eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علیهاالسلام سرودۀ : شاعرۀ با ولایت خانم صدیقۀ اژه ای ( شیدای اصفهانی ) عجب جاه وجلالی داری نرجس شکوه بی مثالی داری نرجس عـروس خانـدان اهـل بیتـی جمال بی مثالی داری نرجـس
حضرت خاتون علیهاالسلام ✍ سروده ی شاعر اهل البیت علیهم السلام سعید علامه از اصفهان 🔸 رباعی در روم سر آمد زنان بودی تو در عصمت و معرفت نشان بودی تو وصفت به چهار خط نگنجد ، بانو چون مادر صاحب الزمان بودی تو از رتبه در آسمان مکان داری تو فرزند نه ، صاحب الزمان داری تو باید چه نوشت بابت اوصافت صد راز مگو به شاعران داری تو روزی که به سامرا سفر میکردی با فاطمه اوقات به سر میکردی پیوسته به فکر انتقامش بودی وقتی که به مهدی‌ات نظر میکردی هر لحظه که احساس خطر میکردی از کشف حجاب خود حذَر می‌کردی از شوق به وجد آمدی وقتی که بر خط امام خود نظر می‌کردی فیض ابدی روحِ حقیقت با توست معنای توسل و اجابت با توست هر چند که از مسیحیانی ، امّا خورشید فروزان امامت با توست انگار که شخصیتی دیگر میخواست او همسری از نسل پیمبر میخواست در خواب به انتظار خود پایان داد این کار فقط عزت و باور میخواست از نسل حواریون و حق باور بود در مرتبه‌اش نمونه‌ای دیگر بود در منزلتش همین سعادت کافی است بر مهدی صاحب الزمان مادر بود از پرتو تو چراغ جان روشن شد نرگس نرگس کویر دل گلشن شد آن روز که مهدی ات بدنیاآمد عشق آینه دار انتظار من شد با خواندن حرزت گره از دل وا شد باران باران دو چشم من دریا شد هر وقت که نام مهدی‌ات را بردم عالم به قیام قائمت برپا شد ای هستی و روشنیِ راه امت شـد قبـر مـطـهـرت پناه امـت افسوس که باز هم نیامد مهدی پایان بدهد به درد و آه امت از شأن تو صد کتاب بایست نوشت هر واژه به انتخاب بایست نوشت وقتی که پر از محبّت زهرایی از غیرت و از حجاب بایست نوشت گنجینه‌ی اسرار الهی از توست محبوب ترین مقام شاهی از توست تو نرگسی و مادر باران هستی این مرتبه‌ی لایتناهی از توست با چند رباعی که سرودم حالا معلوم شده گرفته‌ای دستم را خوشبخت‌ترین آدم دنیا هستم ممنون توأم عروسِ بی‌بی زهرا _____________________ ✅ غزل حضرت نرجس خاتون (س) خوشا به حالِ کسی که تو را نظر کرده و از مسیر نگاهت دمی گذر کرده خوشا به حال کسی که شب سیاهش را به روشنایی چشمان تو سحر کرده خوش آن مسافرعاشق که در طریق وصال بشوق درک حضورت به قم سفرکرده بیا که بی تو نگاهم همیشه غم دارد چه ها فراق تو با چشم های تر کرده تمام هفته به امّید جمعه ها طی شد غروب جمعه‌ چه خونی بر این جگر کرده خدا به دست تو بسپرد استجابت را دعای اهل حقیقت اگر اثر کرده اسیرغفلت خویشیم و دردما این است که هر که باتو نشد آشنا ضرر کرده هدیه میکنم این شعر را به مادرتان که مادرانه به اشعار من نظر کرده _____________________ چهار پاره او ملیکا و نرجس دوران باب حاجات و رحمت است این زن نه فقط مادر امام زمان مادری میکند برای من اهل روم است و جد او قیصر شهره بوده است در زمان خودش جان او جان عسکری بوده جان مولای ماست جان خودش در مقامش زبان شده الکن رمز و راز نهفته‌ای دارد سینه‌اش بوده مخزن الاسرار گفته‌های نگفته‌ای دارد از کرامات او همین باشد در بلا بوده حامی شیعه مورد احترام مادرهاست مادران گرامی شیعه بیش از اینها بگو تو ای شاعر اسوه‌ی تربیت همین بانوست مادری که برای مادرها در تمام زمینه‌ها الگوست
حضرت علیهاالسلام سرودۀ : شاعر ولائی و نکته سنج استاد : محسن ناصحی اصفهان میراث دار فاطمه علیها السلام وقتی که در دنیا ستم مرسوم باشد وقتی عدالت گنگ و نامفهوم باشد وقتی ظهور از چشم‌ مردم دور مانده وقتی نفس آلوده و ‌ مسموم باشد وقتی کسی چشم انتظاری را بلـد نیست وقتی بشر از عاشقی محروم باشد حق می دهم در خانۀ تاریخ ، یک زن آوازه اش پنهان و نامعلوم باشد حق می دهم چونانکه زهرا بود مظلوم میراث دار فاطمه ، مظلوم باشد اما خدا می خواست از میراث مریم نام زنی در دفترش مرقوم باشد اما خدا می خواست از زن‌های تاریخ با نام نرجس ، دفترش مختوم باشد زهرا عروسش را خودش بر می¬گزیند حتی اگر شهزاده ای از روم باشد باید به چشم حضرت زهرا بیاید در خانۀ حیدر چنین‌ مرسوم باشد تأثیر یُذهب ، عنکمُ الرجس است و قطعاً نرجس زنی پاکیزه و معصوم باشد اوصاف او را در کُتب کمتر نوشتند تاریخ باید تا ابد محکوم باشد فرزند او - موعود - پنهان مانده ، باید او نیز چون فرزند خود مکتوم باشد فرزند او یک روز می آید سرانجام روی لبش آن روز یا قیّوم باشد آن روز ، آری دوستانش شادمانند آن روز ، آری دشمنش مغموم باشد
حضرت علیه السلام سرودۀ : شاعر ولائی و خوش قریحه آقای نوید پورمرادی از قم نذر مادر لطف مادرها رسیده چون به نوكر بيشتر غالباً هم می خورد اين خانه ها، در، بيشتر هر كه بامش بيش برفش بيش، اما رزق من مى شود با وُسع كم، چندين برابر، بيشتر حضرت صديقه از او خواستگارى كرده است پس لياقت داشت از هر شخص ديگر، بيشتر اواسيرى رفته باپاى خودش,چون دوست داشت خانۀ اين شاه را ، از كاخ قيصر ، بيشتر حاصل كار تمام انبيا و اوليا روى زانو، روى دستش رفته منبر، بيشتر لحظۀ تكبيرة الاحرام با ياد پسر گفته چندين مرتبه ، الله اكبر ، بيشتر از شلوغىّ ملائك محضر قنداقه است دور اين گهواره می ريزد اگر، پر، بيشتر حس اين فرزند و مادر را ميان آيه ها ديده ام در سورۀ ياسين و كوثر بيشتر سامرا جاى تشرّف هاست، چون آقاى ما مادرى هست و ، به مادر ميزند سر، بيشتر مسجد سهله به صحن حضرت نرجس رسيد عشق، آنجا مى شود با اسم مادر ، بيشتر جمكران هم نذر اين مادر پياده ميروند از كنار دختر موسى بن جعفر، بيشتر حرف از فرزند و مادر مى شود در روضه ها مى روم سمت رباب و سمت اصغر، بيشتر
✅️ علیهاالسلام سرودۀ : شاعر جوان و ولائی آل الله آقای مجتبی خرسندی از قم (معما) شبیه امّ موسی علیه السلام زدی پیوند " آل‌هاشم " و " آل‌یشوعا " را که ‌تو از سال‌های ‌قبل، دیدی خواب حالا را اگر چه جسم تو در بند کاخ روم بود ، اما دلت از شوق اقیانوس طی می‌کرد دریا را کسی یارای هم‌کفو تو بودن را نخواهد داشت که تنها خود خبر داری دلیل این معما را اگر ذکر تو "لاخَوفٌ عَلَیهم" شد در آن غربت شنیده بوده‌ای از قبل "لا هُم یَحزَنون"ها را چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر می‌رفتی که انگاری شبیه کعبه می‌دیدی کلیسا را در آن شیرین‌ترین رؤیا چه‌ها رخ داد ای‌ بانو که در دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را همین که نام نرجس را برای خود پسندیدی از آن پس تا ابد نشناختی دیگر ملیکا را عروس حضرت زهرا شدن آن‌قدر لذت داشت که با سختی نمی‌رفتی تو دشت‌و کوه ‌و صحرا را زبان شاعران حقا که در وصف تو الکن شد چه باید گفت اوصاف "شبیه‌اُمّ‌ِ موسی" را جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را گنه‌کاریم ، اما آرزوی وصل او داریم بیا لطفی کن ای بانو شفاعت کن دل ما را
حضرت علیهاالسلام 🔹سروده ی شاعر ولائی و نامدار : جناب آقای احمد علوی "خدا از باغ نرگس ها چه یاسی ارمغان آورد" تو را وقتی به اقیانوس های بی کران آورد برایت همسری از عرش از هفت آسمان آورد خدا تقدیر زیبای تو را با نور معنا کرد برای خواستگاری حضرت زهرا نشان آورد شبیه شهربانو آمدی با عشق با لبخند خدا از باغ نرگس ها چه یاسی ارمغان آورد نگین حلقه ی عقد تو را با ذکر یامهدی جناب جبرئیل آنروز از سمت جنان آورد تو را تا یازده پله به سمت آسمان بردند برایت حضرت عیسی ابن مریم نردبان آورد چه عطری از وجود پاک تو در سامرا پیچید که دستان نسیم آن را به سمت جمکران آورد به فرزند تو جن و انس می بالند و می گویند که مولودی از این نیکوتر آیا می توان آورد شفاعت کار مادرهاست پس جز نامت ای مادر نباید هیچ نام دیگری را بر زبان آورد 🌸🌸🌸🌸 🔹تقدیم به محضر حضرت حکیمه خاتون بنت جواد الائمه علیهماالسلام : اصل و نسبش نور علی نور ترین است فرزند جواد است و جهان تشنه ی جودش او خواهر هادی است و مانند برادر در«جامعه»غرق است سراپای وجودش ★★★ این نام نکو هست شِفا بخش مجانین(۱) مبهوت شده در نَسَبش احمد حنبل در این شجره عطر خوش هشت امام است پس ریشه کسی نیست به جز احمد مُرسل ★★★ این عالمه که راوی اسرار حدیث است(۲) باب ولی الله شد از لحظه ی غیبت توفیق نصیبش شده از بدو تولد در دامن او رشد کند حضرت حجت(۳) ★★★ بعد از گذر از دلهره ها حضرت نرگس🌸 از لحظه ی اول شده مهمان حکیمه ای بانوی دلباخته بعد از سفری سخت چون جان امام است شده جان حکیمه ★★★ سرداب که شد نور علی نور حکیمه آموخت به نرگس هنر بندگی اش را چادر به کمر بست در آن فرصت کوتاه تا وقف دو خورشید کند زندگی اش را ★★★ همسایه دیوار به دیوارد و معصوم هم صحبت بی واسطه چار امام است هم دختر وهم خواهر و هم عمه ی خورشید هم دایه ی پر مهر ترین ماه تمام است
حضرت علیهاالسلام 🔹سروده ی شاعر ولائی : احمد ایرانی نسب _ ساری سلام‌ِ حضرت مریم، سلامِ حضرت حوا سلامِ حضرت آسیه و خدیجه‌ی کبری به قدر قطره‌ی باران و قطره‌ی قطره‌ی دریا سلام عالمیان بر عروس حضرت زهرا عروس فاطمه و بوتراب، حضرت نرجس🌸 چگونه مدح کنم مادر امام زمان را هزار بار بشويم به عطر و مشک دهان را مگر بیان کنم این آسمان فوق بیان را که نام حضرت نرجس بهار کرده خزان را به قلب شبزده ها آفتاب، حضرت نرجس🌸 تویی ملیکه‌ی عالم که عشق شد هنر تو شکوفه‌های بهشتی‌ست تاج روی سر تو کریمه ای و خلایق گدای پشت در تو عفیفه ای و همیشه خداست در نظر تو به لطف توست دعا مستجاب، حضرت نرجس🌸 تویی که بانوی صبر و عفاف و حجب و حیایی تویی که آیه‌ی ‌حقی، تویی که روح دعایی تو مادری و همیشه به فکر عزت مایی تویی که راهنمای مسیرِ سمت خدایی به پرسش دل شیعه، جواب حضرت نرجس🌸 تویی که مادر باران شدی و علت رحمت امید پنجره ها رفته پشت پرده‌ی غیبت تویی که نور دمیدی به ما در این شب ظلمت
حضرت علیهاالسلام سرودۀ : شاعر و مداح دلسوختۀ آل عصمت علیهم السلام : آقای هاشم طوسی از مشهد مقدّس سلام ای باران سلام مطلع فجر و سلام ای باران سلام حضرت نرجس سلام مادرجان دوباره از کرمت شعر تازه میخواهم برای از تو سرودن ، اجازه میخواهم طلا به نرخ به غیر از طلا نمی ارزد همین سبب شده که ، کاخ روم می‌لرزد بزرگ زاده! بزرگیّ تو پس از این است و جایگاه شما حسرت سلاطین است نصیب عاشق و معشوق دل پریشانی است ملیکه ای ست که شأنش نه مثل زندانی است اگر اسیر شدی ، این هم از سعادت توست پسند حضرت زهرا شدن لیاقت توست تو آمدی که بتابی به آسمان حسن تو ای صبورترین یار همزبان حسن به رکن دین خدا ، تکیه گاه بودی تو پناه عالمیان را پناه بودی تو به زخم بی کسی اش التیام می‌دادی همین که بر گل رویش سلام می‌دادی کریمه ای و ، حکیمه ، نجیب و طاهره ای حلیمه ، زاکیه ، منصوره ای ، مطهره ای در آسمان نجابت چو ماه دیده شدی برای مادری عشق برگزیده شدی ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد
حضرت علیهاالسلام 🔹سرودۀ : شاعر و مداح دلسوخته ولائی و فاضل گرانقدر آقای روح الله فروتن از اصفهان 🌸 چارۀ کار شیعیان 🌸 ای مادر نور، ماه افلاک ای عزت و آبروی این خاک ای بانوی عرش،گوهر پاک ای شان تو فوقِ فوق ادراک ای ذکر تو زینت المجالس ای سیدۀ جلیله ، نرجس تا دستِ دلت به یار دادی گویم به تو ای عروس هادی پا در حرم حسن نهادی الحق که تو قبلۀ مرادی با دست شما تمام اوقات بر ما برسد جمیع خیرات با تو دلِ سرفراز دارم من دست پُرِ از نیاز دارم با مهر تو امتیاز دارم چون بانوی چاره ساز دارم تو چارۀ کار شیعیانی تو مادر صاحب الزمانی ممدوحۀ ربِّ مَشرقَینی تو مادر وارث حسینی بر نور خدا تو نور عینی تو پشت و پناه عالمینی هم خوبی و هم شرافت از تو هم دفع بلا و آفت از تو ای مرقد تو پناه یاران ای شافعۀ گناهکاران ای اوج نیازِ حق مداران ای مادر مهربانِ باران لطفی کن و اهل طاعتم کن یاسیّدتی شفاعتم کن ای مادر بیقرارِ مهدی ای در همه جا کنار مهدی ای نرگس گلعذارِ مهدی خورده گره ای به کار مهدی با اذن خدا به دستِ زهرا وا کن گرۀ ظهورِ او را
حضرت علیهاالسلام سرودۀ : شاعر ولائی و با ذوق آقای احمد حیدری از مشهد مقدس 🌸عروس خانوادۀ موعود🌸 سحر از آینه اش بی خبر نخواهد بود به کوی او ، رهِ شب را گذر نخواهد بود چه نسبتی است میان ستاره و خورشید به یُمن آن دگر از شب اثر نخواهد بود رسالتی که محول شده به این بانو نصیب دختر شاهی دگر نخواهد بود به خانوادۀ موعود ، عروس آمده است صداق آن جز صبح ظفر نخواهد بود عروس فاطمه بودن! چه نیک مرتبه ای! سفید بختی از این بیشتر نخواهد بود به مهر مادری اش قصر نور ساخته است که مالکش به جز آن گل پسر نخواهد بود پسر ز طالع مادر طلوع خواهد کرد بجا ز پرتوش آثار شر نخواهد بود دعا کنید بیاید کسی که از قدمش تبرکات جهان ، مختصر نخواهد بود 🌸🌸خانۀ شش گوشه🌸🌸 شاهزاده بود و پیشش منصبش از یاد رفت عطر نرگس در میان مهملی از باد رفت عقد او در آسمانها بسته شد، با این امید از میان قصر قیصر با خیالی شاد رفت حلقه ی وصل تمام انبیا این وصلت است فخر ابنا نور شد ، اینگونه تا اجداد رفت مثل خورشیدی که از مغرب به مشرق میرود در صعودی نور او از روم تا بغداد رفت مادر موعود بود آنکه به بازار جهان در لباسی از کنیز آمد ولی آزاد رفت فرش پیش پای او بال ملائک گشته بود با قدومش لشکر شیطان به صد فریاد رفت هجرتی تا عرش کرد و،عشق هم ره توشه شد از وطن دور است،اما خانه اش شش گوشه شد
🥀 | امام حسین علیه‌السلام 🥀 قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست با قضا گفت مشيت که قيامت برخاست راستي شور قيامت، ز قيامت خبري است بنگرد زاهد کج بين، اگر از ديده ي راست خلق در ظل خودي محو و تو در نور خدا ماسوا در چه مقيمند و مقام تو کجاست؟ زنده در قبر دل ما، بدن کشته ي توست جان مايي و تو را قبر حقيقت، دل ماست دشمنت کشت ولي نور تو خاموش نشد آري آن جلوه که فاني نشود نور خداست بيرق سلطنت افتاد کيان را ز کيان سلطنت، سلطنت توست که پاينده لواست نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و پايه ي مظلوم به جاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پي اوست بل که زنده ست شهيدي که حياتش ز قفاست دولت آن يافت که در پاي تو سر داد ولي اين قبا، راست نه بر قامت هر بي سر و پاست تو در اول سر و جان باختي اندر ره عشق تا بدانند خلايق که فنا شرط بقاست تا ندا کرد ولاي تو در اقليم الست بهر لبيک ندايت دو جهان پر ز صداست رفت بر عرشه ي ني تا سرت، اي عرش خدا کرسي و لوح و قلم، بهر عزاي تو به پاست پايمالي ز عبوديت و من در عجبم که بدين حال، هنوزت سر تسليم و رضاست فواد کرمانی
🥀 | | 🥀 ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد ▫️ جودی خراسانی
🥀 | و 🥀 باز، اسم کوفه آمد در میان و نامِ شام آه آه از صبحِ کوفه! وای وای از شامِ شام! روز اندر پیش چشمم، تیره‌تر آید ز شب بشنَود گوشم اگر از خلق دوران، نامِ شام ابتلای کربلا و ماجرای کوفه را محو کرد از لوح هستی، محنت و آلامِ شام بی‌حیایی بین که با یک‌دیگر از قتل حسین می‌نمایندی مبارک باد، خاص و عامِ شام آن یکی نان از تصدّق داد، آن خرما؛ ببین اهل‌بیت مصطفی را این بُوَد اکرامِ شام آه از آن ساعت! که زینب بر سر بازار دید می‌زنندش سنگ بر سر، از در و از بامِ شام چون نسوزم ز آتش این غم؟ که از کین ریختند آتش اندر فرق عابد، خلق خون‌آشامِ شام «جودیا»! شام است ز‌آن رو تیره تا صبح ابد کآمد اندر دهر از صبح ‌آن ‌چنان تا شامِ شام ▫️جودی خراسانی
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 ای ز داغ تو روان، خون دل از دیده حور! بی‌تو عالم همه ماتمکده تا نفخه صور خاک‌بیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات اشک‌ریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور ز تماشای تجلای تو مدهوش، کلیم ای سرت سر «انا ‌الله» و سنان، نخله‌ طور! دیده‌ها، گو همه دریا ‌شو و دریا، همه خون که پس از قتل تو، منسوخ شد آیین سرور شمعِ انجم، همه گو اشک عزا باش و بریز بهر ماتم‌زده، کاشانه چه ظلمات، چه نور پای در سلسله سجاد و به سر تاج، یزید خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور! دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی آه! اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور تا جهان باشد و بوده است که داده است نشان؟ میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور سر بی‌تن که شنیده است به لب، آیه‌ کهف؟ یا که دیده است به مشکوه تنور، آیه نور؟ جان فدای تو! که از حالت جان‌بازی تو در طف ماریه از یاد بشد، شور نشور قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور گوش خضرا، همه پُر غلغله‌ دیو و پری سطح غبرا، همه پُر ولوله‌ وحش و طیور غرق دریای تحیر ز لب خشک تو، نوح دست حسرت به دل از صبر تو، ایوب صبور مرتضی با دل افروخته، «لا حَول» کنان مصطفی با جگر سوخته، حیران و حصور کوفیان، دست به تاراج حرم کرده دراز آهوان حرم از واهمه، در شیون و شور انبیا محو تماشا و ملائک، مبهوت شمر، سرشار تمنا و تو سرگرم حضور ▫️
🥀 | و 🥀 روزی که جای آل پیمبر به شام شد روز جهان به دیده‌ی احباب، شام شد پیمانه پُر ز زهر الم شد بر اهل‌بیت بر اهل شام، باده‌ی عشرت به جام شد بهر نظاره‌ی حرم خاص مصطفی از مرد و زن، به هر گذری، ازدحام شد آن سر که بود، زینت دوش نبی، مدام فرقش نشان سنگ، ز دیوار و بام شد آه از دمی! که گفت به سجّاد، ظالمی برخیز پای تخت که وقت سلام شد خورشید را ز خون شفق، چهره گشت سرخ در طشت، چون سر شه دین را مقام شد چوب یزید گشت بر آن لب، چو آشنا از اهل‌بیت، شورش روز قیام شد زینب چو دید آن همه ظلم، از جگر کشید آهی که روز در نظر خلق، شام شد گفتا بگیر چوب جفا زین لب، ای یزید! کآزرده از تو، حضرت «خیرُ‌ الانام» شد ▫️جودی خراسانی
🥀 | علیه‌السلام | 🥀 ای آن‌ که کفت ز خون خضاب است! عریان تنت اندر آفتاب است بَردار سر از تراب، ای جان! کاین دشت بلا، نه جای خواب است ای رفته به نوک نی، سر تو! افتاده به خاک، پیکر تو از چیست که جسم اطهر تو؟ بی‌غسل و کفن در آفتاب است ای مرهم زخم سینه‌ریشان! وی آدم و عالمت، پریشان! از نیزه و تیر و تیغ و پیکان زخم تو به سینه بی‌حساب است ای صبح غمت، سیه‌تر از شام! خوش رفته به خواب و داری آرام برخیز که خصم را سوی شام در بردن کودکان، شتاب است ای صید به خون تپیده از تیر! برخیز و ببین که هم‌چو نخجیر بر بازوی زینب است، زنجیر... بر گردن عابدین، طناب است شمشیر به کف، هزار قاتل باشند مرا به گِرد محمل هر لحظه چو مرغ نیم بسمل دل در برِ ما به اضطراب است برخیز که شور محشر آمد روز از شب من، سیه‌تر آمد لیلا به سراغ اکبر آمد در ناله و نوحه، چون رباب است رفتیم ز کوی تو به صد آه با ما ز ره کرم تو، ای شاه! یک چند قدم بیا به همراه همراهی بی‌کسان، ثواب است ای زخم تن تو، چون ستاره! برخیز و دمی نما نظاره بین فرقه‌ی خصم را سواره، اطفال پیاده، دل‌کباب است در ماتمت، ای شهید عطشان! «جودی» است مدام اندر افغان بس ریخت سرشک او به دامان هر چشمه‌ی چشم او، سراب است ▫️جودی خراسانی
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 اين آستان كه هست فلك سايه افكنش خورشيد شبنمي‌ست به گلبرگ گلشنش تا رخصت حضور نيايد شب طلوع مهتاب از ادب نتراود به روزنش جاري ست موج معجزهء جويبار غيب در شعلهء شقايق صحراي اَيمنش اينَت بهشت عَدْن كه دور از نسيم وحي بوي خدا رهاست به مُشكوي و برزنش كو محرمي كه پرده ز راز سخن كشد دارد زبان ز سبزهء توحيد سوسنش تا زينت همارهء هفت آسمان شود افتاده است خوشهء پروين ز خَرمش سر مي‌نهد سپيده دمان پاي بوس را فانوس آفتاب به درگاه روشنش جاي شگفت نيست كه اين باغ سرمدي ريزد شميم شوكت مريم ز لادنش روز نخست چون گل اين بوستان شكفت عطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش محتاج نقش نيست كه گردد بلند نام گوهر، جهان فروز بر آيد ز معدنش اينجاست نور آينهء عصمتي كه بود بر نقطهء نگين نبوت نشيمنش هم باشدش بهار رسالت در آستين هم مي‌چكد گلاب ولايت ز دامنش مردآفرين زني كه خليلانه مي‌شكست بتخانهء خلاف خلافت ز شيونش از سِدره نيز در شب معراج مي‌گذشت حرمت اگر نبود عنان‌گير توسنش تا كعبه را، ز سنگ كرامت نيفكند از چشم روزگار نهان‌ست مدفنش احرامي زيارت زهراست اشك شوق يارب نگاهدار ز مژگان رهزنش دارم گواه كوتهي طبع را به لب بيتي كه هست الفت ديرينه با منش «من گنگ خوابيده و عالم تمام كر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش»
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟ سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟ جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟ نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟ فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی فاطمه عالیه‌ای کش نبد از زوج علی فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال طایر وهم که از منظر عنقا گذرد به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند معترف تا که نگردند بهشتی نشوند به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال مهر او بهر دل هالک و ناجیست محک آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک قامت خویش کمان ساخته مانند هلال ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال خواندن واجبت ار خود نبود امکانم یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت بشکستند گه از تخته در، پهلویت زان تطاول که چرا خست عدو بازویت چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال بر در خانه‌ات ای خاک درت عرش عُلا آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا که نهانی شررش رفت سوی کرببلا سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال ▫️صغیر اصفهانی
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟ سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟ جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟ نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟ فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی فاطمه عالیه‌ای کش نبد از زوج علی فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال طایر وهم که از منظر عنقا گذرد به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند معترف تا که نگردند بهشتی نشوند به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال مهر او بهر دل هالک و ناجیست محک آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک قامت خویش کمان ساخته مانند هلال ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال خواندن واجبت ار خود نبود امکانم یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت بشکستند گه از تخته در، پهلویت زان تطاول که چرا خست عدو بازویت چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال بر در خانه‌ات ای خاک درت عرش عُلا آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا که نهانی شررش رفت سوی کرببلا سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال ▫️صغیر اصفهانی
ذکر دائم إمام باقر‌ علیه‌السلام، «مصائب شهر شام» بود... در نَقل‌ها آمده است: 📋 کانَ يَذکرُ دُخولَه الشامَ عَلَى يزيد و يَقول: "دَخَلنا عَلَى يزيد، و نَحنُ اِثنا عَشَرَ غُلاماً مُغلَّلِينَ في الحَديدِ. ▪️إمام باقر‌ علیه‌السلام دائماً مصیبت وارد شدن به شهر شام و کاخ یزید ملعون را بازگو می‌کردند و می‌فرمودند: ما را پیش یزید بردند در حالی که دوازده پسر خردسال بودیم که دست و پای ما را در غل و زنجیر بسته بودند. 📚الإمامة و السیاسة،ج۲ ص۱۲ 📚سيرة الأئمة الاثني عشر علیهم‌السلام، ج۲ ص۹۹ ✍ چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامه من داغ مکرر شده است بدن لاغر و این قامت خم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سرشده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضه مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دَم آخر همه اهل و عیالم هستند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر، امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چقدر زار زدم وای حسین روضه ها در نظرم خوب مصوّر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم ته گودال گل فاطمه پرپر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم نوک هر نیزه ای آماده ‌ی یک سر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم درخیام نبوی قحطی معجر شده است سوختم پای غم آن شهِ افتاده نفس همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس
🩸هشامِ ملعون، سه روز امام باقر علیه‌السلام را پُشت دروازه شام، معطّل نگه‌داشت... در روایتی آمده است: 🥀 یک سال هشام بن عبدالملک برای حج به مکه رفت. در همان سال إمام باقر و فرزندش إمام صادق علیهماالسلام نیز به مکه رفتند. إمام صادق علیه السلام در مکه سخنرانی نمود و فرمود: 🔖 «ستایش خدای را که محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به حقیقت به مقام نبوت برانگیخت و ما را به وسیله او امتیاز بخشید. ما برگزیده خدا در میان مردم و نخبه بندگان و خلفاء او هستیم.سعادتمند کسی است که از ما پیروی کند و شقی کسی است که دشمن و مخالف ما باشد.» 🥀 مُسلمه برادر هشام این جریان را به او رسانید ولی هشام کاری نکرد تا به دمشق برگشت و ما به مدینه رفتیم. 🥀 هشام پیکی از شام فرستاد و به فرماندار مدینه دستور داد که پدرم و مرا به شام بفرستد! فرماندار ما را به شام فرستاد. إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 فَلَمَّا وَرَدْنَا مَدِینَةَ دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثاً ▪️وقتی وارد شهر دمشق شدیم، تا سه روز اجازه ورود به شهر را نداد... 📚أمان الاخطار، ص۵۲ 📚دلائل الإمامة، ص۱۰۴ پُشت دروازه ساعات معطّل ماندم غصّه عمهٔ سادات، گذشت از یادم شکر، این‌بار سخن از سرِ بازار نبود شکر، ناموس علی طُعمهٔ انظار نبود شکر، این‌بار سَری بر سرِ نِی سنگ نخورد شکر ،بر معجر زن‌های حرم چنگ نخورد... ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یمن گریه.ی شب تا به صبح بیدارم به آب می‌نگرم روضه میشود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه‌ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم ، هنوز میبارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه‌ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی‌ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم اگر که زنده‌ام امروز ، جان خود را من به عمه جان کتک خورده‌ام بدهکارم نرفته از نظرم عمه‌ام زمین میخورد نرفته از نظرم گریه های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه‌ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه‌ی بازار برده ها لرزید بلا کشیده‌ی شام سیاهْ بازارم
هدایت شده از احسان تبریزیان
ای آشنا برگرد/نیا آقا برگرد تو رو خدا / تو رو خدا /تو رو خدا برگرد برگرد/که شهر کوفه بی فروغه برگرد / تموم حرفاشون دروغه برگرد / بازار نیزه ها شلوغه نگرونم برای خواهرت برای قامت آب آورت اینا حرمت شکنی رسمشونه نگرونم برای دخترت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد ............................ فدای تو جونم، شبیه بارونم از اینکه تو مثه بابات غریبی دلخونم اینها،شکستن عهدی رو که بستن حالا به انتظار تو نشستن تنها دنبال کشتن تو هستن نگرونیم برای اکبره بی قراریم برای اصغره عده ای دنبال نعل تازه ان حرمله تیر سه شعبه می خره برگرد آقا برگرد/برگرد آقا برگرد ...................... دلم پره از غم/ یه آسمون دردم تو کوفه تو اسارته یه عده نامردم ای وای،چه سخته کوفه و اسارت ای وای،چه سخته طعنه و جسارت ای وای،اگه حرم بره به غارت... روسرم ریخت آتیش فدا سرت نگرونم آقا برا سرت نیا کوفه تا رقیه نبینه که شده از بدنت جدا سرت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد : : 🆔@ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
ای آشنا برگرد/نیا آقا برگرد تو رو خدا / تو رو خدا /تو رو خدا برگرد برگرد/که شهر کوفه بی فروغه برگرد / تموم حرفاشون دروغه برگرد / بازار نیزه ها شلوغه نگرونم برای خواهرت برای قامت آب آورت اینا حرمت شکنی رسمشونه نگرونم برای دخترت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد ............................ فدای تو جونم، شبیه بارونم از اینکه تو مثه بابات غریبی دلخونم اینها،شکستن عهدی رو که بستن حالا به انتظار تو نشستن تنها دنبال کشتن تو هستن نگرونیم برای اکبره بی قراریم برای اصغره عده ای دنبال نعل تازه ان حرمله تیر سه شعبه می خره برگرد آقا برگرد/برگرد آقا برگرد ...................... دلم پره از غم/ یه آسمون دردم تو کوفه تو اسارته یه عده نامردم ای وای،چه سخته کوفه و اسارت ای وای،چه سخته طعنه و جسارت ای وای،اگه حرم بره به غارت... روسرم ریخت آتیش فدا سرت نگرونم آقا برا سرت نیا کوفه تا رقیه نبینه که شده از بدنت جدا سرت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد : : 🆔@ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
.................................. عمو به میدون رفت خسته و محزون رفت این دفه بی یاور چقد پریشون رفت یکی دو تا صد تا هزار نفر شدند توو قتلگاه براش چه دردسر شدند تنها و بیکسه عمو تو قتلگاه نمیزارم عمو بمونه بی سپاه نوبت دستای منه برا عمو سپر باشن یک تنه وایمیسم اگه حتی هزار نفر باشند ### میون گوداله عمو چه بی حاله زخمیه سر تا پاش چه بی پر و باله می بینی حال و روزشو بزا برم غربت سینه سوزشو بزا برم می بینی که چی اومده سر تنش دارن با هر وسیله ای میزننش عمه رهام کن تا برم /تو رو به مادرت قسم من التماست می کنم/ بزار به دادش برسم .............................. دشمن ازم ترسید تا رجزامو دید خون حسن اینبار توو رگ من جوشید به سن و سال که نیس منم مقاومم هرچی باشه منم شبیه قاسمم حتی اگه سر از تنم جدا بشه نمیزارم تو قتلگاه رها بشه این همه دشمن اومدن از عمو جونم چی میخوان دق می کنم مثل عمو سمت حرم اگه بیان ______ : 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
_________________ از چه از من دل بریدی؟ از تو آغوش من پر کشیدی رفتی و غربتم رو ندیدی (۲) حالا ولی رو دستم /سرت به مویی بنده پاشو ببین علی جون/ حرمله بم می‌خنده *بعد تو کوه غصه و دردم* *با چه رویی به خیمه بر گردم؟* _ غرق خونه پیکر تو چی بگم حالا به مادر تو کاش نبینه رباب حنجرتو (۲) حیرونم و پریشون/ بی حد و مرزه دردم بین حرم تا میدون /میرم و بر می گردم *زیر عبام پنهونت کردم* *با چه رویی به خیمه برگردم* _ درد و غم هام بی حسابه بعد تو دیگه دنیام خرابه داغ توروی قلب ربابه (۲) برای تو بابا جون/چه آرزوها داشتم حالا ولی با دستام /تو رو تو خاک گذاشتم *بادستای خودم خاکت کردم* *باچه رویی به خیمه برگردم* ________ : 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
: : _____ کنار پیکرت نشستم شکستی و منم شکستم امید خیمه های تشنه مونده تنت به روی دستم پاشو دلاور حرم/ پاشو امیر لشگرم پاشو ببین که دشمنا / هلهله کردن نامردمای بی حیا/ تو رو ازم گرفتن و حالا به حال و روز من /دارن میخندن بی تو من چه کنم؟ای سقای حرم جسمت رو چجوری تا خیمه ببرم؟ ...................... دیگه جونم به لب رسیده کارم به التماس کشیده کسی توی تموم عمرم حالمو اینجوری ندیده جون من اینجوری نخواب/ نگرونم برا رباب کسی ازت نمیخواد آب / فقط بلندشو نذار بیفته این علم/ نگرون رقیه‌ام تو خطر افتاده حرم / فقط بلند شو خیمه تو خطره/زینب منتظره حرمله رو نذار/ سمت خیمه بره ### چشاتو بستی ای امیدم دیگه ازین جهان بریدم زینب من زمین نشست تا عمود خیمه رو کشیدم انگاری زانوهاش شکست/  گره‌ معجرا رو بست/ حالا امیر قافله‌ست/ ناموس حیدر تازه شروع غربته/ اوج غم و مصیبته آماده‌ی اسارته / ناموس حیدر آه داداش! کمرم/ می‌سوزه جگرم رفتی و بعد ازین/ زینب موند و حرم _________________ 🆔 @ehsantabriziyan
ای یادگار کشته‌ی مظلوم کربلا چشمان توست مقتل منظوم کربلا آن‌دیده‌ها چه‌دیده؟ که‌خون گریه‌کرده‌است یک‌عمر بر مصیبت مظلوم کربلا غمگین مباش، فتح تو در شام‌وکوفه است ای مرد از مبارزه محروم کربلا (مجتبی خرسندی)
. علیه_السلام ای آشنا برگرد/نیا آقا برگرد تو رو خدا / تو رو خدا /تو رو خدا برگرد برگرد/که شهر کوفه بی فروغه برگرد / تموم حرفاشون دروغه برگرد / بازار نیزه ها شلوغه نگرونم برای خواهرت برای قامت آب آورت اینا حرمت شکنی رسمشونه نگرونم برای دخترت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد ............................ فدای تو جونم، شبیه بارونم از اینکه تو مثه بابات غریبی دلخونم اینها،شکستن عهدی رو که بستن حالا به انتظار تو نشستن تنها دنبال کشتن تو هستن نگرونیم برای اکبره بی قراریم برای اصغره عده ای دنبال نعل تازه ان حرمله تیر سه شعبه می خره برگرد آقا برگرد/برگرد آقا برگرد ...................... دلم پره از غم/ یه آسمون دردم تو کوفه تو اسارته یه عده نامردم ای وای،چه سخته کوفه و اسارت ای وای،چه سخته طعنه و جسارت ای وای،اگه حرم بره به غارت... روسرم ریخت آتیش فدا سرت نگرونم آقا برا سرت نیا کوفه تا رقیه نبینه که شده از بدنت جدا سرت برگرد آقا برگرد / برگرد آقا برگرد : : .👇
. _____________ از چه از من دل بریدی؟ از تو آغوش من پر کشیدی رفتی و غربتم رو ندیدی (۲) حالا ولی رو دستم /سرت به مویی بنده پاشو ببین علی جون/ حرمله بم می‌خنده *بعد تو کوه غصه و دردم* *با چه رویی به خیمه بر گردم؟* _ غرق خونه پیکر تو چی بگم حالا به مادر تو کاش نبینه رباب حنجرتو (۲) حیرونم و پریشون/ بی حد و مرزه دردم بین حرم تا میدون /میرم و بر می گردم *زیر عبام پنهونت کردم* *با چه رویی به خیمه برگردم* ___ درد و غم هام بی حسابه بعد تو دیگه دنیام خرابه داغ توروی قلب ربابه (۲) برای تو بابا جون/چه آرزوها داشتم حالا ولی با دستام /تو رو تو خاک گذاشتم *بادستای خودم خاکت کردم* *باچه رویی به خیمه برگردم* : .👇
. : : _ کنار پیکرت نشستم شکستی و منم شکستم امید خیمه های تشنه مونده تنت به روی دستم پاشو دلاور حرم/ پاشو امیر لشگرم پاشو ببین که دشمنا / هلهله کردن نامردمای بی حیا/ تو رو ازم گرفتن و حالا به حال و روز من /دارن میخندن بی تو من چه کنم؟ای سقای حرم جسمت رو چجوری تا خیمه ببرم؟ ...................... دیگه جونم به لب رسیده کارم به التماس کشیده کسی توی تموم عمرم حالمو اینجوری ندیده جون من اینجوری نخواب/ نگرونم برا رباب کسی ازت نمیخواد آب / فقط بلندشو نذار بیفته این علم/ نگرون رقیه‌ام تو خطر افتاده حرم / فقط بلند شو خیمه تو خطره/زینب منتظره حرمله رو نذار/ سمت خیمه بره ### چشاتو بستی ای امیدم دیگه ازین جهان بریدم زینب من زمین نشست تا عمود خیمه رو کشیدم انگاری زانوهاش شکست/  گره‌ معجرا رو بست/ حالا امیر قافله‌ست/ ناموس حیدر تازه شروع غربته/ اوج غم و مصیبته آماده‌ی اسارته / ناموس حیدر آه داداش! کمرم/ می‌سوزه جگرم رفتی و بعد ازین/ زینب موند و حرم _____________ .👇