زبانحال حضرت زینب (س) با رأس مطهر برادر در كوفه و راه شام
تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین
گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین
سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین
ز شور نغمۀ قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین
به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین
سر شکستۀ من با سر بریدۀ تو
ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین
یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین
ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین
به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین
زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است
من و جدایی از تو بُود محال، حسین.
#کوفه
#راه_شام
#موید_خراسانی
از کربلا به شام چو پیمود مرحله
آن کاروان بیکس و بیزاد و راحله
زآن کشتگان، چو مرحلهای میشدند دور
دوری ز صبر بود به هفتاد مرحله
چون عهد کوفیان، همه را سست، تارِ صبر
چون چشم شامیان، همه را تنگ، حوصله
طفلانِ پا برهنه، یتیمانِ خونجگر
از چرخ در شکایت و با بخت، در گِله
نیلی،رخی ز سیلی و گلگون،رخی ز خون
پایی ز قید، خسته و پایی ز آبله
زنجیر بود و سلسلهی مصطفی و بس
یک تن نبود زآن همه، خارج ز سلسله
تا شام در مقابل زینب، سر حسین
کرده است مهر و ماه، تو گفتی مقابله
گفتی فراز نیزه، سر آن بزرگوار
نام خدایْ بود، پس از مدّ «بسمله»
زآن ناکسان،هر آن چه برآن بیکسان رسید
با هیچ کافری نکند این معامله.
#راه_شام
#وصال_شیرازی
گر علی بعد از نبی بر مؤمنان مولا نبود
اسمی از اسلام و از اسلامیان بر جا نبود
آنکه را «لولا علی» بُد عمده اسباب کار
در خلافت لایق این دعوی بیجا نبود
ای پناه بیپناهان یا علی، در کربلا
گر تو بودی در برِ دشمن، حسین تنها نبود
هیچ لامذهب نکشته میهمان را تشنه لب
خود گرفتم آب مهر مادرش زهرا نبود
کی کند رأس مسلمان را مسلمان بر سنان
در برِ گبر و نصارا این عمل زیبا نبود
آن تن نازک که شد از نعل اسبان توتیا
زیب آغوش نبی و سید بطحا نبود؟!
آن که ازشمشیر خود پیشانی اکبر شکافت
آگه از حال حسین و ناله لیلا نبود
آن سری کاندر برِ حق بود دایم در سجود
روی خاکستر به کنج مطبخ او را جا نبود
آل طاها را کشیدن جانب بزم شراب
خوشنما در پیش چشم کافر و ترسا نبود
آن لبی کز وی صدای صوت قرآن شد بلند
در خورِ چوب یزید شوم بی پروا نبود
ماند گر این ماتم عظمی به عالم ناتمام
بیش ازین دیگربه(صامت)طاقت انشا نبود.
#مجلس_یزید
#راه_شام
#صامت_بروجردی
راه شام
از کربلا به شام چو پیمود مرحله
آن کاروان بیکس و بیزاد و راحله
زآن کشتگان، چو مرحلهای میشدند دور
دوری ز صبر بود به هفتاد مرحله
چون عهد کوفیان، همه را سست، تارِ صبر
چون چشم شامیان، همه را تنگ، حوصله
طفلانِ پا برهنه، یتیمانِ خونجگر
از چرخ در شکایت و با بخت، در گِله
نیلی، رخی ز سیلی و گلگون، رخی ز خون
پایی ز قید، خسته و پایی ز آبله
زنجیر بود و سلسلهی مصطفی و بس
یک تن نبود زآن همه، خارج ز سلسله
تا شام در مقابل زینب، سر حسین
کرده است مهر و ماه، تو گفتی مقابله
گفتی فراز نیزه، سر آن بزرگوار
نام خدایْ بود، پس از مدّ «بسمله»
زآن ناکسان، هر آن چه بر آن بیکسان رسید
با هیچ کافری نکند این معامله.
#راه_شام
#وصال_شیرازی