eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
راه تاریک است، ماهم باش ای معبود من روشنی بخش نگاهم باش ای معبود من تا مقام ِ اکمل الایمان نصیب من شود رهنمای کلّ راهم باش ای معبود من بال پروازم بده، از فرش تا عرشم ببر چون زمین خوردم پناهم باش ای معبود من حُسن نیّت در دل پاکیزه جا دارد ،بیا پاکی قلب سیاهم باش ای معبود من با نگاهت زشتی پرونده ام زیبا شود مصلح هر اشتباهم باش ای معبود من از خطاهای دلم بگذر که من درمانده ام باز ستّار گناهم باش ای معبود من خیر یعنی نوکری در آستان اهل بیت در همه جا خیرخواهم باش ای معبود من با ظهور آخرین منجی ،عزیز فاطمه مرهم یک عمر آهم باش ای معبود من دل سیاه و جستجوی خیمه اش سخت است ،سخت راه تاریک است ماهم باش ای معبود من ()
لعنت به بهار ِبی تو مهدی جانم در روز ظهور تو فقط خندانم در سال جدید دم به دم با امّید عجل لولیک الفرج می خوانم نسب()
. تا آن که ببارد به سر تو رحمت در مجلس ارباب بگیری عزت با قصد ظهور منتقم هر لحظه بفرست به قاتلین مسلم لعنت ()
بی کس و تنهاست مسلم در میان کوفیان/ العجل صاحب زمان از لب و پیشانی مجروح او خون شد روان/ العجل صاحب زمان 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بر روی دارالاماره شد سر مسلم جدا/ یا اباصالح بیا پیکرش از بام افتاده میان کوچه ها/ یا اباصالح بیا ()
با موضوع عرفه و حرکت کاروان به سمت کربلا علیک یا الزمان الله تعالی الشریف دیده روشن شده از نور دعای عرفه دل من پر زده در اوج هوای عرفه باز هم یوسف زهرا نشده قسمت من دیدنت کرب وبلا بین دعای عرفه حال، من آمده ام تا که بجویم ز تو روی گوئیا در طلب توست گدای عرفه آمدم عرش نه با پای خودم، از سرِ لطف سوی خود خوانده مرا باز خدای عرفه نوکر روسیه ام بار گناه آوردم تا کنی پاک مرا بین صفای عرفه تو ببخشای مرا گرچه نمکدان شکنم من نمک خورده ام از خوان عطای عرفه قبل رفتن به منا،مشعر و کوی عرفات تو مُسَلّم بروی کرب وبلای عرفه باز جدّت بشود ذاکر و تو مستمعش بشنوی از لب او سوز صدای عرفه داری از غربت او در دل خود شور ونوا کاروانش شده راهی به سوی کرب وبلا در میان کاروانش هست زینب خواهرش هم رقیه آن سه ساله نازدانه دخترش با خودش برداشته گل های باغش را تمام اکبر و عباس و قاسم هست بین لشکرش می شود سی روز دیگر،باغ گل هایش خزان می شود در راه ِ او گل ها تماماً پرپرش وای از آن دم که رسد بر سینه اش داغ جوان روبه روی او شود صدپاره جسم اکبرش می زند بوسه به دستان جدای حامی اش می کشد تیر از درون دیده ی آب آورش بر روی دستان او سیراب گردد ناگهان با سه شعبه، حنجر خشک علی اصغرش وای از آن دم که زند زینب کنار خیمه گاه بوسه ای بر حنجر او در وداع آخرش می رود زینب به روی تل ولی بیند که شمر رفته با چکمه ز کینه روی جسم اطهرش می زند بر سینه و سر، می شود بر روی تل محتضر از دیدن خنجر به روی حنجرش بی کفن گردد رها در بین‌مقتل جسم او می رود تا شام و کوفه روی سرنیزه سرش روبه روی دخترش ده مرکب ده بی حیا می رسد با نعل تازه بر ضریح پیکرش می شود دعوا سر عمامه و پیراهنش زیر تیر و نیزه وسنگ وعصا مدفون تنش ()
. عید غدیر خم شده، مولای ما کجاست؟ بیعت کنیم با چه کسی؟ غیر از او خطاست دور ولیجه ها چه شلوغ است روز و شب اما غریب و بی کس و تنها امام ماست از چه ستاد و حامی و یاور ندارد او؟ او انتخاب ذات خداوند و انبیاست در بند غیبت است یدالله  ِعصرمان او آخرین ولی خدا بعد مصطفاست بیش از هزار سال چگونه امام عصر آواره بین کوه و بیابان  ِذی طواست با ظلم بچه های خودش او شده طرید از شهر خود چرا پدر شیعیان جداست لعنت به هر کسی که نشسته به جای او عمری دلیل گریه ی فرزند مرتضاست شیعه بیا و بهر ظهورش دعا کنیم وقتی کلید قفل ظهورش فقط دعاست یارب به حال منتظرانش نظر نما عید  ِبدون صاحبمان بدتر از عزاست عید غدیر آمده اما امام ما در فکر کاروان غریبان کربلاست در روز عید، صبح و مساء خون گریسته در فکر چند روز دگر، داغ عمه هاست وقت اذان  ِ اکبر  ِلیلاست خون جگر چون یاد چیدن بدنش روی یک عباست رفته به خواب  ِناز، علی در بَر  ِرباب روز دهم مقابل بابا سرش جداست پیش برادرش که ندارد عقیله غم روز دهم مقابل او زیر دست و پاست ✍ () منبع: وَلیجَة (لغات‌قرآن) مقالات مرتبط: ولوج (مفردات‌قرآن)، ولوج (مفردات‌نهج‌البلاغه)، ولوج. وَليجَة:  (وَ لَا الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً)   [۱]      «وَليجَة» از مادّه‌ «وُلوج» به معناى «دخول» است، و به كسى گفته مى‌شود كه محرم اسرار و گرداننده كارهاى انسان مى‌باشد، و معناى آن تقريباً با «بِطانَة» يكسان است.
. دهتایی بیست و چهارم سربند مهدوی دوباره وقت ماتم شد بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت و آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یا رب.... یا به قلب مضطر زینب بده اذن فرج یا رب..... ........... .. سربند مهدوی دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸🌸 علیه السلام: بیا آقا بخوان روضه                  برای حضرت مسلم شبیه تو شده تنها                  فدای غربت مسلم تو را خوانده به روی بام    دلش بهر حسین خون است به فکر بی کسی او        میان خصم ملعون است ندارد او دگر چاره      شد از کینه لبش پاره غریب کوفه یا مسلم.... 🌸🌸🌸🌸🌸 به روی بام زدم ناله            نیا کوفه حسین جانم به سمت شهر خود برگرد              به حق چشم گریانم          نیاور اصغرت دیگر                که دارد حرمله اینجا پر از زجر است در این کوفه                   نیاور دختر خود را سرت چون من جدا گردد            به اهل تو جفا گردد حسین جانم.... 🌸🌸🌸🌸🌸 تنم از روی بام افتاد         شکسته استخوان من نشد زخمی تنم دیگر           با نعل مرکب دشمن سر من شد جدا اما            نشد انگشترت غارت نمانده پیکرم دیگر   به روی خاک در این غربت نیا که پیکرت ارباب       رها گردد زیر آفتاب حسین جانم.... ✍علی مهدوی نسب() .👇
. .. سربند مهدوی: دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸 بیا آقا که جدّ تو به دشت کربلا آمد میان اشک و ناله ها ببین عمّه صدایت زد قرار از سینه اش رفته شروع گریه های اوست تو را خوانده، بیا آقا ظهور تو دوای اوست به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یا رب..... 🌸 قدم بگذار به روی خاک دلت کربوبلایی کن دگر ای خواهرم اینجا صبوری بر جدایی کن به سمت خیمه گاه خود برو اما نکش هی آه که بعد از قتل ِصبر من شود عمر تو هم کوتاه شوی تو خون جگر خواهر جدا بینی سر از پیکر امان از داغ تو زینب..... 🌸 خدا را شکر کسی امروز ندیده سایه ات خواهر ولی عصر دهم گردی میان دشمنان مضطر نداری چاره ای خواهر میان ازدحام شام جواب ناله ات گردد دمادم طعنه و دشنام میان کوچه و بازار شوی از زندگی بیزار امان از داغ تو زینب..... ✍علی مهدوی نسب() .👇
. علیهاالسلام سربند مهدوی: دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸 بیا آقا که در بین ِ خرابه روضه ها برپاست رقیه نیمه جان گشته به دامانش سر باباست بیا تا که نداده جان سه ساله در کنار سر دعا دارد به روی لب بیا ای منتقم دیگر به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب... 🌸 پدرجانم کجا بودی مرا زد روز و شب دشمن شده انگشترت غارت ببین گوشواره ام بردن ببین موی سفید من ببین قد کمان من اگر در کودکی پیرم غمت برده امان من مرا با خود ببر بابا که خسته ام از این دنیا غریبم من..... 🌸 نداری جای یک بوسه پر از زخم است سرت بابا کدامین دشمن ملعون بریده حنجرت بابا شده مجروح؛ لب خشکت زنم لطمه به لبهایم بخواهم از خدا دیگر روم من پیش بابایم شدم از داغ تو راحت دهم جان بین این غربت غریبم من..... ✍علی مهدوی نسب() .👇
به -وهشتم_صفر1 🌸در 7 بند🌸 🌸-قدم-قدم🌸 بنداول ودوم : صلوات الله علیه وآله وسلم بند سوم وچهارم: حضرت علیه السلام بندپنجم وششم:حضرت السلام هفتم: گریزبه کربلا : فاطمه شد،صاحب عزا غم پدر، غم حسن، غم رضا فاطمه شد،صاحب عزا هم تو مدینه هم تو مشهدالرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 : نشسته در کنار بابا بادیده های مثل دریا امیّدش بارسفر بسته بمیرم داره میشه تنها باغ گل شده بی باغبون زهراشددیگه بی سایه بون چی گفته در ِ گوشش بابا خوشحاله بادو چشم گریون فاطمه جون گریه نکن تو زودتر ازهمه بابا میای پیشم این دم آخری ببین فکر تو و علی و درب و آتیشم 🌸🌸🌸🌸🌸 سرش رو سینه ی باباشه آه و ناله روی لبهاشه ازبس که سنگینه این غُصّه توونی نداره که پاشه باباش فکر غم حیدره غمگین ِدردای دختره چندروز ِدیگه گل یاسش از ضرب میخ در پرپره دست علی بسته میشه زدن به دختر نبی روا میشه با تازیونه،کعب نی اجر رسالت نبی ادا میشه 🌸🌸🌸🌸🌸 می سوزه برای حسنش اون که غریبه تو وطنش امام بی کسی که گشته همسر بی وفا دشمنش دلشو پیش زینب برده ازخون توی تشت آزرده این خون دلیه که اون روز تو کوچه برا مادر خورده یادش نرفت،کوچه ی تنگ دستی که گوشواره ی مادرو شکست تو خونه دیگه مادرش به صورتش ازاون به بعد پوشیه بست 🌸🌸🌸🌸🌸 کاشکی می شدشبونه مدفون دور از چشم همه و پنهون دیگه کنار قبر جدّش تابوتش نمی شد تیر بارون حسین اومده بالا سرش کفن خیسه با چشم ترش انگار هدف گرفته قلبش تیری که کشید از پیکرش گفت حسنم،پشتم شکست هجرتو برده از دلم قرار وصبر غارت زده ، به من میگن برادرم رو می زارم میون قبر 🌸🌸🌸🌸🌸 باز ذکر یارضا می گیره باز برا غربتش دلگیره بی کس وتنها توی حجره پاره ی جگرش می میره گشته مسموم زهر انگور که مأمون داده به او با زور هی می شینه وهی پا میشه توونش رو گرفته بدجور خادم چی دید که گریونه رو سر عبا کشیده و تمومه کار گذاشته سر،به روی خاک چرا زده فرشای حجره رو کنار 🌸🌸🌸🌸🌸 راحت میشه ز غربت کم کم بسّه این همه درد و ماتم می پیچه به خودش توحجره انگار کاری شده دیگه سم کسی نیست برسه به دادش جوابی بده به فریادش منتظر مونده بار آخر ببینه باز روی جوادش بادل خون،از راه دور جوادش آخر اومده به دیدنش تو بچگی یتیم شدو گرفت سرباباشو روی دومنش 🌸🌸🌸🌸🌸 هم نبی هم رضا هم حسن از غم کربلا دم زدن میخونن لحظه های آخر روضه ی شاه دور از وطن جسمشون شده غسل وکفن زیر آفتاب نمونده بدن جدا نشد دیگه انگشتی نشدغارت دیگه پیروهن امون ز غربت حسین باهرچی توی دست دارن می زننش ز نعل تازه ی عدو نموند یه جای سالمی روی تنش غریب حسین،غریب حسین امیر بی سپاه کربلا حسین غریب حسین غریب حسین شهید بی گناه کربلا حسین -مهدوی- نسب()
بحق الحسن عجل لولیک الفرج آقای ما یک عمر، هر آن گریه کردی پیوسته چون ابر بهاران گریه کردی دیدی پریشان حالی هر منتظر را هر لحظه با قلب پریشان گریه کردی گاهی میان جمع ما مثل غریبان گاهی تو تنها در بیابان گریه کردی بابای امّت هستی و با مهربانی بر دردهای هر مسلمان گریه کردی دائم صبوری کرده ای مانند ایّوب دائم چو یوسف بین زندان گریه کردی رفتی دوباره در بقیع و با دل خون بر غربت قبر عموجان گریه کردی یاد جگرهای درون طشت با آه یاد لب خونی، فراوان گریه کردی شد تازه زخم داغ آن تشییع خونین با روضه های تیرباران، گریه کردی وقتی که جدّت می کشید آن تیرها را دیدی تو خون روی پیکان، گریه کردی دیدی کفن خونی شده امّا برای گودال و داغ جسم  ِعریان گریه کردی یاد تنی که رفته زیر نعل تازه مانند عمّه، موپریشان، گریه کردی -مهدوی نسب()
..... لبخند بزن ای همه عالم به فدایت با شادی تو شاد شود قلب گدایت در محفل ما جای تو خالیست کجایی بنگر که دوباره دل ما کرده هوایت یک لحظه بیا و بنِشین بر روی منبر تا آن که گذارم سر خود را کف پایت باید تو بیایی که همین محفل بی روح با نور تو روشن شود ای ماه ولایت ما طاقت درد تو نداریم، الهی بر جان عدویت برسد درد و بلایت این است فقط حاجت ما بین محافل بر جنّت لبهای تو لبخند رضایت با لعن عمر، بر لب ما هست دعایی ای کاش رسد درد فراقت به نهایت هر چند که با ضربت  فیروز به خیکش رفته به درک، بانی هر شر و جنایت ما منتظر سوختنش وقت ظهوریم باشیم همه یار تو از لطف و عطایت به به  که شود آرزوی شیعه محقّق نابود شود آن که نشسته ست به جایت صد شکر که تضمین شده در جشن برائت با لعن عمر، بودنمان تحت لوایت ای کاش بیایی و بگیریم کنارت یک بزم برائت  ِپر از شور برایت با دیدن روی تو شود ذوق؛ شکوفا اشعار تماماً بشود مدح و ثنایت باید که دعا بهر ظهورت بنمایی چون آمدن تو شده محتاج دعایت ()