح و تلخ و اجباری
بدون تو همه ی فصلها زمستانی ست
بهار شیعه بیا بی تو نیست گلزاری
چگونه زنده بماند کسی که می داند
تو بین دشت و بیابان بدون غمخواری
چقدر ارزش تو بین شیعه گم شده است
هنوز یوسف ِزهرا چه بی خریداری
هنوز گوشه ی چاه غریبی ات هستی
کسی برای نجاتت نمی کند کاری
شنیده ای همه دم درد شیعه را اما
چقدر حرف نگفته به سینه ات داری
برای دیدن تو شیعه زحمتی نکشید
تویی که بیشتر از ما به فکر دیداری
حواس شیعه کجا بوده در زمان گناه
چه اشک ها که شد از دیده های تو جاری
هزار سال گذشت و هنوز منتظری
نبوده سیصد و اندی حبیب و دلداری
هزار سال، هوای دلت شده ابری
به یاد کوچه ی غربت همیشه می باری
چقدر روضه گرفتی کنار هیزم ها
برای مادر خود روز وشب عزاداری
میان همهمه ها ،بار شیشه ای افتاد
به سینه رفت بدون اجازه مسماری
همیشه ناله ی مادر قرین گوش توست
تو گوئیا همه دم بین درب و دیواری
چگونه کوچه فراموش تو شود،یک عمر
کنار مادر خود در میان اشراری
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#وفات_حضرت_ابوطالب_علیه السلام
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان #عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
ای نوبهار اصلی دل ها ظهور کن
شاه غریب، رهبر تنها ظهور کن
عیدی نمانده است بدونت برای ما
بی تو همیشگی شده شام عزای ما
دیگر بیا که شیعه ز دنیا بُریده است
ظلم و ستم به حدّ نهایت رسیده است
فصل ظهور توست فقط نوبهار ما
آقا تویی قرار دل بی قرار ما
از شرّ فتنه نوکر خود را مصون بدار
آقا خبر بده دگر از صبح انتظار
حالا که داغدار ابوطالبیم ما
یک دم بیا به روضه ی ما صاحب العزا
روضه بخوان برای یتیمی مرتضی
بنگر به درد هجر پدر گشته مبتلا
حامی و یار دین نبی رفته از جهان
شد اشک احمد از غم بی یاوری روان
با یک نظر به پیکر زیر ِ سَریر او
فرمود: رفتی ای همه ی هستی ام،عمو
رفت و زمان هجرت احمد فرا رسید
رفت و طناب، بر روی دست علی ندید
رفت و ندید آتش و مسمار و سینه را
بر ماه روی یار علی ردّ کینه را
شکر خدا که غسل و کفن گشته پیکرش
دیگر نرفته بر سر سرنیزه ها سرش
علی مهدوی نسب(#عبدالمحسن)
#وفات_حضرت_ابوطالب_علیه السلام
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان #عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
ای نوبهار اصلی دل ها ظهور کن
شاه غریب، رهبر تنها ظهور کن
عیدی نمانده است بدونت برای ما
بی تو همیشگی شده شام عزای ما
دیگر بیا که شیعه ز دنیا بُریده است
ظلم و ستم به حدّ نهایت رسیده است
فصل ظهور توست فقط نوبهار ما
آقا تویی قرار دل بی قرار ما
از شرّ فتنه نوکر خود را مصون بدار
آقا خبر بده دگر از صبح انتظار
حالا که داغدار ابوطالبیم ما
یک دم بیا به روضه ی ما صاحب العزا
روضه بخوان برای یتیمی مرتضی
بنگر به درد هجر پدر گشته مبتلا
حامی و یار دین نبی رفته از جهان
شد اشک احمد از غم بی یاوری روان
با یک نظر به پیکر زیر ِ سَریر او
فرمود: رفتی ای همه ی هستی ام،عمو
رفت و زمان هجرت احمد فرا رسید
رفت و طناب، بر روی دست علی ندید
رفت و ندید آتش و مسمار و سینه را
بر ماه روی یار علی ردّ کینه را
شکر خدا که غسل و کفن گشته پیکرش
دیگر نرفته بر سر سرنیزه ها سرش
علی مهدوی نسب(#عبدالمحسن)
.
#خروج_از_مدینه
#امام_زمان
با موضوع حرکت کاروان از مدینه به سمت کربلا
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان #عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
ای روضه دار صبح و مساء خیمه ات کجاست
ای آخرین امیر خدا خیمه ات کجاست
تا کی درون خیمه ی خود غرق ماتمی
تا کی بدون مستمع و یار و همدمی
داری خودت هزار غم و محنت و بلا
اما شکسته قلب تو از درد شیعه ها
می بینی هر گناه مرا در شبانه روز
اما به روی من تو نیاورده ای هنوز
من می کنم گناه و تو شرمنده می شوی
بر ظلمت دلم مه تابنده می شوی
آقا ببخش شیعه ی پر اشتباه را
عمری نکرده لایق وَصلَت نگاه را
آقا مرا انیس غم خیمه ات نما
با روضه های کرب وبلا پاک کن مرا
گویی دوباره مجلس روضه به پا شده
چون که حسین راهی کرب وبلا شده
گر رفته است نیمه شب و بی صدا حسین
با خانواده اش شده راهی چرا حسین
همراه برده اصغر دردانه را چرا
برده رباب و زینب و ریحانه را چرا
تا اکبر است و قاسم و عباس در برش
هرگز نمی شود اذیت قلب خواهرش
وای از زمان بی کسی ِ پنج ماه بعد
زینب شود اسیر،به دستور ابن سعد
رأس حسین را به سر نی ببیند و
از پاره های حنجر او بوسه چیند و
تا شهر شام همسفر حرمله شود
پاسخ به آه او کتک و هلهله شود
در پیش روی او ز لب خورده خیزران
در مجلس شراب عدو خون شود روان
آقا به حقّ عمّه ی قامت کمان بیا
بر انتقام، حضرت صاحب زمان بیا
علی مهدوی نسب(#عبدالمحسن)
با موضوع عرفه
و حرکت کاروان به سمت کربلا
#مناجات_انتظار
#السلام علیک یا #صاحب الزمان #عجل الله تعالی #فرجه الشریف
دیده روشن شده از نور دعای عرفه
دل من پر زده در اوج هوای عرفه
باز هم یوسف زهرا نشده قسمت من
دیدنت کرب وبلا بین دعای عرفه
حال، من آمده ام تا که بجویم ز تو روی
گوئیا در طلب توست گدای عرفه
آمدم عرش نه با پای خودم، از سرِ لطف
سوی خود خوانده مرا باز خدای عرفه
نوکر روسیه ام بار گناه آوردم
تا کنی پاک مرا بین صفای عرفه
تو ببخشای مرا گرچه نمکدان شکنم
من نمک خورده ام از خوان عطای عرفه
قبل رفتن به منا،مشعر و کوی عرفات
تو مُسَلّم بروی کرب وبلای عرفه
باز جدّت بشود ذاکر و تو مستمعش
بشنوی از لب او سوز صدای عرفه
داری از غربت او در دل خود شور ونوا
کاروانش شده راهی به سوی کرب وبلا
در میان کاروانش هست زینب خواهرش
هم رقیه آن سه ساله نازدانه دخترش
با خودش برداشته گل های باغش را تمام
اکبر و عباس و قاسم هست بین لشکرش
می شود سی روز دیگر،باغ گل هایش خزان
می شود در راه ِ او گل ها تماماً پرپرش
وای از آن دم که رسد بر سینه اش داغ جوان
روبه روی او شود صدپاره جسم اکبرش
می زند بوسه به دستان جدای حامی اش
می کشد تیر از درون دیده ی آب آورش
بر روی دستان او سیراب گردد ناگهان
با سه شعبه، حنجر خشک علی اصغرش
وای از آن دم که زند زینب کنار خیمه گاه
بوسه ای بر حنجر او در وداع آخرش
می رود زینب به روی تل ولی بیند که
شمر
رفته با چکمه ز کینه روی جسم اطهرش
می زند بر سینه و سر، می شود بر روی تل
محتضر از دیدن خنجر به روی حنجرش
بی کفن گردد رها در بینمقتل جسم او
می رود تا شام و کوفه روی سرنیزه سرش
روبه روی دخترش ده مرکب ده بی حیا
می رسد با نعل تازه بر ضریح پیکرش
می شود دعوا سر عمامه و پیراهنش
زیر تیر و نیزه وسنگ وعصا مدفون تنش
#علی_مهدوی_نسب (#عبدالمحسن)
#مناجات_انتظار
#السلام علیک یا #صاحب الزمان #عجل الله تعالی #
فرجه الشریف
ای مهد نور، ماه تمام خدای من
قرآن بخوان، مفسّر قرآن برای من
هم صحبتت دوباره شدم غافلم هنوز
خود آمدی سراغ دل بی وفای من
روزو شبم بدون تو و یاد تو گذشت
اما دل تو کرده همیشه هوای من
فرزند ناخلف شده ام ای پدر ببخش
عمری نشد رضای تو باشد رضای من
خاکی شده عبای تو، ای خاک بر سرم
شرمنده ام طرید شدی از جفای من
با دست خالی آمده ام، دست من بگیر
حالا که شد ظهور تو تنها دعای من
حق را قسم به اکبر ِاصغر شده دهم
اذن فرج دهد به تو ای مقتدای من
آمد حسین پیش علی با گلایه گفت
چیزی بگو، نفس بزن ای مصطفای من
قرآن من شدی به چه جرمی ورق ورق
آیه به آیه جمع شدی در عبای من
هرجا نگاه می کنم از توست یک اثر
اکبر شدی به وسعت کربوبلای من
این بار اول است که من داد می زنم
اما میان خنده شده گم صدای من
قدّم کمان و موی سر من سپید شد
از چه شکسته موقع پیری عصای من
تا مخفی از رقیه شود پیری ام ببین
خون سرت علی شده حالا حنای من
شبهای جمعه،گوشه ی پایین پا هنوز
پیچیده است ناله ی مهدی بیای من
یارب به روی زخم دلم مرهمی گذار
تنها ظهور منتقمم شد دوای من
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)