eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد خبر آمدنش بین گداها پیچید همه گفتند فراوانی نان خواهد شد با قدم رنجه ی این شاه پسر بیش از پیش قیمت سائل این خانه گران خواهد شد عشق عرش است همین شیر که در گهوارست سید و شاه جوانان جنان خواهد شد متجلا شده از هر نفس او الله از ید او کرم الله عیان خواهد شد اعتقاد دلم این است که فردای ظهور «اشهد اَنَّ حسن » جزء اذان خواهد شد عماد بهرامی سکوت امام حسن (ع) میلاد
قبله ارض و سما خاک مزار حسن سجده گه انبیا خاک مزار حسن فوق بهشت خدا خاک مزار حسن شعبه ای از کربلا خاک مزار حسن تربت خیرالنسا خاک مزار حسن اهل کرم میرود سوی امیر کرم با قد خم میرود سوی امیر کرم غرق قسم میرود سوی امیر کرم زیر علم میرود سوی امیر کرم خورده به غم میرود سوی امیر کرم دلبر حیدر وقار ای پسر مرتضی نوکریت افتخار ای پسر مرتضی برده ای از دل قرار ای پسر مرتضی لطف شما بیشمار ای پسر مرتضی سر به سرت جان نثار ای پسر مرتضی در طلب روی تو سجده کنانم صنم بر خم ابروی تو سجده کنانم صنم دم همه دم سوی تو سجده کنانم صنم سائل و در کوی تو سجده کنانم صنم با گذر بوی تو سجده کنانم صنم حاتم طایی بود خادم دربارتو مست و هوایی بود خادم دربار تو شوق رهایی بود خادم دربار تو غرق خدایی بود خادم دربار تو اوج صفایی بود خادم دربار تو محمد حبیب زاده امام حسن (ع) مدح
در محضر کریم چه حاجت به خواستن؟ اصلا کریم منتظر التماس نیست جودش همیشگیست گدایش فراهم است در ساحتش ببار که جای هراس نیست محتاج و بی بضاعت و بی آبرو بیا در محضر کریم که جای خواص نیست گفتم حسن دوباره دلم رفت کربلا بین دوراه مانده که هوش و حواس نیست دل میرود مدینه میاید ز کربلا از روضه ی حسین دل من خلاص نیست نوری که بر حریره ی مهتاب خورده است بی حُسن روی دوست در این انعکاس نیست اصلا حسین فلسفه اش میشود حسن نامش مگر ز نام حسن اقتباس نیست؟ کرببلا تمام جمالش به روضه هاست جز پیرُهن سیاه برایم لباس نیست محروم کرده اند از این سوختن مرا بدتر از این برای گدایان تقاص نیست نرگس غریبی امام حسن (ع) مدح
کبوترانه رسیدم به آسمان شما سلام می دهم از دل به آستان شما چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما میان سفره ی ما هست آب و نان شما به زیر لب همگی ذکر ربّنا داریم چه التماس دعاها که از شما داریم رسیده ای که همیشه پناه من باشی کریم باشی و امّید مرد و زن باشی نسیم روح خدا در کویر تن باشی رسیده ای که امام همه حسن باشی تو آمدی که خیالم همیشه آرام است کسی که بی تو بماند همیشه ناکام است سپرده ام دل خود را به دست دلدارم من از ولایتتان دست بر نمی دارم منی که روزه گرفتم به نیّت یارم حسن حسن شده ذکر زمان افطارم طواف می کنمت در مدار ماه خدا کریم آل عبا سفره دار ماه خدا تویی که صاحب این سفره های خیراتی برای اهل سحر اسوه ی مناجاتی طلوع نور خدا جلوه ی عباداتی عزیز حیدر و زهرا بزرگ ساداتی همیشه می رسد از چشم هایتان برکات نثار مقدمتان هدیه می کنم صلوات برای مساله ی عشق راه حل هستی مشوّق همه در بهترین عمل هستی تویی که شیر نبردیّ و بی بدل هستی جوان شیر خدا فاتح جمل هستی میان خانه ی گل ها تبسّم یاسی مرید حضرت حیدر مراد عباسی دعای این دل بی تاب من شده دائم خدا کند که شبی با عنایت قائم به رسم عرض ارادت شبی شوم خادم کنار صحن ؛ ورودی حضرت قاسم به هر مژه بکشم خاک آستانت را ببینم آمد و شدهای زائرانت را تو صاحب کرمی اوج رحمتی مولا تو صاحب علمی مرد غیرتی مولا اگرچه بی حرمی اهل غربتی مولا همیشه محترمی با صلابتی مولا همیشه بانی هر سفره ی کرم هستی میان سینه ی ما صاحب حرم هستی در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی در این شبی که گرفتیم دور هم فالی در این شبی که به ما داده شد پر و بالی مدافعان حرم جای سبزشان خالی به گوش می رسد العفوهای هر شبشان هنوز روضه ی لایوم مانده بر لبشان شروع روضه ی لایوم روضه ی گودال هجوم نیزه و شمشیر وپیکری پامال حرامیان همه رفتند در پی خلخال چه ها گذشته به اهل حرم زبانم لال همینکه مجلس روضه شبی به پا می شد مدینه با نفست خاک کربلا می شد اسماعیل شبرنگ امام حسن (ع) میلاد
آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود در جوهر شهد سخن، وصف حسن بود آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش آن شب ملائك دسته دسته دست افشان مي آمدند از عرش در بزم بهاران آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود آيينه دار سفره فتح سحر بود آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت از خنده زهرا، علي تكبير مي گفت آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا حُسْن خدا داد حَسَن را ديد زهرا آن شب خدا از دوش زهرا بار برداشت يعني نقاب از چهره دلدار برداشت آن شب علي مست مي «قالو بَلي» بود شب زنده دار رحمت ماه خدا بود شمس ولايت را دليل راه آمد ماه خدا را در حقيقت ماه آمد از مقدم او ملك هستي فر گرفته يعني هماي رحمت حق پر گرفته شاعر : محمد حسن فرحبخشیان امام حسن (ع) میلاد
محتاج توام اَکرَمَ مَن کُلِ کَریم دریاب مرا اَرحَمَ مَن کُلِ رحیم در چشمِ من و دل نکند جلوه کسی تکبیر منی اَعظَمَ مَن کُل عظیم دیروز تو را ازل ندیدست به چشم بی شک که تویی، اَقدَم مَن کُلِ قدیم حکمت ز لبت گرفته لقمان همه جا ای حاکم دل اَحکَمَ مَن کُلِ حَکیم لب وا بکنی فصل خطابی در عشق فاروق تویی اَعلَمَ مَن کُلِ عَلیم از صبر و سکوتت چه کسی باخبر است؟ مکتوم تویی اَحلَمَ مَن کُل حلیم سجاد احمدیان امام حسن (ع) مدح
ای عشق ببین حالِ پریشانیِ ما را ای شوق نشان آتش حیرانیِ ما را ای شور بیاور مِیِ طوفانیِ ما را تا صبح ببین نادِعلی خوانیِ ما را ما مرد شرابیم اگر هست بیارید ما را به درِ بیتِ علی مست بیارید دیدند همه قبله‌ی دنیا شدنش را ذوقِ علی و گرمِ تماشا شدنش را دیدند و ببینید مُهیا شدنش را لبخندِ علی و شبِ بابا شدنش را تنها نه پدر عاشقِ خندیدنِ او بود تا صبح نبی منتظرِ دیدنِ او بود انگار شبِ قدر مقدر شده امشب انگار نبی باز پیمبر شده امشب برخیز زمین گوشِ زمان کر شده امشب برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب یک جلوه زِ تصویرِ خداوند رسیده امشب پسرِ شیرِ خداوند رسیده بگذار که یعقوب گشاید نظرش را تا با تو فراموش نماید پسرش را هیچ است اگر عشق بُریده است سرش را رو کرده خدا با تو تمامِ هنرش را لبخند بزن گردشِ این روز و شب از توست شیرینیِ افطارِ پیمبر رُطب از توست یک چشم بگردان و زمین زیر و زِبَر کُن یک ناز بفرما همه را خون به جگر کُن بند آمده این راه از آن کوچه گذر کُن ما خاکِ قدمهات به ما نیز نظر کُن چشمان تو محراب سحرهای حسین‌اند آقا پسران تو پسرهای حسین‌اند وای از جلوات جبروتی که تو داری از شدت نور ملکوتی که تو داری فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری حق گرمِ تماشایِ قنوتی که تو داری پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری دور و برتان این همه بیمار اگر هست یا این همه در شهر بدهکار اگر هست این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست تقصیر که شد این همه سربار اگر هست دیدند کَرَم رویِ کَرَم میدهی آقا مانندِ علی بویِ کَرَم میدهی آقا چشمِ تو سخن از غم و از درد به من گفت از شمع شدن ، شعله شدن ، آب شدن گفت با لطفِ تو چشمانِ من اینگونه سخن گفت یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت هرچند خدا خواست کَرَم داشته باشی انگار بنا نیست حرم داشته باشی سوزاند اگر غُصه‌یِ تو بال و پَرم را سوزاند غمِ زینبیه هم جگرم را من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را ای کاش بیارند از آنجا خبرم را سوگند در این سینه غمِ خواهرِ تو هست هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست (حسن لطفی) امام حسن (ع) میلاد
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی با تو شدم محترم، یا حسن بن علی باز هم از جانبت آمده یک یاکریم پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی خورده به کارم گره، ذکر لبانم شده مثل پدر مادرم، یا حسن بن علی رزقِ سجودِ مرا بیشتر از پیش کن از همه سائل ترم، یا حسن بن علی کاش به روی سرم دست تو را حس کنم در نفسِ آخرم، یا حسن بن علی زمزمه برزخم یا علی موسی الرضا زمزمه محشرم، یا حسن بن علی تا بپذیرد مرا محضِ غلامی، حسین نام تو را میبرم، یا حسن بن علی این بدِ بی آبرو کنج خیالات خود ساخت برایت حرم، یا حسن بن علی حک شده روی نگینِ شرف الشّمس من حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی مرضیه عاطفی امام حسن (ع) مدح
عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد بنده رسیده اما با کوله بار خالی نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد بیچاره تر کسی از این تحبسُ الدعا نیست درد است که دعایم دیگر اثر ندارد لطفی مرا کشانده بر آستان توبه این لطف از کجا بود؟! روحم خبر ندارد حُسن توکلم بر دست دعای زهراست گرچه محبی از من آلوده تر ندارد خیر و صلاح طفلِ خورده زمینِ خود را هرگز شبیه مادر، کس در نظر ندارد شب زنده دار بودن، کار علی و زهراست جز اقتدا به عشقش، عاشق هنر ندارد آقایی علی را هر سائلی چشیده او از گناهکاران هم چشم برندارد مستیِ ناب، از چیست؟ انگور مرقد او حتی درخت فردوس، چون آن ثمر ندارد راه نجات یعنی کرب و بلا، زیارت قلبم جز آن حوالی شوق سفر ندارد فیض سحر تماما از گریه بر حسین است بی فیضِ ذکر روضه، فیضی سحر ندارد زهرا رسیده نزد جسم حسینش اما جسم عزیز زهرا، ای وای سر ندارد
از گنهِ دم  به دمم آتش طوفنده شدم  هم شدم از توبه خجل، هم زتو شرمنده شدم  صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!  حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم  شعله ای از نار بُدم شاخه ای از خار بُدم  با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم  قطره بُدم بحر شدم ذره بُدم مهر شدم  بلکه درخشنده تر از مِهر درخشنده شدم  وصل تو شد عزت من هجر تو شد ذلت من  با تو سرافراز ولی بی تو سرافکنده شدم  وای بر این بندگی ام مرگ بر این زندگی ام  مردة یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم  بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی  کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم  سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا  وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم  خاک قدوم ولی ام "میثم" دار علی ام  با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد کز خانه‌ی خورشید ولایت قمر آمد یا از دل دریای نبوت گهر آمد یا مهر فروزنده به‌بام سحر آمد پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد در ماه خدا ماه خدا جلوه‌گر آمد هم آینه‌ی حسن خداوند جمالش هم خلق و خصال نبوی، خلق و خصالش هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش هم عقل ملک آمده حیران کمالش هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد در گلشن دین، باغ گل یاسمنش بین در لعل لب بسته، عقیق یمنش بین شادابی جان را ز گلستان تنش بین آیات خدا در لب شکر شکنش بین آیینه شو و حُسن حَسن در حَسنش بین گوئی به جهان باز رسول دگر آمد ای ختم رسل! بوسه بزن بر سر و رویش ای شیر خدا! عطر جنان جوی ز بویش ای عصمت حق! شانه بزن شانه به مویش ای مهر! ستان وام ز رخسار نکویش ای ماه! ببر سجده به خاک سر کویش رشک ملک است این که به شکل بشر آمد در شب، نفس صبحدمِ عید ببینید در ماه خدا، صورت خورشید ببینید روئی که نبی دید و علی دید، ببینید حُسنی که ورا فاطمه بوسید، ببینید رخسار خداوند درخشید، ببینید کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد با طلعت او، ماه خریدار ندارد مهر است کم از ذره و مقدار ندارد بی یار بُوَد هر که چو او یار ندارد بر دشمن او نخل عمل، بار ندارد گر بار دهد بار به جز نار ندارد مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد ای حُسن حَسن در حَسَنت حُسن خدایی ای صورت زیبایی هستی‌ت فدایی عالم به سر کوی تو مشغول گدایی با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی از آینۀ دل تو کنی زنگ زدائی شادی، شب میلاد تو باز از سفر آمد ای باغ گل یاسمن آل محمد! ای قرص مه انجمن آل محمد! اوصاف تو روح سخن آل محمد گفتار تو نُقل دهن آل محمد ای حُسن خدا! ای حَسن آل محمد! روح تو در آینه‌ی حق جلوه‌گر آمد لطف تو خدایی و گدای تو کرامت در سایه‌ی سرو قدت افتاده قیامت دل آمده و جسته به کوی تو اقامت نازد به تو توحید و کند فخر امامت از صبر تو دینِ نبوی یافت سلامت با صلح تو از راه، سپاه ظفر آمد نور ابد و جلوۀ حُسن ازل از تو است مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است رسوایی و نابودی خصمِ دغل از تو است پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است حقا که علی چون تو پسر را پدر آمد ای صحن بقیع تو چراغ ره انجم وی مهر رخت بوسه‌گه جد و اب و ام بر فاطمه مانند نبی کرده تکلم اول پسر شیر خدا حجت دوم در پاسخ دشنام به لبهات تبسم از خلق تو گلزار صفا بارور آمد تو شمع شب تار بقیع دل مایی هر جا که کنی جلوه، گل محفل مایی گر بحر بلا موج زند، ساحل مایی ور نخل عمل بار دهد، حاصل مایی ما خواب و تو مهمانِ دل غافل مایی ویرانۀ دل از تو بهشت دگر آمد جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشَد کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد هر کس به کسی فخر و مباهات فروشد "میثم" به تولای شما مفتخر آمد
میان ارض و سما، بزم شادی و شور است به روی دست نبی، آیه‌هایی از نور است بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است گمان کنم که پیمبر به گوش او می‌گفت: خوشا به حال رسولی که با تو محشور است به رزق خوان حَسَن، عالمی نمک‌گیرند عزیز کرده‌ی زهرا "کریم" مشهور است ز دست هیچ کسی لقمه نان نمی‌خواهیم کرامت حسنی با مزاجمان جور است گدای کوی کریمیم و نان بهانه‌ی ماست نظر به منظر جانان، مراد و منظور است :: چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع شکسته بال و پرم... قبر خاکی‌اش دور است به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم برای گنبد و گلدسته نقشه‌ها داریم