eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
✅️ علیهاالسلام سرودۀ : شاعر جوان و ولائی آل الله آقای مجتبی خرسندی از قم (معما) شبیه امّ موسی علیه السلام زدی پیوند " آل‌هاشم " و " آل‌یشوعا " را که ‌تو از سال‌های ‌قبل، دیدی خواب حالا را اگر چه جسم تو در بند کاخ روم بود ، اما دلت از شوق اقیانوس طی می‌کرد دریا را کسی یارای هم‌کفو تو بودن را نخواهد داشت که تنها خود خبر داری دلیل این معما را اگر ذکر تو "لاخَوفٌ عَلَیهم" شد در آن غربت شنیده بوده‌ای از قبل "لا هُم یَحزَنون"ها را چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر می‌رفتی که انگاری شبیه کعبه می‌دیدی کلیسا را در آن شیرین‌ترین رؤیا چه‌ها رخ داد ای‌ بانو که در دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را همین که نام نرجس را برای خود پسندیدی از آن پس تا ابد نشناختی دیگر ملیکا را عروس حضرت زهرا شدن آن‌قدر لذت داشت که با سختی نمی‌رفتی تو دشت‌و کوه ‌و صحرا را زبان شاعران حقا که در وصف تو الکن شد چه باید گفت اوصاف "شبیه‌اُمّ‌ِ موسی" را جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را گنه‌کاریم ، اما آرزوی وصل او داریم بیا لطفی کن ای بانو شفاعت کن دل ما را
مسلم بن عقیل زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) منم مُسلِم سَفیرت توی کوفه رها شدم غریبونه یا حسین آواره و تنها شدم مُسلِمِت غریبونه بی کس و سرگردونه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا حسین جان یا مولا (۴) روی دوشم نشسته سنگینیِ بارِ غُربت می گُذارم سرم را بر روی دیوار غربت مسلم بی پناهم تو ببین اشک و آهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌یا حسین جان یا مولا می فرستم سلامی بر تو با لب های پاره به دل شکسته ام بنما آقا یک نظاره من غریب و تنهایم غرق موج غمهایم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یا حسین جان یا مولا بر سر دارم آقا ای دار و ندارم حسین جای گریه برایت اشک خون می بارَم حسین می شوم من قربانت هر دو چشم گریانت یا حسین جان یا مولا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ @mortaza110shahmandi. ایتا
رقیه خاتون ۱۴۱۰ روضه شده امشب به نام یک سه ساله پای غمش جان می دهم با آه و ناله نامش رقیه دختر دُردانه ی شاه بابا بُوَد خورشیدِ عالَم ، دخترش ماه واویلتا که عمر او طِی گشت با غم سیلی ،خرابه ،تازیانه ،درد و ماتم این قِصّه ی پُر غُصِه را گوید به بابا از شام و کوفه ، کربلا گوید به بابا بابا نبودی دختر تو پیر گردید از زندگی بعد تو دیگر سیر گردید دیدی که ارث مادرت بر من رسیده در شام غم بابا شده مویم سپیده دیدی که از دوریِ تو رفته شکیبم خوش آمدی بابا ، تویی تنها طبیبم در شام و کوفه تا تو را کردم بهانه زد دشمنت از کینه بر من تازیانه بابا ببین شد غَرق غم کُلِ وجودم بالا نمی آید دگر دست کبودم بعد تو دیگر روی آرامش ندیدم هر جا که رفتم طعنه هایی می شنیدم بابای من از روی تو شرمنده هستم تو سر جدا گشتی ولی من زنده هستم بابا ببین از غصه چشمان تَرم را کو دامنت تا که به بر گیری سرم را بابا دعایم کن که من زنده نَمانم بعد تو دیگر ، من چرا باید بمانم ؟ اینجا رقیه عقده از دل باز کرده در پیشِ عمّه از قفس پرواز کرده @mortaza110shahmandi. ایتا
رقیه خاتون زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) سلام ای بابا حسین خوش اومدی تو خرابه دل دخترت بابا از دوریِ تو کبابه سلام ای بابا حسین خوش اومدی گُل پرپر تو خرابه اومدی به دیدنم اما با سر تویی نور دو عینم تویی بابا حسینم ‌‌‌حسین بابای خوبم (۴) بذار برات بگم من از خاطراتم ای پدر سیلی و کعب نِی بود سوغات ما از این سفر زجر ملعون ای بابا تا نامت را از من شنید با ضرب تازیانه ناز مرا هم می خرید ببین افسرده حالم شده شکسته بالم حسین بابای خوبم نبودی ببینی که دستای عمه رو بستند بابا کجا بودی که پهلوی من رو شکستند شبیه مادر تو شده همهُ وجودم بدن و دست و بازوم ، صورت و چشم کبودم غم تو کرده پیرم بی تو بابا می میرم حسین بابای خوبم @mortaza110shahmandi. ایتا
🩸 روضه سلام الله علیها 🩸 🥀 یزید بن معاویه لعنةالله علیه فرمان داد تا خاندان پیامبر و سلاله نبوت و رسالت و دختران علی و زهرا علیهم‌السلام را در خرابه‌ای ساکن نمودند، که از گرما و سرما آنان را حفظ نمی‌کرد. 🥀 سقفی نداشت تا از خورشید بر سر آن ها سایه بیندازد. و خورشید در گرمای ظهر به آن ها می‌تابید تا جایی که صورت و آن‌ها از شدت حرارت پوسته پوسته شده بود. 🥀 اما فاطمه‌ی رُقیّه سلام‌الله علیها... 🥀 حضرت سلام‌الله علیها در مصیبت این از بقیه زنان خانواده بیشتر بی‌تابی می‌نمود و بیشتر می‌گریست. و مدتی که در شام حضور داشتند آرام نمی شد. 🥀 عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها به ایشان فرمودند: ای خواهرم! این بی‌تابی و گریه به خاطر چیست؟! همانا همه ما با رفتن این مصیبت زده شده‌ایم و تنها تو مصیبت ندیده ای! 🥀 سلام‌الله علیها عرضه داشت: ای خواهر! روزی هنگام عصر در کنار این در آستانه ایستاده بودم، هنگامی که کودکان شامی از مکاتب خود به سمت خانه و به سوی خانواده‌هایشان باز می‌گشتند. 🥀 بعضی از این کودکان ایستادند و کمی به ما نگاه کردند و سپس رفتند. این طفل به من گفت: ای عمه؛ این بچه‌ها به کجا می روند؟! به او گفتم: به سمت خانه‌ها و خانواده‌هایشان می‌روند. 🥀 گفت: ای عمه! برای ما مگر غیر از این منزل و پناهگاهی نیست؟! 🥀 و من ای خواهر؛ هر گاه این سخن را یاد می‌کنم، اشکهایم جاری می‌شود و دیگر آرام نمی‌گیرم... 📕 مقتل‌الحسین علیه‌السلام، بحرالعلوم صفحه ۲۹۶
حجت الاسلام ، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید: هر دل که به عشق، پایبندش کردند با مِهر حسین، ارجمندش کردند بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد با نام «ابوالفضل» بلندش کردند و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، : حرف دلِ آب را کجا می زد مشک سرتاسر کربلا صدا می زد مشک تیری آمد به قلب عباس نشست چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است: دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت انگار نیست زخمی و انگار هست، دست از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب! از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست! ‌ عمری به روی سینه به نزد حسین بود حالا به خاک پای برادر نشست، دست در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است‌ کز دست شسته بود، به بزم الست، دست در بزم عشق، محرم ساقی نمی‌شود‌ از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست دستی طلب که بال بهشتی شود تو را آسان به راه عشق نیاید به دست، دست سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو و اینک شعر ، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) : بیا به علقمه دریاب تکسوارت را به خاک بنگر علمدار کارزارت را         تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین مگیر از من بی دست، این جسارت را         مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا به امر مادرتان گفتم آن عبارت را         بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت بده دوباره به من فرصت زیارت را         خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را         سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را         صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم یقین به خنده کشیدند انکسارت را         سریعتر برو که این نگاههای حریص شروع کرده به سمت خیام غارت را. اکنون شعری از را با هم مرور می کنیم: عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده  آب از هُرم ترکهای لبت آب شده        بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده         بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده         این فرات است که از درد غمت، ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده         تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست  دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده         تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده         صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.   سادات نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، عباس (ع) را، امام حسین (ع) می خواند: دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو دست تو روی دست من و جبرئیل هم آورده است بال پریدن برای تو با تو چه کرد دیدن قد دو تای من با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو هارون من چگونه شکافد در این دیار دریای غصه های دلم بی عصای تو دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء» دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت» یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو یک چشمه آب اگر که میان خیام بود صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو از خنده ها بلند شده های های من از گریه ام بلند شده های های تو این هم بخشی از شعر  است و از زبان امام حسین(ع) :  خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست اصلی ترین ستون خیام حرم شکست       فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست         از ناله های "یا ولدی" در کنار تو معلوم شد که باز دل مادرم شکست         درد مرا فقط پدرم درک می کند دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست         ساق عمود در سر تو گیر کرده است نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست         تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست         وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت دیدی غرور ساقی آب آورم شکست         آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.   کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است: مشک برداشت به دریا برود برگردد پی یک جرعه تسلا برود برگردد امر این بود که شمشیر حمایل نکند با کمی صبر و مدارا برود برگردد همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط که علمدار مبادا برود برگردد پشت یک سد هزاران نفره دریا بود در خودش دید که تنها برود برگردد هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا نگذارند که سقا برود برگردد دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو با قد خم شده بابا برود برگردد
حسین ترکان: حجت الاسلام ، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید: هر دل که به عشق، پایبندش کردند با مِهر حسین، ارجمندش کردند بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد با نام «ابوالفضل» بلندش کردند و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، : حرف دلِ آب را کجا می زد مشک سرتاسر کربلا صدا می زد مشک تیری آمد به قلب عباس نشست چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است: دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت انگار نیست زخمی و انگار هست، دست از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب! از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست! ‌ عمری به روی سینه به نزد حسین بود حالا به خاک پای برادر نشست، دست در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است‌ کز دست شسته بود، به بزم الست، دست در بزم عشق، محرم ساقی نمی‌شود‌ از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست دستی طلب که بال بهشتی شود تو را آسان به راه عشق نیاید به دست، دست سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو و اینک شعر ، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) : بیا به علقمه دریاب تکسوارت را به خاک بنگر علمدار کارزارت را         تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین مگیر از من بی دست، این جسارت را         مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا به امر مادرتان گفتم آن عبارت را         بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت بده دوباره به من فرصت زیارت را         خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را         سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را         صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم یقین به خنده کشیدند انکسارت را         سریعتر برو که این نگاههای حریص شروع کرده به سمت خیام غارت را. اکنون شعری از را با هم مرور می کنیم: عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده  آب از هُرم ترکهای لبت آب شده        بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده         بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده         این فرات است که از درد غمت، ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده         تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست  دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده         تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده         صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.   سادات نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، عباس (ع) را، امام حسین (ع) می خواند: دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو دست تو روی دست من و جبرئیل هم آورده است بال پریدن برای تو با تو چه کرد دیدن قد دو تای من با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو هارون من چگونه شکافد در این دیار دریای غصه های دلم بی عصای تو دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء» دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت» یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو یک چشمه آب اگر که میان خیام بود صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو از خنده ها بلند شده های های من از گریه ام بلند شده های های تو این هم بخشی از شعر  است و از زبان امام حسین(ع) :  خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست اصلی ترین ستون خیام حرم شکست       فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست         از ناله های "یا ولدی" در کنار تو معلوم شد که باز دل مادرم شکست         درد مرا فقط پدرم درک می کند دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست         ساق عمود در سر تو گیر کرده است نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست         تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست         وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت دیدی غرور ساقی آب آورم شکست         آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.   کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است: مشک برداشت به دریا برود برگردد پی یک جرعه تسلا برود برگردد امر این بود که شمشیر حمایل نکند با کمی صبر و مدارا برود برگردد همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط که علمدار مبادا برود برگردد پشت یک سد هزاران نفره دریا بود در خودش دید که تنها برود برگردد هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا نگذارند که سقا برود برگردد دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو با قد خم شده بابا برود برگرددساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟
. ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش شهد به کامم در این، تلخی ایام باش آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش من اسداللهم و، بند به دستم زدند فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش ای گل نیلوفری، ای گل یاس (ع) جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر چند صباح دگر، مادر ایتام باش راحت جانم نرو یار جوانم نرو نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش شام غریبان تو، روز سیاه علی است همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش 1403/09/11 ایام (س) تسلیت