eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟ در شعر هم سخن از لقب «ذُخر الحسین» برای حضرت ساقی است: برای آینه بودن که انتخاب شدم چو ماه مطلع انوار آفتاب شدم مرا هر آینه «ذُخر الحسین» می خواندند دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم امان که مشک تهی، آبروی من را ریخت من از خجالت لبهای تشنه آب شدم ابوتراب شدم تا به خاک افتادم اسیر کینه ی قوم بنی شراب شدم  چقدر نیزه تشنه به جان من افتاد که جرعه جرعه پر از زخم بی حساب شدم به جای دست بریده دو بال سهمم شد پناه روسری و خیمه و حجاب شدم  دلم شکسته سرم را به حرمله دادند که مزد ذبح علی کودک رباب شدم و اکنون تنها به دو بیت از شعر اکبر بسنده می کنیم: او یک تنه تمام بنی هاشم من است با این حساب لشکرم از دست می رود         دارم برای غارتم آماده می شوم ای وای من، برادرم از دست می رود. و این هم چهار بیت از شعر در رثای حضرت ابوفاضل (ع) : داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد، ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است               پیش ِمن با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است               تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن، فرق تو شقّ القمر است         وعده ی ما به نوک نیزه، به هر شهر و دیار که به دنبال سرت، خواهرمان رهسپر است زمانیان هم شعری از زبان امام حسین بن علی (ع) خطاب به حضرت عباس بن علی (ع) دارد: برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست با من بیا به خیمه نیازی به آب نیست این مشک را بگیر و ببر خیمه و بگو یک قطره هم نبود وَ دیگر رباب نیست وقت غروب، بعد تو و قاسم و علی دیگر برای ناقه ی زینب رکاب نیست آن لحظه لااقل تو ز جا خیز و خود بگو بی رحم! جانشین النگو، طناب نیست حرفی بزن عزیز دلم، دق نده مرا این مشک پاره پاره برایم جواب نیست
🖤😭 به پیشگاه (ع) در کویرِ خشکسالی ها، خدای جود بود او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود کوه ها...! از چشمه ی احسان او لبریز شد همچنان اما ، خاکی ترین موجود بود دست او بخشید و چشمش، عشق را فریاد زد روز و شب بارید؛ این میخانه، نامحدود بود پله ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی گاه در محراب، محو صورتِ بود رفت از دوش بالا و یک لبخند چید ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود او بود و بود و و در ، چیزی فراتر از مشهود بود از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن «در عمل، او بیشتر از آنچه می فرمود... بود» آه... ابراهیم شد! بت ها به دست او شکست انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد ، شمعِ شبستان و چون عود بود بعدِ زندگی سخت است... ، زندگی ست! سخت بود اما به هر زحمت که می شد بود، بود دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد سر به چاهِ خانه برد و گفت ، زود بود! عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه ای پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود ریخت او در تشتِ رسوایی کمی از روضه را سال ها در انتظار جامِ زهرآلود بود
👌🏻🌺 (ص) و (ع) و (س) سه گانه عشق ........... ، موسیٖ و طور است ، نور و منشور است هر اندازه هست شیرین ولی دریایی از شور است میان خواستگارانِ عجولش فقط با یک نفر جور است ، آیینه هست و نور، ببین! نورٌ علیٰ نور است اگر ما، باغِ عشق است ، گل هست و زنبور است ، ساقیِ جام آفرین و ، تاک است و انگور است هر اندازه در افلاک است شهره میان شهر، مهجور است پس از مرگ در مدینه پر از اشک است و دلشوره ست برای جنگ با اهل سقیفه ، تیغ است و شیپور است ندارد از در رزم، کمتر مسلمانی سلحشور است برای حفظ اسلامِ میان کوچه مأمور است نباید پشت در می آمد آن روز ولی مأمور و معذور است نترس! آنجا که باشد، اصلاً بلا از جان تو دور است سپر شد آن پسر، مادر بماند! پس از چه رنجور است فقط از او گذشته چرا پایش لب گور است قم المقدسه
. ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش شهد به کامم در این، تلخی ایام باش آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش من اسداللهم و، بند به دستم زدند فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش ای گل نیلوفری، ای گل یاس (ع) جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر چند صباح دگر، مادر ایتام باش راحت جانم نرو یار جوانم نرو نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش شام غریبان تو، روز سیاه علی است همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش 1403/09/11 ایام (س) تسلیت
هر کَس به کسی داده دل خویش ولی ماییم و دلی که هست پابست آن روز که این الرجبیّون گویند ای کاش که ما نیز بگوییم بلی 🪴🪴🪴🪴 ای کاش به پای عشق مجنون باشیم تنها به علی و آل مدیون باشیم در روز حساب و حشر انشاالله در زمره این الرجبیّون باشیم
و بدانید که تا زنده ام و جان دارم به خدای علی و فاطمه ایمان دارم ی_رافضی ام از سه نفر‌ بیزارم کور خواندید که دست از سرشان بردارم علوی ام،سر ناموس خدا حساسم من مُرید پسر حضرت حق،عباسم لب به آبشخور کفتار نخواهد زد شیر آب خوردم فقط از چشمه ی جوشان غدیر! از خدا خواسته ام اهل باشم نه که با عامّه دنبال رفاقت باشم مانده حرف پدرم تا به ابد در گوشم غیرتم را به دو مثقال طلا نفروشم سایه اش تا به ابد از سر من کم نشود گردنم پیش کسی غیر خم نشود بهتر آن است سخن وصف مخاطب باشد شعر من درد دل مادر زینب باشد پشت کردی به که بگویی حق کیست حق علی باشد و رفتار علی جز‌ حق نیست خطبه خواندی به همه درس شهامت دادی امر کردی به خودت اذن شهادت دادی ای همه دل خوشی زندگی ام لبخندت مادرم! کاش که من هم بشوم فرزندت رو سیاهم ولی از حُب‌ِّ علی شعله ورم تو قبولم کنی از قید خودم می‌ گذرم عاقبت تکیه به شمشیر پدر خواهم داد و به خونخواهی پهلوی تو سر خواهم داد
در سفره ی دل باز کردم هفت سینم تا گوشه ی چشمی رخ او را ببینم ماه خدا سال نو ام را کرد تزئین ماه بر ادعایم هست تضمین در پرتوی رسیده ماه روزه همراه با رسیده ماه گشته تبرک سال نو با شام در سایه ی تشنه لبان ما را نگهدار در سفره ی نوروز چیدم هفت سین را با لاله ها رنگین نمودم این نگین را 🇮🇷ا🇮🇷 در سین اول با کمال احترامش از دور بر کرب و بلا دادم در افتادم برای سین دوم چون پاسخم را می دهد او با تبسم وقتی مدال شاعری در دارم در سین سوم، شعر او را می نگارم شروع سفره ی عیدم حسین است که چارمین سین است اما نور عین است در تحویل موج اشک جاری ست در پنجمین سین چشم ها در آبیاریست سین ششم دستم به دامان نگار است همیشه چشم در راه بهار است در سین هفتم داغدارم از برایش دارم تمنای بر کربلایش ذکر بر لبم بعد نماز است چون بیشتر بر مشکلاتم چاره ساز است حسن ختام شعر عیدم مثنوی باد هر سال من تا روز آخر مهدوی باد شاعر:
🌺🎁 پیشکش به (ع) برای ولادتشان ............... بود و ، آن شب نور داد روز میلادش خدا در آسمان‌ها سور داد فکر کن چه حالی داشت وقتی او رسید خنده‌اش بر ظلمتِ داد در دل باران شد به دشت پر ترک قطره‌های اشک او اهل زمین را شور داد را بیشتر کرد این پسر حضرت اینچنین دستور داد ـ (تا را میهمان او کنند که آمد خدا گویا به او یک داد) نام مولودش فقط باید باشد پاسخ دشنام دشمن را امام اینجور داد او که آمد با به دست سایه‌ها آینه... تنها نه، صدها پنجره منشور داد خوش به حال هر که از نزدیک را چشید خوش به حال هر که بر او داد مشهدش در عین اینکه از مملو است بارها از یک ، داد ای به قربانش که جای هر زیارت‌کردنی ما را در میان گور داد او را کرد و با احیای دین پاسخی درخور به قتل و غارت داد ۱ عاقبت که چید از باغ او صد خوشه علم یک شب از مستی به انگور داد قم المقدسه ................... ۱. درحالیکه از خلیفه نخست به جز چند لباس باقی نمانده بود، از منصور نزدیک به ششصد هزار هزار دینار پس از مرگش باقی ماند. او شورش‌های زیادی را سرکوب کرد ازجمله عنصر وفادار خلافت عباسی، ابومسلم خراسانی را به قتل رسانید. وی خیزش سنباد را که اهل خراسان بود، سرکوب کرد. به عقیده شیعیان، او دستور قتل جعفر بن محمد صادق (ع) را نیز صادر کرد.
(ع)و (س) شب عروسی تان آسمان مصفا شد زمین پر از برکات خدای اعلی شد شب فرارغم و ماندن خوشی ها شد میان عرش خدا بزم شور برپا شد دلم ز پرده برون شد,کجایی ای مطرب؟ هواهوای جنون شد,کجایی ای مطرب؟ نفس به جان غزل ها دمیده شد امشب جنون به مرز تماشا کشیده شد امشب همینکه صحنه ی این عقد دیده شد امشب ندا رسید که : عشق آفریده شد امشب معاشران گره از زلف یار باز کنید به سمت فاطمه و شوهرش نماز کنید زمان بخشش هر اشتباه آمده است شب سیاه به +پایان راه آمده است به شام تار هوای پگاه آمده است شب عروسی خورشید و ماه آمده است دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که غنچه گل شده با نغمه ی مبارکباد شب وصال دودلداده ودو دلبند است به این دلیل دل کل خلق خرسند است لب رسول ازاین عشق غرق لبخند است که عاقد علی و فاطمه خداوند است سرود مجلس امشب فلک به رقص آرد از آسمان گل یاس و سپیده می بارد دونیمه شد شب معراج سیب پیغمبر که نیم آن شده زهرا و نیم باحیدر ولی رساند خدا این دو را به همدیگر زبان شاعر از این وصف لال شد دیگر… به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ بلند گفت ؛ به زهرا و مرتضی صلوات
و بدانید که تا زنده ام و جان دارم به خدای علی و فاطمه ایمان دارم ی_رافضی ام از سه نفر‌ بیزارم کور خواندید که دست از سرشان بردارم علوی ام،سر ناموس خدا حساسم من مُرید پسر حضرت حق،عباسم لب به آبشخور کفتار نخواهد زد شیر آب خوردم فقط از چشمه ی جوشان غدیر! از خدا خواسته ام اهل باشم نه که با عامّه دنبال رفاقت باشم مانده حرف پدرم تا به ابد در گوشم غیرتم را به دو مثقال طلا نفروشم سایه اش تا به ابد از سر من کم نشود گردنم پیش کسی غیر خم نشود بهتر آن است سخن وصف مخاطب باشد شعر من درد دل مادر زینب باشد پشت کردی به که بگویی حق کیست حق علی باشد و رفتار علی جز‌ حق نیست خطبه خواندی به همه درس شهامت دادی امر کردی به خودت اذن شهادت دادی ای همه دل خوشی زندگی ام لبخندت مادرم! کاش که من هم بشوم فرزندت رو سیاهم ولی از حُب‌ِّ علی شعله ورم تو قبولم کنی از قید خودم می‌ گذرم عاقبت تکیه به شمشیر پدر خواهم داد و به خونخواهی پهلوی تو سر خواهم داد
به -وهشتم_صفر1 🌸در 7 بند🌸 🌸-قدم-قدم🌸 بنداول ودوم : صلوات الله علیه وآله وسلم بند سوم وچهارم: حضرت علیه السلام بندپنجم وششم:حضرت السلام هفتم: گریزبه کربلا : فاطمه شد،صاحب عزا غم پدر، غم حسن، غم رضا فاطمه شد،صاحب عزا هم تو مدینه هم تو مشهدالرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 : نشسته در کنار بابا بادیده های مثل دریا امیّدش بارسفر بسته بمیرم داره میشه تنها باغ گل شده بی باغبون زهراشددیگه بی سایه بون چی گفته در ِ گوشش بابا خوشحاله بادو چشم گریون فاطمه جون گریه نکن تو زودتر ازهمه بابا میای پیشم این دم آخری ببین فکر تو و علی و درب و آتیشم 🌸🌸🌸🌸🌸 سرش رو سینه ی باباشه آه و ناله روی لبهاشه ازبس که سنگینه این غُصّه توونی نداره که پاشه باباش فکر غم حیدره غمگین ِدردای دختره چندروز ِدیگه گل یاسش از ضرب میخ در پرپره دست علی بسته میشه زدن به دختر نبی روا میشه با تازیونه،کعب نی اجر رسالت نبی ادا میشه 🌸🌸🌸🌸🌸 می سوزه برای حسنش اون که غریبه تو وطنش امام بی کسی که گشته همسر بی وفا دشمنش دلشو پیش زینب برده ازخون توی تشت آزرده این خون دلیه که اون روز تو کوچه برا مادر خورده یادش نرفت،کوچه ی تنگ دستی که گوشواره ی مادرو شکست تو خونه دیگه مادرش به صورتش ازاون به بعد پوشیه بست 🌸🌸🌸🌸🌸 کاشکی می شدشبونه مدفون دور از چشم همه و پنهون دیگه کنار قبر جدّش تابوتش نمی شد تیر بارون حسین اومده بالا سرش کفن خیسه با چشم ترش انگار هدف گرفته قلبش تیری که کشید از پیکرش گفت حسنم،پشتم شکست هجرتو برده از دلم قرار وصبر غارت زده ، به من میگن برادرم رو می زارم میون قبر 🌸🌸🌸🌸🌸 باز ذکر یارضا می گیره باز برا غربتش دلگیره بی کس وتنها توی حجره پاره ی جگرش می میره گشته مسموم زهر انگور که مأمون داده به او با زور هی می شینه وهی پا میشه توونش رو گرفته بدجور خادم چی دید که گریونه رو سر عبا کشیده و تمومه کار گذاشته سر،به روی خاک چرا زده فرشای حجره رو کنار 🌸🌸🌸🌸🌸 راحت میشه ز غربت کم کم بسّه این همه درد و ماتم می پیچه به خودش توحجره انگار کاری شده دیگه سم کسی نیست برسه به دادش جوابی بده به فریادش منتظر مونده بار آخر ببینه باز روی جوادش بادل خون،از راه دور جوادش آخر اومده به دیدنش تو بچگی یتیم شدو گرفت سرباباشو روی دومنش 🌸🌸🌸🌸🌸 هم نبی هم رضا هم حسن از غم کربلا دم زدن میخونن لحظه های آخر روضه ی شاه دور از وطن جسمشون شده غسل وکفن زیر آفتاب نمونده بدن جدا نشد دیگه انگشتی نشدغارت دیگه پیروهن امون ز غربت حسین باهرچی توی دست دارن می زننش ز نعل تازه ی عدو نموند یه جای سالمی روی تنش غریب حسین،غریب حسین امیر بی سپاه کربلا حسین غریب حسین غریب حسین شهید بی گناه کربلا حسین -مهدوی- نسب()
بحق الحسن عجل لولیک الفرج آقای ما یک عمر، هر آن گریه کردی پیوسته چون ابر بهاران گریه کردی دیدی پریشان حالی هر منتظر را هر لحظه با قلب پریشان گریه کردی گاهی میان جمع ما مثل غریبان گاهی تو تنها در بیابان گریه کردی بابای امّت هستی و با مهربانی بر دردهای هر مسلمان گریه کردی دائم صبوری کرده ای مانند ایّوب دائم چو یوسف بین زندان گریه کردی رفتی دوباره در بقیع و با دل خون بر غربت قبر عموجان گریه کردی یاد جگرهای درون طشت با آه یاد لب خونی، فراوان گریه کردی شد تازه زخم داغ آن تشییع خونین با روضه های تیرباران، گریه کردی وقتی که جدّت می کشید آن تیرها را دیدی تو خون روی پیکان، گریه کردی دیدی کفن خونی شده امّا برای گودال و داغ جسم  ِعریان گریه کردی یاد تنی که رفته زیر نعل تازه مانند عمّه، موپریشان، گریه کردی -مهدوی نسب()